در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۸۹۹۷۰
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۴:۲۶
استاد انسان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی با تبیین مفهوم مصرف گرایی، نسبت دادن این رفتار فقط به زنان را خطا ارزیابی کرد.
آیا زنان مصرف کننده اند؟گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - نعمت الله فاضلی *: زن و مصرف هر دو از مقولات تعیین کننده و مهم در جامعه کلانشهری امروز جهان و از جمله جامعه کلانشهری ایران و تهران است. یکی از ارکان اصلی سبک زندگی، مساله مصرف است، مصرف فرهنگی، مصرف مادی و اشکال گوناگون مصرف. در عین حال مساله سبک زندگی نه تنها با مقوله مصرف بلکه با مساله زن هم نسبت تنگاتنگی دارد. خوشبختانه در ده سال اخیر، در ایران، انبوهی از گفتارها و نوشتارها در زمینه مصرف و سبک زندگی تولید و منتشر شده است. به همین دلیل بسیاری از ابعاد این موضوع، حداقل در سطح دانشگاهی در چهارچوب پایان نامه ها، رساله ها، مقالات و کتاب های تالیفی و ترجمه شده ارایه شده است. هدف من در این مقاله پاسخ به این پرسش است که در فضای امروز جامعه ایران به ویژه کلانشهر تهران، مصرف و زن را چگونه باید فهمید؟ به همین دلیل در این جا تنها به بیان رویکرد و دیدگاه خاصی می پردازم و از بیان سایر مباحث صرف نظر می کنم.

من در ابتدا به توضیح سوءتفاهم ها و سوءبرداشت هایی می پردازم که در مورد مناسبات زن و مصرف در جامعه ما وجود دارد و به این سوالات پاسخ می دهم که ما در مقوله زن و مصرف چه خطاهایی می کنیم؟ این خطاها از چه چیزی سرچشمه می گیرند؟ و چه اشتباهاتی بر اساس آن سوءتفاهم ها در سیاستگزاری های فرهنگی، رسانه ای و تبلیغاتی ما درباره مناسبات زن و مصرف صورت گرفته است؟ این بحث به خطاهای بینشی و روشی ای باز می گردد که نسبت به مقوله مصرف زن وجود دارد و این خطاها را در سیاست فرهنگی، سیاست رسانه ای، سیاست شهری و به طور کلی سیاست گذاری عمومی منعکس کرده است.

