در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۸۴۹۳۸
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۳
يادم مي آيد زمانی كه راجع به سافت نيوز نوشتم، سر و صدای عجيب و غريبی شد. سافت نيوز يك گزارش يا خبر نرم است. يا راجع به روزنامه نگاری آنلاين مقاومت های شديدی بود ولي اكنون مي بينيد كه يك تحريريه مستقل 30 نفر در اين زمينه كار می كنند. من معتقد هستم كه آينده دنيا اقتصاد نرم افزارها است.
به گزارش گروه فناوری خبرگزاری دانا، دكتر يونس شكرخواه، ليسانس مترجمي زبان انگليسي، فوق ليسانس و دكتری علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبايي فعاليت های مطبوعاتى خود را از سال 1360 با ترجمه مقالات بين المللي برای روزنامه اطلاعات آغاز كرد، دبيري سرويس خارجي و عضويت شوراي تيتر روزنامه كيهان را به مدت 16 سال تا سال 1378 به عهده داشته است. عضويت درماهنامه تخصصي صنعت چاپ و عضويت در شوراي سردبيري ماهنامه بين المللي ميدل ايست پرينتر از ديگر مسووليت هاي وي بوده است. شكرخواه با بيان اينكه روابط عمومي يك فلسفه است و تا زماني كه به اين فلسفه اعتقاد نداشته باشيم نمي توانيم كاري از پيش ببريم، روابط عمومي را زماني معنا دار مي داند كه ما از روابط فردي و بين فردي خود يك درك عميق داشته باشيم و با آن مي توانيم به سراغ داستان روابط عمومي برويم. روابط عمومي حقيقت واقعي بيرون زندگي است. روابط عمومي امروز يك راز بيشتر ندارد و آن هم شفافيت است. اين گفت و گو بهانه  ای شد تا با پدر علم روزنامه نگاری آنلاين ايران بيشتر آشنا شويم.

بهتر است با این جمله پرفسور معتمدنژاد درباره شما شروع كنيم كه گفته بودند دكتر شكرخواه تنها استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك نيست، بلكه ايشان استاد پيشگام روش تحقيق نيز هست، حال می خواهيم بدانيم يونس شكرخواه كيست؟

با وجود اينكه اكنون ديگر دكتر معتمدنژاد در كنار ما نيست، اما فكر مي كنم كماكان ايشان مانند يك فانوس دريايي است. يعني اگر شما در هر موقعيتي باشيد، يك علامت روشني داريد كه بايد به كجا برويد. شايد ايشان در حيات خود نيز مانند يك يادبود بود كه بعد از مرگ ايشان، ما خيلي چيزها را از دست داديم. مديريت، ژرف نگري، ارتباط دانش را با كنش روزمره خودمان، آن نگاه عميق و راديكال به تحولات را از دست داديم. ولي ايشان مانند هر معلم ديگري راجع به شاگرد خود حرف زده است، بالاخره همه مربيان به خصوص شنا يك روزي به شاگرد خود مي گويند كه دست خود را از كنار استخر رها كن. اين حرف ها براي آن زماني است كه اطمينان دارند فرد مي تواند به تنهايي شنا كند. من از دكتر معتمدنژاد ياد گرفتم كه يك معلم خوب هميشه بايد خود را در رابطه تعليم و تعلمي نگه دارد. به اين معنا كه بپذيرد هنگامي كه وارد كلاس مي شود، بايد اندوخته و دانش خود را ارائه دهد و همان لحظه نيز بايد ياد بگيرد. من ترديد ندارم كه در وجود هر آدمي چيزهايي براي ياد گرفتن است و در لحظه همگي شاگرد هستيم. اگر ده كتاب در مورد كارهاي دانسته و نادانسته من بنويسند، احساس مي كنم آن كتاب حكايت از يك پله مي كند و اگر هوشيار باشم بايد به اين فكر كنم كه پله هاي طي نشده در كجا هستند. بنابراين من مثل يك گوهر در كلكسيون خاطرات خود استاد معتمد نژاد را حفظ كرده ام، ولي اين هوشياري را داشته ام كه هيچ وقت نقطه پايان وجود ندارد، بلكه اين حرف ها مانند يك نقطه شروع دوباره است. مانند اولين سلام براي برقراري ارتباط بسيار سخت است و خداحافظي هم سخت است. به هر حال ما با دكتر خداحافظي كرديم و ديگر دكتر در جمع ما نيست ولي خدا كند از همان سلام اول كه از روي دقت، عشق و علاقه به ايشان كردم، جوانه اين سلام خشك نشود.


شکرخواه: فضای كاری من در امتداد زندگي طبيعي من است/ آینده دنیا متعلق به اقتصاد نرم افزارهاست
تجلیل از دکتر شکرخواه در کنفرانس بین المللی روابط عمومی

