گروه راهبرد - خبرگزاری دانا: حقوق چیست؟ چرا فلسفه حقوق مهم است؟ چرا باید پیش از نگارش اصول و فروع حقوق، به اندیشههای عمیق فلسفی درباره آن پرداخت؟ صحیح بودن متون حقوقی چقدر به بنیادهای فلسفی وابسته است؟ اینها نمونه ای ده ها سوال اساسی رشته حقوق است که همه در فرارشته دیگری بنام فلسفه حقوق طرح می شود. متاسفانه در کشور این شاخه از حقوق و فلسفه، کممایه است. اخیرا، محمدعبدالصالح شاهنوش فروشانی دانشجوی دکترای حقوق خصوصی و مدرس فقه و حقوق در حوزه و دانشگاه، در یادداشتی به این امر مهم پرداخته است که به نقل از سایت ترجمان، در ادامه میآید:
فلسفه حقوق؛ عمر طولانی در غرب، سابقه بسیار کم در کشور ما
فلسفه حقوق چه به عنوان معرفتی درجه دو و چه به مفهوم متافیزیک حقوق، رشتهای تازه وارد به حوزة معرفتی ایران است. در اندیشه غرب، فلسفه حقوق به مفهوم مدرن و جدیدش تاریخی حدودا دویست ساله دارد. اگرچه بخشی از تحقیقات کانت در باب فلسفه اخلاق و فلسفه حقِ هگل شاید اولین تالیفاتی باشند که به شکلی مشخص سعی کردند تا حقوق و قواعد حقوق را مورد کنکاش قرار دهند، ولی آراء فایده گرایانی مثل بنتام و پیرو او جان آستین در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی اولین جرقه های جدی برای به جریان انداختن قطاری از جریان های فکری متعدد و نزاع های فکری در رابطه با حقوق است. مسیری را که این اندیشمندان تحت عنوان پوزیتویسم حقوقی باز کردند، مکتب حقوق طبیعی را نیز از مسیر سنتی خود خارج کرد به طوری که اندیشة کسانی از این مکتب چون لان فولر و رونالد دورکین را نیز به سختی بتوان تحت عنوان حقوق طبیعی دسته بندی کرد. رئالیسم حقوقی آمریکایی و جریان مطالعات انتقادی حقوق، جریان ها یا به تعبیر خودشان، جنبش هایی هستند که نظام های حقوقی و نوع استدلال قضایی را در آمریکا و غرب تحت تاثیر قرار دادند. جریان های فلسفة حقوق در غرب هیچ گاه صرفا در حوزة نظر باقی نماندند و تاثیراتی جدی در حوزه عمل داشته اند. به علاوه هم نظامهای حقوقی و هم جریانهای فلسفة حقوق کاملا تحت تاثیر تحولات سیاسی اجتماعی غرب و از جمله جنگ های جهانی بوده اند. اما این نوع بررسی در ایران سابقة چندانی ندارد و اگرچه بسیاری از مسائلی را که تحت عنوان فلسفة حقوق قابل دستهبندیاند، می توان در اصول فقه یا کلام یا فلسفه یافت، ولی ادبیات منسجمی در این رابطه تولید نشده است.
اهمیت و جایگاه پژوهشهای فلسفة حقوق در دهة چهارم انقلاب اسلامی
به نظر میرسد چالشهای دهه چهارم انقلاب را که از سوی رهبر معظم انقلاب دهه پیشرفت و عدالت نامیده شده است باید دهه چالشهای فلسفه حقوق دانست و روشن است که این چالشها همچنان ادامه دار خواهند ماند و نمیتوان با پاسخ های صرفا حقوقی جوابگوی این نوع سوالات بود. برای مثال چالشهای دولت نهم و خصوصا دهم با مجلس هشتم و نهم دیگر از نوع تبیین حقوق اساسی نهادهای حاکمیتی و غیر حاکمیتی نیست بلکه چالشی است بر سر چگونگی تفسیر پذیری قانون(خصوصا قانون اساسی) و خطاپذیر بودن یا نبودن تفاسیری که از قانون ارائه می شود.