امروزه از هر جنبه ای که به مقوله مصرف توجه می شود، زن ها بعنوان عاملان مصرف تلقی می شوند. بعنوان مثال خرید کردن، تجربه ای زنانه است. مراکز خرید، انباشته از زنان است. در سریال های تلویزیونی، رمان ها، گزارش های مطبوعاتی و بطور کلی در هر زمانی که از خرید و فروش و کالا و مصرف سخن به میان می آید، حتما پای یک زن در میان است. بنابراین گرایشی در ما بوجود آمده تا مصرف را با زن و زن را با مصرف تعریف کنیم و اینطور نتیجه بگیریم که اگر هدفمان کنترل مصرف است، بهترین کار، موعظه و نصیحت زنان و استفاده از یک زبان روان شناسانه، احادیث و روایات و توصیه به قناعت و صرفه جویی به منظور نترل مصرف زنان است. در چنین رویکردی در واقع مصرف را به زن و زن را هم به یک امر روانشناختی و فردی تقلیل داده ایم. این نگاه، مساله را برای سیاستمداران آسان می کند چرا که راحت تر می توانند زن را مخاطب قرار دهند، امر و نهی کنند، نصیحت کنند، تذکر دهند و در واقع انبوهی از آموزه ها و دکترین های تبلیغی را از طریق رسانه یا غیر رسانه معطوف به زن کنند و اینطور نتیجه بگیرند که از طریق موعظه کردن زنان، با استفاده از تقلیل مصرف به زن و زن به یک امر روانشناختی و با کمک مددکاران، مشاوران، روزنامه نگاران، مبلغان و مروجان، مصرف را کنترل کرده و کاهش داده اند. با بکارگیری چنین رویکردی، یک امر پیچیده و فراپیچیده به نام مصرف و جنسیت را یه یک امر ایدئولوژیک، شاعرانه و روانشناختی تقلیل داده ایم. در این رویکرد ما با یک نوع تبیین ساده سازی شده، یک سویه، یک جانبه، روانشناختی و فردی مواجه هستیم. در این نگاه گویی فقط عاملیت زنانه است که به مصرف دامن میزند یا می تواند مصرف را کنترل کند. در این حالت تلقی فردگرایانه ای از مقوله مصرف پیدا می کنیم و سیاست ما نصیحت زنان برای حل قضیه مصرف خواهد بود.این یک خطای سیاستگزارانه و یک خطای گفتمانی است که در سالهای اخیر بسیار رایج بوده است. اگر بخواهیم به نحو موثری عمل کنیم، باید نتیجه عمل خود را طی سال هایی که درباره مصرف و زندگی و مصرف و زن صحبت و سیاست گذاری کرده ایم بررسی کنیم و بسنجیم تا چه اندازه سیاست هایمان اثربخش بوده و چقدر توانسته ایم میزان مصرف را کاهش دهیم، مناسبات زن و مصرف را تعدیل و تعریف کنیم و مشارکت جامعه زنان را برای یک مصرف مناسب جلب کنیم. هیچ کس نمیتواند از مصرف به طور کلی انتقاد کند، مصرف لازمه زیستن است و کالا برای مصرف تولید می شود و هیچ کس در هیچ لحظه ای از تاریخ منکر یا مخالف مصرف به طور کلی نیست. مسئله اصلی رسیدن به یک تعادل مصرفی و یک الگوی مصرف مناسب است.

حال به این پرسش می پردازم که بجای رویکرد شرح داده شده، چگونه باید مناسبات زن و مصرف را فهمید؟من معتقدم که مصرف امری اجتماعی است. به بیان دیگر مصرف شکلی از رابطه اجتماعی است که در موقعیت ها و شرایط اجتماعی و در یک ساز و کار اجتماعی پیچیده  و با پیامدهای اجتماعی گسترده همراه است. مصرف به عنوان امری که نوعی از ساختار اجتماعی را ایجاد می کند، برآمده از نوعی ساختار اجتماعی نیز هست. منظور من از ساختار اجتماعی، مجموعه زمینه های جمعی عمل یا کنش انسانی در جامعه امروزی است. این ساختارها بدون در نظر گرفتن تقدم و تاخر آنها، عبارتند از:

1. رسانه ای شدن:

امروزه رسانه نوعی از ساخت اجتماعی است. عمل ما، فکر ما، احساس ما، اندیشه ما، شیوه دیدن و بودن و زیستن ما، به کمک رسانه شکل می گیرد.

2. شهر و کلانشهر:

در شهر به ویژه کلانشهر که تهران هم نمونه بارز یک کلان شهر ایرانی است، ما با یک ساختار سر و کار داریم. کلانشهری فقط مجموعه ای از جمعیت یا مجموعه از تراکم ساختمان ها یا تراکم اتومبیل ها نیست. کلانشهری شیوه ای از زیستن و بودن است. شیوه ای که نوعی از احساسات و عواطف، نوعی از اندیشه و انتقادات، نوعی از نظام ارزش ها را تولید و تکرار می کند. بنابراین وقتی از کلانشهر صحبت میکنیم، بدین معناست که در واقع هرکس در فضایی قرار گرفته است که نوعی انرژی عاطفی، نوعی التزامات و اقتضاعات روحی-روانی و نوعی از رفتار و الگوی عمل را ایجاد می کند. به بیان دیگر کلانشهر را مجموعه ای از سنگ و سیمان و آهن و ساختمان ها و میدان ها نمی سازد. کلانشهر را نظامی از احساسات و عواطف و نظامی از عقیده ها و اندیشه ها می سازد. مصرف نیز یکی از ارکان زندگی شهری است. پس دومین ساختار ایجاد مصرف بعد از ساختار رسانه، ساختار کلانشهری است. جامعه ایران سال 1300، یعنی 93 سال پیش از جامعه عشایری به جامعه روستایی انتقال پیدا کرد و از سال 1300 به بعد آغاز به تحول از جامعه روستایی به جامعه شهری کرد. در سال 1360 جامعه ایران برای اولین بار به جامعه ای تبدیل شد که بیش از پنجاه درصد جمعیت آن شهر نشین شدند. از سال 1375 به بعد، جامعه ایران به سوی جامعه کلانشهری گرایش پیدا کرد. در حال حاضر 10 کلانشهر در ایران وجود دارد. کلانشهر یک ساختار اجتماعی- اقتصادی- سیاسی است و یکی از ارکان کلانشهری زندگی مصرفی و الگوی مناسبات مصرفی است.

