در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۷۲۲۸
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۹
حجت‌الاسلام محمدرضا واحدی معاون فرهنگی ارتش جمهوری اسلامی ایران، استاد دانشگاه و نویسنده و شاعری زبردست است دو مجموعه شعر قابل توجه با نام‌های «چقدر فاصله» و «ادامه دلواپسی» دارد. اما کتاب اخیر او در حوزه رمان و ادبیات داستانی یعنی کتاب «آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟!» تحسین بسیاری را نیز برانگیخت.

به گزارش گروه سبک زندگی خبرگزاری دانا (داناخبر)، او در این رمان، سراغ سبک زندگی جوان های امروزی رفته و با نشان دادن گونه‌های ارتباط دختران و پسران و استفاده آنها از ابزارهای نوین زندگی،‌ تعریف جدیدی از زندگی دینی و دینمدارانه به مخاطبان ارایه داده است. 

از اینرو گفت و گوی خبرگزاری فارس با محمدرضا واحدی درباره سبک زندگی دینی و ارتباطش با زندگی‌های امروز و وظیفه دست به قلمان و روحانیان و مسولان کشور در پی آمده است:

تعریف شما از سبک زندگی بدانم. به هر حال هرکس به گونه‌ای در کشور ما زندگی می‌کند و سبکی برای زندگی کردن دارد آیا ما می‌توانیم بگوییم کسی بهتر زندگی می‌کند و کسی بدتر؟ و اصولا نسخه‌ای برای سبک زندگی وجود دارد که به مردم بگوییم این نسخه خوبی است و به این همین سبک زندگی کنید؟
آنچه که مسلم است اینکه سبک زندگی یک چیز بدیهی است و حتی حیوانات هم سبک زندگی دارند، روشی است که با آن زندگی می‌کنند. من تصورم این است که ما در مسائل سبک زندگی خیلی نباید به ریزه‌کاری ها توجه کنیم. یعنی اتفاق‌ هایی که تنش ایجاد می‌کنند و باعث می‌شود نسبت به سبکی موضع بگیرید، به خاطر ریزه‌کاری‌ها است.
اگر ما تعریفمان از سبک زندگی یک چارچوب دین‌مدارانه و فرهنگ مدارانه باشد. داخلش هزار چیز دیگر تعریف می‌شود، که ما آن را تعریف نکرده‌ایم اما هم حلال است و هم درست اما اگر آن چارچوب، دین‌مدارانه و براساس باورهای اجتماعی و فرهنگی خودمان نباشد، می‌تواند هزار چیز دینی هم در آن قرار بگیرد که به شکل غیردینی از آن استفاده شود!


الان این چارچوب در زندگی مردم ما هست یا نه؟ اینکه رهبر انقلاب بارها تاکید کردند بر این مساله، چه دلیلی دارد؟
متاسفانه نیست. یعنی مردم ما مسلمان هستند و به اسلام اعتقاد دارند و در خانواده‌ها هم اسلام سرایت دارد و حضور دارد ولی زندگی‌هایمان بر مبنای زندگی دینی و اسلامی نیست. اینهایی که می‌گویم، خواهش می‌کنم خوب دقت شود وقتی می‌گوییم زندگی اسلامی مراد این نیست که به 1400 سال پیش برگردیم. سبک زندگی یعنی اینکه، زندگی می‌تواند چارچوب اصیل و قرص خودش را داشته باشد، 1400 سال پیش این زندگی به شکل خودش و با شرایط و امکانات خودش جریان داشت، در قرن 21 هم شرایط و لوازم خودش را می‌طلبد و در قرن چهلم هم با شرایط مخصوص به خودش راهش را ادامه می‌دهد. ولی خونی که در رگ‌های این زندگی جاری است، اسلام است و نکته مهم هم همین است.
 
