در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۵۳۰۱۵
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۶
یکی از برهه های خاص دفاع مقدس، روزهای آغازین جنگ و سقوط خرمشهر هست. خرمشهری که بعثی ها تصور می کردند در همان روز اول آن را فتح می کنند و آخر هفته هم در تهران جشن پیروزی می گیرند.
محمدحسین سیمیار، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ سال ها از آغاز جنگ تحمیلی می گذرد اما هنوز هم به جرئت می توان گفت که رشادت های زیادی از مردان بی ادعای آن روزها برایمان روایت نشده است. مردانی که روزگار حالا دارد یکی یکی این یادگاران را از میان مان جمع می کند و ما را محروم از حضور و خاطرات ارزشمند آن ها. حفظ و نشر این خاطرات علاوه بر زنده نگه داشتن یاد آن دلاوران، گنجینه ای عظیم و ارزشمند برای آیندگان این سرزمین به ارمغان می آورد که نتیجه اش، حفظ هویت خاص ایرانی است. هویتی که حالا در محاصره ی تبرهاست و همه برای قطع آن کمربسته اند. زیرا که درخت بی ریشه با نسیمی از جای در می آید.

یکی از برهه های خاص دفاع مقدس، روزهای آغازین جنگ و سقوط خرمشهر هست. خرمشهری که بعثی ها تصور می کردند در همان روز اول آن را فتح می کنند و آخر هفته هم در تهران جشن پیروزی می گیرند. اما رشادت های مردم دلیر ایران این خیال خام را از آنان سلب کرد. کتاب تکاوران دریایی خرمشهر هم به سراغ روایت رشادت های مردم در آن روزها رفته است. در این کتاب ناخدا صمدی به بیان خاطرات تکاوران دریایی ارتش و مقاومتشان در خرمشهر پرداخته است. او یکی از قهرمانان مقاومت خرمشهر است که فرماندهی این تکاوران را برعهده داشته است. در این کتاب خاطرات او به رشته تحریر در آمده اند. این کتاب در 21 فصل منتشر شده است. عمده خاطرات ناخدا صمدی به درگیری های خرمشهر و زمین گیر کردن دشمن در آن مربوط است. 


معرفی کتاب تکاوران دریایی خرمشهر


گوشه ای از این کتاب ارزشمند را با هم می خوانیم:

برگشتم به واحد تکاوران. احساس می‏‌کردم کوه سنگینی بر دوشم گذاشته شده است. دفاع از شهر مهمی چون خرمشهر با آن وسعت مرز زمینی با عراق، کار کوچکی، نبود. هواپیماهای عراقی در ساعت دو بعد از ظهر فرودگاه بوشهر را بمباران کرده بودند. بعدها فهمیدم که چندین فرودگاه دیگر در شهرهای دیگر را هم بمباران کرده‌اند. وقتی به واحد تکاوران رسیدم، ساعت اداری تمام شده بود و تقریباً همه رفته بودند. بلافاصله آماده‌باش اعلام کردم. افسران و فرماندهان گروهان‌‏ها را جمع کردم و جلسه کوتاهی با آنها گذاشتم و شروع جنگ و رفتن به خرمشهر را برایشان تشریح کردم. گفتم: «مأموریت گردان ما دفاع از خرمشهر است. ساده اما سنگین!»

فرماندهان گروهان‌‏ها دسته‌جمعی گفتند: «جناب ناخدا، خیلی هم ساده و سبک است! اصلاً هم سنگین نیست! ما برای چه این همه آموزش دیده‌‏ایم و از در و دیوار بالا رفته‌‏ایم؟ برای چنین روزی!»

از این حرف و روحیه بالای افسرانم خوشحال شدم. سنگینی بار مسئولیت و مأموریت بر دوشم کمتر شد! یکی‏ یکی آن‏ها را بوسیدم و گفتم: «انتظارم از شما افسران شجاع هم همین است.»

از افسران لایق و شجاع و کاردان من در گردان تکاوران، ستوان حسینی‌بای بود که ماه‌‏ها در خرمشهر خدمت کرده بود. امریه انتقالش از بوشهر به تهران آمده بود و داشت تسویه‌حساب می‌کرد. به او گفتم: «چه کار می‏‌کنی؟ می‏‌روی یا می‌‏مانی؟»

آن افسر ایران‌دوست گفت: «دیگر تمایل ندارم به تهران بروم. هر جا که واحد برود، من هم می‌روم.»

لبخندی از سرِ شادی و رضایت زدم و گفتم: «پس خودت را آماده رفتن به خرمشهر کن! امشب می‏‌رویم.»


شناسنامه:

تکاوران دریایی خرمشهر: خاطرات ناخدا یکم هوشنگ صمدی فرمانده گردان تکاوران در خرمشهر

نویسنده: سیدقاسم یاحسینی

ناشر: انتشارات سوره مهر

تعداد صفحات: 300 صفحه


ارسال نظر