در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۰۱۸۷۲
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۴
دکتر زهرا گویا، عضو هیئت علمی و استاد گروه آموزش ریاضی دانشگاه شهیدبهشتی

به گزارش پایگاه خبری دانا، تا زمانی که ساختار برنامه‌های درسی دانشگاهی تغییر نکند، «مشوق‌های تحصیلی» نمی‌تواند داوطلبان ورود به دانشگاه را برای تحصیل در رشته‌های ریاضی و علوم‌پایه اقناع‌ کند.

لازم است در ابتدا اشاره مختصری به سابقه تاریخی و شرایط ایجادشده در دوران همه­‌گیری کووید-۱۹ و تأثیر آن بر کاهش توجه به رشته­‌های علوم‌پایه و ریاضی داشته‌­باشم. در ایران، این کاهش قبل از دوران همه‌­گیری هم قابل پیش­‌بینی بود زیرا برای فارغ‌­التحصیلان این رشته‌­ها، طرح و برنامه مشخصی نداشتیم. افراد به سبب لیاقت و شایستگی‌­ها یا روابطی که داشتند، شغل پیدا می‌­کردند و دانشگاه‌­ها مسئله اشتغال دانش‌­آموختگان را جدی نمی‌­گرفتند.
یکی از مشکلات دیدگاهی در آموزش عالی و نظام اجرایی در ایران، نداشتن طرح و برنامه‌­های بلندمدت برای ایجاد زیرساخت‌­های محکم علمی و فناوری و توانایی رویارویی با آینده‌­ای است که ابزار شناخت یا حداقل پیش­‌بینی آن را بالقوه داریم ولی پژوهش­‌هایمان، بیشتر معطوف به دفع مصیبت‌­ها و عبور از موانع «الان» است. غلبه یک رویکرد خاص بر سیاست­گذاری‌­های آموزش عالی با شیب زیادی در حال افزایش است که یکی از عوارض جدی آن، تمرکز دست­‌وپاگیر و سلب استقلال دانشگاه­‌ها است. دوران همه‌گیری کرونا و تعطیلی مراکز آموزشی، فرصت کم­‌نظیری برای دوباره­‌نگری در سیاست‌گذاری‌­های علمی، آموزشی و پژوهشی بود که از آن، استفاده بهینه نشد.
به طور مثال، حجم انبوه آیین‌­نامه­‌ها، بخش­نامه­‌ها، دستورالعمل­‌ها، "باید"ها و "نباید"هایی که برای مراکز آموزش عالی صادر شده است را شما ببینید! اما واقعیت زمان و مکان؛ بی­‌اثری آن­ها را نشان داد. دانشگاه‌­ها، این آیین‌نامه‌ها را به استادان و دانشجویان خود تحمیل کردند، این آیین‌نامه‌ها با تعداد طرح‌­های پژوهشی انجام‌­شده در ارتباط با روند تغییرات در آموزش‌ عالی قابل مقایسه نبود. طی سه سال، برای دانشجویان شاغل به تحصیل و کسانی که در آستانه ورود به دانشگاه بودند، سؤال­‌های جدی فلسفی ایجاد شد و تقریباً به آن­ها توجهی نشد. دانشجو دغدغه اشتغالِ پس از فراغت از تحصیل خود را داشت و دانشگاه‌­ها سخت درگیر اجرای تجویزها بودند.
ایران و جهان ملتهب در حال تغییر و تحول بود و ما سرخوش از اِعمال مقررات سختگیرانه‌­تر برای اطمینان از کیفیت آموزشی بودیم. در میانه این احوال، سال ۱۴۰۰ با کاهش ورودی به رشته‌­های ریاضی و علوم پایه مواجه شدیم؛ هنوز خوش­بینانه امیدوار هستیم که با "نصیحت"، "شعار"، "تشویق" و "تمجید" از این رشته‌­ها می‌توانیم کاهش را به افزایش تبدیل ­کنیم. این در حالی است که پژوهش‌­های اصیل و پیمایش­‌های دقیقی در سطح جهان انجام شده که در آن، برای وضعیت پیش­‌بینی شده چاره‌­اندیشی شده است.
اگر از منظر کمّی، ورودی­‌ها به رشته‌­های ریاضی و علوم پایه را تنها در سه سال اخیر با هم مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که اتفاق عجیبی رُخ نداده و روند ادامه یافته است. ناگهان امسال، هیاهو زیاد شد که چرایش را نمی‌­دانم؛ تکاپوی تازه‌­ای دیده شد تا امسال به جای حَربه "ترکه و توبیخ"، از "شیرینی" و "تشویق" استفاده شود و شروع جدیدی را به داوطلبان ورود به دانشگاه‌­ها نوید دهد. غافل از آن که دانش­‌آموز پایه ۱۲، قبل از این تشویق­‌ها، تصمیم خود را با واقع­‌بینی گرفته است.