 بیشتر توضیح می‌دهید؟
ببینید خیلی وقت‌ها عده‌ای می‌روند سراغ اینکه سبک زندگی ما باید در مدل‌های نشست و برخاست زندگیمان هم ورود داشته باشد. مثلا مبل دینی داشته باشیم! این که نمی‌شود. سبد مصرفی خانوار را در نظر بگیرید من معتقدم سبک زندگی ما در نظام مصرف‌گرایی و غیرمصرف‌گرایی تعریف می‌شود نه اینکه این مبل چون ساخت خارج و طرح خارج است، استفاده کنیم یا نه. اینکه مقام معظم رهبری نام چند سال گذشته را گذاشتند سال اصلاح الگوی مصرف به همین دلیل است اما همان سال ما آمدیم و گفتیم اصلاح الگوی مصرف یعنی اینکه در اداره اگر 3 بار چایی می‌دادیم، 2 بار بدهیم، مقدار مصرف قند را نصف کنیم. اما این به نظرم کوته‌نگرانه‌ترین و ساده انگارانه‌ترین برخوردی بود که با سخن آقا شد. در حالی که اصلاح الگوی مصرف معنایش این نیست. خود آقا در یکی از بیاناتشان می‌فرماید گاهی انسان یک ریال مصرف می‌کند و اسراف است و گاهی یک میلیارد خرج می‌کند و اسراف نیست. اصلاح الگوی مصرف یعنی ما سبک زندگی و نگرش در زندگیمان را به سمت دینمان ببریم. پرهیز از مصرف‌گرایی و تجمل و اسراف که بردوش خانواده‌ها و به‌تبع کشور وارد می‌شود، اصلاح سبک نادرستی از زندگی است که الان رواج دارد.

به هر حال این سبک زندگی در شکل و ظاهر هم باید نمود پیدا کند.
من معتقدم اتفاق اصلی در شکل نیست در مفهوم است و ابتدا باید مفهوم زندگی درست شود. مثلا یک نفر می‌گوید افتخارم این است که هیچ وقت برای چاپ کتابم از کاغذ خارجی استفاده نمی‌کنم و از کاغذ ایرانی استفاده می‌کنم. من می‌گویم این رفتار خوب است ولی امتیاز خیلی بزرگی نیست. ما در فضای دیگری باید دنبال حمایت از تولید داخلی برویم نه در سبک زندگی دینی. در سبک زندگی دینی شما می‌توانید در چین یا در آمریکا زندگی کنند اما سبک زندگیتان دینی باشد. ما الان از این فاصله داریم به خاطر همین است که سید‌جمال در جمله معرفش می‌گوید: «به غرب رفتم. مسلمان نبود ولی اسلام را دیدم. به شرق آمدم پر از مسلمان بود ولی اسلام وجود نداشت.»
سبک زندگی دینی با جابه‌جایی دکور و شکل و ظاهر اتفاق نمی‌افتد بلکه با تغییر نگرش اتفاق می‌افتد و این همان چیزی است که آقا نسبت به آن دغدغه دارد و تاکید می کنند ولی متأسفانه ما متولیان فرهنگی یا اصلا نمی‌فهمیم یا نمی‌توانیم کار بیشتری انجام دهیم و بدتر فرمایش‌های آقا را خراب می‌کنیم. به عنوان کسانی که باید تبیین کننده فرمایش ایشان باشیم اصل موضوع را هم خراب می‌کنیم!
 
