در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۰۸۴۳
تاریخ انتشار: ۰۶ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۸
استفن والت:
در ماه‌های اخیر، برخی اقدامات دولت آمریکا در عرصه سیاست خارجی، به ویژه رویکردهای این دولت نسبت به مساله سوریه و موضوع هسته‌ای ایران، اسباب دلخوری متحدان خاورمیانه‌ای این کشور را فراهم کرده است. با این حال، استفن والت، تحلیلگر برجسته روابط بین‌الملل، بر این باور است این کار نه تنها تهدیدکننده منافع آمریکا نیست، بلکه به نفع این کشور نیز هست.
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا استفن والت، تحلیلگر برجسته آمریکایی در مطلبی در نشریه «فارن پالیسی» به بررسی رویکردهای جدید آمریکا در عرصه سیاست خارجی پرداخته و اشاره می‌کند که این رویکرد‌ها زمینه ناخرسندی عربستان سعودی و رژیم اسرائیل، دو متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه را فراهم آورده است. با این حال، به باور وی، افرادی که دارای دید راهبردی باشند، از این تحولات جدید استقبال کرده و به آن به عنوان هسته یک رویکرد منعطف‌تر و کارآمدتر در سیاست خارجی ایالات متحده می‌نگرند.

در ادامه این مطلب آمده است:

بیایید با منافع ایالات متحده آغاز کنیم. ایالات متحده حداکثر سه منفعت راهبردی در خاورمیانه دارد؛ نخست، آمریکا می‌خواهد فرستادن نفت و گار منطقه خلیج فارس به بازارهای جهانی ادامه پیدا کند. هر گونه انقطاع در صدور انرژی از منطقه، سبب افزایش قیمت‌ها و ضربه خوردن اقتصاد شکننده جهانی خواهد شد.

دوم، آمریکا می‌خواهد کشورهای منطقه خاورمیانه را از ساخت سلاح‌های کشتار جمعی، به ویژه سلاح‌های هسته‌ای، بر حذر دارد (البته بهتر بود که آمریکا از دستیابی اسرائیل به بمب نیز جلوگیری می‌کرد؛ اما در دهه ۱۹۶۰ این مرغ از قفس پرید.)

سوم، ایالات متحده خواستار کاهش خشونت افراطی در منطقه است که بیش از هر چیز از تروریسم ناشی می‌شود (از نظر من این تهدید بیشتر اغراق شده است، ولی به هر حال هست.)

کلید تامین این منافع، دو سو دارد: نخست، کمک به برقراری موازنه قوا در منطقه و دوم، حفظ حضور نظامی حداقلی ایالات متحده در منطقه. اگر یک دولت در منطقه بیش از حد قوی شود و یا اگر یک قدرت خارجی بتواند در این منطقه مداخله کند، ممکن است بتواند بر کشورهای تولیدکننده نفت سلطه پیدا کرده و در عرضه انرژی به نحوی ناخوشایند برای آمریکا مداخله نماید.

نگرانی‌ها درباره وجود چنین احتمالی ایالات متحده را به ایجاد نیروهای واکنش سریع در منطقه در اواخر دهه ۱۹۷۰ وادار کرده و سبب شد در جریان جنگ ایران و عراق، به سمت عراق متمایل شود. این امر همچنین به مداخله نظامی مستقیم آمریکا علیه عراق در جنگ این کشور با کویت در سال ۱۹۹۱ منجر شد.

در همین حال، مداخله بیش از اندازه آمریکا و حضور گسترده نظامی ایالات متحده، دیگر منافع راهبردی این کشور را تهدید می‌کند؛ خواه با ترغیب برخی دولت‌ها به تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی به عنوان ابزاری برای بازدارندگی و خواه با ‌زدن جرقه تروریسم ضد آمریکایی، از نوع القاعده.

بر همین اساس، سیاست‌هایی همچون «مهار دوگانه» در دهه ۱۹۹۰ و یا سیاست فاجعه بار «تحول منطقه‌ای» جورج بوش، اشتباهاتی راهبردی بودند؛ بگذریم از هزینه‌های انسانی و اقتصادی که این سیاست‌ها به بار آوردند. با توجه به آشفتگی غیر قابل پیش‌بینی که پس از «بهار عربی» در منطقه پدید آمده، محدود کردن حضور آمریکا ضرورت بیشتری پیدا می‌کند؛ مبادا که به عنوان یک قدرت امپریالیستی غارتگر که به مداخله در وقایع سیاسی محلی عادت دارد، شناخته شود!

