در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
تعداد نظرات: ۲ نظر
کد خبر: ۱۱۵۶۱۱۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۹
اختصاصی خبرگزاری دانا/ گفت وگو با دکتر آذرتاش آذرنوش/ بخش دوم
می توان خط جدیدی برای فارسی ابداع کرد. ولی واقعا یک اراده ملی می خواهد. برای اینکه دردسرهای زبان فارسی خیلی زیاد است. من مدعی نیستم که می توان همه آنها را رفع کرد، اما بعضی چیزها هست که باید اصلاح شود.
امتزاج تمدن ایرانی با تمدن اسلامی همواره محمل بحث ها و کنکاش های عمیقی بوده است که نقطه عطف این بحث کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» شهید مطهری است. آنچه آشکار است، جایگاه برتر ایران پس از اسلام با تولید علم و فلسفه است که با وجود دانشمندان بزرگ ایرانی رقم خورده است. سوالی که در این رابطه به ذهن می رسد این است که واقعا برای بازیابی آن دوران پرافتخار چه باید کرد؟ این سوال را از دکتر آذرتاش آذرنوش جویا شدیم. آذرنوش اولین شخص ایرانی است که دکترای زبان و ادبیات عربی دارد و جالب آنکه مدرک خود را از فرانسه گرفته است. او مولف کتاب های گوناگونی از جمله چالش ميان فارسی و عربی، فتوح البلدان، النحو التجریبی، خريده القصر و جريده العصر، راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی و اخیرا کتاب تاریخ چوگان در ایران و سرزمین های عربی است. این گفت وگو در 2 بخش تنظیم شده است. بخش دوم این گفت وگو بیشتر به مسایل زبان شناختی و تعامل بین زبان عربی و فارسی اختصاص دارد و دکتر آذرنوش ایده هایی نو را در رابطه با زبان بیان می کند. بخش دوم و پایانی این گفت وگو در گروه راهبرد خبرگزاری دانا منتشر می شود:

· همانطور که می دانیم در عصر خلفای عباسی یک سری جنبش های اجتماعی اعتراضی عیله خلفای اسلامی به وجود می آید. جنبش هایی نظیر جنبش ابومسلم و استادسیس. دلیل این جنبش ها چه چیزی بوده است؟
آذرنوش: من در کتاب چالش یک بخشی را به این موضوع اختصاص داده ام. این جنبش ها برای من خیلی عجیب و غریب هستند. از ابومسلم شروع می کنم.
ابومسلم را با عناوینی چون پسر شمشیر و سردار خراسان می نامیم. حال من که در این زمینه تحقیق کرده ام، اصلا نمی دانم ابومسلم اهل کجاست؟ آیا این شخص ایرانی است؟ تمام همت او این بود که به یک امیر و خاندان بزرگ عرب – که عباسیان هستند- خدمت کند. در خدمت رسانی به عباسیان خیلی زحمت کشید. بعد عباسیان او را مامور کردند که به عنوان داعی عباسیان به سمت خراسان بیاید و مبلغ باشد و پایه های حکومت عباسی را دوباره پی ریزی کند. بعد از ورود به خراسان بسیار هم خوب عمل می کند. کشت و کشتار راه می اندازد و قبایل مختلف سرکش عرب را سرکوب می کند. تا اینکه موفق می شود حکومت را از دست یک دولت عربی خالص بگیرد و به دولت عربی خالص دیگر بدهد! من نمی فهمم این چه هنری برای ایران دارد؟ ابومسلم که کاری نکرده است؟ او فقط ما را بدبخت تر کرده است! اگر ما خودمان می توانستیم قیام کنیم و از قید دولت اموی که ضعیف شده بود، نجات پیدا کنیم، وضعیت مطلوب می شد. ابومسلم پایه های یک دولت عربی را در ایران به قدری استوار کرد که دیگر نتوانستیم از چنگ آن فرار کنیم. من تحقیقات خیلی زیادی کرده ام که ببینم این شخص کیست؟ دیدم این شخصی جز یک سردار عرب دوست نبوده است! اسم جد اعلای او ماهان است و به همین جهت گفته اند که ایرانی الاصل است. این شخص از کودکی در یک خانواده عرب سوریه ای بزرگ شده و اصلا با ایران رابطه ای نداشته است. حتی من در سراسر زندگی ابومسلم خراسانی یک جا ندیده ام به زبان فارسی حرف زده باشد. همه سخنرانی ها و بیان های او به زبان عربی است. من حدس می زنم در بعضی موقعیت ها ناچار بوده با سپاهان خود به فارسی حرف بزند و الا ما هیچ اثری از او نداریم. جنبش های بعدی مثل استادسیس و قیام سنباد و بابک خرمدین هم از منظرهای دیگر جالب توجه اند. مایه این جنبش ها به هیچ وجه کشف نشده است. مثلا وقتی زندگی استادسیس را مطالعه می کنیم، می بینیم، درست است که علیه حکومت قیام کرده است و عده زیادی را هم دنبال خود کشیده است اما این شخص عقاید عجیبی هم دارد. این شخص به مردم می گوید که شما هم آیین زرتشتی را به جای آورید و هم نماز بخوانید! می بینم که تفکر این شخص التقاطی است. مقداری اسلامی است و اندکی زرتشتی. ابن مقنع معروف که در نهایت خود را در تنور انداخت و کشت، یک قیام خیلی عجیب و غریب راه انداخت. وقتی دنبال عقاید او می گردیم باز به جایی نمی رسیم. نه زرتشتی است و نه مسلمان. این جنبش ها نشان می دهد مردم ایران می خواسته اند سرکشی کنند، تا جایی که حاضرند از این افراد پیروی کنند.
