در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۶۰۷۳
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۹
اختصاصی خبرگزاری دانا/ بخش اول
در سده های نخستین هجری که ایرانیان با آیین نو آشنا می شوند، آن شکوفانی و پیشرفت فرهنگی پدید می آید.ایران نیرومند فرهنگی، هنگامی که به اسلام می گرود، اسلام را از آن خود می کند. از آن به سود فرهنگ و منش خویش بهره می برد.
امتزاج تمدن ایرانی با تمدن اسلامی همواره محمل بحث ها و کنکاش های عمیقی بوده است که نقطه عطف این بحث کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» شهید مطهری است. آنچه آشکار است، جایگاه برتر ایران پس از اسلام با تولید علم و فلسفه است که با وجود دانشمندان بزرگ ایرانی رقم خورده است. سوالی که در این رابطه به ذهن می رسد این است که واقعا برای بازیابی آن دوران پرافتخار چه باید کرد؟ این سوال را وقتی با دکتر جلال الدین کزازی در میان نهادیم، او 3 راهکار و دلیل برای این امر برشمرد. این گفت وگو در 2 بخش در گروه راهبرد خبرگزاری دانا منتشر می شود:
 
· جناب آقای دکتر کزازی، ایران همواره به گواه تاریخ یکی از پایه گذاران فرهنگ و تمدن بشری چه در تاریخ قبل از اسلام و چه در بعد از اسلام نقشی اساسی ایفا کرده است. به نظر شما دستیابی مجدد به این جایگاه در عرصه فرهنگ و تمدن کنونی مستلزم دستیابی به چه دیدگاه هایی است؟
دکتر کزازی: اگر من بخواهم با نگاهی فراخ به پهنه تاریخ و فرهنگ ایران به پرسش شما پاسخ بدهم، می توانم انگیزه ها و خاستگاه های این نشیب گرایی را در 3 زمینه بگنجانم. هرچند بی گمان می توان انگیزه ها و خاستگاه های دیگر را نیز بر این سه افزود.
یکی انگیزه و خاستگاه کشوردارانه، یا به زبان امروز سیاسی است. ایران هنگامی در پهنه گیتی در زمینه های گوناگون سرآمد بوده و درخشیده است، برای دیگر سرزمین ها، فرهنگ ها راهنمای و راهگشای شمرده می شده است که فروانروایی نیرومند یا سامانه ای نیرومند در فرمانروایی ایران برکار و درکار بوده است. برجسته ترین نمونه آن ایران در روزگار هخامنشی است. هنگامی که هخامنشیان بر ایران فرمان می راندند، ایران بی هیچ گمان وگزافه می توان گفت آبادترین، نیرومندترین، شکوفان ترین کشور شمرده می شده است. پس هنگامی که آن چیرگی فرمان روایانه کاستی می گیرد، ایران یکپارچگی خود را به هر شیوه ای از دست می دهد، روزگار نشیب، فراز می آید. نمونه ای از آن ایران پس از اسلام است که در هر گوشه ایران زمین فرمان رانی، میری فرمان می راند. اما نکته ای که در ایران این روزگار از دید من شایسته درنگ و بررسی است، این است که هر چند یکپارچگی ایران در این روزگار گزند می بیند، فرمان رانانی گوناگون بر سرزمین های ایران، فرمان می رانند، ایران همچنان کشوری کمابیش نیرومند برجای می ماند. چرایی آن را من در این ویژگی می دانم که در این روزگار یکپارچگی درونی، فرهنگی، منشی ایران همچنان برجای بوده است. به سخن دیگر آن فرمان رانانی که هر کدام به گوشه ای فرمان می راندند، بسیاری از آنان در ستیز و آویز بودند، از دید فرهنگ و منش، با یکدیگر همسان و همساز و همگرای بوده اند، چیرگی و یکپارچگی فرهنگ ایرانی از گزند و آسیب پراکندگی سیاسی ایران، پس از چندی به خویشتن باز می آید، خود را باز می یابد، فرهنگی درخشان، ادبی شگفت آور را به جهانیان عرضه می دارد.