چادر بهترین حجاب برای زن است. اما آیا الزاما هر کس چادر دارد، سبک زندگی دینی هم دارد؟ و هرکس ندارد سبک زندگیش دینی نیست؟ من می‌گویم این طور نیست ما نباید به ظاهر نگاه کنیم. چه بسیار غیر چادری‌هایی که مسلمان‌های واقعی و صددرصد هستند. در ترکیه و سوریه و لبنان بروید و نمونه‌هایش را ببینید. آنجا حجاب اجباری نیست و مزیتی به حساب نمی‌آید اما در ساحل دریای مدیترانه، دختران محجبه‌ای پیدا می‌کنید که نمونه‌هایشان در تهران و قم پیدا نمی‌شود یا دختران مانتویی‌ با حجابی را ببنید که چادر ندارد ولی سبک زندگیشان بسیار دین دارانه است. فیلم «کتاب قانون» نمونه قشنگی در این زمینه است. به هر حال سبک زندگی دینی وجود دارد و در دین ما بوده و در کشور ما بوده است. البته این نکته را هم بگویم که بخشی از آن هم به شهرسازی و معماری بر می‌گردد. مثلا خانه‌ها و آپارتمان‌های ما  با سبک زندگی دینی اسلامی منافات دارد. قدیم‌ها، خانه‌ها بیرونی و اندرونی داشته است. وقتی مهمان و غریبه‌ای می‌آمد، به زن خانه و دختر خانه کاری نداشت و بیرونی خانه مجهز به همه چیز بود و جدا می‌شد با اندرونی خانه، ولی امروز که معماری اروپایی وارد معماری ما شده و آشپزخانه‌ها درست در قلب آپارتمان قرار گرفته‌اند که مهمان مرد کاملا به زن خانه اشراف دارد، در این سبک زندگی اثر گذار بوده است. به هر حال موارد ساختاری و ظاهری هم از این دست در سبک زندگی اثر گذار است اما مهمتر از همه نگرشی است که به آن اشاره کردم.


ابزارهایی که می‌توانند نگرش موجود را عوض کنند تا سبک زندگی ما به سبک زندگی دینی نزدیک شود، چیست و این نگرش چه طور باید عوض شود؟
«کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی» عمده دعوا هم همین است که ماها چه کار کردیم برای ایجاد و باور سبک زندگی دینی در ذهن جوان‌هایمان؟ همه ما درباره سبک زندگی دینی کم کار کرده‌ایم مقصر هستیم. یعنی هم جامعه روحانیت مقصر است هم حوزه‌های علمیه، هم متولیان فرهنگی کشور، هم  سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، هم وزارت آموزش پرورش، هم وزارت ارشاد و هم آموزش عالی. کاری نکردیم. یعنی از اول باور‌مندی را در ذهن جوان‌ها ایجاد نکردیم. تعارف نمی‌کنم. هنوز که هنوز است در دانشگاه‌ها جامعه‌شناسی غربی تدریس می‌شود. در این کشور به شما می‌آموزند که جامعه‌ها بر دو قسم تقسیم می‌شوند، جامعه پویا، جامعه ایستا. جامعه پویا چنین هستند و چنان و جامعه‌های ایستا، جامعه‌های دینی هستند که به خاطر امید به جهان آخرت در دنیا در جا می‌زنند. دانشجویان ما با این ادبیات از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند، آن وقت شما می‌خواهید به او از زندگی دینی بگویید؟

فکر می‌کنم یکی از بزرگترین مقصرها را فراموش کردید! صدا و سیما.
بله. یکی از مهمترین مقصر‌ها در این عرصه صدا و سیما است. قبلا هم گفته‌ام. صدا و سیمای ما در ارزش‌ها و سبک زندگی دینی فقط حرف می‌زند و فقط برنامه‌های گفت‌وگو محور با کمترین هزینه تولید می‌کند، اما جایی که ضد ارزش است، فیلم‌های شکیل می‌سازد و به خورد بچه من و جوان‌ها می‌دهد. الان زندگی ما مذهبی‌ها هم در سبک زندگی مشکل دارد. یعنی همه چیز به هم ریخته است. کجای زندگی امروز ما زندگی دینی است؟ و یکی از بزرگترین مقصرها هم در رسیدن به این نقطه صدا و سیما است.
 