در مورد وضعيت زندگي نيز متولد مشهد هستم و هر وقت با دوستان نزديك خود مواجه مي شوم، به طور خودكار لحن بيانم به زبان مادري تغيير مي كند. به لحاظ تحصيلات نيز ابتدايي خود را در همان شهر مشهد، در محله قديمي و مركزي شهر كه دو سينما و باغ ملي نزديك محله ما بود و در مدرسه اي به نام صاحاف درس خواندم. ديپلم خود را از دبيرستان ابن يمين كه اكنون به نام شهيد حكمت تغيير نام يافته، گرفتم. بعد از ديپلم در هند مدتي جامعه شناسي و بعد سينما خواندم. سال 57 كه انقلاب شد به ايران برگشتم و درس را ادامه ندادم و در مدرسه عالي ترجمه تهران قبول شدم. از آن سال تاكنون حدود32 الي 33 سال است كه در تهران زندگي مي كنم و در همين جا ازدواج كردم، فوق ليسانس و دكتري خود را گرفتم. فوق ليسانس و دكتری خود را علوم ارتباطات در دانشگاه علامه خواندم و بعد از آن مدرس دانشگاه تهران شدم. در مورد روزنامه نگاري دو نفر نقش كليدي داشتند كه باعث شدند من وارد اين فضا شوم. تعطيلات دانشگاه بود و من در يك مدرسه در قلهك تهران تدريس مي كردم، در آن زمان يك همكار داشتم كه معلم امور تربيتي و ديني به نام آقاي دكتر هادي خانيكي بود. من در آن زمان تايمز و نيوزويك و نشريات وقت را مي خواندم، ايشان از من پرسيدند با اين نشريات چه كار مي كني؟ گفتم اينها را مي خوانم. پرسيدند بعد از آن چه كار مي كني؟ گفتم بعد دور مي اندازم. ايشان گفتند اين مطالب را ترجمه كن و من آن ها را براي شما چاپ مي كنم. يك روز ايشان من را پيش جلال رفيع و آقاي داعي در روزنامه اطلاعات بردند و من در سال 60 شروع به ترجمه براي روزنامه اطلاعات كردم. بعد از آن از من خواستند كارها را به دفتر نمايندگي در قلهك بدهم. اما نكته جالب اينكه اولين ترجمه من كه در روزنامه اطلاعات چاپ شد، در آن روز روزنامه چاپ دوم شد و من فكر مي كردم مقاله من خيلي نقص داشته. ولي آنقدر خوشحال شدم كه با همه تماس گرفتم تا بگويم مطلب من البته با نام يونس  ـ  شكار شده. دوسال بعد آقاي خانيكي به روزنامه كيهان رفت و از من هم درخواست كرد تا به آن روزنامه بروم و در آنجا به بخش سرويس بين الملل رفتم. دبير فرهنگي و بين الملل آن زمان روزنامه كيهان آقاي فريدون صديقي بود. دو ماه بعد به من حكم دبيري و عضويت اتاق تيتر دادند و عضو شوراي تيتر روزنامه شدم. در آن زمان فريدون صديقي، مهدي فرقاني، منصور رييس صدري و اعضاي شوراي سردبير وقت عضو اتاق تيتر بودند. از آن به بعد دبير بين الملل شدم و تا 16 سال در آن روزنامه كار كردم.

 تا از موضوع زندگي دور نشديم،از فرزندتان بگویید.

ميلاد تنها فرزند من است كه فوق ليسانس را هتل داری مي خواند. اما از آنجا كه روحيات و علايق مان شبيه به هم هست، درحال حاضر يك نرم افزار نويس ماهر است. نرم افزار خبرآنلاين را هم نوشته است بيشتر به برنامه نويسي علاقه دارد ولي وب سايت هم طراحي مي كند.

 آقاي دكتر شكرخواه شما را به داشتن دوست هاي زياد مي شناسند و با همه طيف ها دوست هستيد. مي خواستم بدانم ارتباط شما با دوستان، اساتيد دانشگاه و دانشجويان كه بسيار شما را دوست دارند، چگونه است؟ تفاوت رفتاري با اين رفاقت ها چيست؟

اين از سوالاتي است كه قلب و مغز انسان را با هم هدف مي گيرد. زندگي من بسيار ساده است به گونه اي كه بعضي از تك جمله ها ممكن است در آن غوغا ايجاد كند. اهل اداي عارف درآوردن نيستم. زندگي من شايد يك زندگي ولخرجانه باشد. سادگي زندگي من داراي چند كليد واژه است. وقتي شما يك همسر خوب داريد كه هيچ خواسته اي از شما نداشته باشد و شما را در موقعيت فهم كند، بفهمد كه سهم همكلاسي هاي تو از تو چه مقدار است، سهم دوستان شما از شما چه مقدار است و آن سهم را رعايت كند و به شما اجازه دهد تا در دنياهاي متفاوت سير كنيد. اينكه بداند به يك علتي بايد در يك ماه چهار بار خارج از كشور بروم، اينكه بفهمد من با پسرم تنها پدر و پسر نيستيم، بلكه دو تا رفيق هم هستيم، دو آدم درگير تكنولوژي و وب هم هستيم و شايد با اختلاف سني كه داريم، دوستان مشتركي هم داشته باشيم. اين سرمايه بزرگي است. يعني بابت همه چيز از همسرم سپاس گزارم. شايد يك محرك اصلي او است كه شما يك يار داريد كه از همه جهات شما را درك مي كند.
نكته دوم غير را خود ديدن است. امكان ندارد فردي داخل دفتر من در دانشگاه بيايد كه فكر نكنم آن فرزند، مادر و پدر خود من است كه دغدغه فرزند خود را دارد. من با اين ديد به آدم ها نگاه مي كنم. بنابراين به سرعت به آنها نزديك مي شوم و آنها هيچ مرزي را با من احساس نمي كنند. نمي گويم كه بايد اين گونه باشد، تنها مي گويم اگر كسي مي خواهد ردپاهايي كه در ماسه است و هر لحظه ممكن است آب اين ردپاها را بشويد، را دنبال كند، فرمول آن اين است: در اتاق خود را بايد باز بگذاريد، اينكه پشت در دفتر مي زنيم ساعات اداري تنها شوخي زمانه و جادوي كلمات و ارقام است و من پايبندي به اين ها حتي براي دانشجويان ندارم. دانشجويي كه نتوانسته مقاله خود را به موقع برساند را توبيخ نمي كنم و مي گويم من وقت مطالعه مقاله را نداشتم. بايد دست او را گرفت زيرا او نيز روزي معلم مي شود و بايد اين كار را انجام دهد. من غير را خود مي بينم. شايد اصلا آسان نباشد ولي من عادت كردم. آن راننده تاكسي كه در كنارش مي نشينم، فكر مي كنم پدر خودم است كه محتاج يك كلمه آرام كننده، سلام كردن و محبت است كه شب هنگامي كه منزل مي رود كمي انرژي براي خانواده خود داشته باشد. بنابراين اين نوع نگاه يك فاكتور براي تسهيل ارتباط است. دومين مساله اين است كه به همه شرافتم قسم مي خورم، هيچگاه به جلو نگاه نكردم بلكه به پشت سر نگاه مي كنم كه چه چيزي از خود بر جا مي گذارم. آرزوهاي عجيب و غريب براي خودم درست نكردم. به اين نگاه مي كنم كه وقتي از جايي بيرون مي روم چه سنتي از خود بر جاي گذاشته ام. بنابراين شايد متهم شوم به اينكه عقل معاش و اقتصادي و برنامه ريزي دراز مدت براي آينده زندگي ندارم. بنابراين براي نتيجه گيري بايد بگويم كه يك محرك داخلي دارم كه همسر و پسرم هستند، دوم اينكه ديگري را خودم فرض مي گذارم و هيچگاه مرز نمي گذارم. شايد حتي يك نفر هم پيدا نشود كه بگويد من يك روز در كارم ناراحت بوده باشم، البته اين بدان معنا نيست كه من به دنبال شانه اي براي گريه كردن نيستم، به اين معنا نيست كه روزي عزيزم را از دست نداده ام، به اين معنا نيست كه اگر ناراحتي خودم را نشان نمي دهم، يعني نمي فهمم يا اگر بيان نكرده ام، پس درك نكردم. من هم مثل بقيه هستم ولي هميشه مي گويم چرا فرد مخاطب من بايد چوب اين مطلب را بخورد. چه كسي مي گويد تلخي ديروز من بايد به ديگران سرايت كند، اصلا چرا بايد سرايت كند؟ و سوم اينكه من به پشت سر نگاه مي كنم و آرزوهايي مدرن امروزي را دنبال نمي كنم، بلكه براي من مهم است كه چه چيزي از خود بر جاي مي گذارم. من دوستان زيادي دارم و نگاه من به آن ها بر اساس معرفت آن ها از اتفاقات روزانه زندگي نيست، بلكه آنچه كه در رفاقت براي من ارزشمند است داشتن زبان پاك، سخاوت، بدگويي نكردن، بيان خوب داشتن، بي دريغ بودن، يادگيرنده و ياد دهنده و در نهايت وجه انساني بسيار مهم تر از فرمت هاي اجتماعي كه در آن قرار مي گيرند از نظر موقعيت، كار، ساختار و غيره كه از نظر من فرعيات هستند.