بعد به افراد دیگری مثل بابک خرمدین و مازیار می رسیم. اینها اشخاص جالبی بودند و گاهی آدم احساس می کند که بابک و مازیار و افشین 3 پادشاه ایرانی بوده اند. من در کتاب چالش ميان فارسی و عربی اشاره کرده ام که بابک و مازیار را افشین کشت. اینها که 3 پادشاه در ایران بودند، می توانستد دولت عباسی را با یک هجوم از بین ببرند. اما همدیگر را کشتند. واقعا اینها چگونه ایرانی هستند؟ چگونه ما می توانیم بگوییم که اینها هویت ایرانی داشته اند؟ اصلا افشین را به خاطر داشتن کتاب دینی زرتشتی کشتند. این افراد اگر چه چندان مسلمان متعهدی هم نبودند – هرچند مازیار پیش خلیفه عباسی به ظاهر به اسلام گرویده بود- اما اعتقادی جدی نداشتند. اینها به جای اینکه باهم بسازند، همدیگر را کشتند. بابک و مازیار هر کدام بیست و چند سال در برابر خلیفه ایستادگی کردند و ده ها بار سپاه خلیفه را شکست دادند و یک ساختار بسیار استوار هوشمندانه ای به وجود آوردند. ولی می بینیم که مازیار خودش به دست خود سرزمین خود را نابود کرد.
در حالت کلی از این جنبش ها ما نمی توانیم یک انگیزه و نتیجه واحدی به دست بیاوریم. اما یک چیز می توان از آنها فهمید آنطوری که می گویند اسلام همه ایران را گرفته بود، همچین تفکری اصلا درست نیست. هنوز روستاهای ایران تا قرن چهارم و پنجم اصلا مسلمان نشده بودند. دینداری مسلمانی بیشتر در شهرهای بزرگ بوده است. به این دلیل که این شهرها تحت نفوذ و سیطره مستقیم خلفا بوده اند. در فارس، سند داریم که تا قرن چهارم اکثریت با زرتشتی ها بوده است. در ماورا النهر هم همینطور؛ به شمال و طبرستان که اسلام خیلی دیر به آنجا رسید. به نظرم این مسایل باعث شد که ایرانی ها به زبان عربی زیاد گرایش پیدا نکنند. ولی ما نمی توانیم تصمیم خیلی قاطع و روشنی درباره اینها بگیریم. فقط می توانیم بگوییم که نارضایتی و عدم گرایش به اسلام خیلی شدید بود.


· زبان عربی با وجود اینکه زبان رسمی ایرانی ها نشد، اما رسم الخطی که در فارسی استفاده می شود، رسم الخط عربی است. چرا این رسم الخط به زبان فارسی رسوخ پیدا کرد؟
آذرنوش: شاید یکی از بی عرضه ترین مردمان جهان در زمینه ارتقا خط ما ایرانی ها هستیم. در زمان هخامنشی خط میخی آشوری ها و بابلی ها را گرفتند و یک تغییرات جزیی در آن دادند.آن هم خطی جدی قلمداد نمی شود و اصلا ايدئوگرام نبوده است. خطی هجانگارو سیلابیک است. هنوز هم که هنوز است ما در خواندن کتیبه هایی که مربوط به آن دوران است، مشکل داریم. هنوز ما نمی دانیم آیا متنی که الان به کمک اروپایی ها ترجمه شده است، درست است یا خیر؟ چون هنوز کلمات آن روشن نیست. از این خط که گذشتیم، به عصر یونانی مآبی ما می رسیم که آن دوران هم تمام شد و اثری از یونان باقی نماند. بعد به دوران ساسانیان می رسیم. ساسانیان همان کار نابخردانه ای که در دوران هخامنشی اتفاق افتاده بود را، تکرار کردند. به جای اینکه بنشینند خطی را اختراع کنند، رفتند خط آرامی که پدر خط عربی است را گرفتند و به بدترین وضع ممکن از آن استفاده کردند. یعنی خط با آواها هماهنگ نبوده است. در این نوشتار بسیاری از کلمات را به صورت ایدئوگرام درآوردند. یعنی کلمه ای بر فرض مثال «الاب» نوشته می شود و خواننده باید آن را «پدر» بخواند! به اینها هزاورش می گویند. قرن ها طول کشید که ایرانی ها این خط هزوارش را کشف کنند و بخوانند. خوشبختانه قاموسی پیدا شد و مطابق با آن کشفیات هزاورش ها قابل خواند شدند. ما هنوز هم که هنوز است، با این همه تحقیقاتی که در یکصد سال اخیر شده است، نمی توانیم خط پهلوی را بخوانیم. هنوز ناچاریم برای هر سطر متون خیلی عادی، پژوهش های پیرامونی وسیعی انجام بدهیم تا بدانیم اصل آن چیست؟!
