در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۶۵۱۷
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۶
جامعه ایرانی، جامعه بزرگی می‌شود
ساده‌ترين اقتضاي بزرگ شدن جامعه آن است كه حكمراني خواه ناخواه، به عملي فني و تخصصي تبديل مي‌شود. الگوهاي قبيله اي، سنتي و هيئتي و حتي ديوانسالار نمي‌توانند از عهده اداره جامعه بزرگ بربيايند. جامعه بزرگ ميل به سازمان يافتگي درونزا و كارآمدتري دارد.

جامعه ايران، جامعه بزرگي مي‌شود. بزرگ، اينجا به معناي يك وصف كلي و تعارف‌آميز نيست. ساختار و صفات جمعيت ايران واقعا در حال دگرگوني‌هاي مهمي است. روابط و مناسبات در متن جامعه متحول مي‌شود. در نهادهاي بدنه  اجتماعي تغييرات معناداري روي مي‌دهد. در نهاد خانواده، نهادهاي ارتباطي، صنفي، مدني و بقيه. جامعه از خود علائم رشد و بلوغ نشان مي‌دهد. اين اتفاق كوچكي نيست.

در روان‌شناسي و علوم تربيتي مي‌گويند دوره بلوغ فرزندان از حساس‌ترين و خطيرترين دوره‌هاي رشد براي خانواده‌هاست. گروهي از پدر و مادرها غافلگير مي‌شوند. فكر مي‌كنند دختر و پسرشان هنوز بچه‌اند. بي‌خبر از اينكه در بدن و مغز و ذهن آنها، در گرايش‌ها و نيازهايشان و خواسته‌ها و روحيات و روابط اجتماعي آنها تغييرات تعيين‌كننده‌اي اتفاق افتاده است. آنها بزرگ شده‌اند، ارتباطات مستقل از خانه دارند؛ با مدرسه، با شهر و نهادهاي بيرون خانه(حتي وقتي كه در خانه به سر مي‌برند). دوستاني دختر و پسر دارند كه والدين‌شان نمي‌شناسند. اطلاعات يا دسترسي به اطلاعات آنها دائم فزوني مي‌گيرد. سبك‌هاي زندگي متفاوتي اختيار مي‌كنند. با فضاهاي مجازي و اينترنت محشورند. در  شبكه‌هاي اجتماعي  عضوند و مابقي قضايا.

پدر-مادرهايي كه اين تغييرات را به‌هنگام و حتي قبل از وقوع  ملتفت نباشند، عاجز‌ترين پدر-مادرهاي دنيا در كمك به ظهور استعدادهاي فرزندان‌شان و شكوفايي و نيكبختي آنها خواهند بود. داستان جامعه نيز از اين قرار است. سياستگذاران، مديران و حكمرانان از جمله آنهايي هستند كه لازم دارند به موقع علائم بزرگ شدن جامعه را  عميقا دريابند.

وقتي ساخت زندگي اجتماعي و شهري تغيير مي‌يابد، جغرافياي معرفت مردم و روحيات و مناسبات آنها نيز دگرگون مي‌شود. اين يك تغيير اكولوژيك است اما نه در آب و هواي طبيعي بلكه در محيط آگاهي و اطلاعات و ارتباطات و محيط نهادي جامعه. نژادهايي كه با تحول اكولوژيك سازگاري فعالي نداشته باشند، منقرض مي‌شوند. نژاد‌هاي مديريتي و حكمراني نيز از قاعده تطابق خلاق با محيط مستثنا نيستند.

شاهدي تاريخي براي تحول اذهان اجتماعي پابه‌پاي تحول الگوي زيست در اينجا به اختصار مي‌آورم. در دوره‌هايي كه مناسبات غالب جوامع را شكار، گردآوري غذا و يا دامپروري و كشاورزي سنتي  تشكيل مي‌داد، مردم نوعا با ذهن‌هايي «برون بنياد» به عالم و آدم مي‌نگريستند و زندگي مي‌گذرانيدند (در نوشته نخست توضيح داده شد). خدايان در مركز ذهن انسان نفوذ داشتند و در نتيجه معابد و خانه‌هاي خدايان هم، در مركز دايره ساده زيستگاه اجتماعي بود. تئوكراسي‌هاي اوليه بدين ترتيب پديد آمدند.

بزرگ شدن اجتماعات، مهاجرت‌هاي گروهي، ازدحام جمعيت و پيچيده‌تر شدن نسبي مناسبات، سبب  شد كه سر و صداي جمعيت براي خدايان دردسرساز بشود. پيام آنها ديگر دشوار‌تر به گوش مردمان مي‌رسيد. در تحقيقاتي كه راجع به حوزه بابل و ميان رودان و تمدن سومري انجام گرفته است، شواهدي براي اين مدعا يافته‌اند. در اسطوره آكدي آتراهاسيس (Atrahasis) خدايان از هياهويي كه با افزايش جمعيت انساني مرتب بيشتر مي‌شد، برمي‌آشفتند و زبان به شكايت و عتاب مي‌گشودند كه صداها و گفتارهاي مردم براي آنان مثل صداي نعره‌هاي گاوان، آزاردهنده گشته است! مردم براي خدايان مايه رنجش مي‌شدند (Saggs,1962:384-5;Nardo,2007:46-47;Jager,2001: 11-12).1

با رشد جوامع، پادشاه خدايان2 به پيشكار خدايان3 و مستأجر خدايان4 تحول مي‌يافتند. تئوكراسي‌هاي صلب و سخت به كثرت اجتماع آغشته مي‌شدند و رقيق‌تر و عرفي‌تر مي‌شدند. گروه‌هاي انساني و اجتماعي كم و بيش از صغارت بيرون مي‌آمدند. ذهن درون بنياد و فاعلي انساني  به جاي ذهن دو مكاني، مجال ظهور پيدا مي‌كرد(جينز،  ترجمه 1389:  220-221)5.

