در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۲۰۳۸۵
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۳
بعد از ری بن، فوتبال و ادویه های تند، انگار تمام تاریخ مردم آبادان با نفت عجین شده؛ هرچندکه آبادان از معدود شهرهای خوزستان است که بیش از یک سده، نفت در آن حرف اول را می زد درحالیکه حتی یک چاه نفت هم ندارد.
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری دانا به آبادان، در واقع از حدود ۱۰۸ سال پیش که انگلیس ها نفت را در مسجد سلیمان کشف کردند، آبادان گزینه ای بود تا نفت بعد از طی طریق ۷۱ کیلومتری به دهانه رودهای اروند رود و بهمنشیر برسد تا بتوانند بعد از پالایش به راحتی آنرا از خلیج همیشه فارس صادر کنند.

از همین رو کلنگ ساخت پالایشگاه آبادان به فاصله چند ماه پس از کشف نخستین نفت در مسجدسلیمان به زمین زده شد و چند سال بعد رسما کار نخستین پالایشگاه ایران که بزرگترین در خاورمیانه هم بود، آغاز شد.

حالا بعد از این همه سال قرار است موزه نفت در پنج نقطه این شهر برپا شود. در واقع بعد از افتتاح موزه بنزین خانه که نخستین پمپ بنزین کشور به شمار می رود، اسکله، آرتزین اسکول، پالایشگاه و تلمبه خانه شماره سه، نقاط بعدی برای این منظور به شمار می روند.

به همراه یک تیم رسانه ای سی چهل نفری راهی خوزستان می شویم تا از نزدیک روند موزه های صنعت نفت را که یک پایش در آبادان محکم شده را ببینیم.

شاه نشین بی شاه
اول از همه به منطقه انکس می رویم و مجموعه تفریحی و آموزشی صنعت نفت آبادان را می بینیم. جایی که ویلای تخریب شده محمدرضا پهلوی در چندمتری ساحل اروند رود خودنمایی می کند. به آن منطقه، شاه نشین می گویند. هرچند که مدیران موزه با احتیاط با این نام از آن یاد می کنند. این ویلا به همراه ویلای اشرف پهلوی و مدیرعامل انگلیسی وقت پالایشگاه، زمانی بی واسطه با اروند ارتباط داشت اما حالا یک خاکریز چند متری میان آنها فاصله انداخته تا حتی از طبقه دوم هم رود مشخص نباشد. البته مثل روز روشن است که این خاکریز یادگار جنگ است و دیوارهای سوراخ شده و ریخته این ویلاها نیز در جنگ به شکل مخروبه درآمده اند.

فقط خدا می داند که این شاه نشین بی شاه، شاهد چه دلاوری ها و رشادت هایی بوده و از چه بزرگمردانی در دوران جنگ میزبانی کرده. در واقع شاه نشین بی شاه اصلی آبادان است. آبادانی که زمانی خط مقدم ایستادگی بوده و زمانی دیگر خط مقدم صادرات. این شاه نشین بی شاه از سکوی اول ایثار گذر کرده و به سکوی اول اقتدار در حرکت است.

کمی آنطرف تر نخستین سینمای روباز ایران هنوز بعد از هشتاد سال خودنمایی می کند. جایی که پرده اش ما را می برد به فیلم رضا موتوری و سکانس آخر آن. 

جیم خانه ام عمارتی است که به گفته آبادانی ها محلی بود که انگلیسی ها در زمان ملی شدن صنعت نفت ایران در آن گردهم آمده بودند تا ایران را ترک کنند. از همین رو به جیم خانه معروف شده که در آنسوی سینمای روباز قابل رویت است.


فوتبال، ری بن، ادویه های تند و آبادان
ویلای محمدرضا پهلوی در آبادان که در جریان جنگ تحمیلی به مخروبه تبدیل شده

تلمبه خانه شماره سه؛ متولد ۱۹۳۶
بعد از منطقه انکس به تلمبه خانه شماره سه آبادان رفتیم که از جمله مجموعه های مجزا پالایشگاه به شمار می رفت. وقتی وارد شدم، تابلویی بر دیواری پیدا کردم که تاریخ را نوشته بود ۱۹۳۶؛ یعنی ۸۱ سال پیش. اما جالب است که این تلمبه خانه به قدری آمادگی داشت که هنوز به حالت آماده باش انجام وظیفه می کند تا در زمان اضطرار آب به پالایشگاه برساند. این تلمبه خانه که با بخار کار می کرد پر بود از لوله ها، مخازن، جعبه های برق، دودکش و در نهایت دیگ های بخار که همه با پرچ به هم وصل شده بودند و آب اروند را برای برای مصارف پالایشگاه تلمبه می کردند. 