· رسم الخط عربی از چه زمانی وارد فارسی شد؟
آذرنوش: از وقتی که اسلام وارد ایران شد، ازهمان مقطع رسم الخط عربی هم مورد استفاده قرار گرفت. خط پهلوی هم به کار می رفت، اما در مقیاس خیلی کم این خط استفاده می شد. چون خط پهلوی مردم پسند نبود و عامه مردم نمی توانند با آن ارتباط بگذارند. این خط بیشتر به درد موبدان و کاهنان زرتشتی می خورد که بیشتر کتاب هایی هم که به خط پهلوی برجای مانده است، همین کتاب های دینی زرتشتی و امثالهم است. فقط دو، سه کتاب غیردینی با این خط داریم. بعد از اسلام سه قرن سکوت در مورد نوشتار فارسی اتفاق می افتد و ما چیزی نداریم که بگوییم زبان فارسی را به خط عربی نوشته اند. ولی در اشعار و گفتارهای عربی مقداری جملات فارسی به کار رفته است. مثلا در تاریخ طبری آمده که فلانی به زبان فارسی چنین گفت. این جملات و کلمات فارسی که به زبان عربی راه یافته بود را به خط عربی نگاشتند و کم کم این خط برای زبان فارسی نهادینه شد. مثلا وقتی شیرینی «پالوده» به عربی راه یافت، به صورت «فالوزج» درآمد و از این قبیل کلمات زیاد است. چند مورد شعر در قرن اول هجری سروده شده که مربوط به یک شاعر عرب است و کلمات فارسی دارد. این کلمات به خط عربی نوشته شده اند. پس زبان فارسی اندک تجربه ای در نوشته شدن به زبان عربی را داشت. وقتی که اندیشورانی شروع می کنند کتاب های بزرگ را بنویسند، نویسندگان می بینند که با این رسم الخط دردسری ندارند. گویی این تجربه خیلی غنی تر بوده است و ما از آن خبر نداشتیم. وقتی قرآن و تفسیر طبری به فارسی ترجمه شد، به خط عربی نوشته شدند. نوشتن با این خط هم خیلی راحت به نظر می رسید. خط عربی برای زبان فارسی نسبت به خط پهلوی یک نعمت بود. چون خط پهلوی بی نهایت دست و پاگیر بود. در حالی که خط عربی چنین ایرادی را ندارد. اگر اجداد ما اندکی همت می کردند و برای خط عربی ابزارهایی می یافتند و به آن می افزودند، تا بتوانند زبان فارسی را هم با ان بنگارد، اتفاق خوبی می افتاد. اما هیچگاه به عقل اجداد ما چنین چیزی نرسید. حالا هم اگر بخواهیم دست در کار ببریم و چیزی را اصلاح کنیم، داد و فریاد خیلی ها در می آید و خواهیم گفت که فرهنگ کهن ما در آستانه نابودی است. اما باید قبول کنیم که خط فارسی فعلی ما هم ایراداتی دارد. اگر چه نسبت به خط پهلوی این ایرادات کم است. اصلا خط فارسی فعلی ما خط زبان خوان نیست! خط اندیشه نگار است. مثلا وقتی می نویسیم: «مستضعف»، خوانش آن در عربی شکل دیگری است. این واژه در عربی «موس/تض/عف» خوانده می شود. (تجوید حروف ض و ع در فارسی و عربی متفاوت است). این کلمه در فارسی یک چیز دیگر خوانده می شود که اصلا با اصل عربی همخوانی ندارد. به همین دلیل اگر کسی با لهجه فارسی عربی حرف بزند، قابل فهم نخواهد بود.