اگر بخواهيم به زمان گذشته برگرديم آيا همين مسير را انتخاب مي كرديد. ليسانس زبان انگليسي، فوق ليسانس و دكتري ارتباطات، استاد دانشگاه، روزنامه نگاري و غيره يا تغيير مسير مي داديد؟

سوال سختي است. از اينكه حرفه اي عمل كردم همين راه را انتخاب مي كردم. حرفه اي به مفهوم اخص كلمه يعني اينكه كار را بلد بودم، به تدريج يادگرفتم، منتقل كردم، به يك نسلي ياد دادم كه چگونه اين كار را انجام دهند، توليد ادبيات كردم و حرفي را كه زدم به صورت مكتوب درآوردم. اما از جنبه حرفه اي اگر دوباره متولد مي شدم، مي گفتم كه خوب عمل كردم و دوباره اين كار را انجام مي دادم. يعني درست عمل كردم. اما اگر كار درست انجام دادم يا نه؟ به اين ترديد دارم. يعني اگر دوباره به دنيا بيايم آيا همين مسير را طي مي كنم، كمي شك دارم. گاهي اوقات به ترديد مي افتم كه آيا فضاي وب و اينترنت و غيره يك گوساله سامري مدرن است يا نه؟ گاهي اوقات به خودم مي گويم كه چه دليلي وجود دارد كه مي خواهم با همه جهان ارتباط داشته باشم؟ يا گاهي اوقات كه آواز يك پرنده در جنگل مي تواند راه شما را سد كند و شما به دنبال آن بگرديد، ديگر چرا بايد در وب بود؟ اما معلمي را دوست دارم و اگر قرار باشد دوباره به دنيا برگردم، دوست داشتم معلم دبستان شوم زيرا دنياي بچه ها پاك تر است.

آيا در روزنامه نگاري و روابط عمومي تغييري ايجاد شده است. ديدگاه شما در اين زمينه چيست؟