از پله ها که به پشت بام می روم انگار وارد جهانی دیگری شدم. از یک سو اروند رود و اسکله ها و کشتی های شناور در آن مشخص بودند و از سوی دیگر دودکش های چند صدمتری پالایشگاه و فلرهای روشن آن در چشم خودنمایی می کرد. باد می وزید و از شانس ما هیچ خبری هم از ریزگرد و درشت گرد نبود.

چندین و چند سلفی گرفتم و با گروه به سمت اسکله راهی شدم. این اسکله که نزدیک به ۱۶۰۰ متر طول داشت، در طراحی صورت گرفته باید به شکل پارک موزه ای تبدیل شود که مردم بتوانند ضمن آشنایی با تاریخچه صنعت نفت، زمان شاد و مفرح را در آنس داشته باشند. پس اولین چیزی در طراحی آن، حفظ دسترسی مردم به اروند رود بود.

فوتبال، ری بن، ادویه های تند و آبادان
نمای اروند رود از پشت بام تلمبه خانه شماره سه پالایشگاه

اکبر نعمت اللهی مدیرطرح موزه صنعت نفت در این باره گفت: اکنون از ۲۰ اسکله موجود در حاشیه اروند رود تنها ۱۰ اسکله در اختیار صنعت نفت است و نهادها و دستگاه های مختلف با ساخت و سازهای گوناگون باعث شدند تا مردم آبادان نه تنها دسترسی به اروند نداشته باشند بلکه حتی از شانس دیدن آن نیز محروم باشند. از اینرو سعی شده است در جریان اجرای پارک موزه اسکله در آبادان این مهم درنظر گرفته شود.

ساسان صوفی مجری موزه های آبادان نیز مفصل در مورد بخش های این پارک موزه و جرثقیل ۲۰۰ تنی که در حاشیه اروند رود به انتظار ما نشسته بود، توضیحاتی شنیدنی ارایه داد. اما باور کردنی نیست. بلند کردن ۲۰۰ تن بار آن هم با زور بخار در سال های ۱۳۱۴ یا ۱۳۱۵ شمسی.

گاو صندوق هایی که باید بسته بمانند
شاید از جذاب ترین بخش های موجود در اسکله گاوصندوق های به جای مانده از انگلیس ها بود که حالا از دیوار و زمین بیرون کشیده شده بودند تا در بخشی از موزه صنعت نفت خودنمایی کند. اما خودنمایی وقتی بیشتر می شد که بدانیم این گاوصندوق ها در تمام این همه سال، در زیر راکت و بمباران دوران جنگ لب باز نکرده اند و درونشان را به کسی نشان نداده اند.

یکی از دستندرکاران موزه در این ارتباط گفت: حدس زده می شود که درون این گاو صندوق ها مقادیر قابل توجهی پول و اسناد مهمی به جای مانده از انگلیس ها باشد.

وی بلافاصله حرفش را اینطور تکمیل کرد: البته اگر این حدس و گمان هم صادق باشد باید گفت که بعد از این همه سال پیش بینی می شود، کرور کرور پول انگلیسی داخل گاو صندوق ها الان به پشیزی ارزش مادی نداشته باشد و اسناد هم  نسل به نسل باطل و همگانی می شود. پس می ماند ارزش معنوی آنها که همان نگهداری در موزه است.

به گفته این مهندس آرشیتکت، باز نشدن در آنها بزرگترین حس اغوایی است که هر بیینده را درگیر خود می کند پس بهتر است این گاوصندوق ها بسته بمانند.

فوتبال، ری بن، ادویه های تند و آبادان

فنی حرفه ای انگلیس ها
«آرتزین اسکول» اسم عجیب چند سوله و یک محوطه بود که از دستگاه ها و ابزار آلات پر شده بود. به گفته ساسان صوفی مجری موزه های آبادان در زمانی که تصمیم بر آن شد که این محل نیز به موزه های صنعت نفت اختصاص پیدا کند وقتی در باز شد فقط چند سانتی متر خاک روی همه چیز نشسته بود. انگار برای دهه های طولانی هیچ احدی نتوانسته بود وارد آنجا شود.

