در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۶۸۸۵۸
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۸
وقتی خبر غصب فدک را برای فاطمه سلام الله علیها آوردند خویشاوندان و نزدیکان خود را طلبید و به همراه آنها به مسجد رسول الله آمد و در پشت پرده قرار گرفت. مهاجر و انصار وقتی ناله دردناک و آه سوزناک فاطمه را که از خالی بودن جای پدر و ستم مسلمانان شنیدند، به شدت گریستند، فاطمه اندکی صبر کرد تا سکوت حکم‌فرما شد آنگاه خطبه ای خواند.
به گزارش خبرگزاری دانا به نقل از فارس، سرزمین آبادی بود در نزدیکی مدینه به فاصله 140 کیلومتری، فدک از اموال خالصه بود و سرزمینی بود که هرگز به جنگ و غلبه فتح نگردید، بلکه هنگامی که خبر خیبریان به دهکده فدک رسید، همگی حاضر شدند که با پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله از در صلح وارد شوند و نیمی از اراضی فدک را در اختیار پیامبر «ص» بگذارند و نیم دیگر را به خود اختصاص دهند و در برابر آن در انجام مراسم مذهبی کاملا آزاد باشند و حکومت اسلامی امنیت منطقه آنان را حفظ کند.

می‌گویند وقتی آیه‌ی «و آت ذالقربی حقه...» نازل گردید، پیامبر گرامی فدک را به دختر گرامی خود فاطمه سلام الله علیها بخشید. از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله ده روز نگذشته بود که به زهرا سلام الله علیها خبر رسید که ماموران ابوبکر، کارگران او را از سرزمین فدک بیرون کرده و رشته کار را به دست گرفته اند. از این جهت فاطمه سلام الله علیها با گروهی از زنان بنی هاشم به قصد باز گرفتن حق خویش، پیش ابوبکر که در آن زمان خلافت می‌کرد رفت و گفتگوهایی بین دخت پیامبر و ابوبکر انجام گرفت. دختر پیامبر به ابوبکر می‌گوید: چرا مرا از حق خویش باز داشتی و کارگرانم را بیرون کردی؟ خلیفه می‌گوید: من از پدرت شنیده ام که پیامبران از خود چیزی به ارث نمی‌گذارند. فاطمه فرمود: فدک را پدرم در حال حیات به من بخشیده بود و من در زمان حیات پدرم مالک فدک بودم. خلیفه گفت: آیا برای این امر گواهانی هم داری؟ فاطمه فرمود: گواهان من عبارت اند از علی، اُم سلمه و به عقیده بعضی امام حسن و امام حسین علیهم السلام. این افراد همه گواهی دادند سپس علی علیه السلام به ابوبکر گفت: هرگاه من مدعی مالی باشم که در دست مسلمانی است از چه کسی شاهد می‌طلبی؟ از من شاهد می‌طلبی که مدعی هستم یا از شخص دیگری که مال در اختیار یا تصرف اوست؟ خلیفه گفت: در این موقع من از تو گواهی می‌طلبم. علی علیه السلام فرمود: مدت هاست که فدک در اختیار و تصرف ماست، اکنون که مسلمان می‌گویند فدک از اموال عمومی است باید آنها شاهد بیاورند.

  خلیفه برای اینکه فدک را از تصرف زهرای اطهر خارج کند به حدیثی متوسل شد که خلاصه ان چنین است:«پیامبران چیزی از خود به ارث نمی‌گذارند و ترکه آنان پس از درگذشت‌شان صدقه می‌باشد.»

طبق روایات شیعه و سنی در این هنگام عمر و عایشه به این سخن ابوبکر شهادت دادند و ابوبکر شهادت آنها را پذیرفت اما شهادت امام علی را به دلیل نسبت او با حضرت فاطمه و شهادت ام سلمه را به دلیل زن بودنش نپذیرفت. این سوال پیش می‌آید که آیا عایشه زن نبود و یا نسبتی با ابوبکر نداشتند؟

علاوه بر آن،  این حدیث را وقتی بر قرآن عرضه کنیم معلوم می‌گردد که درست نیست و از جهت عقل هم صحیح نمی‌باشد که پیامبران برای فرزندان خود ارثی نگذارند همچنان که در سوره مریم «آیه 5 و 6 » آمده است:« حضرت زکریا در مقام دعا یادآور می‌شود: من از پسر عموها پس از درگذشت خویش می‌ترسم زن من نازاست، خداوندا مرا فرزندی عطا کن که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد. پروردگارا او را پسندیده قرار بده.»