شواهد ملموس در زندگي روزمره مردم و در چهره كوي و برزن و شهر و خيابان، از بزرگ شدن و پيچيده شدن جامعه ايران خبر مي‌دهد. مرور گذرا در آمار و اطلاعات شكسته بسته موجود نيز مؤيد تغييرات در متن جامعه ايران است. جمعيت در حال تحول ايران، درخود حاوي انواع پديده‌هاست و با خود امور نوپديدي به حوزه زيست اجتماعي در اين سرزمين روانه مي‌كند.

با مقايسه سرشماري 90 با آمار 85، مي‌بينيم شهرنشيني ازمرز 71 درصد گذشته است. اندازه خانواده، كوچك شده است. بُعدخانوار از «چهار» به «سه ونيم» رسيده است. اين در حالي است كه تا سال75،  بُعد خانوار ايراني حدود 5نفر بود. ميانگين سن از حدود  22 سال در دهه 55 و65، به «30 » سال بالغ شده است. طبق پيش‌بيني‌هاي منتشر شده دپارتمان امور اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل، اين شاخص در چند دهه آتي بازهم افزايش خواهد يافت6 جمعيت 14 ساله و زير آن در  سال 65 حدود 45 درصد بود اكنون به حدود 23 درصد رسيده است و جاي خود را به  سنين 25 سال به بالا داده است. جمعيت ايران از حالت مخروطي در مي‌آيد. از اين جمعيت متنوع فقط 12 ميليون نفر در تهران ساكن‌اند. تراكم نسبي جمعيت بيشتر شده است واز 43 به 46 نفر در هر كيلومتر مربع رسيده است. تهران كه جاي خود دارد و اين شاخص در آن از 800 تجاوز كرده است.

باسوادي جمعيت 6ساله وبالاتر به 85 درصد رسيده است. در تهران 90 درصد هم شده است.  اطلاعات مردم روز به روز درحال افزايش است. تحصيلات در حال افزايش است. بيش از 10 ميليون نفر در ايران داراي تحصيلات عالي هستند و زنان نزديك به نصف اين رقم را به خود اختصاص مي‌دهند.  بيش از 11 ميليون نفر نيز به‌رغم همه مشكلات و محدوديت‌ها به هر حال به اينترنت دسترسي دارند. حدود 30 درصد  اينها جوانان 15 تا 24 ساله كشورند. در بيش از 33 درصد خانوارها رايانه هست. اين شاخص در سال 85 حدود 22 درصد بود. استفاده از شبكه‌هاي ماهواره‌اي تلويزيون فراگير گشته است وروز به روز زيادتر مي‌شود. به رغم هر اصرار و ابرام، هنجارهاي اجتماعي در داشتن ماهواره، قوانين رسمي را عملا بلاموضوع ساخته است. اين امر در عضويت در شبكه‌هاي اجتماعي مجازي نيز كم و بيش ديده مي‌شود. هنجارهاي غير رسمي متن جامعه روز به روز پرفشار و تعيين‌كننده مي‌شود و راه خود را به فحواي زندگي عمومي باز مي‌كند. عمل واقعي اجتماعي(پركتيس‌ها)، خود را به هر ترتيبي كه هست بر سياست‌هاي رسمي(پاليسي‌ها) تحميل مي‌كند.

جامعه بزرگ، جامعه‌اي متنوع است. شب و روز اطلاعات و افكار كثيري در آن رد و بدل مي‌شود. جامعه‌اي كه چه بخواهيم وچه نخواهيم بالاخره با دنيا وصل است. آنچه از در مي‌رانيم از پنجره مي‌آيد. مقياسي نسبي از  انفجار آگاهي در جامعه ايران دارد شكل مي‌گيرد. فضاهاي شهري، ديگر آن فضاهاي ساده قبلي نيستند. محيط چند رسانه‌اي با همه فراز وفرود‌ها و آسيب‌هاي وارده، به طرز اجتناب‌ناپذيري در حال تنوع وگسترش است و اين، سبب مي‌شود كه  مردم صداي همديگر را مي‌شنوند و هويت شهروندي شان خواه ناخواه تقويت مي‌شود.

ساده‌ترين اقتضاي بزرگ شدن جامعه آن است كه حكمراني خواه ناخواه، به عملي فني و تخصصي تبديل مي‌شود. الگوهاي قبيله اي، سنتي و هيئتي و حتي ديوانسالار نمي‌توانند از عهده اداره جامعه بزرگ بربيايند. جامعه بزرگ ميل به سازمان يافتگي درونزا و كارآمدتري دارد.

 پی‌نوشت:

1 Saggs,H.W.F.(1962)The Greatness that was Babylon.NY:Mentor Books. Nardo,D.(2007)Ancient Mesopotamia.NY:greenhaven Encyclopedi Series. Jager, B.(2001)The Birth of Poetry and the Creation of Human World. Journal of Phenomenological Psychology.Vol. 32,No. 2,fall 2001.( Gods having become disturbed by the noise made by an ever-increasing human population…Human speech that sounded to them like the mooing or bellowing of cowes. The human were annoying…..)

2 god-kings

3 steward-king

4 the tenant of the god

5. جینز، جولیان (ترجمه1389) خاستنگاه آگاهی؛ در فروپاشی ذهن دو جایگاهی (کتاب‌های یک تا سوم). ترجمه خسرو پارسا و دیگران. تهران: آگاه.

6 Department of Economic and Social Affairs(2004) WORLD POPULATION TO 2300. New York: United Nations

 منبع: دبا

ارسال نظر