از امام هادی(ع) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت شده و بخشی از آنها درباره مباحث کلامی همچون تشبیه و تنزیه و جبر و اختیار است. زیارت جامعه کبیره و غدیریه از امام دهم شیعیان نقل شده است.
امام هادی(ع) به واسطه جمعی از وکیلان که سازمان وکالت خوانده میشد، با شیعیان ارتباط داشت. عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید، ایوب بن نوح، حسن بن راشد و حسن بن علی ناصر، از اصحاب او به شمار آمدهاند.
مزار امام هادی در سامرا که به دلیل دفن وی و فرزندش امام حسن عسکری(ع)، حرم عسکریین خوانده میشود، از زیارتگاههای شیعیان در عراق است. حرم عسکریین در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ش طی حملات تروریستی تخریب شد. ستاد عتبات عالیات ایران از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ش آن را بازسازی کرده است
بنابر نظر کلینی و شیخ طوسی، امام هادی در ۱۵ ذیالحجه سال ۲۱۲ق[۱۲] در منطقهای به نام صریا در نزدیکی مدینه متولد شده است.[۱۳] تولد او را در دوم یا پنجم رجب همان سال،[۱۴] رجب ۲۱۴ق و جمادیالثانی سال ۲۱۵ق نیز ثبت کردهاند.[۱۵] به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم، در سالی که امام جواد همراه با همسرش، ام الفضل حج به جای آورد، امام هادی را در حالیکه کوچک بود به مدینه آوردند[۱۶] و او تا سال ۲۳۳ق در مدینه زندگی میکرد. در این سال، متوکل امام هادی را به سامرا احضار کرد و در منطقهای تحت کنترل خود به نام عسکر اقامت داد. وی ۲۱ سال، یعنی تا پایان عمر در منطقه عسکر ماند.[نیازمند منبع
از زندگی امام هادی، امام جواد و امام عسکری در مقایسه با دیگر ائمه شیعه، اطلاعات چندانی وجود ندارد. برخی از پژوهشگران عمر کوتاه این امامان، محصور بودن آنان و غیرشیعی بودن نویسندگان کتب تاریخ در آن روزگار را از علل آن دانستهاند.[۱۷] نقش انگشتر امام هادی(ع)، «اللّه ربّی و هو عصمتی من خلقه؛ خداوند پروردگار من است و حامیام از شر آفریدگانش» گزارش شده است.[۱۸] همچنین نقش انگشتر دیگر وی، «حفظ العهود من أخلاق المعبود؛ پایبندی به پیمانها از خُلق خداوند است» ثبت شده است
فرزندان
علمای شیعه از چهار پسر به نامهای حسن، محمد، حسین و جعفر برای امام هادی یاد کردهاند دختری نیز به او نسبت داده شده که شیخ مفید، نامش را عایشه[۲۱] و ابن شهرآشوب، او را عِلِّیّه خوانده استنویسندگان اهل سنّت نیز فرزندان امام دهم شیعیان را چهار پسر و یک دختر دانستهاند.[۲۳]
دوره امامت
مردم در دنیا با اموالشانند و در آخرت با اعمالشان
عطاردی، مسند الامام الهادی، ص۳۰۴.
علی بن محمد، در سال ۲۲۰ق در ۸ سالگی به امامت رسید به گزارش منابع، سن پایین امام هادی(ع) در آغاز امامت، منجر به تردید شیعیان نشد چرا که آغاز امامت امام جواد در سن کم، موجب شد شیعیان پس از وی در مواجهه با چنین موضوعی دچار تردید نشوند به نوشته شیخ مفید، شیعیان پس از امام نهم، به استثنای عده اندکی، امامت امام هادی(ع) را پذیرفتند و آن عده اندک، موسی بن محمد، معروف به موسی مبرقع را امام دانستند؛ با این حال پس از مدتی از اعتقاد خود برگشتند و به عموم شیعیان پیوستندسعد بن عبدالله اشعری، بازگشت آن عده به امام هادی(ع) را حاصل بیزاری جستن موسی مبرقع از آنان دانسته است شیخ مفید و ابن شهرآشوب، اتفاقنظر شیعیان بر امامت امام هادی(ع) و عدم ادعای امامت از سوی کسی جز وی را دلیل محکمی بر اثبات امامت وی دانستهاند.[۳۱] همچنین کلینی و شیخ مفید، نصوص مربوط به اثبات امامت وی را در آثار خود برشمردهاند.[۳۲]
امام هادی علیه السلام:
«حکمت در سرشتهای فاسد اثر نمیکند.»
عطاردی، مسند الامام الهادی، ص۳۰۴.
