در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۶۲۳۳۶
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۱
معرفی فیلم سینمایی
نویسنده: مجید یوسفی
«یک افغان همیشه در حال گریختن است؛ چه در خاک خود، چه در خاک غریب»

مجید یوسفی؛ خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ شروع فیلم در مرز زمینی خسروی بین کشور ایران و عراق اتفاق می افتد؛ ابوذر که به عراق رفته بود تا در برابر داعش بجنگد، نتوانسته با هواپیمای مخصوص رزمندگان به ایران برگردد و حالا میخواهد از مرز زمینی وارد ایران شود.

در پاسگاه مرزی با دو چهره رو به رو هستیم؛ ابوذر که شخصیتی است مذهبی و البته افغانستانی، که برای اعتقاداتش، خانواده و پدر بیمارش را رها کرده و به جبهه جنگ با داعش رفته است. طرف دیگر مسئول پاسگاه مرزی است که به نظر می رسد کارگردان خواسته او را نماد "دولت ایران" نشان بدهد. مسئول پاسگاه مرزی وقتی با درخواست ابوذر مواجه می شود ابتدا به کنایه به ابوذر می گوید "نکند برای گرفتن تابعیت ایرانی به جنگ رفته است" که موجب ناراحتی ابوذر می شود. مسئول پاسگاه تنها یک حرف دارد و آن اینکه بایستی یک برگه مهر شده به او بدهد و بقیه چیزها برای او مهم نیست و در غیر اینصورت باید به افغانستان "دیپورت" شود؛ اما ابوذر می گوید اگر به افغانستان برود بدلیل جنگیدن با داعش توسط دولت افغانستان و طالبان دستگیر و محاکمه می شود. اما برای مسئول این حرفه ها مهم نیست؛ مهم برگه مجوز مهر شده است.

کارگردان سعی کرده در این صحنه ها نوع مواجهه دولت ایران با مهاجران افغانستانی را در قاب تصویر درآورد. از آنجا که این فیلم الهام گرفته شده از چند داستان واقعی است قصد کارگردان یک اعتراض نسبت به نوع برخورد با مهاجرین افغانستانی در ایران است.

فیلم به 4 ماه قبل برمی گردد و داستان زندگی مشقت بار ابوذر را به تصویر می کشد. ابوذر از زندگی در ایران خسته شده است. او حاضر است به مزار شریف برگردد ولی در ایران نماند و اینگونه با او برخورد نشود؛ زیرا او مدام در حال فرار است. متوجه می شود که یکی از اقوامش به آلمان مهاجرت کرده و زندگی خوبی در آنجا دارد. ابوذر به دو زبان انگلیسی و آلمانی مسلط است. تصمیم می گیرد با راضی کردن همسرش به آلمان مهاجرت کنند اما همسرش با همه سختی ها و ناملایماتی که زندگی در ایران برای آنها دارد، ماندن در ایران را ترجیح می دهد؛ زیرا ایرانی ها هم زبان و هم دین آنها هستند. مسئله دیگری نیز ابوذر را از رفتن به آلمان منصرف می کند؛ او باید پدرش را که در جنگ ایران و عراق جانباز شده را نگهداری کند؛ جانبازی که هیچ مدرکی از جانبازی اش موجود نیست و از هیچ حمایتی هم برخوردار نیست. ابوذر ناچار از هر جا به بنیاد شهید می رود تا پدرش را تحت حمایت قرار دهد، اما برخوردی که با او می شود همانند برخوردی است که در پاسگاه مرزی برای او اتفاق افتاد.

ادامه داستان نوبت به حضور قهرمان فیلم می رسد؛ کاراکتری که در نقش مصطفی صدرزاده با ابوذر آشنا می شود. شخصیتی که ایرانی و افغانی مسئله او نیست و خودش هم نسبت به این دیدگاه نژاد پرستانه اعتراض دارد. این اعتراض در سکانسی که در ایست بازرسی اتفاق می افتد به نمایش گذاشته می شود. مصطفی که خود یک نظامیِ ایرانی است، با لهجه افغان و کلاه افغانی با مامور ایست بازرسی مواجه می شود تا ببیند با او چه برخوردی می کنند. این سکانس هم در امتداد سکانس پاسگاه مرزی و بنیاد شهید در حال تفسیر نگاه دولتی ها در ایران به افغانستانی هاست؛ اما با یک تفاوت و آن اینکه یک ایرانی نسبت به این نگاه اعتراض دارد. گویی کارگردان می خواهد نگاه مسئول پاسگاه مرزی، مسئول بنیاد شهید و مسئول ایست بازرسی که نماد دولت ایران هستند را با نگاه مصطفی که نماد نظام و انقلاب است تفاوت قائل شود و به خوبی توانسته این تفاوت را به نمایش درآورد.

از نقاط ضعف فیلم می توان به شخصیت ناقص مصطفی صدر زاده اشاره کرد. کاراکتری که کمترین شباهت ظاهری را با شهید صدرزاده دارد و سرنوشت اش در فیلم نامشخص است . بهتر بود کارگردان به ابعاد بیشتری از زندگی شهید نیز در فیلم اشاره می شد.

شهید مصطفی صدرزاده یکی از شهدای پر افتخار مدافع حرم بود. وجه تمایز او با دیگر شهدای مدافع حرم اعزامش در قالب یک تبعه افغان به سوریه بود که در لشگر فاطمیون حضور پیدا کرد و بعدها متوجه ایرانی بودن او شدند.

فیلم دیپورت که از لحاظ مالی فیلمی فقیر محسوب می شود توانسته در 60 دقیقه به موضوع پناهندگی مهاجران افغانستانی در ایران بپردازد.کارگردان فیلم یکی از دلایل کم تصویر بودن فیلم را کمبود بودجه دانسته و گفته بودجه این فیلم به قدری کم بوده است که تنها می توان با آن بودجه یک تیزر ساخت ( حدود 70 میلیون تومان). با این حال عوامل فیلم به دلیل اعتقادی که به مدافعان حرم داشتند، در این فیلم دستمزد نگرفتند تا بتوانند با کمترین امکانات باعث شوند که با وضعیت زندگی مهاجران افغانستانی در جامعه آشنا شویم و دید صحیح تری به آنها داشته باشیم.

این فیلم به تهیه کنندگی امیر سجاد حسینی و نویسندگی امیر داسدار در اداره فیلم و نمایش بسیج تهیه شده است. فیلم دیپورت در سال 1399 توانست جایزه فانوس طلائی بهترین فیلم جشنواره ملی عمار را از آن خود کند.

بازیگران این فیلم سینمایی:

سمیر حیران، مهدی فریضه، منصور عربی، مصطفی دهقانی، علی محمد حسام فر، راضیه قدمی، جمعه مروی، صائب زاده، پارمیدا نیازی و امیر حسین ناظریان.


ارسال نظر