پروفسور مهدی امین رضوی استاد دانشگاه مری واشنگتن آمریکاست. وی عضو آکادمی مذاهب، انجمن فلسفه و جامعه خاورمیانه شناسان در این کشور است و از متخصصان ادیان شرقی، فلسفه دین، فلسفه اسلامی و الهیات، به شمار میرود. از او 15جلد کتاب وبیش از 50 مقاله فلسفی چاپ شده است که در میان آنها میتوان کتاب 5 جلدی «منتخباتی از متون فلسفی در ایران»، «سهروردی و مکتب اشراق»، «فلسفه دین و مساله تساهل و تسامح» و «شراب خِرَد: زندگی، شعر و فلسفه عمر خیام» - که از جمله کتاب های پرفروش سال به شمار میرود- را ذکر کرد.
دکتر امینرضوی در گفت وگویی به تحلیل دلایل فراز و فرود فلسفه اسلامی پرداخته است که ایت گفت وگو به نقل از مهر و در گروه راهبرد خبرگزاری دانا منتشر می شود:
چرا فرهنگ جامعه ما نتوانست شکوه فلسفی دوران گذشته خود را به زمان حال منتقل کند؟ آیا در این خصوص عوامل خارجی چون حمله مغول دخیل بود یا اینکه خود حمله مغول را می توان در نتیجه عدم انسجام اجتماعی، فکری و فرهنگی تفسیر کرد؟
امین رضوی:وقتی از فلسفه و تفلسف سخن میگوییم فی الواقع از اندیشیدن، تفکر، تعقل، و تحقیق سخن میگوییم. نفس اندیشیدن با محدود کردن آن همانند پرواز عقابی است که بر بال و پرش غل و زنجیر نهیم. هر چه غل و زنجیر سنگینتر باشد، اوج پرواز پایینتر خواهد بود و عدم شکوفایی تفکر فلسفی در چند قرن اخیرایران نتیجه مستقیم این قل و زنجیرهای فکری و فرهنگی است.
در فراز و نشیب های تاریخی رابطه تنگاتنگی بین اوج گرفتن تفکر فلسفی و بستر آن که فرهنگ آزادی است را بخوبی میبینیم. آنچه شکوفایی تفکر فلسفی در دوران حکمای یونان را میسر کرد دمکراسی موجود در آتن بود که خود کشوری مستقل بشمار می آمد. محاکمه سقراط فی الواقع شروع محاکمه اندیشیدن آزاد و تفکر فلسفی بود، یعنی بسته شدن فرهنگ باز و شروع فرهنگ و جامعه بسته. اگر چه ظهور افلاطون و ارسطو پس از سقراط اوج فلسفی دوران یونان است اما این دوران بزودی به پایان رسید و آکادمی فلسفه آتن تعطیل شد.
آنچه در یونان به پایان میرسد، یعنی آزادی تفکر، در ایران اوایل تاریخ اسلام شروع میشود. در این دوران است که حکمای ایران همانند فارابی و ابن سینا و یا معتزله باعث رشد تفکر فلسفی و علمی شده و کلا پایه گذار فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی میشوند که تمدنی با شکوه در ایران ایجاد میکند.
شما غنا و شکوه تمدن ایران را در معماری، هنر، ریاضیات، نجوم و البته فلسفه میبینید. همه اینها را ما مدیون آزادی تفکر و تعقل علمایی هستیم که بدون واهمه به تحقیق و تفحص مشغول بودند حال آنکه در همان زمان قل و زنجیرهای فرهنگی در اروپا باعث عقب ماندگی آنها شده بود. امروز شرایط درست برعکس شده است.
دو واقعه تاریخی باعث پایان پویایی تفکر فلسفی و علمی در ایران شد.
اول حمله مغول به ایران و دوم جنگهای صلیبی که طبیعتا مورد دغدغه خاطر سلاجقه بود. آثار شوم این دو واقعه تاریخی بر تفکر فلسفی و علمی از مقولاتی است که کمتر به آن توجه شده است. در حقیقت هر موقعی که جامعه وارد فاز نظامی میشود و برای بقای خود تلاش میکند روشنفکران و اهل اندیشه کنار رفته و دو گروه جای آنان را میگیرند: اول نظامیان که با تفکر فلسفی سنخیتی ندارند و دوم برخی فقها که با فلسفه و تفکر آزاد ضدیت و عناد داشته و دارند. پس از حمله مغول و جنگهای صلیبی چنین فقهایی در دربارهای مختلف قدرت فراوانی داشته و عملا از رشد تفکر فلسفی جلوگیری کردند. این واقعیت تاریخی متاسفانه در زمان حال نیز ادامه دارد.