تفسیر قانون، نه مقولهای حقوقی که از جنس فلسفه حقوق است
مبانی تفسیری قانون اساسی یا قانون عادی توسط شورای نگهبان یا مجلس شورای اسلامی توسط دولت مورد نقد واقع می شود و سعی می شود تا نشان داده شود تفسیر قانون عادی یا اساسی به درستی انجام نشده است. در رابطه با نحوه تفسیر قانون توسط قضات نیز مسائل گوناگونی قابل طرح است. آیا قاضی باید تلاش کند تا مراد قانونگذاران را به اجرا گذارد یا اینکه عدالت را در نظر بگیرد و بر اساس درکی که از عدالت دارد قانون را تفسیر کند. چگونگی اعمال اصل ۱۶۷ قانون اساسی و استناد به منابع و فتاوای معتبر نیز یکی از چالشهای جدی در نظام قضایی ماست که مساله ای حقوقی نیست بلکه از سنخ مباحث فلسفه حقوق است. بررسی رویه قضایی ایران نشان دهنده چالشهایی گوناگون از این سنخ است که برای نمونه می توان به رأی معروف هموفیلی ها اشاره کرد.
فلسفه حقوق، فقط یک امر فلسفی نیست یک ضرورت قانونی و حقوقی در عرصه عمل است
فقدان قانون، پرونده دشوار
مسالة فقدان قانون همان چیزی است که در فلسفه حقوق از آن به پرونده دشوار تعبیر می کنند. پروندة دشوار، دعوایی است که در رابطه با موضوع آن هیچ قانون یا رویه ای(در نظامهای کامن لو) یافت نشود که بر اساس آن بتوان رأی مقتضی را صادر نمود. تحلیل راه حل های مطرح در سه جریان عمدة فلسفة حقوق در غرب- پوزیتویزم حقوقی، رئالیسم حقوقی آمریکایی و حقوق طبیعی تفسیر گرا- و مقایسة آن آراء با راه حل متخذه در اصل ۱۶۷ قانون اساسی، مفهوم و کارکرد این اصل را روشن تر می نماید. همچنین باید به راه حل مطرح در نظام اندیشة فقهی – اصولی نیز توجه داشت.
تفسیر فلسفی قانون به جای تفسیر لفظی
تفاوت بسیار مهمی میان راه کار اصول فقهی و راه کار حقوقی مطرح در اصل ۱۶۷ و جریان های فلسفة حقوق وجود دارد که ناشی از نوع نگرش اصولی به مساله ای که نسبت به آن قانون خاصی را نیافته است. در فقه با توجه به نوع نگرشی که به متن قانونی یعنی آیات قرآن و روایات معصومین وجود دارد، لزوم تفسیر لفظی برای کشف اراده شارع یک اصل غیر قابل تخطی است زیرا همة آنها- روایات و آیات- کاشف از یک اراده واحد اند که تغییر پذیر هم نیست. قانونگذاری در نظام فقهی تنها از آن خداست و این قوانین از راه مراجعه به آیات و روایات معصومین علیهم السلام کشف می شود. به همین دلیل یا به واسطة لفظ یا امارات دیگر این ارادة واحد کشف می شود یا به حکم خود قانونگذار یا به حکم عقل قاعدهای را صرفا برای خروج از حیرت در مقام عمل پیش بینی می کند که به آن اصل عملی(شرعی یا عقلی) می گویند. اصل عملی واقع قانونگذاری را تغییر نمی دهد و به همین دلیل اگر بعد از اعمال اصل خلاف مقتضای آن معلوم شود، به مقتضای آنچه قانون و مفاد واقعی شریعت بوده است عمل خواهد شد. ولی در نظام قانونگذاری پارلمانی این ارادة واحد وجود ندارد. حتی در جایی که – در یک فرض نادر- همة نمایندگان به یک قانون رأی مثبت دهند معلوم نیست تصور واحدی از مفاد آن داشته باشند. تکیه بر تفسیر لفظی از قانون در چنین روند قانونگذاری شبهات و مشکلاتی را برای قضات و حقوق دانان پیش می آورد. به اعتقاد آنها تکیه بر تفسیر لفظی گاهی ناقض عدالت است و گاهی تناقض میان قوانین را به همراه خواهد داشت. اگر چه راهکار اصول عملیه در این نظام هم قابل اجرا به نظر می رسد، ولی مشکل این است که گاهی قانون مبهم قابل تفسیر است و به این واسطه می توان از وضعیت ابهام خرج شد ولی این تفسیر گاهی یک تفسیر لفظی نیست بلکه تفسیر وسیله ای برای حفظ انسجام قانون است.