شايد در يك جمله بتوان گفت كه در برخي از مفاهيم نو نقش داشتم. يادم مي آيد زماني كه راجع به سافت نيوز نوشتم، سر و صداي عجيب و غريبي شد. سافت نيوز يك گزارش يا خبر نرم است. يا راجع به روزنامه نگاري آنلاين مقاومت هاي شديدي بود ولي اكنون مي بينيد كه يك تحريريه مستقل 30 نفر در اين زمينه كار مي كنند. من معتقد هستم كه آينده دنيا اقتصاد نرم افزارها است. به اين معنا كه اگر شما بخواهيد براي ديدن يك موزه هم برويد، آن موزه مي خواهد خود را از نظر كاركنان كم حجم كند، ترجيح مي دهد كه يك نرم افزار راهنماي شما باشد به گونه اي كه هنگامي كه وارد موزه مي شويد، آن نرم افزار را در موبايل خود دانلود كنيد و بر روي هر مجسمه اي گرفتيد، تاريخچه آن را بگويد و راهنماي تور نياز نباشد. به گونه اي كه آن نرم افزار موزه را اداره كند. يك مجتمع تجاري بزرگ ترجيح مي دهد شما يك نرم افزار داشته باشيد زيرا مي خواهد نگهبان را حذف كند. من سعي كردم هميشه مانند يك ديده بان، تحولات تازه را در رسانه، روزنامه نگاري و در فضاي روابط عمومي دنبال كنم. خاطرم است، اولين باري كه راجع به روابط عمومي ديجيتال صحبت كردم، يك تلخي، واكنش هاي تند و برداشت هاي عجيبي صورت گرفت كه چرا گفتم اين نسل فرش زير پاي شما را مي كشد زيرا آنها فكر مي كردند روابط عمومي همان روابط عمومي سنتي است. يادم هست كه در همان روز بحث 24 ساعت در هفت روز هفته را مطرح كردم كه اگر نتوانيد 24 ساعته سرويس دهيد، حذف مي شويد. اكنون يك دهه از آن صحبت ها گذشته و ما شاهد يك جشنواره در رابطه با روابط عمومي ديجيتال هستيم و به هر حال مسير شروع به حركت كرد. آخرين بار كه يك خبرگزاري از من پرسيد نظر شما راجع به سافت چيست؟ گفتم يك چيز مزخرفي است و اصلاً اشتباه كردم كه راجع به سافت نيوز گفتم. ولي يك جمله بگويم كه آب زير كاه است. هر كسي هر چيزي مي نويسد حتي داستان هم باشد مي گويد، سافت مي نويسند و راه آن را پيدا مي كنند و در مورد آن كتاب مي نويسند. اما يك موضوع كه بايد مطرح كنم اين است كه من اصلاً آسماني رفتار نمي كنم، واژه هايي را كه آوردم در گره زدن مطلق با وقايع و اتفاقات روز زندگي روزنامه نگاري بوده است. تفكر من انضمامي مطلق است. يعني اگر فكر من به جايي منضم نشود، فكر مي كنم بايد آن فكر را دور ريخت. بنابراين من با نگاه انضمامي كار كردم. امروزه با افتخار مي گويم اگر سايت هاي فارسي زبان خارجي را در حوزه خبري نگاه كنيد، مي بينيد چه كسي چانك نويسي را در حوزه آنلاين باب كرد. من با قدرت مي گويم كه اين كار را در ايران انجام داده ام، اما انضمامي بود. بهتر است براي برخي مخاطبان كه شايد كمتر با اين حوزه آشنا باشند بگويم كه برخي مواقع مي بينيد كلماتي هايپر مي شوند و شما روي آنها كليك مي كنيد و توضيحات اضافه اي مانند پاورقي در كنار آن كلمه مي بينيد، به آن چانك مي گوييم. شايد منطق هاي قوي چانكي، ويكي پديا باشد كه شما از يك كلمه به سراغ يك پرونده مربوط به آن كلمه مي رويد. من در همشهري آنلاين چانك نويسي آنلاين را هشت سال است كه باب كرده ام. امروز هنوز وب سايت هاي خارجي نمي توانند چانك ايجاد كنند، اما اداي چانك را در   مي آورد و كلمه را زير جستجو مي برد. براي مثال كلمه فرانسه را جستجو مي كند اما پرونده اي براي اين كلمه ندارد. در همين سايتي كه اكنون كار مي كنم، با بچه هاي اين مملكت، با افرادي كه از روزنامه نگاري چاپي به روزنامه نگاري آنلاين ورود پيدا كرده اند، اين كار را انجام داديم و در حال حاضر چيزي حدود 8 الي9 هزار چانك توليدي ويژه خودمان داريم. بنابراين با فكر انضمامي خيلي كارها مي توان انجام داد. آن مفاهيم جديد به هيج عنوان تحميلي نبودند، بلكه من آنها را ملموس كردم. اگر مي گويم سافت نيوز از طرفي ديگر مي گويم فريدون صديقي 20 سال است كه سافت مي نويسد ولي هنوز كسي كار او را نخوانده و تشخيص داده نشده است. بنابراين شايد آن مفاهيم هم براي ما نو بوده باشد، اما من اين مفاهيم را با داده هاي بومي خودمان همسايه كرده ام. من مفهوم تگ را براي دانشجويان خود فهماندم. شايد اين كار خيلي نوآورانه نبوده اما من سهم خودم را از بازي تعيين كردم. به اين صورت كه اگر كسي توليد ترجمه اي خوب براي روزنامه نگاري ايران مي كند، بايد اجازه دهيم كار خود را انجام دهد. اگر كسي مانند سيد فريد قاسمي به دنبال پيشينه مطبوعات ايران است، آقاي مسعود محرابي، ياري و گلمكاني با مجله فيلم دانشگاه فيلم در ايران راه اندازي كردند، بايد دست آن ها را بوسيد. من هم در كنار آنها فكر كردم كه اين مفاهيم نو را بومي سازي كنم.

آقاي دكتر شما مفاهيم جديدي را در حوزه روزنامه نگاري، تكنولوژي هاي نوين مانند سايبر و روابط عمومي ديجيتال باب كرده ايد و مردم هم خيلي خوب از آن ها استقبال كردند. آيا در روزنامه نگاري سايبر و روابط عمومي ديجيتال كه حدود 1 يا 1.5 سال پيش مطرح كرديد، ديدگاه و پيش بيني شما همان چيزي است كه در آن سال ها گفته ايد، يا اكنون در تحليل هايتان تغييراتي ايجاد شده است؟