انگیزه و خاستگاه دیگر فراخ اندیشی است. یا به سخن دیگر تنگ بینی و خشک اندیشی است. هر زمان ایرانی ها از دید فرهنگی فراخ اندیش و آزاد منش برخوردار بوده اند، شایستگی و آمادگی آن را داشته اند که در زمینه های فرهنگی و اجتماعی، دیدگاه ها، اندیشه های گوناگون بزایند، بپرورند، بگسترند، با یکدیگر درآمیزند، یا بستیزند و بدین ترتیب روزگار فرازمندی از دید فرهنگ و اندیشه در ایران پدید آمده است. یک نمونه برجسته آن، بدانسان که از دیدی دیگر از آن یاد کردم، ایران در سده های نخستین هجری است. در این سده ها سخنوارنی نامدار، فرزانگانی بزرگ، دانشورانی که شالوده های دانش های نو را می ریخته اند، پدید آمدند. مردانی مانند ابن سینا، رازی، بوریحان بیرونی در قلمرو ادب، سخنورانی بی همال و همتا، مانند فردوسی. اما همچنان در آن روزگارانی که تنگ بینی، یکسونگری، خشک اندیشی بر جامعه سایه می افکند، ما به روزگار نشیب می رسیم. یک نمونه بر پایه آنچه که گفته شد می گویم. هنگامی که خواجه نظام الملک کانون های آموزشی را در ایران و کشورهای دیگر بنیاد می نهد که به نام او نظامیه نامیده می شده اند، اندک اندک یکسو نگری، کران مندی در اندیشه، دیدگاه و در زمینه های گوناگون که با آفرینش های ذهن آدمی در پیوندند، پدید می آید. زیرا در این دانشگاه ها تنها دیدگاهی ویژه به کار گرفته می شده است. می کوشیدند که دانشجویان را با آن دیدگاه آشنا بگردانند. کسانی را بپرورند که آن دیدگاه ویژه را بگسترند. اندک اندک هر دیدگاه دیگر، هر اندیشه ای نوآیین و دیگرسان از پهنه رانده می شود. پس کار به گونه ای به فروماندگی فرهنگی می انجامد. زیرا ناگفته پیداست، اندیشه ها تنها زمانی می شکوفند، می پرورند، می گسترند، به بار می نشینند که زمینه بالیدنشان فراهم باشد. اگر امدیشه در تنگنا بیفتد، در آن تنگنا فروخواهد ماند؛ فرو خواهد پژمرد. از شادابی، شکفتگی باز خواهد ماند. سایه آن دیدگاه و شیوه اندیشیدن تنگ، دیری در جامعه ایرانی گسترده ماند. ما می بینیم که اندیشمندان، فرزانگان، فرهیختگان، گزیدگان با هر گونه دیدگاه در سامانه اندیشه ای که آن را در ناسازی با دیدگاه های خود می دانستند، به روبارویی و ستیز بر می خیزند. ستیز با اندیشیدن اندک اندک آغاز می گیرد. شما اگر کتاب ها و سروده های آن روزگار را بخوانید، در انها به نمونه هایی از کارداشت اندیشه ورزی می رسید. اندیشه ورزان، فیلسوفان مردمانی نادان و بی ارج شمرده می شوند. این داستان همچنان ادامه می پاید تا روزگار صفویان. در آن روزگار هم ایران به یکپارچگی در فرمان روایی و کشور داری در جغرافیای سیاسی می رسد، هم به گونه ای زمینه برای شکوفایی فراهم می شود. اما شکوفایی لگام زده کران مند! با این همه ما می بینیم که دیگر بار در این روزگار رویکردی به اندیشیدن آغاز می گیرد. اندیشمندانی، فیلسوفانی نامدار پدید می آیند. مانند میرداماد و ملاصدرا.
سومین انگیزه و خاستگاه که با آن دوی دیگر پیوندی تنگ و ساختاری دارد، خودفراموشی، خود باختگی فرهنگی و تاریخی است. آنچه در سده های واپسین از تاریخ ایران مایه نشیب شده است، این انگیزه سومین است. زیرا که جامعه به همان سان هر کدام از هم وندان جامعه، هر فرد، تنها زمانی می تواند نیروهای فروخفته و نهفته در خویش را بشناسد، در کار بیاورد، از آنها بهره ببرد که به خود باور داشته باشد. فرد یا جامعه ای که باور به خویشتن را از دست داده است، توان شکفتن، آفریدن، اندیشیدن، ساختن نخواهد داشت. چنین کسان یا جامعه هایی به ناچار در دام پیروی از دیگران می افتند. زیرا خود مایه ای ندارند که فراپیش بنهند. به آوندی می مانند که یکسره تهی شده است. به ناچار هرچه را در آن بریزند، می پذیرد.