و نیز در سوره‌ نمل آیه 16 خداوند می‌فرماید:« سلیمان از داوود ارث برد.» خلیفه وقت بنا به تحریک اطرافیان می‌خواست دختر پیامبر و شوهرش علی از درآمد فدک بی‌نصیب باشند تا نتوانند صدقات را به مردم بی‌نوا و دیگران بدهند و در نتیجه کسانی که به طمع مال دنیا به گرد آنها جمع شده اند پراکنده شوند.


دیگر آنکه عده ای در زمان ابوبکر از پرداخت زکات خودداری کردند و عایدات خزانه بیت‌المال کاهش یافت. فدک سرزمینی آباد با نخلستان های فراوان بود که در سال، نزدیک 70 هزار دینار درآمد داشت؛ به همین علت ابوبکر فدک را از دست دختر پیامبر گرفت و بسیاری دیگر از خلفای اموی و عباسی از او پیروی کردند. نخستین بار عمربن عبدالعزیز فدک را به اولاد زهرا و بنی هاشم باز گردانید.

در اصول کافی از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام روایتی نقل شده که در بخشی از آن آمده است: در پی احتجاجات حضرت زهرا علیهاالسلام و گواهی امیر مؤمنان علیه السلام و أمّ ایمن، ابوبکر در نوشته ای دستور ترک تعرّض از فدک را صادر کرد و چون فاطمه علیهاالسلام نامه را گرفت و برگشت، در راه عمر خبردار شد و آن نامه را گرفت و پاره کرد و دور ریخت.

در پی این رفتار عمر، فاطمه سلام الله، خویشاوندان و نزدیکان خود را طلبید و به همراه آنها به مسجد رسول الله آمد و در پشت پرده قرار گرفت. مهاجر و انصار وقتی ناله دردناک و آه سوزناک فاطمه را که از خالی بودن جای پدر و ستم مسلمانان شنیدند، به شدت گریستند، فاطمه اندکی صبر کرد تا سکوت حکم‌فرما شد آنگاه خطبه ای خواند.

 در آغاز در ستایش و سپاس خداوند چنین گفت: سپاس و ستایش پروردگاری را که دست بخشنده او از آستین آفرینش بیرون آمد و به مخلوقات جهان که در صحرای عدم بودند رنگ هستی بخشید. سپاس خدایی را که ما بندگان را درس سپاسگذاری آموخت و شکرگذاری را وظیفه ما گردانید. او پروردگاری است که قبل از هر چیز بوده و پس از هر چیز خواهد بود.

آنگاه فرمود: این منم فاطمه، دختر پیغمبر که بر یگانگی الله گواهی می‌دهم و اعتراف می‎‌کنم که محمد، پدر من، بنده و فرستاده اوست. شما ای گروه مهاجر و انصار با پیغمبر خود پیمان بستید که دین وی را با دستان خویش برگردانید و دنیای بشریت را در گرد محور دین او گردش دهید.

آنگاه درباره اسلام و کتاب خدا و برپای داشتن نماز و روزه ، حج و جهاد سخن گفت و سپس فرمود: ای مردم مسلمان! به شما سفارش شده که ما را ترک نگویید و فرزندان پیغمبر خود را تنها نگذارید و عترت او را پاس دارید.

دیگر بار خود را معرفی کرد و فرمود: در برابر این قبر مقدس که ایستاده ام کسی را یاری دروغ گفتن نیست. من سخنی به گزاف نمی‌گویم. این پدر من است که اکنون در این مزار خفته. پدرم محمد صلی الله علیه و آله  آمد و شما را در مدرسه فضیلت و اخلاق، درس اخلاق و فضیلت داد و آیین انسانیت را به شما آموخت. این شما هستید که تا او جام به جان آفرین تسلیم کرد به عهد قدیم و دوره جاهلیت برگشتید و سر ناسازگاری پیش گرفتید و آهنگ نفاق و فراق پیش گرفته اید... گمان می‌کنم شیطان به مغزهای شما سلطه یافته و پای بی‌پروای شمار را از راه به بی‌راهه کشانده است.

سپس کلماتی گفت که همچون پتک بر مغز غاصبان حقش فرمود آمد. فرمود: چه کسی گفته فاطمه از میراث پدر محروم است؟! آن کیست که حصار قانونی ارث را شکسته و آیات قرآنی را به هوای نفس خود تفسیر می‌ کند. ای مهاجر و انصار، من از گفتار این پیرمرد غرق حیرتم! ابوبکر چنین فکر می‌کند که خود می‌تواند میراث ابوقحافه را در اختیار گیرد اما میراث محمد بر فاطمه حرام است. کسی حق ندارد در برابر قرآن از پدرم حدیث نقل کند.