 
با این همه مقصر و کج فهمی‌ها بالاخره باید چه کار کرد؟
ما نیاز به یک عزم ملی داریم. اول از همه اینکه باید درک خوبی از فرمایش آقا داشته باشیم. الان این درک از من آخوند گرفته تا بقیه وجود ندارد. تا آقا یک مطلبی می‌فرماید فوری سمینار برگزار می‌کنند به قول فردوسی
بسی انجمن‌ها بیاراستند   /   نشستند و گفتند و برخاستند
اما این سمینارها خروجی ندارد. اول باید درک مطلوب از فرمایش آقا ایجاد شود. بعد هم درک ملی به وجود بیاید که چه کار کنیم. چرا امروز حتی بچه‌های مذهبی و خانواده‌های مذهبی از بسیاری از ارزش‌های دینی نمی‌گویم گریزان هستند، فاصله دارند؟ در زندگی‌های امروز مثال می‌زنم. به نظرتان دلیل افزایش سن ازدواج، غیر از مسائل مالی چیست؟ اگر توقع‌ها پایین بیایید و به سبک زندگی دینی خودمان برسیم، بسیاری از مشکل‌ها رفع می‌شود.

به هر حال دوره با دوره شما و دوره‌های قبل فرق کرده است.
فرق چی هست؟ آن چیزی که نمی‌گذارد امروز عروسی بچه‌ام را در مسجد بگیرم، در خانه‌ام بگیرم، نخواهم تالار بگیرم آن  چشم و هم چشمی است. یا مثلا انگشتر ازدواج من همین انگشتر عقیق ساده‌ای است که در دستم می‌بینید، اما چرا امروز بچه من حاضر نیست، حلقه ازدواجش یک انگشتر مذهبی باشد و حتما باید حلقه پلاتین چند میلیونی دستش بکند؟ همه اینها به نگرش بر می‌گردد و گرنه مگر نمی‌شود با 14 سکه ازدواج کرد؟ درست است که تحمیل جامعه و ترس وجود دارد ولی اگر نگرش درست شود، همه اینها درست می‌شود، اسلام همه اینها را دیده و برایشان فرمول و طراحی دارد. چه کسی می‌گوید امروز جوان من حتما باید خانه و ماشین داشته باشد تا بتواند ازدواج کند؟ ما سبک زندگی را زمانی از دست دادیم که اعتقاداتمان را از دست دادیم. امام زین العابدین می‌گوید اگر کسی به خاطر شرایط اقتصادی ازدواجش را عقب انداخت، به خدا بدگمان است. خداوند گفته ازدواج کنید، مشکلات مالی را من اصلاح می‌کنم. مشکل ما در نوع نگرشمان است.

جا انداختن این سبک زندگی اسلامی به نظر خیلی سخت می‌آید. این طور نیست؟
خیلی سخت است که درست. اما خیلی ببخشید اما وقتی صدا و سیمای ما که امام گفته باید دانشگاه باشد، شده دانشگاه آن طرفی، معلوم است که جا انداختن سبک زندگی درست سخت می‌شود. می‌خواهید نمونه بیاورم تا ببینید چه قدر اشتباه‌ها زیاد است؟ یک روز به یکی از مسؤلان رده بالای صدا و سیما گفتم چرا چند سال است که در همه سریال‌ها حتماً خیانت یک مرد را به یک زن نشان داده‌اید؟ خیانت دانشجو را نشان دادید، خیانت مسجدی را نشان دادید، خیانت حاجی بازاری را نشان دادید، می‌دانید این یعنی چه؟ یعنی من هم وقتی به خانه می‌روم می‌بینم زنم جور دیگری به من نگاه می‌کند. تعارف نداریم که! یعنی شما بذر بدبینی و شک را در دل زنان این کشور می‌کارید. دختر من هم جور دیگری نگاه می‌کند، می‌دانید در ذهنش چه می‌گوید؟ می‌گوید بابا هفته‌ای 30-20 تا مشاوره دارد که تعدادی از آنها خانم هستند. آن که مدیر بود، آن که مسجدی بود، آنکه دانشجو بود آنکه بغل دست روحانی بود، خیانت کرد (البته هنوز روحانی را جرأت نکرده‌اند نشان دهند و گرنه بدشان نمی‌آید نشان دهند) پس همه مردها سر و ته یک کرباس هستند پدر من هم یکی از آنها! وقتی بذر بدبینی و شک را در دل زنان این کشور کاشتید، یعنی آرامش و امنیت روانی خانواده‌ها را به هم زدید.