روابط  عمومي آنلاين، ديجيتال و هر آنچه كه اسم آن را مي گذاريد، بزك نيست بلكه فلسفه است. شما مي توانيد من عامي و بي سواد را با آخرين تكنولوژي ها از ساعت مچي اپل كه چند روز پيش رونمايي شد تا دوربين و عينك ديجيتال و لباس هوشمند مجهز كنيد. اما من نمي توانم از آن ها استفاده كنم، زيرا شما آن ها را به صورت تزييني به من داديد. اگر خاطرتان باشد گفتم كه روابط عمومي آنلاين يا ديجيتال يك فلسفه است و اگر شما به اين فلسفه مؤمن نباشيد، كاري نمي توانيد انجام دهيد. ادارات را پر از كامپيوتر، كابل و داكت مي كنيد، اما هيچ اتفاقي نمي افتد. كسي بايد نترسد و پا جلو بگذارد و كاري انجام دهد. من در ترم روابط عمومي حرف تلخي زدم كه اكنون تكرار مي كنم: روابط عمومي ها در ايران مشكل روابط عمومي دارند. هنوز هم معتقد هستم مشكل روابط عمومي دارند چرا كه اگر مشكل روابط عمومي نداشتند ما اكنون 10 نهاد روابط عمومي نداشتيم. روابط عمومي فرقه اسماعيليه نيست كه فرقه خود را درست كند. روابط عمومي مي توانست يك اتحاديه بزرگ داشته باشد. من حتي با خود كلمه روابط عمومي مشكل دارم. روابط عمومي فيلم، بازي و اجرا نيست بلكه چيزي است كه بايد به آن باور داشته باشيد. در سينما بين نقش و تيپ تفاوت معنايي قايل مي شويم. روابط عمومي زماني شكل مي گيرد كه فرد روابط فردي، درون فردي و ميان فردي را بداند و جوهره آن صداقت است. روابط عمومي زماني معنا دارد كه ما از روابط فردي و بين فردي خود درك عميق داشته باشيم و با آن مي توانيم به سراغ داستان روابط عمومي رفت. روابط عمومي حقيقت واقعي بيرون زندگي است. روابط عمومي امروز يك راز بيشتر ندارد و آن هم شفافيت است. اگر شما شيشه روشني براي سازمان يا نهادي باشيد كه در آنجا كار مي كنيد و بگوييد كه سازمان من 8 نقطه قوت و 11 نقطه ضعف دارد، در آن صورت به آن حقيقت گرايي مي گوييم. در اين صورت است كه مي توانيد به خوبي ارتباط برقرار كنيد، زيرا اين ارتباط بر مبناي وضوح و شفافيت صورت مي گيرد. بنابراين بهتر است يك بازنگري در فلسفه روابط عمومي داشته باشيم. حال اگر در كنار آن تكنولوژي و نرم افزار هم باشد بهتر مي شود. چه كسي مي گويد حتماً بايد با ترجمه ادبيات روابط عمومي به روابط عمومي رسيد. چه كسي مي گويد ما براي هر جايي روابط عمومي مي خواهيم. مانند آن است كه بگوييم ما براي همه جاي ايران فدراسيون اسكي مي خواهيم. به نظر من موفقيت ها از جايي شروع شده كه به واقعيت متصل شده است. بايد به عقب برگشت و ديد كه چرا آثار موفق اين گونه بوده اند. آن ها به زمان گره خورده اند. بنابراين اگر ما به فكر انضمامي عادت كنيم، فكر مي كنم كار جلو خواهد رفت.

 آقاي دكتر چه كساني شما را ناراحت مي كنند؟

افرادی كه برای من نقش بازی مي كنند. استانداردهاي دوگانه دارند. وانمود مي كنند و خودشان نيستند. باور كنيد شايد گفتگوي من با چنين افرادي حتي ده دقيقه نيز به طول نيانجامد.

به همين دليل است كه بيشتر در دنيای مجازی هستيد؟

خير. دنياي مجازی مزايا و معايبي دارد. از بابت اين كه ما را از قيد زمان نجات مي دهد بسيار عجيب است. براي مثال دانلود يك كتاب از كتابخانه سيدني در ساعت 3 شب هنگام تعطيلي يا انتقال پول در زماني كه بانك ها تعطيل هستند، همگي نشان دهنده خريد زمان است كه فوق العاده جذاب است كه اين مسائل در فضاي وب فوق العاده است. اما از طرفي ديگر غربت هاي عجيبي ايجاد مي كند. يعني زماني كه بتوانيد زمان و مكان را تسخير كنيد، حال فلسفه زندگي است كه دچار تغييرات مي شود. حال بايد ديد چه مقدار وقت براي خانواده، دوستان و حتي خودمان مي گذاريم. بنابراين فضاي وب از جهاتي سرشار از فرصت و از جهاتي ديگر سرشار از مخاطره است. ما در ايران درگير يكسري لجبازي هايي هستيم با اين ترتيب كه فكر مي كنيم برخي افراد موافق و برخي ديگر مخالف اينترنت هستند. ولي از نظر من اين ها دو گروه جدا از هم نيستند، بلكه دغدغه هاي توأمان دارند. ولي اين پديده اي است كه وارد زندگي ما شده است و ما از آن استفاده مي كنيم. بايد پذيرفت كه مانند گذاشتن كامنت همه در اين زمينه فعاليت مي كنند اما حاصل جمع اين كامنت ها صفر است. تنها با قابليت حذف كارهاي موازي و همزمان، حذف زمان و مكان است كه مي توان گفت در وب اتفاقات بزرگي رخ داده است.

 آقای دكتر موقعی كه مي خواهيد مطلبي را دانلود كنيد و دانلود نشود، عصبانی مي شويد؟


صادقانه بگويم من متأسفانه در تست اعتياد شاگرد اول بودم. عصباني مي شوم و به هم مي ريزم و نمي دانم چرا هميشه مي گويم اينترنت نفتي، حال ربط آن با نفت چيست و از كجا به ذهن من آمده است را نمي دانم. البته چون چند IP دارم و اين بدليل اقتضاي شغلم است، به هر طريقي مشكل را برطرف مي كنم. البته از اين مسئله راضي هستم. چون امروزه حتي در مهماني ها همه درگير لاين و شبكه هاي اجتماعي هستند، ولي نوبت به من كه مي رسد يك دليل خوب دارم و آن اينكه اقتضاي شغل و حرفه ام است كه هميشه در ارتباط باشم. البته واقع امر اين است كه آن ها درست مي گويند.