3. اقتصاد:

سومین ساختاری که مصرف را دامن میزند ، شکل میدهد و تعریف میکند ، اقتصاد است. در جامعه کنونی یک جابه جایی قدرت در حال انجام است. قدرت از تولید به مصرف و از تولید کننده به مصرف کننده انتقال یافته است. اگر پنجاه سال پیش در زندگی روستایی، فرد با کار کشاورزی و دامپروری، هویت خود را کسب میکرد، امروزه در جامعه کلانشهری تهران، باید با کالاهایی که مصرف میکند و با هویت مصرفی که از خودش تعریف می کند، موجودیت و قدرت خود را تثبیت و تعیین کند. اینجا دیگر زن و مرد و پیر و جوان تفاوتی با هم ندارند. این یک ساختار است، یعنی ما از طریق تولید، مصرف می کنیم و از طریق مصرف هم تولید می کنیم. این پیچیدگی نهفته در مفهوم تولید و مصرف است. دیگر مفاهیم تولید کننده و مصرف کننده مفاهیم درستی برای توضیح تجربه انسان در حوزه اقتصاد به نظر نمیرسند. چون لحظه های مصرف لحظه های تولیدند. زمانی که کسی در حال تماشای تلویزیون یا فیلم است، یا به موسیقی گوش میدهد، زمانی که در حال خرید است و کالایی را مصرف می کند، به طور همزمان انبوهی از نمادها، معناها و نشانه ها و حتی انبوهی از ارزش های مبادله و ارزش های دیگر را تولید می کند. به همین دلیل مفاهیم مصرف و تولید، مفاهیم کلاسیک کهنه ای شده اند که قادر نیستند تجربه انسان امروزین در حوزه اقتصاد را توضیح دهند.

4. انبوه شدن:

انسان به طور تاریخی بر اساس نهادهای اجتماعی مثل خانواده، مذهب، هنر، زبان و دیگر نهادهای اجتماعی، زندگی اش را سامان داده است. بعدها در دوره مدرن، سازمان، بوروکراسی یا دیوانسالاری هم به نهادهای اجتماعی کهن اضافه شدند. در دوران مدرن سازمان های اجتماعی، جای نهادهای اجتماعی را می گیرند، یعنی ما هرچقدر به دنیای مدرن نزدیک تر می شویم، شاهد کمرنگ شدن کارکردهای  نهاد های خانواده و مذهب هستیم. یعنی کارکرد نهادهای اجتماعی کم میشود و به جای آنها سازمان ها و دیوانسالاری های جدیدی بوجود می آیند که وظیفه دارند زندگی انسان اجتماعی امروز را شکل دهند. در چنین شرایطی ما با یک تجربه جدید روبه رو هستیم و آن هم تجربه انبوهی شدن است. همه چیز در حال انبوه شدن است. فقط انسان ها نیستند که از سال 1800 تا سال 2000 تعدادشان هفت برابر شده است. فقط شهرها نیستند که امروزه بیش از 70 درصد جمعیت کل زمین را در خود جای داده اند. فقط اتومبیل ها نیستند که تعدادشان  از سال 1357 تا کنون از 200 هزار به بیش از 16 میلیون رسیده است. انبوه شدن یعنی انبوه شدن اتومبیل ها، تلویزیون ها، دانشگاه ها، دانشجویان، سازمان ها. همه چیز در حال انبوه شدن است. کالای انبوه، سازمان انبوه، شهر انبوه، کلانشهر انبوه. انبوه اطلاعات، انبوه دانش ها. در چنین شرایطی که انبوه سازی صورت می گیرد، مناسبات انسانی، از جمله مناسبات جنسیتی، زن و مفهوم زن هم تغییر کرده است.