-راهکارهای لازم برای رسیدن به شکوه فلسفی گذشته در جهان امروز چیست؟ و مسوولیت پیشبرد آن بر عهده چه کسانی است؟
راز و رمز پیشرفت و رسیدن به شکوه فلسفی «سیالیت فرهنگی» است. دغدغه فارابی، ابن سینا، سهروردی و یا ابوریحان بیرونی این نبود که مقولات فکری که آنها با آن دست و پنجه نرم میکنند شرقی است یا غربی، اسلامی است یا غیر اسلامی آنها دنبال حقیقت بودند. فارابی و ابن سینا در بطن فلسفه یونان غور میکردند و سهروردی از افکار زرتشتی و مانوی استفاده مبسوط میکرد و ابوریحان بیرونی شارح فلسفه آیین هندو بود. حتی در میان حکمای متاخر صدر المتالهین، میرفندرسکی را میبینیم که کتاب «جوک باشست» را که از کتب مهم فلسفی آیین هندوست را از زبان هندی به فارسی ترجمه و تفسیر کرده است. لازمه چنین کارهایی سیالیت فرهنگی است که متاسفانه آن روحیه، قریحه و جرات از دست رفته است.
-مسوولیت پیشبرد آن برعهده چه کسانی است؟
مسوولیت پیشبرد این امر بر عهده گروه های مختلفی است. اول مسوولیت بر عهده رجال سیاسی است که به جامعه مدنی واقعیت ببخشند تا اهل اندیشه بدون مراعات مصلحت و ترس، تراوشات فکری خود را برای محک عموم عرضه کنند.
به عبارت دیگر اگر رسیدن به شکوه فلسفی گذشته در جهان امروز مد نظر است باید آنچه سهروردی در هشتصد و اندی سال پیش گفت را به زباله دان تاریخ بیندازیم. سهروردی میگوید:
بارها گفتم که فاش کنم هر چه در زمانه اسرار است
لیکن از ترس بیم تیغ و بیم قفا بر زبانم هزار مسمار است
-نقاط قوت و ضعف تفکر فلسفی ما که می تواند مبنای حرکت ما باشد، چیست؟ و آغاز حرکت آن از چه خاستگاهی است؟
نقطه قوت ما در حقیقت نقطه ضعف ما نیز هست و آن حضور وجود سنت فلسفی هزار ساله استوار و محکمی است که هم میتوان بر روی آن بنایی نو ساخت و هم از طرفی چنین سنت فلسفی که رگ و ریشه عمیقی در جامعه ما دارد طبیعتا علیه نوگرایی مقاومت میکند. سنت تفکر فلسفی ما می تواند مبنای حرکت ما باشد اما نوعی قدسی گرایی این سنت باعث شده که نوگرایی نوعی بدعت شناخته شود که در فرهنگ ما متاسفانه جنبه منفی دارد.
آغاز حرکت باید از خاستگاه پیوند فلسفه و مسایل جهان مدرن باشد حتی در حوزه ها. یعنی متافیزیک که بخش اصلی سنت فلسفی ما بوده است میتواند یکی از رشته های فلسفه باشد حال آنکه فلسفه بیش از 20 نوع و بخش است که اکثر آنها در ایران مورد توجه قرار نگرفته است همانند معرفت شناسی مدرن (cognitive sciences)، فلسفه سیاسی-اجتماعی، بررسی مسایل زنان از دید فلسفی (feminism) و رابطه بین مدرنیته، صنعت، تکنولوژی و منزلت انسان (human condition).
علیرغم زیبایی و غنای مکاتب سنتی فلسفی در ایران اعم از سینوی، اشراقی و یا حکمت متعالیه، جهان معاصر محتاج تبیین مسایل خاص خود میباشد. امیدوارم که نسل جدید به این مقولات توجه کند و بر مبنای سنت غنی تفکر فلسفی در ایران و علیرغم معاندین آن حرکتی را شروع کند که بتواند به مسایل ایران معاصر و آینده پاسخ دهد.