آقاي دكتر فضای مجازی را بيشتر دوست داريد يا فضای فيزيكي را؟


به نظر مي رسد براي سن من رابطه اي دو سويه وجود دارد. به اين معنا كه برخي مواقع چيزهايي را از فضاي مجازي مي خواهم كه به موقع از آن دريافت مي كنم و برخي مواقع نيز چيزهايي را از فضاي واقعي مي خواهم كه به موقع سراغ آن ها مي روم. ولي براي دانشجويان من اين گونه نيست آنها بيش از اندازه درگير فضاي مجازي هستند. اما يكبار زماني كه به مشهد سفر كردم، تصميم گرفتم كه ايميل ها را چك نكنم و زماني كه برگشتم با اعتراضات بسياري روبرو شدم.

 بيشتر مردم و دوستان شما می خواهند بدانند كه عوامل موفقيت شما چه چيزی بوده است؟

شايد بتوان به آن دليل راه گفت. در زمان قديم كاروان ها براي اين كه مسير خودشان را گم نكنند، سنگ هايي را روي هم مي چيدند و به آن سنگ ها دليل مي گفتند. شايد به عنوان دليل راه چند عامل خيلي مهم وجود دارد. اولين عامل، خانواده است. يعني پدر و مادري كه با آن ها زندگي مي كنيد، چيزهاي زيادي از آنها فرا مي گيريد. اين خيلي كليدي است كه آنها بي حب و بغض باشند، بي دريغ باشند، صادقانه زندگي كنند، به داشته هايشان ببالند و به نداشته ها معترف باشند. خوشبختانه من در يك چنين خانواده اي بزرگ شده ام. به عنوان مثال يكي از ويژگي هاي مادرم اين بود كه وقتي فردي از وسيله اي در منزل ما خوشش مي آمد، مادرم آن وسيله را به خود آن فرد مي داد. يكي از دوستان نيز در مورد من چنين حرفي زد. در آنجا متوجه شدم كه من تا كنون به يك چنين رفتاري فكر نكرده بودم كه اين رفتار من تحت تأثير مادرم بوده است. دومين مرحله اين است كه وقتي فرد وارد فاز اجتماعي شدن مي شود، معلم ها، دوستان و اطرافيان تأثيرگذار مي شوند. من موفقيت خود را مديون مجموعه نفيسي از دوستانم هستم كه با آن ها تعامل دارم. اين موفقيت مانند بذري است كه نيازمند آب و خاك مناسب است. اگرچه در ذات آن رشد و تولد هست، اما نمي توان بذري را در يك محيط خشك پرورش داد. بنابراين نگاه ما بايد به موفقيت يك نگاه فراتر باشد. من خانواده، دوستان و محيط اجتماعي را در موفقيت بسيار مهم مي دانم. اما در مورد عوامل فردي، پشتكار بسيار مهم است و مطمئن باشيم كه زمان به سرعت مي گذرد و اصلا بر نمي گردد. بنابراين بخشي از تمركز روي كار و بخش ديگر آن قدر دانستن ثانيه ها است. اگر فكر كنيم كه زمان در حال از بين رفتن است، قدر زمان را بيشتر مي دانيم. سومين فاكتوري كه توصيه مي كنم، يك جمله از يك ناشر ايتاليايي است كه ترجمه جمله اين بود كه «آهسته شتاب كن»، اين جمله براي من بسيار آموزنده بود. ضمن اين كه مي دانم زمان بسيار مهم است، اما اصلاً بي گدار به آب نمي زنم. براي مثال وقتي فردي مطلبي مي نويسد كه به دليل ملاحظه هايي كه حق من به عنوان سردبير است، نمي خواهم آن را كار كنم، مي گوييم اين مطلب را دوباره بنويس، چرا كه مطلب تو مي تواند روند انتشار را مختل كند ولي تو قرار است تكوين اين پديده اي را كه نوشتي مختل كني زيرا اين پديده را ناثواب مي داني، صفت ها را حذف كن، هركجا كه عصباني هستي، يك ليوان آب بنوش، دوباره بنويس و همان حرف ها را بزن. نكته آخر اين است كه من به آدم هاي اطراف خود مانند يك جهان كشف نشده نگاه مي كنم و به اين مسئله عادت كرده ام. من فردي كه براي من چاي مي آورد را زير نظر مي گيرم، زيرا ممكن است يك تكنيك از آن فرا بگيرم. اين دقت به آدم هاي اطراف به شما خيلي چيزها را مي آموزد. بنابراين يك تركيب و آميزه است. دقت به آدم ها يك مدل يابي است. حرف آخرم اين است كه بايد به آدم هايي دقت كرد و نزديك شد كه صداي عمل آنها از حرف هايشان بلندتر است و در عمل خودشان را اثبات مي كنند. در كنش ها همه مردم عادی هستند، اما بايد در واكنش ها آن ها را شناخت. بنابراين در واكنش ها هم مي توان موفقيت ها را ديد.

يك خاطره جالب از روزنامه نگاری برای ما تعريف كنيد.