5. تغییر معنای زنانگی:

خود زن و مصرف هم در کنار آن ساختارهای قبل یک ساختار جدید را تشکیل میدهند. قدرت سوژگی زن بیش از هر زمان دیگری در تاریخ در حال افزایش است. به کمک رسانه ای شدن، جهانی شدن، ارتباطی شدن و شبکه ای شدن، اطلاعاتی شدن، کلانشهری شدن و به کمک انبوهی از ساختارها و تحولات دیگر، زنانگی در حال پیدا کردن معنایی دیگر است. در واقع در جهان کنونی، دیگر زن آن موجود سنتی پیشامدرن گذشته تاریخ ما نیست. مفهوم زنانگی و زن بودگی، خود در حال تشکیل یک ساختار جدید است. عاملیت، خالقیت و فاعلیت زنانگی در حال ایجاد چیزهای جدیدی هستند. شهر در امتداد وجود زنان – مثل مردها-  در حال توسعه است. زن بودن یعنی یک شبکه، یک تاریخ، یک فرهنگ ، یک جمعیت، یک لشگر، یک مجموعه عظیم. زن بودن فقط یک جنسیت فیزیولوژیک زیست شناختی طبیعی نیست، زن بودن فقط یک مفهوم سنتی نیست که در چهارچوب نوعی ایدئولوژی سنتی آن را تعریف و بازتعریف کنیم و بخواهیم با تاکید و اصرار بر آن، آن را هدایت یا کنترل کنیم و یا امر و نهی کنیم تا به نتایج دلخواهمان برسیم. البته ممکن است ما واقعیت را در نظر نگیریم و شعارگونه سخن بگوییم، اما واقعیت راه خود را می رود. اگر زن بخواهد، تخریب می کند، مصرف را گسترش می دهد، شهر و کلانشهر و خانواده و زندگی اجتماعی و انسانی را به مسیر دلخواهش می کشاند. حق یا باطل بودن ایدئولوژی ما اثری ندارد. واقعیت این است که سوژگی زن و زنانگی سوژه، عاملیت و فاعلیت زن و عاملیت انسان در چهارچوب جدیدی از مفهوم زنانگی در حال شکل گیری است. زن یک ساختار است، یک ساختار توسعه یافته و بسط یافتهف نه صرفا یک عاملیت. پس در چنین شرایطی میخواهیم از مفهوم زن و مصرف صحبت کنیم.

با این مفاهیم گفته شده چگونه میتوانیم تعریفی از مصرف مناسب، سبک زندگی انسانی، اجتماعی، اخلاقی و الهی مناسبی داشته باشیم؟ سبک زندگی و مصرفی ای که بتواند حداقل برای جامعه انسانی و برای خود زنان، آرامش، خوشبختی، سعادت، رفاه و آسودگی و انسانیت بیشتری را به همراه داشته باشد. امروزه میدانیم که مصرف افراطی و لجام گسیخته، فقرآور و ویرانگر است. مصرف می تواند فردیت را ذبح کند و  کل زندگی را به آتش بکشد. درحالی که اگر الگوی مناسبی داشته باشد می تواند زندگی را به سعادت برساند. این آرمان مشترک را همه می پذیرند. مذهبی و غیر مذهبی، سکولار و غیر سکولار، چپ و راست. در شرایط دنیای امروز همه کسانی که مسئولند، متعهدند، به آرمان های انسانی- الهی وفادارند و دلسوز جامعه و تاریخ خودشان هستند، میپذیرند که باید برای رسیدن به الگوی مصرف مناسب تلاش و مبارزه کنند. این یک آرمان واقعی است.