بنا به گفته ابن شهر آشوب، شیعیان از طریق نصوص امامان پیشین، بر امامت علی بن محمد آگاه شدند؛ نصوصی که توسط راویانی از جمله اسماعیل بن مهران، ابوجعفر اشعری و خیرانی نقل شدهاند.[۳۳]
امام هادی(ع) ۳۳ سال، (۲۲۰ق-۲۵۴ق)، امامت شیعیان را بر عهده داشت[۳۴] و در این مدت چند خلیفه عباسی بر سر کار آمدند؛ آغاز امامت او با خلافت معتصم، و پایان آن در دوره خلافت معتز بوده است.[۳۵] ابن شهر آشوب، پایان عمر امام هادی(ع) را در زمان خلافت معتمد عباسی دانسته است.[۳۶]
علی بن محمد، امام دهم شیعیان، ۷ سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد.[نیازمند منبع] معتصم، بنابر گزارشهای تاریخی، در مقایسه با دوران امام جواد، در زمان امام هادی، سختگیریهای کمتری به شیعیان روا میداشت و مدارای بیشتری با علویان داشته است؛ این تغییر رویکرد، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیامها از سوی علویان دانسته شده است.[۳۷] همچنین حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین و هشت سال و اندی با خلافت معتز همزمان بوده است.[۳۸]
احضار به سامرا
متوکل عباسی در سال ۲۳۳ق تصمیم گرفت امام هادی را وادار کند از مدینه به سامرا برود.[نیازمند منبع] سبط ابن جوزی، بدگویی برخی افراد علیه امام هادی، و همچنین گزارشهای حاکی از میل مردم به امام دهم شیعیان را دلیل تصمیم متوکل عباسی برای احضار علی بن محمد(ع) به سامرا دانسته است.[۳۹] به گزارش شیخ مفید، سعایتکننده از امام هادی نزد متوکل، فردی به نام عبدالله بن محمد بوده است.[۴۰] به گزارش مسعودی، بریحه عباسی امام جماعت منصوب خلیفه در حرمین، در نامهای به متوکل، به وی گفت که «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد را از آنجا بیرون کن؛ زیرا او به سوی خود دعوت میکند و شمار زیادی را دور خود جمع کرده است».[۴۱] بر همین اساس، یحیی بن هرثمه از سوی متوکل عباسی، مأمور انتقال امام هادی به سامرا شد.[۴۲] امام هادی(ع) در نامهای به متوکل، بدگوییها علیه خویش را رد کرد،[۴۳] اما متوکل در پاسخ، با احترام از او خواست به سوی سامرا حرکت کند.[۴۴] متن نامه متوکل، در آثار شیخ مفید و کلینی ذکر شده است.[۴۵]
به گفته برخی منابع، متوکل، برنامه آوردن امام هادی(ع) به سامرا را به گونهای طراحی کرده بود که حساسیت مردم برانگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پیامدهایی به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه متوجه شده بودند.[۴۶] سبط ابن جوزی از یحیی بن هرثمه نقل کرده که مردم مدینه بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکسالعملهای غیر منتظره و در عین حال ملایم زدند. به تدریج ناراحتی آنان به حدی رسید که ناله و شیون به راهانداختند و تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود.[۴۷]
امام هادی(ع) پس از ورود به کاظمین، با استقبال مردم مواجه شده و به خانه خزیمة بن حازم وارد گردید و از آنجا به سوی سامرا حرکت داده شد.[۴۸] به گفته شیخ مفید، نخستین روزی که امام وارد سامرا شد، متوکل دستور داد تا او را یک روز در «خان صعالیک» (محل فرود کاروانها) نگاه داشتند و روز بعد به خانهای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود، بردند.[۴۹] به نظر صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر امام هادی(ع) انجام شده است.[۵۰] شیخ مفید معتقد است حضرت هادی به ظاهر مورد احترام متوکل بوده، ولی متوکل علیه او دسیسه میکرد[۵۱] متوکل در صدد بود ضمن نظارتهای کلّی، امام را در نقش یکی از درباریان نشان دهد و از ابهت و عظمت آن حضرت در چشم مردم بکاهد.[۵۲] بر اساس گزارشی که به متوکل داده شده بود مبنی بر اینکه در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیان به او وجود دارد، به دستور او تعدادی از مأموران غافلگیرانه به منزل امام هادی حمله بردند. وقتی وارد خانه او شدند، امام را در اتاقی یافتند که آیاتی از قرآن را زمزمه میکرد. او را پیش متوکل بردند. وقتی امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و شراب تعارف او کرد. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل از حضرت خواست برایش شعری بخواند که او را به وجد آورد. امام فرمود: کمتر شعر میخوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت اشعاری خواند [۵۳] اشعار وی متوکل و دیگران را تحت تاثیر قرار داد، به گونهای که متوکل از کثرت گریه صورتش خیس شد و دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانهاش بازگردانند.[۵۴]