خاطره  هاي شاد و غمگين زياد است. اما يكي از خاطره هايي كه براي من عجيب بود اين است كه يك روز در اتاق تيتر بوديم، اتاق تيتر روزنامه كيهان نيز يك اتاق اسطوره اي بود. يك روز تيتري درباره ربوده شدن يك هواپيما زده شده بود، مدير مسوول وقت هم قرار بود كه بگويد كدام تيتر بهتر است. وقتي تيترها را خواند با اين مضمون كه «هواپيماي ايراني روي باند فرودگاه تهران ربوده شد» كه اين امكان پذير نبود، من خنديدم و گفتم آقاي صديقي از اين تيترها زياد مي زند و مرتبا اين جمله را تكرار مي كردم. مدير هم رعايت مي كرد ولي در نهايت گفت، آقاي شكرخواه اين خط شما است و تيتر را شما زديد. جدال تيتر شايد شيرين ترين خاطرات را براي من رقم مي زد كه بايد اوج بلوغ حرفه ای گری را در قالب يك رويداد در سه يا چهار كلمه در مي آورديم. يكي ديگر از خاطراتي كه براي من شيرين بود، زماني بود كه توانستيم در پاسخ به حملات عراق براي اولين بار به عراق موشك بزنيم، تيتر اين بود «شليك به قلب عراق». آن روز يكي از روزهايي بود كه آن تيتر را با جان و دل زديم. يكي ديگر از تيترهاي شيرين، «خونين شهر با آخرين فشنگ ها مقاومت مي كند» بود و يكي از سخت ترين شب ها نيز شبي بود كه امام خميني (ره) فوت كرده بودند. شب ساعت 7 ما را صدا كردند و با وجود اينكه مي دانستيم چه اتفاقي افتاده است، كار خودمان را مي كرديم زيرا اصلا باور نمي كرديم و فردا صبح وقتي كه خبر از راديو پخش شد، همگي گريه كردند. هيچ تجربه اي به اين سختي نبود. خاطرم است سيد غلامرضا موسوي دنبال من به درب منزل آمد و ديدم كه لباس مشكي پوشيده است. از او پرسيدم چرا لباس مشكي پوشيدي، در پاسخ گفت يكي از اقوام همسرم فوت كرده و وقتي با هم به سمت تحريريه رفتيم، گفتم فكر كنم امام فوت كردند. صبح وقتي آقاي حياتي خبر را خواندند، تمام تحريريه منفجر شد و همه گريه كردند. همه چيز در كشور تعطيل شده بود، بنابراين به همراه بچه هاي تحريريه ويژه نامه اي را كه كار كرده بوديم، با ماشين در سطح شهر پخش كرديم. اين خاطره را هيچگاه فراموش نمي كنم كه از ساعت 7 بعد  از  ظهر روی ويژه نامه ای كار كرده بوديم كه هيچ كدام تيتر آن با عنوان «روح خدا به خدا پيوست» را باور نمي كرديم.

 مهمترين ويژگی يك روزنامه نگار يا سردبير از نظر شما چيست؟


دانسته  هاي تكنيكي خيلي ضروري است. يك سردبير بايد صورت بندي هاي مختلف را كار كرده باشد. يك سردبير حرفه اي به فراخور موضوع، تيتر مي زند و به صفحه وزن مي دهد، رويدادي را تعقيب و موضوعي را نقد مي كند. بنابراين اگر سردبيري نسبت به مسائل اطراف خود رئال نباشد، هيچ گاه سردبير خوبي نمي شود. يك سردبير خوب بايد رئال باشد، گُرگرفته نباشد، به جريان انتشار بيشتر از حرف و رفتار خود فكر كند. سردبير وظيفه دارد تيم را به هدف برساند. دانسته هاي تكنيكي براي يك سردبير بسيار لازم است. به اين معنا كه يك سردبير بايد بتواند مانند يك خبرنگار بنويسد، گزارش بگيرد و صفحه ببندد.

ويرايش يك مطلب چه تأثيری در روزنامه نگاري دارد؟


ويرايش يك مطلب نيز همانطور كه گفتم بسيار مهم است، ولي يك سردبير خوب ويرايش قبل از توليد مي كند. آن ويرايشي كه رمز گشايي از مطلب مي كند، كار هر ويراستاري است. اما سردبير حرفه اي ورود و خروج مطلب را قبل از توليد، ويرايش مي كند. در دنيا يك كپي اديتور وجود دارد كه كار همه را انجام مي دهد. به اين معنا كه هم ويرايش مضموني و هم ويرايش واژگاني را انجام مي دهد. ولي در ايران چون كپي اديتور نداريم همه چيز بر عهده سردبير است.  

 ويژگي يك روزنامه نگار و سردبير را فرموديد، حال ويژگي يك استاد دانشگاه از نظر شما چيست؟


يك استاد دانشگاه بايد مرد عمل و نظر باشد. در حوزه عمل اگر راجع به يك وب سايت Responsive صحبت مي كند، بايد اين واژه را بداند، اگر از زبان جوان حرف مي زند، بايد بداند زبان جوان چيست. در حوزه نظر نيز بايد آدم روزآمدي باشد. يعني نمي تواند دانسته هاي يكساني را انتخاب و آن را در چند ترم تكرار كند. من در مورد خودم عرض مي كنم، هيچ ترمي طرح درس و مطالب من يكسان نيست. كنش و نظر، مانند دو بال براي يك معلم به خصوص در حوزه ICT است. شما بايد با كار با اين تكنولوژي ها آشنا باشيد و اين مسئله يك كنش گري دائمي مي خواهد. حوزه نظري هم در حوزه ICT بسيار مهم است. زيرا در اين حوزه از حوزه عمل به حوزه نظر مي رسيم. حوزه ICT از معدود حوزه هايي است كه نظريه كم مي آورد. در حال حاضر چه كسي درباره فيس بوك نظريه مي دهد. من مي گويم فيس بوكي ها، فيلسوف هاي مبل نشين هستند. شما اثبات كنيد كه نيستند. بنابراين آنقدر اين حوزه سريع و سيال عمل مي كند، مانند يك توپ كريستال است و هزار بعد و اضلاع گوناگون دارد كه تئوري به پاي آن نمي رسد. زيرا تجارب بايد متراكم شود تا بتوان تئوري را از درون آن بيرون كشيد. در نتيجه من فكر مي كنم داشتن اين دو پايه ضروري است.