این ماجرا مثل ماجرای شراکت یک کور با دو نفر دیگر در  ظرفی انگور است، پسر این فرد کور هم با آنها بود و قرار شد همه دانه دانه انگور بخورند تا همه به یک اندازه مصرف کنند. شخص نابینا به پسرش گفت اگر اینها بیشتر خوردند به من بگو. خلاصه شروع کردند به خوردن اما شخص نابینا دید پسرش هیچ اشاره‌ای نمی‌کند، با خودش فکر کرد حتما بقیه  دو تا دو تا می‌خورند و پسرش هم با آنها همدست است پس دو تا دو تا خورد. پسرش به پایش زد. منظورش این بود که همه یکی یکی می‌خورند، تو چرا هول می‌زنی؟ اما خیال کرد می‌گوید سه تا سه تا بخور، باز پسر به پایش ضربه زد و او فکر کرد باید بیشتر بخورد و آخر سر خودش را روی سبد انگور انداخت که چرا مال من عاجز بینوا را چپاول می‌کنید؟ ببینید وقتی امنیت روانی خانواده‌ها را بگیرند، چه برای آن خانواده می‌ماند؟ وقتی شب من روحانی می‌روم خانه، ذهنیت دخترم همان چیزی است که در فیلم دیده و دیگر از من حرف شنوی ندارد. من دیگر برایش الگو نیستم و تأثیرپذیری ندارد. خانم من هم همین طور. مثلاً اگر بگویم این کار را بکن یا نکن با خودش فکر می‌کند به من زور می‌گوید تا برود و زن دیگری بگیرد. تعارف که نداریم.

بنابراین اینکه می‌گوییم تبدیل نگرش کار سختی است، بله سخت است اما نه این قدر، صدا و سیما این کارها را نکند، نگرش‌ها عوض می‌شود. هنوز که هنوز است زن فقیر و بدبخت و کلفت را با چادر نشان می‌دهند، زنان مانتویی را فرهیخته و در خانه‌های اشرافی بالاشهر. زن چادری در سریال‌ها هم بدبخت است و هم شوهرش سرطان دارد و هزار گرفتاری برایش پیش می‌آید. بارها هم گفته‌ایم ولی هنوز که هنوز است، کار خودشان را می‌کنند.

 
انگار از صدا و سیما قطع امید کرده‌اید؟
نه اینکه ناامید باشم اما با این صدا و سیما، با این وزارت ارشاد با این روحانیت که مشکلات خودشان را دارند، با این کتاب‌ها و فیلم‌ها، تغییر دادن نگرش‌ها سخت است برای همین عزم ملی لازم است. چه طور برای یک کار بزرگ، کار گروهی ملی تشکیل می‌شود، برای سبک زندگی هم می‌توان همین کار را کرد، وظایف را تقسیم کنید و برای هر یک تعیین کنید که چه کنند. صدا و سیما چه کند مدارس چه کنند.
الان مدارس را ببینید، حضرت عباسی شما که از دخترهای چادری و متدین هستید از درس دینی و معارف خوشتان می‌آمد؟

تعارف که نداریم من الان سر کلاس دانشگاه می‌روم به دانشجویان می‌گویم این کتاب‌ها نه به درد دینتان می‌خورد نه آخرتتان و نه دنیایتان. کنارش بگذارید و بنشینید با هم گپ بزنیم. برای همین یکی از جذاب‌ترین کلاس‌ها از دید بچه‌ها است چون درس نمی‌دهم و با آنها گفت‌وگو می‌کنم و به دغدغه‌هایش پاسخ می‌دهم. یک روز که می‌خواهم یک صفحه از کتاب را درس بدهم می‌گویند نه برویم سراغ همان بحث‌ها.