در پیش گرفتن سیاست موازنه قوا (یا موازنه تهدید) در منطقه خاورمیانه، هزینه‌های «رابطه ویژه» آمریکا با اسرائیل و عربستان سعودی را نیز برجسته می‌سازد. اگر شما به بازی موازنه قوا پایبند باشید، به دنبال حداکثر کردن انعطاف دیپلماتیک و اجتناب از تعهد بیش از حد به یک متحد خاص خواهید بود.‌‌ همان گونه که درباره انگلیس در دوره اوج سیاست موازنه قدرتش گفته می‌شد: «هیچ دوست دائمی وجود ندارد. تنها منافع دائمی وجود دارد.»

امروز‌ به سبب اینکه ایالات متحده به شدت به اسرائیل و عربستان سعودی نزدیک است، شریک اشتباهات این دو تلقی شده و به همین سبب نیز در مظان اتهام قرار می‌گیرد. به طور خاص، آمریکا به اندازه خود اسرائیل در رفتار ظالمانه این دولت با فلسطینی‌ها مسوول دانسته می‌شود و همچنین به عنوان حافظ اصلی رژیم منحط سعودی ـ که ارزش‌های حاکم بر آن با ارزش‌های خود آمریکا در تعارض است ـ شناخته می‌شود.

افزون بر این، حفظ این «رابطه ویژه»، از نفوذ ایالات متحده بر هر دو این شرکا کاسته است: سعودی‌ها همواره نسبت به سیاست‌های ضدتروریستی بی‌توجه بوده‌اند و اسرائیل نیز به سیاست‌های شهرک سازی خود ادامه داده، دیگران را تهدید به زور کرده و یا در عمل از زور بهره برده ‌و این کار را اغلب به گونه‌ای انجام داده که روابط آمریکا با بقیه منطقه را دچار چالش ‌ می‌کند. در نتیجه، گفت‌و‌گو با ایران و اتخاذ رویکردی سنجیده‌تر نسبت به مداخله در منطقه، تحولی بسیار خوب به شمار می‌رود. ‌هرچند ایران و ایالات متحده در آینده‌ای نزدیک به متحدان یکدیگر تبدیل نمی‌شوند، ‌بازسازی روابط موثر با تهران، سود بسیاری ‌برای منافع راهبردی آمریکا در بر خواهد داشت.

این امر نه تنها سبب تسهیل همکاری در حوزه‌های دارای منفعت مشترک برای ایران و آمریکا (همچون افغانستان) ‌می‌شود، بلکه صرف این حقیقت که آمریکا و ایران به گونه‌ای سازنده با یکدیگر گفت‌و‌گو می‌کنند، سبب خواهد شد دیگر متحدان آمریکا در منطقه توجه بیشتری نسبت به دغدغه‌های آمریکا نشان داده و نسبت به درخواست‌های این کشور پاسخگو‌تر باشند.

من نمی‌خواهم درباره این روند زیاده‌روی کرده و یا درباره منافع احتمالی آن اغراق کنم. قرار نیست ایالات متحده متحدان فعلی خود را‌‌ رها کرده و یا ‌‌کامل در تعهدات دیرینه منطقه‌ای خود تجدیدنظر کند؛ افزون بر این، توسعه گسترده ارتباطات آمریکا، به فوریت سبب پیروی دیگران از درخواست‌های این کشور نخواهد شد. اصولا نباید هم این گونه باشد؛ اما اندکی فاصله گرفتن از ریاض و تل آویو و برقراری یک کانال باز دیپلماتیک میان واشنگتن و تهران، در طول زمان به افزایش نفوذ و اهرم‌های آمریکا منجر خواهد شد.

این امر، همچنین حصاری مفید در مقابل رویدادهای پیش بینی نشده است: وقتی بیش از حد به یک متحد خاص متعهد شوید (همان گونه که آمریکا نسبت به شاه ایران نیز متعهد بود) هر اتفاقی که برایش بیفتد، شما هم ضرر بیشتری خواهید ‌کرد.

از آنجا که ایالات متحده، ‌قدرت خاورمیانه‌ای نیست (حقیقتی جغرافیایی که ما بیشتر فراموش می‌کنیم) و از آنجا که هدف اولیه‌اش برقراری موازنه قوای منطقه‌ای است، می‌تواند بازی موثرتری از خود نشان دهد. به همین دلیل می‌توان گفت رنجش این روزهای برخی متحدان آمریکا، چندان هم چیز بدی نیست. به یاد داشته باشید که آن‌ها از ایالات متحده ضعیف‌تر هستند و با تهدیدات فوری‌تری نیز مواجهند. به همین دلیل، اگر آن‌ها می‌خواهند همچنان حمایت و حفاظت ایالات متحده را با خود داشته باشند، باید کارهای بیشتری برای خرسند نگه داشتنش انجام دهند.
 
منبع: تابناک
ارسال نظر