فكر مي كنيد اگر ليسانسيه زبان انگليسی نمي شديد، آيا باز برای دسترسي به دنياي مجازی موفق مي شديد؟

بله البته. نه اين كه بگويم تنها آن چهار سال اثرگذار بوده است، بلكه آن سال ها شروع درستي بود. من افتخار مي كنم كه در آن زمان معلم هايي همچون آذر نفيسي، كوروش صفوي زبان شناس، دبير مقدم، دكتر منوچهر حقيقي و دكتر كريمي حكاك بودند كه غول هاي وقت زبان انگليسي بودند. البته من در همان مدرسه عالي ترجمه رمان شمال و جنوب را ترجمه كردم. زماني كه در مازندران بودم، زبان مازندراني را فرا گرفتم و از راننده تركي كه براي كتاب هفته من را سر كار مي برد، زبان تركي را نسبتاً فرا گرفتم. من فكر مي كنم هر زباني يك رويكرد مختلف يادگيري را به شما مي دهد. بله زبان انگليسي بسيار نقش داشته است.

به نظر مي رسد جهان آينده متعلق به مغزهای متفكر است. آقاي دكتر آيا اين را حس مي كنيد كه قدرت در دست افرادی همچون استيو جابز قرار مي گيرد. ديدگاه شما راجع به اين مسئله چيست؟

بله اينكه مي گوييد دوره ايده است، قطعاً مي توان گفت دوره ايده است. منتها تكنولوژي هايي كه بوجود آمده اند چيزي جز توزيع سريع نيستند. اينترنت تكنولوژي توزيع سريع است و محتوا نيست. اين شما هستيد كه روي آن محتوا مي ريزيد. اينترنت خمير پيتزا است و اين شما هستيد كه مواد روي آن را مي ريزيد. ما وارد فازي شده ايم كه ايده قطعه اي توليد مي كنيم. به ايميل شما ويژه شما ارسال مي كنيم. مي توان گفت به عصري با عنوان عصر سفارش پذيري براي باور قطعه اي رسيديم. اما سؤال بزرگتر اين است كه ما وارد سوپر ماركتي شده ايم كه در آن محتوا مي فروشند، چگونه از سلامت محتوا اطمينان حاصل كنيم؟ برندگان اين دنيا از ديد من فيس بوك نيست چرا كه فيس بوك يك فرمت است. حال سؤال بزرگ اين است كه پس برندگان چه كساني هستند؟ من مي گويم برندگان كساني هستند كه جنس اورجينال و نه تقليدي توليد مي كنند. درست است كه ما در حال ساختن يك خانه جهاني هستيم، اما شيشه و آجر داريم به اين ها نياز نداريم. شما براي ما قاب پنجره، لوله بخاري و غيره را بياوريد. به اين معني كه بايد به طور مداوم به مايملك خود تكيه كنيد تا برنده شويد. اگر ايراني هستيد بايد به محتواي ايراني تكيه كنيد. آينده هميشه در دست كساني بوده است كه ايده هاي درست تعريف و پاي ايده ها عمل كردند. ما پديده محرم را هميشه در كشور خودمان داريم، اما آيا تا به حال به اين فكر كرده ايد با تمام كشته هايي كه در تاريخ داريم تنها 72 نفر اسطوره عجيبي هستند، زيرا پاي ايده خودشان ايستادند و براي آن بها هم داده اند و سنت به جا گذاشتند؟ سال هاي سال گذشته و ايده اي كه مبناي آن آزادي است، همچنان پابرجا است. بنابراين هميشه ارزش هايي بوده است و از نظر من حرف اورجينال نيز هميشه خريدار دارد.

 آقاي دكتر فضاي كاري شما آنلاين است. به دليل اينكه بيشتر وقت شما در اينجا مي گذرد، مي خواهيم بدانيم فضاي كاري چه مقدار براي شما ارزشمند است و شما چه مقدار از آن لذت مي بريد؟ آيا محيط خسته كننده اي براي شما است يا در واقع عشق واقعي در همين همشهري آنلاين است؟ اين فضا را چگونه مي بينيد؟

فضاي كاري من در امتداد زندگي طبيعي من است و اصلا به ديد محيط كار نگاه نمي كنم. بسيار محيط جذابي است و همكاران بسيار خوبي دارم. 28 نفر در دو گروه كار مي كنند. هيچ گاه سايت تعطيل نشده است مگر يك بار در سال كه شايد به دليل ارتقاء سرور و يا نياز موتور سايت به تغييرات و غيره باشد. محيطي بسيار زنده، فعال، همكاران بسيار خوب با يك طيف سني منطقي و سطح تحصيلات خوب در اين مجموعه هستند. تخصص در اين محيط بيشتر در حوزه ارتباطات است.

 تعداد بازديدكنندگان شما روزانه چه مقدار است؟

ركوردي كه داشتيم در حدود 700 هزار بازديد در روز بود. ولي در حال حاضر در كل بين 200 تا 350 هزار بازديد داريم. ميزان ديده شدن صفحات تقريباً بالا است كه تا 5/7 و 5/9 صفحه رفتيم كه در حال حاضر 5.5 صفحه براي هر كاربر داريم. در بين وب سايت هاي دنيا جزو 400 هزار سايت اول و در ايران بين 200 وب سايت اول هستيم. بالاترين ميزاني كه رفتيم فكر مي كنم 37 بوده است.

اگر بخواهيد اختيارات جديدی و تغييرات جديدي در سايت داشته باشيد، چه مي كنيد؟


اول شيفت شب را داير مي كنم و دومين كار چند زبانه كردن سايت است كه تنها نياز به تيم و هزينه دارد كه پنل ما آمادگي اين را دارد. از نظر تكنيكي عقب نيستيم. اگر از چند رسانه اي كمتر استفاده مي كنيم، به دليل پهناي باند در ايران است و سرور ما در كانادا است. در حال حاضر نيز سايت ما يك يا دو ماه است كه responsive شده است.


منبع: شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)
ارسال نظر