شما قبلا گفته اید که با حفظ قداست منبر، دیگر منبر رفتن‌ روحانی‌ها به شکل قدیم جواب نمی‌دهد و روحانیان باید به ابزارهای نو و به روز مجهز شوند. با این مقدمه اصلاً فکر کنید دولت و ارشاد و صدا و سیما و بقیه نیامدند و به وظیفه خودشان عمل نکردند، اصلاً اینها به کنار. شبکه‌های ماهواره‌ای فعالیت خود را انجام می‌دهند و کسی نمی‌تواند جلویشان را بگیرد. اینجا چه کار باید کرد؟ وظیفه روحانیت در این میان چیست؟درباره ارتباط سه راس مثلث زندگی مدرن با ابزارهای خاص خودش، سبک زندگی و روحانیت توضیح می‌دهید؟
ما یک زمانی می‌توانستیم دخترها و پسرها و بچه‌ها را در قرنطینه قرار دهیم. یک زمانی می‌توانستیم بگوییم کتاب ضاله نخوانید، فیلم ضاله نبینید، یک زمانی اصلاً در خانه من تلویزیون نبود، یک زمانی موبایل نبود. بدون تعارف بگویم اگر از موبایل بد استفاده شود، از شیطان هم در خانواده مخرب‌تر است. اما الان نمی‌توانیم بچه‌ها را در قرنطینه نگه داریم که این کار را نکن یا بکن. یا دخترم یا خانم عزیز نگاهت به مرد نیفتد و مردی تو را نبیند. واقعاً پس باید چه کار کرد؟

راه‌حلش این است که بچه‌ها را بیمه کنیم. من واقعاً معتقدم سبک زندگی یعنی اینکه بچه‌هایمان را به گونه‌ای بیمه کنیم که اگر دخترمان را در یک شهر پر از مرد رها کنیم، مطمئن باشیم سالم می‌ماند، هی نروید پای کامپیوتر بچه‌هایتان تا چک کنید که تو چه سایتی رفت و با چه کسی چت کرد، باید بچه شما آن قدر بیمه شود که بتواند در این محیط‌ها برود و آسیب نبیند. ممکن است من در زندگی خودم توفیق چنین کاری را نداشته باشم  و دختر من و پسر من تحت تأثیر شرایط جامعه باشند. اما باید چنین اتفاقی بیفتد. اینکه می‌گویم عزم ملی نیاز است، یعنی می‌شود به جایی رسید که از چت کردن دخترتان نگران نباشید.

الان هم دخترهایی هستند که 4 سال در دانشگاه لیسانس خوانده‌اند و دو سال فوق لیسانس و مراوده هم داشته‌اند اما همه جور می‌توان روی سرشان قسم خورد، موردی را سراغ دارم که حتی من دعوتش کردم به جلسه هم‌اندیشی دختران و پسران، نیامد و گفت من در جلسه‌ای که پسران چشم در چشمم می‌شوند شرکت نمی‌کنم. من این نمونه‌ها را در دانشکده‌های فنی سراغ دارم اتفاقی که افتاده این است که تعدادی که خیلی در اقلیت هستند، این گونه زندگی می‌کنند اما بقیه این طور نیستند و برای همین پدر و مادر همیشه نگران هستند، دختر و پسرشان با موبایل سرگرم شود می‌ترسند و حق هم دارند ولی این نگرانی با این کنترل‌ها حل نمی‌شود ما از اول بچه‌هایمان را قوی و محکم تربیت کنیم.

آن اعتقاد قوی، آن پلیس درونی، خط قرمز درونی مهم است. در آمریکا در شهر نیویورک چند سال پیش یک دقیقه برق‌ها قطع شد و دوربین‌ها از کار افتاد، یک میلیون مورد دستبرد گزارش شد. حالا ممکن است این سرقت‌ها در حد خالی کردن صندوق مغازه نباشد اما در حد اینکه یک نوشابه مجانی هم بردارند، این کار را کردند. این یعنی اینکه قانون‌مداری و انضباط درونی نیست. دختر امروز دوست ندارد امر و نهی بشنود، هر چه بشنود، بدتر می‌کند.