اینکه ایران ما در این سده های بازپسین نتوانسته است فر و فروغ گذشته خویش را به نمود بیاورد، توانش های شگرف و شگفتی انگیز را در فرهنگ و منش و اندیشه ایرانی به کار بگیرد، به نمود بیاورد، از دید من باز می گردد به خودباختگی فرهنگی، به گسسته شدن با پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران. از روزگار قاجار و اندکی پیش از آن تا روزگاران پسین.

· یعنی شما ورود نیروهای خارجی به ایران را در مقاطع مختلف تاریخی دخیل نمی دانید؟
دکتر کزازی: بی گمان تازش های فرهنگی از هر گونه می توانند زیان بار باشند. اما این سخن بدان معنا نیست که تازش های فرهنگی به هر جامعه ای به ناچار زیان می رسانند. ایران ما سرزمینی است که بارها تازش های گوناگون را از آن میان تازش های فرهنگی را آزموده است. اما در روزگارانی که ایران خویشتن شناس، خودباور،نیرومند بوده است، این تازش ها نه تنها زیان بار نبوده اند، ایران را از پیشرفت و آبادانی، از شکوفانی بازنداشته اند، به گونه ای آن نیروهای خفته و فرونهفته را به نمود و به کردار آورده اند. زیرا ایرانیان از ژرفای جان، از نهانگاه نهاد، مردمانی میهن پرستند. آن تازش ها چون چیستی ایرانی را آماج می گرفته اند، زمینه شکوفانی را فراهم می آوردند. اما هنگامی که این زمینه ها فراهم نبوده است، به گونه ای که بتواند در برابر آن تازش ها به درستی، به کردار درآید، ایران سر در نشیب نهاد. به جای اندیشیدن، آفریدن، پی گرفتن را برگزیدند. پس نمی توان گفت هر تازشی، چه جغرافیایی، چه فرهنگی به ناچار کاهنده و زیان بار است. به واکنشی که در پی آن تازش می آید بستگی دارد. رومن رولان از نگاره و انگاره ای بسیار نغز در این زمینه بهره برده است. او فرهنگ ها و جامعه ها را به شکنبه مانند کرده است. می گوید اگر شکنبه ای کارساز و نیرومند باشد، سخت ترین، درشت ترین، زیان بارترین خوراک ها را می گوارد، از آن خویش می کند. آنچه را به سود آن است، می ستاند، آنچه را به زیان آن است یا بیهوده است می راند. اما شکنبه ای بیمار، نزار در برابر نغزترین، گواراترین خوراک هم واکنش های آسیب شناختی نشان می دهد.

· اگر این دیدگاه رولان را در نظر بگیریم، در حال حاضر با این مساله مواجه ایم که آموزه ها و باروهای ایران باستان تا حدود بسیار زیادی از بین رفته است و آموزه های اسلامی با اعتقادات ما ایرانیان در هم آمیخته است. با این وضعیت فرهنگ و تمدن ایران باستان خیلی ضعیف بوده که به فراموشی سپرده شده است؟
دکتر کزازی: من با شما هم داستان نیستم. من نگفتم که روزگار اسلامی، روزگار نشیب و فروماندگی و پژمردگی است. به وارونگی گفتم در سده های نخستین هجری که ایرانیان با آیین نو آشنا می شوند، آن شکوفانی و پیشرفت فرهنگی پدید می آید. این کمرنگ شدگی به اسلام بر نمی گردد. به چگونگی پیوند ایرانیان با آیین نو، مانند هر آیین دیگر باز می گردد. ایران نیرومند فرهنگی، هنگامی که به اسلام می گرود، اسلام را از آن خود می کند. از آن به سود فرهنگ و منش خویش بهره می برد. من چندین بار گفته ام که آنچه فرهنگ اسلامی نامیده می شود، به راستی در بن فرهنگ ایرانی است. پدیدآوران این فرهنگ ایرانیان هستند، نه کشورهای دیگر و مردمانی دیگر که به اسلام گرویده اند. شما هر زمینه ای از این فرهنگ را بنگرید، آشکارا می بینید که بهره ایرانیان در آن زمینه بیش از دیگر مردمان مسلمان است.
ارسال نظر