آنگاه فاطمه آیاتی از قرآن تلاوت فرمود از سوره نمل آیه « و ورث سلیمان داوود...» که قرآن از میراث خواری سلیمان و میراث گذاری داوود سخن می‌گوید. سپس از سوره آل عمران گفتار زکریا و از سوره نساء دستور ارث را از مهاجر و انصار خواند و فرمود: ای مهاجر و انصار با این آیات روشن چه می‌گویید؟! چگونه می‌خواهید یک قانون عمومی را به یک روایت فردی متزلزل سازید؟! چگونه می‌خواهید فاطمه دختر محمد را که جگر گوشه او و پرورش یافته اوست از میراث پدرش محروم سازید؟!

 سپس رو به ابوبکر کرد و با خشم و تندی فرمود: من در روز رستاخیز گریبان تو را خواهم گرفت و حق پایمال شده امروز را از تو باز خواهم ستاند.

سپس روی به جوانان مدینه و بعد از آن روی به قبایل و انصار کرد و فرمود: ای جوانان غیرت‌مند! ای یاران و یاوران فداکار اسلام! این چه سستی و سهل انگاری است که پیش گرفته اید؟ ای گروه انصار چرا همچون یخ فسرده ای و خاموشید در حالی که مشتی ریاکار و ناسزاوار حق مرا و یادگار پدرم را از کفم می‌ربایند؟! شما که زر در کف و زور در بازو دارید چه شده است که از جای نمی‌جنبید؟ کو آن بازوان کمان‌کش و کجاست آن مشت های کوه فرسا که به جنگ کفار می‌رفتید؟ چه نیکو برخاستید و چه نکوهیده برجای نشستید و خاموش شدید؟

ابوبکر در برابر حرف های کوبنده حضرت زهرا سلام الله علیها چاره ای جز تسلیم نداشت ولی بدخواهان نگذاشتند که حق به حق دار برسد و خلافت و ولایت در موضع اصلی خود قرار گیرد. سخنان آتشین حضرت زهرا آنچنان تاثیری برجای گذاشت که بیم انقلاب و شورش همه طالبان قدرت را دچار هراس بزرگی کرد.

حضرت زهرا سوگند خورد که دیگر با ابوبکر و عمر سخن نخواهد گفت. آنگاه روی از مردم به سوی قبر مطهر پدر بزرگوارش گردانید و خود را با حال پریشانی روی قبر پدر انداخت و فرمود: پدرم آنها بر من ستم کردند به زودی در روز رستاخیز کیفر کردار خویش را خواهند گرفت. پدرم تا زنده ام بر تو می‌گریم و چشم من از ریختن اشک باز نخواهد ایستاد.


زنان بنی‌هاشم بسیار گریستند و دختر پیامبر را از قبر پدر کنار کشیدند و افتان و خیزان به خانه بردند. امیرالمومنین علی علیه السلام نیز در این زمان تاریک که ابرهای فتنه، خورشید حقیقت را پوشانده بود، فاطمه را به صبر و شکیبایی دعوت کرد و خود نیز برای اینکه درخت نوپای اسلام از ریشه نخشکد 25 سال صبر کرد.  

 از گفته های تاریخی می توان استفاده کرد که شخص ابوبکر نیز در باطن امر، به حقانیت حضرت زهرا علیها السلام در امر فدک معتقد بوده است. در این خصوص به چند مورد و شاهد می توان اشاره کرد:

 بنابر آنچه در کتاب «الإمامة والسیاسه» ذیل صفحه، به عنوان یک روایت آمده است:

هنگامی که ابوبکر و عمر برای عذرخواهی! و عیادت به خانه فاطمه آمدند، ابوبکر با اعتراف به اشتباه خود در مورد فدک و خلافت چنین گفت:

«یا حَبِیبَة رَسُول اللّه ، أَ غَضَناکِ فِی مِیراثِکِ منه وَفِی زَوجِکِ».

«ای حبیبه پیامبرخدا، ما تو را درباره میراثت از پدرت و در مورد شوهرت (امر خلافت) خشمگین و ناراحت کردیم.»

و آنگاه فاطمه علیهاالسلام فرمود: «چگونه خاندان تو از تو ارث ببرند و ما از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ارث نبریم؟!»؛ «ما بالک یرثک أهلک ولا نرث محمّدا».

 بنابه نوشته مورّخ شهیر، مسعودی: «ابوبکر هنگام مرگ از چند چیز اظهار پشیمانی و تأسف کرد؛ از جمله اینکه گفت: ای کاش به تفتیش خانه فاطمه علیهاالسلام اقدام نمی کردم.»

در متون روایی و تاریخی، مواردی از این قبیل می توان یافت که بیانگر حقانیت دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله در دعوای خود و مظلومیت اهلبیت و محکومیت دستگاه حاکمه در اقدام خود می باشد. و بهترین داور خداوند است.


انتهای پیام/


ارسال نظر