پیشینة و سابقة پژوهشهای فلسفة حقوق در ایران
در این حوزه تالیفاتی ابتدایی وجود دارد که برخی صرفا مقدماتی و برای آشنایی تالیف شده اند و برخی تالیف و جمع آوری بخشهایی از تصنیفات غربی اند و به تعبیر دیگر ترجمه ای پراکنده باید دانسته شوند. تعداد مجموع این تالیفات نیز شاید از تعداد انگشتان یک دست کمتر باشد. کتابهایی نیز ترجمه شده اند که شاید مهمترین آنها «نظریه ناب حقوقی» نوشته هانس کلسن و «مفهوم قانون» نوشته هربرت هارت باشد. بنابراین روشن است که ادبیات در این حوزه بسیار نحیف و غیر قابل توجه است. این در حالی است که نوشتن دائره المعارف هر علمی باید اصولا مسبوق به ادبیات تولید شده در آن علم باشد. هدف از تالیف دائره المعارف جمع آوری و خلاصه برداری از مجموعة معارف تولید شده در یک علم است. بنابراین تالیف دائره المعارف فلسفة حقوق به معنای واقعی وقتی امکان پذیر خواهد بود که ادبیات قابل توجهی در این زمینه تولید شده باشد.
فلسفه عمومی حقوق، مقدمه فهم فلسفه حقوق
فهم اندیشه های مطرح در فلسفة حقوق تنها در صورتی ممکن است آن را در راستای فلسفه عمومی غرب بررسی کنیم. قطعا درک بسیاری از این مفاهیم مستلزم شناخت مکاتب مختلف فلسفة غرب خصوصا هیوم، کانت، وبر، بنتام، دورکیم، مارکس و فروید است. همانطور که دیگر لازمه فهم درست جریانهای فلسفة حقوق غرب شناخت نظامهای حقوق حاکم بر آن است: کامن لو و حقوق رمی ژرمنی. ولی صرف شناخت آنها برای اینکه کسی تصور کند فلسفة حقوق را به صرف آگاهی از این دو مطلب خواهد فهمید بسیار اشتباه است. فهم فلسفة حقوق به عنوان فلسفة حقوق در نهایت باید از خودش شروع شود و نه از فلسفه یا از حقوق.
فلسفه حقوق، در اندیشههای فلاسفه گذشته قابل ردیابی است
بسیاری از اندیشه های مطرح در این حوزه – چه اندیشه هایی که امروز سنتی محسوب می شوند و چه آنهایی که مدرن یا پست مدرن تلقی می گردند- در آثار فیلسوفان گذشتة فلسفه غرب مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و … قابل ردیابی است. برای نمونه در میان مجموعة آثار افلاطون «کریتون» و «پروتاگوراس» و «جمهوری» قابل توجه است.
تصنیف فلسفه حقوق جدید بهجای تالیف تطبیق فلسفه حقوق غرب
تطبیق صرف اندیشه های مطرح در فلسفة حقوق غرب بر نظام داخلی ایران یا فقه نتایج اشتباه و فاجعه باری را در پی خواهد داشت. نظام فقهی – حقوقی حاکم بر ایران مبتنی بر فلسفه، کلام، اخلاقیات و عرفی است که تفاوت های بنیادین با نظام اندیشه ای غرب دارد. اگرچه مشابهت هایی میان این اندیشه ها با آنچه در غرب رایج است نیز قابل وجود دارد؛ برای مثال اندیشه پوزیتویسم حقوقی شباهت هایی با مکتب اشعری دارد و اندیشه های عدلیه شباهت هایی جدی با حقوق طبیعی. ولی یکسان دانستن آنها مسیر اشتباهی را فراروی ما می گشاید. به نظر می رسد زمان برای بازاندیشی و تالیف و تصنیف در این باب فرارسیده است.
تغییر تکنیک پژوهشهای فلسفه حقوق و عبور از وضعیت دلبخواهی
نظام و رویة قضایی ایران به دلیل عدم وجود یک نگرش جامع در باب فلسفة حقوق و فقه، نامنسجم و دلبخواه شده است به طوری که مشکل بتوان ادعا کرد رویه ای وجود دارد. در طول سی سال گذشته پس از انقلاب اسلامی- بالخصوص- تحولات در نظام قضایی بسیار عمیق بوده است و قائم به ذات اندیشه های رئیس قوة قضائیه به این معنا که با تغییر رئیس قوه، کل نظام قضایی دستخوش تحولات عمیق و بنیادین شده است. نظام قضایی ایران را نه میتوان سکولار تلقی کرد و نه مذهبی، نه فقهی و نه غربی و نه حتی ترکیبی. رشد فلسفة حقوق و فقه تاثیراتی عمیق بر روند اصلاحات لازم در نظام قضایی میتواند داشته باشد و چرخش سیطرة پژوهش در این حوزه – یعنی حقوق- از پژوهش های قانون و قاعده محور یا به تعبیر دیگر تکنیکال به پژوهش های فلسفی و بنیادین، میتواند به نظامند شدن حقوق و ایجاد رویهای عالمانه و آگاهانه کمک کند. این تغییر جهت باید یک استراتژی تلقی شود و نه یک تاکتیک.