اما چه فرآیندهای ساختاری معینی را ما ایجاد کرده ایم و گسترش داده ام که باعث شده است زنان ما قدرت مدیریت مصرف را از دست بدهند؟ یکی از بحران هایی که به طور خاص جامعه ایران در دهه های اخیر با آن مواجه شده، ایجاد ساختارهای ویژه ای است که هرگونه اعمال کنترل و نظارت بر مصرف را از زن ها گرفته است.- منظور از مصرف فعلا مصرف خانگی است. – جایی که زن بیشترین قدرت مدیریت را دارد، مدیریت خانه و عواطف است. از قضا ما ساختارهایی را ایجاد کرده ایم که به طور تناقض آمیزی امکان مدیریت زنان را از بین برده است. این ساختارها به طور خلاصه عبارتند از :

1. آیینی شدن افراطی و رادیکال جامعه ایرانی در سالهای اخیر:

ما از یک طرف تحت تاثیر نظام جهانی، آیین های جهانی را دامن زده ایم. آیین های گسترده ای مانند جشن تولد ، ولن تاین، جشن های دوستی، با هم بودن های جمعی و گروهی و به ویژه شبکه های زنان که تحت تاثیر نظام ارتباط جهان به وجود آمده و آیین های زنانه گسترده ای را نیز به وجود آورده است. از طرف دیگر به دلیل حمایت حاکمیت سیاسی و گفتمان سیاسی رسمی از سنت و مذهب، آیین های سنتی و آیین های مذهبی را هم دامن زده ایم. هم آیین های مذهبی سنتی، هم آیین های غیر مذهبی سنتی. مثل نوروز، یلدا و مانند آن. این آیین ها بعلاوه مجموعه وسیعی از آیین هایی که زندگی کلانشهری در حال ایجاد آن است، موجب شده است که مصرف به شکل آیینی از کنترل ما و حتی از کنترل زن ها خارج شود. ساختار مادی هر آیینی به صورت خوردن، پوشیدن و مصرف شکل می گیرد، فارغ از اینکه معنای آن آیین قدسی باشد یا نباشد. از آیین های عاشورا گرفته – که سالیانه هزاران میلیاردها تومان خرج نزورات می کنیم-  تا رمضان و آیین های رمضانی. همه آیین ها حتی آیین های رمضان با مفهومی از شکل مصرف تعریف می شوند، با شکلی از مصرف انبوه. آیین های ملی و نوروز و یلدا هم همینطور است. در واقع ما با تناقضی مواجهیم، از یک طرف، جامعه را آیینی می کنیم و زنان باید پاسخگوی آیین های مختلف مذهبی، سیاسی، قومی ، کلانشهری و جهانی، رسانه ای و غیره ای باشند که در جامعه رواج داده ایم. اما از طرف دیگر میخواهیم که آنان قناعت کنند و ساده زیست باشند. در این شرایط مدیریت خانگی و خانوادگی دشوار شده است، چرا که با تولید انبوه آیین ها روبه رو شده ایم. آیین هایی که مهمترین تاثیرشان گسترش مصرف انبوه است. از مصرف انبوه لباس ها، خوراکی ها و نوشیدنی ها  گرفته تا مصرف انبوه کالاهای هدیه ای و نمادین. در این شرایط،زنان قادر نیستند مانع از تداوم و ترویج آیین ها شوند. بلکه باید به بازتعریف مفهوم آیین ها بپردازیم و سیاست فرهنگی خودمان را بنابر بازتعریف شکل خاصی از آیین ها شکل دهیم . این اولین تناقض ماست؛ درشرایطی که به انبوه آیینی شدن زندگی دامن میزنیم، خواهان ساده زیستی هستیم.