چرا؟
چون حرف نسل قبلش را قبول ندارد و البته این آسیب‌شناسی لازم دارد که چرا این طور رفتار می‌کنند؟ چرا این قدر گریز از مرکز پیدا کرده‌اند؟ هر چه پدر و مادر بگویند، خوب است اینها می‌گویند بد است. به اینها می‌گویند «نسل دات کام». این نسل، نسل عصیانگری است. یعنی نسل دهه 70 تا الان یعنی نسل عصیان و مخالفت با پدر و مادر. راه‌حلش هم پلیس درونی است که یاد بگیرند از ابتدا در چارچوب قانون‌مند و شرعی زندگی بردارند. این ماجرا مثل ماجرای استادی بود که به شاگردهایش گفت شنبه که سر کلاس می‌آیید یک پرنده بکشید و بیاورید از مرغ گرفته تا گنجشک و هر پرنده‌ای که می‌خواهید  بیاورید.

شنبه همه بچه‌ها با یک پرنده کشته شده آمدند هر کس به وسعش. معلم شرط گذاشته بود که جایی این پرنده‌ها را ذبح کنید که کسی شما را نبیند، یک پسر بچه شنبه با مرغ زنده آمده بود. معلم گفت پسرم چرا تو مرغ را نکشتی؟ گفت شرط کرده بودیم هیچکس مرا نبیند. رفتم زیرزمین هیچکس نبود ولی خدا بود هر جا رفتم خدا بود. شما کمکم کنید که این مرغ را کجا بکشم. حضرت عباسی آموزش و پرورش ما آموزش‌های این جوری دارد؟ در آموزش و پرورش و دانشگاه‌های ما آنچه که نیست حکمت است و درونی کردن باورها و قانون‌مداری. علم یاد می‌دهند اما حکمت نمی‌آموزند.

دست به قلم‌های ما در این میان چه کار می‌توانند انجام دهند؟
دست به قلم‌های ما تا وقتی که از تریبون‌ها امروزی فراری باشند، هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند. یکی از دلایلی که من به عنوان روحانی رمان نوشتم این بود که رمان را یک تریبون امروزی می‌دانم. خیلی‌ها که رمان‌خوان هستند چه بدانند من روحانی هستم و چه ندانند، می‌خوانند ولی اگر من الان کتاب بنویسم درباره اصلاح امور فلان در پرتو تعالیم دینی. چه کسی می‌خواند؟ طیف خاصی می‌خواند اما داستان را همه می‌خوانند. این بود که گفتم که در قالب این رمان دو تا پیام دادم همین است یک پیامم به جوان‌های امروزی بود و پیام دیگر به روحانی‌ها که از این تریبون پرهیز نکنند.

ببینید جامعه روحانیت چه قدر در شعر قوی هستند که هنر بومی سنتی ما است اما روحانی رمان‌نویس نداریم. آقای سیدمهدی شجاعی و آقای زائری و دیگر دوستان بعد از انتشار این کتاب گفتند این اولین رمان یک روحانی است. چرا این طور است؟ حداقل این اتفاق باید از جایی بیفتد. حداقل نظام فکری عوض شود و گمان نکنند که رمان نجس نیست. باید بچه‌های ما بفهمند که موضع گرفتن نشان دهنده روشنفکری نیست. الان بچه‌های ما به اینجا رسیده‌اند که با مخالفت با پدر و مادرهایشان نشان دهند که روشنفکر هستند. اولا چه کسی گفته روشنفکری البته به معنای غربی‌اش افتخار است؟ دوم اینکه برای امروزی بودن اصرار دادند حتما فیلم‌ها موسیقی‌های خارجی گوش دهند. 

حتی می‌گویند من فوتبال ایرانی نمی‌بینم و فقط فوتبال خارجی می ‌بینم. توی خیابان صدای موسیقی غربی را زیاد می‌کنند و می‌گذرند. من روحانی بیشتر از او می‌فهمم معنای آن آهنگ چیست. زبان هم بلد نیستند. فقط شده پز و ادای غربی ها را در آوردن. این رفتارها باید اصلاح شود و وظیفه همه از جمله روحانی‌ها و قلم به دست‌ها در این میان سنگین است.


گفت و گو از مهناز سعیدحسینی

ارسال نظر