· به نظر شما می توان برای فارسی یک رسم الخط جدیدی ابداع کرد؟
آذرنوش: بله. می توان خط جدیدی برای فارسی ابداع کرد. ولی واقعا یک اراده ملی می خواهد. برای اینکه دردسرهای زبان فارسی خیلی زیاد است. من مدعی نیستم که می توان همه آنها را رفع کرد، اما بعضی چیزها هست که باید اصلاح شود. من یک مثال می زنم: شما نمی توانید بنویسید: «نِی»! حتی اگر با حرکه گذاری هم این کلمه را بنویسید، یک عرب آن را یا «نَی» می خواند، یا «نی». این حالت دیفتونگ (مصوت مرکب) است. ما این واژه را داریم، اما نمی توانیم بنویسم. زمانی فرهنگستان و برخی از مراکز فرهنگی پیشنهاد کردند، برای اینکه بعضی از کلمه ها «می»، «مو» و امثالهم دیفتونگ دارند، علاماتی را هم به آنها اضافه کنیم. ولی کسی پیگیر این قضیه نشد و به فراموشی سپرده شد. ما دردسرهای نگارشی خیلی زیادی داریم.
· به عنوان آخرین سوال می خواستم بپرسم، این وام گیری واژگانی از زبان های دیگر در فارسی (از عربی و انگلیسی و... ) آیا آسیب زننده است؟
آذرنوش: به نظر من عیب و ایرادی ندارد. وام گرفتن از زبان های بیگانه نه تنها بد نیست، بلکه بسیار هم مفید است و پیوسته باعث غنای زبان میزبان می شود. زبان عربی به شمارش من 2000 واژه ایرانی به عاریه گرفته و این واژه ها باعث غنای عربی شده است. مثلا برای اسم گذاری برخی از گل ها و رنگ ها و غذاها این واژه ها وارد عربی شده اند. اینها را تغییر هم نداده اند. در نتیجه وام گرفتن از زبان های بیگانه هیچ ایرادی ندارد. حتی خود زبان انگلیسی هم هزاران هزار کلمه از لاتینی، فرانسه و آلمانی و... دارد. اصلا تعداد واژه های اصیل انگلیسی معلوم نیست و اساسا زبان های دیگر هم همینطور است. ولی اشکال فارسی این است که یک عده بیگانه زده پیدا شده اند که بندبازی با الفاظ بیگانه و خصوصا عربی را، به صورت یک هنر و یک ابزار بازی دربستر نگارش درآورده اند. در زبان فارسی ما کلمه هایی را به کار می بریم که عربی های اصیل هم معنی آنها را نمی فهمند. ما این واژه ها از اعماق ادبیات قبایل یافته ایم استفاده می کنیم. این اشکال کار ماست. تا جایی که در قرن نهم و دهم واقعا چیزی از زبان فارسی – جز حروفی مثل از، به، که، تا و..- بر جای نمانده بود. همه کلمه های عربی بود. نمونه هایی مثل دره نادری که به صورت وحشتناکی کلمه های عربی را در خود جای داده اند و اینک کمتر کسی سراغ آنها می رود. کسانی هم که این کتاب ها را می خوانند، برای مقاصد پژوهشی است. الان درست است که فارسی، انبوهی از کلمه عربی دارد، اما عیبی هم ندارد. اگر دیگر وام نگیریم و یا اگر کلمه هایی را وام بگیریم که بتوان آنها را ایرانیزه کرد، ایرادی ندارد. مثلا در «فهمیدن» که «فهم» ایرانیزه شده است. کلمه هایی سخت که به سازمان صرفی و نحوی زبان آسیب می زند. مثل جمع های مکثر عربی. مثلا «کتب قدیمه» واقعا هیچ لطفی ندارد و صرف زبان فارسی را دچار اشکال می کند.
در نهایت اینکه اگر واژه ای وارد زبانی دیگر می شود، ایرادی ندارد؛ به شرطی که تسلیم گرامر آن زبان شود. مثلا چون خراسانی های قدیم قدری شیک پوش بوده اند، وقتی در مناطق عربی کسی شیک پوشی می کرد، به طعنه می گفتند: تخرسنه و الخرسنه!
ارسال نظر
نظرات بینندگان
فریدون
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۳:۴۶
1
0
باشما موافقم
پیمان
Iran (Islamic Republic of)
۱۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۲
0
1
با درود و خسته نباشید .
یک پرسشی دارم و آن این است که شما از کجا تا این اندازه مطمئن هستید که این دبیره یا به گفته ی شما (رسم الخط!!!!!) از زبان تازی وارد زبان پارسی شده است؟؟؟؟.....
با سپاس فراوان.