آرتزین اسکول احتمالا همان «فنی حرفه ای» یا «کار و دانش» هشتاد سال پیش بود که انگلیس ها آنرا ایجاد کرده بودند تا کودکان و نوجوانان ۱۲ تا ۱۳ ساله بعد از چهار یا پنج سال آموزش به استادکارهایی ماهر بدل شوند و برای ادامه فعالیت خود را در پالایشگاه دنبال کنند.

نکته جالب کار کردن همه کلید و پریزهای برق این مجموعه بود که عمر کمتر از هفتاد سال نداشت که همگی «مید این اینگلند» بودند.

فوتبال، ری بن، ادویه های تند و آبادان

فیدوس و دیگر هیچ
اما حیرت آورترین بخش از بازدید رسانه ای که داشتیم بدون شک مختص پالایشگاه آبادان بود. پالایشگاهی عظیم و پیچیده. از گیت ورودی که عبور کردیم کمی جلوتر نخستین بخش از پالایشگاه بود که حالا از مدار خارج شده و قرار است تا پایان سال موزه شود. توربین ها، مخازن، لوله ها و شیرها و حتی ساختمان قدیمی که این تاسیسات را در بر گرفته همگی دو کلمه بیشتر برای گفتن نداشتند که آن: پیچیدگی و کیفیت بود.

پیچیدگی از این بابت که چطور دانش انگلیسی به آن مرتبه رسیده بود تا حداقل صدسال پیش یک توربین چند ده تنی را به صورت یک تیکه از فولاد مخصوص بسازد که خلل و فرج آن، چنان با ظرافت طراحی و اجرا شده باشد که به راحتی از داخل هم عبور می کردند. و یا چطور ابزارآلات مختلف طراحی شده بود تا کوچک ترین موانع پیش روی را از میان ببرد که برای مثال می توان اشاره ای کنم به دوش پایی که بیرون از محوطه برای از میان بردن سوزش چشم احتمالی کارگران طراحی شده بود.

و کیفیت از این بابت که هنوز بعد از یکصدسال که از عمر پالایشگاه می گذرد واحدهای آن مشغول به فعالیت اند و خروجی دارند. 

حبیب یکی از مهندسانی که کمی آنطرف تر با تیمش درحال باز کردن چند مخزن عظیم دوجداره برای انتقال به داخل موزه هستند، البته معتقد است که فعالیت این تاسیسات صدساله نشانه تخصص و دانش متخصصان ایرانی است که هنوز از آنها کار می کشند و روپا نگهداری شان کردند.

اما خوب که دقت می کنم، متوجه می شوم که کمی آنطرف تر چینی ها درحال به روز رسانی قدیمی ترین پالایشگاه ایران هستند تا ظرفیت ۴۰درصد تولید نفت کوره در این پالایشگاه به زیر ۲۰ درصد در فاز نخست و در فاز بعدی به زیر ۱۰ درصد برسد اما دریغ از ارایه یک شبه ای از این کیفیت.

هنوز در هیچ کجای این مرز و بوم ساخته ای را هرچند پیچیده یا ساده ندیدم که بعد از یکصد سال هنوز رو پا و قبراق در سرویس باشد و آماده ارایه خدمات بماند. 

فوتبال، ری بن، ادویه های تند و آبادان


مشغول فکر و به هم بستن زنجیره های شناور در ذهنم هستم که ناگهان با صدای مهیبی همه آنها از هم می پاشد.

مهندسی که درحال توضیح جزییات تجهیزات و دستگاه آلات است از آن صدای مهیب با نام «فیدوس» نام می برد و می گوید: این آژیر و یا زنگ کارگاهی در گذشته حداقل چهار بار به صدا در می آمد. یکبار برای بیدار باش. بار دوم برای حضور در سر کار. سومین بار برای شروع به کار و آخر برای پایان کار. اما حالا که همه ساعت دارند و به وقت هستند خبری نیست از نواختن فیدوس.

کلید «فیدوس» را بر جعبه ای فلزی پیدا می کنم و برای کسر ثانیه ای آنرا به صدا می آورم و در دم می فهمم «فیدوس» هم انگلیسی است.

ارسال نظر