2. تعریف مفهوم زن بودن در جامعه بر مبنای نوع ویژه ای از مفهوم بدن زنانه و سوژگی زنانه:

این زنانگی جز با مصرف امکان وجود نخواهد داشت. این کار را روزنامه، تلویزیون و ماهواره و غیره انجام می دهند. آرایش کردن زنان بر اساس تقاضای اجتماعی مردان است نه بر اساس تمایل صرف زنانه. جامعه ای که خود به طور گسترده ای بدن زنانه را می پذیرد و آن را به صورت یک کالای تزیین شده به طور انبوه تکثیر می کند در صدد است با نصیحت کردن زنان، مسئله مصرف را کنترل کند! بدون اینکه در نظر داشته باشد که زنان در یک نسبت اجتماعی با مردان کالایی را مصرف می کنند، نه در دنیای صرف زنانه خودشان. ما گاهی اوقات تمایل داریم بگوییم زنان میل به خودآرایی و دیده شدن دارند و فراموش میکنیم که آن بیننده و متقاضی، در حال تولید و تحمیل نظام ارزشی و فرهنگی خود است. به همین دلیل در یک مناسبات متقابل جنسیتی زن و مرد است که زنانگی به عنوان کالای مصرفی بازتعریف می شود. در جامعه ما، اتفاقا این امر پذیرفته، تثبیت و درونی شده، اما در هر زمینه ای متفاوت است. خانواده مذهبی ممکن است با انبوه زیورآلات و طلاها و با اشرافیت دولتی و اشرافیت مذهبی خود را تعریف کند و خانواده سکولار و غیر مذهبی به شکلی دیگر. هر دو از یک الگو تبعیت می کنند. بدن زنانه، بدن تزیین شده و دکوراتیو، بدن مصرفی و نمایشی است. فرقی ندارد این بدن، با چادر گران قیمت تزیین شده باشد یا هر لباس دیگری.در هر صورت از یک الگو تبعیت می شود، که آن الگو، مصرف نیست، آن الگو پاسخ به تقاضای اجتماعی جامعه مرد سالار است که هر روز و هر لحظه، زنانگی را به شکلی خاص تعریف می کند. آنجایی که تغییر رخ داده در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. آنجایی که مصرف، آرایش و مد تغییر می کند، در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. ما به خطا، به روشی سرکوب گرایانه ای تمایل داریم زنان را مخاطب قرار داده و از آنان بخواهیم که مصرف خود را کنترل کنند. اما در واقع، اگر قرار باشد به شیوه مخاطب سخن بگوییم - که البته این شیوه خطاست- باید به مردان بگوییم که ذهنیت های خود را تغییر دهند نه به زنان.

پس مصرف و زن آیینی شده و این آیین های سیاسی، غیر سیاسی، مذهبی، غیرمذهبی، عرفی، جهانی و کلانشهری به مصرف دامن میزنند و امکان مدیریت خانگی را از بین می برند. همچنین مناسبات جنسیتی زن و مرد نیز دگرگون شده و مردان تقاضاهای مصرفی از زنان دارند. در چنین شرایطی زنان قادر به مدیریت محیط خانه نیستند. زنان در شرایطی که ذهنیت مردانه دستخوش تغییرات ساختاری شده، نمی توانند یک جانبه و یک سویه مصرف را کنترل کنند.

3. تحول مفهوم و معنای خانه:

امروزه دیگر خانه برای زن و انسان شهر نشین فقط یک خانه نیست، خانه حوزه عمومی هم هست، خانه شهر است. در شرایطی که حوزه عمومی محدود شده و زنان امکان لازم برای حضور در عرصه های عمومی را به حد کافی ندارند و حتی مردان نمیتوانند پاسخ بخشی از تقاضاهای مشروعشان برای شادی، نشاط و تفریح را بیایند، خانه معناهای مختلفی یافته است. امروزه هر  خانه، حکم دیسکو، نمایشگاه، موزه، تاریخ، سوپر مارکت، بازار، مرکز خرید و شو، نمایش و صحنه مصرف انسان پسامدرن کلانشهری شده است. امروزه خانه فقط یک سرپناه نیست. انتظارات ما از مفهوم خانه عوض شده است. چون فضای عمومی و شهر بسته شده و بسیاری از خواسته های مردم در حوزه عمومی پاسخ داده نمی شود، طبیعتا این خانه ها هستند که از مبل ها و میز ها و شیشه ها و سنگ ها و زیورآلات و ظروف و اشکال گوناگون کالاها و اشیا انباشته و انباشته تر می شود. در شرایطی که مفهوم خانه، جایگاه خانه در شهر و نسبتش با فضاهای شهری دستخوش دگرگونی اساسی شده، چگونه می توانیم از زن انتظار داشته باشیم که در خانه نقش کنترل کننده مصرف را داشته باشد؟ این تقاضا، تقاضای درستی نیست. زن ها اغلب بر خلاف میلشان مجبورند روح و جسمشان را درگیر تغییرات مستمر کنند. نسبت زن با شهر عوض شده و  ساختارهای مناسبات همسایگی بهم ریخته است. عرصه عمومی و حوزه عمومی در بسیاری از ابعاد، بسته و محدود است. در چنین شرایطی زن چه می تواند انجام دهد؟ وقتی ساختارهای عینی و مادی خانه را تغییر داده ایم، حدیث گفتن و نصیحت کردن برای کنترل مصرف چه نتیجه ای دارد؟ وقتی جامعه شهری طوری تعریف شده که زن، فقط یک محیط چهار دیواری کوچک در اختیار دارد تا به تمام خواسته های همسر، فرزند، اقوام و دوستان پاسخ دهد، لاجرم زندگی، کالایی می شود. در این شرایط در واقع امکان کنترل زنان بر مصرف خانگی، از آنان صلب شده است.

در چنین شرایطی پیشنهاد من برای کنترل و هدایت الگوهای مصرف انجام چند اقدام است:

1. تولید آگاهی های جدید در رابطه با زن و مصرف؛ نگاه های سنتی موعظه گرایانه هیچ نتیجه ای در پیش ندارد، ما نیازمند آگاهی های جدیدی هستیم.

2. همگانی کردن دانش تولید شده:

ما درباره مصرف و پیامدهای آن دانش تولید کرده ایم اما متاسفانه این دانش فقط در سطح تبلیغات است و چیزی را تبیین نمی کند و توضیح نمی دهد. دانش دانشگاهی ما عمومی و همگانی نشده است. رساله ها، پایان نامه ها و مقالات به زبان عمومی نوشته نشده اند. ما باید دانش نظری و دانش تجربی گسترده ای را که تولید کردیم، به زبان همگانی تبدیل کنیم و جامعه را آگاه سازیم.

3. ایجاد شبکه های اجتماعی قدرتمندی از زنان:

این شبکه ها به زنان کمک می کند تا خودشان درباره جامعه، زندگی، محیط زیست، خانه، مصرف و بدن صحبت کنند. با زبان مردانه، آرزوهای مردانه و فرهنگ مردسالارانه نمی توانیم مشارکت زنان را داشته باشیم. اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم باید با کمک خود زنان، اجتماع زنانه، زبان زنانه و سوژگی زنانه را تولید کنیم.

4.  تمرکز بر روی حاکمیت:

اگر می خواهیم مصرف و زن را به یک مقوله انسانی و متعادل تبدیل کنیم، یکی از جاهایی که می توانیم کار را از آنجا شروع کنیم،خود حکومت است؛ سیاست فرهنگی حکومت، سیاست رسانه ای حاکمیت و نقد این سیاست ها و گفتمان. آرمان های نهایی مورد تایید حکومت مثل تعدیل مصرف، آرزوی مردم هم هست. آینده ایران در خطر مصرف است. آینده زندگی خانوادگی، زندگی فردی، خلاقیت و ارزش های اخلاقی ما تحت تاثیر مخرب مصرف است. به همین دلیل این یک موضوع سیاسی نیست، بلکه حقیقتی روشن و آشکار است. اما این مساله باید با یک زبان مدنی و یک حرکت مدنی در چهارچوب ارزش های مدنی و با گفتگوی جمعی تحلیل شود. گفتگوی اجتماعی، بهترین سیاست ارتقای فرهنگ جامعه در هر زمینه از جمله زمینه مصرف و زنان است.
 
ارسال نظر