در سه سال گذشته، در وبینارهایی که برای دانشگاه‌­ها و آموزش‌­وپرورش برگزار کردم، به استناد شواهد پژوهشی در سطح جهان و مشاهدات خودم در ایران، نسبت به کاهش ورودی­‌ها به این رشته‌­ها ابراز نگرانی کردم. راهکارهایی که مستند به یافته‌­های پژوهشی بود، ارائه دادم اما تصمیم­‌گیرندگان، وقتی برای شنیدن نداشتند یا ضرورتی برای شنیدن احساس نکردند.
شرایطی به‌­وجود آمده که مسئله عدم استقبال داوطلبان از این رشته­‌ها، زنگ خطر را چنان بلند به صدا درآورد که تصمیم­‌گیرندگان، ناگزیر به شنیدن و نشان دادن عکس­‌العمل شدند. یکی از این عکس­‌العمل‌­ها، سخنان معاون امور آزمون‌های سازمان سنجش در «ششمین دوره روزی با دانشگاه تهران» بود که از انعقاد تفاهم‌نامه‌ای با هدف جذب نخبگان در رشته‌های کم‌طرفدار، بین وزارت‌علوم، تحقیقات و فناوری، بنیاد ملی نخبگان و معاونت علمی ریاست‌جمهوری خبر داد. به موجب این تفاهم‌نامه، برای ایجاد انگیزه در رتبه‌های برتر کنکور و دارندگان مدال‌های المپیاد دانش‌آموزی و صد البته به شرط تحصیل در رشته‌های کم‌طرفدار، تسهیلاتی درنظرگرفته می­‌شود. این طرح، دافعه را نسبت به این رشته­‌ها بیشتر می­‌کند.
نخبگان، کسانی هستند که در یک موضوع دارای نبوغ خاص هستند و باید حساب آن­ها از دیگران جدا شود. بر این باور هستم که بسیاری از رتبه‌های برتر کنکور الزاماً نخبه نیستند، بلکه افرادی با هوش بالا و سخت‌کوش و پرتوان هستند؛ بعید می­‌دانم که طرح‌های قدیمی مانند دادن یارانه‌­های آموزشی به آنان، مشوق تحصیلی انگیزه‌­بخشی برایشان باشد. چند پرسش، از جمله: "چرا نخبه جذب رشته‌­ای شود که کم­‌طرفدار است"، "مگر می‌­شود به جای شناسایی عوامل شکل­‌دهنده کم‌­طرفداری این رشته‌­ها، انتظار داشت که نخبگان با «تشویق» به سمت آن­ها بروند؟" را مطرح می‌کنم. ویژگی یک نخبه چیست که بدون تفکر و با مصلحت‌­اندیشی و به شوق حقوق ماهیانه و تحصیل بدون کنکور در مقاطع تحصیلات تکمیلی بخواهد در یک رشته تحصیل کند و آینده خود را بسازد؟ پس نخبگی وی به چه دردش می‌­خورد؟ نخبه جلو می‌­رود و موقعیت به استقبال او می‌­آید، مگر غیر از این است؟
در این تصمیم، شاخص نخبگی، داشتن «رتبه‌های برتر کنکور» و دارا بودن «مدال‌های المپیاد دانش‌آموزی» درنظرگرفته شده‌­است که معیار جامعی برای نخبگی نیست. در کنکور ۱۴۰۱، آنچنان هجمه‌­ای هماهنگ علیه کنکور اتفاق افتاد که دست­کم امسال، طرح برتری در آن شاید پرطرفدار نباشد. از سوی دیگر معاون امور آزمون‌های سازمان سنجش تأکیدکرده است که تسهیلات درنظر گرفته شده «اگرچه چندان ایده‌آل نیست، اما مناسب محسوب می‌شود». توضیح داده نشده که معیار «ایده‌­آل» چیست و منظور از «مناسب» کدام است؛ آیا فاصله‌ بین مناسب و ایده­‌آل قرار است در آینده کاهش یابد؟ مخاطب این تشویق اگر داوطلب ورود به این رشته‌­هاست، چرا دانشگاه‌ها مشمول دریافت بسته‌های تشویقی می‌شوند؟ همچنین پرسش"بسته­‌های تشویقی دانشگاه‌ها شامل چه امکاناتی برای آموزش و پژوهش و اعتلای دانشجو در دانشگاه است؟" نیز مطرح است.
این همه تأکید بر ذلت رشته‌­های علوم پایه و ریاضی با هدف تشویق داوطلبان ورود به دانشگاه به انتخاب این رشته‌­ها تعجب­ برانگیز است. چه کسی و کدام نخبه­ تمایل دارد که آینده خود را در رشته‌هایی ببیند که به گفته معاون امور آزمون‌های سازمان سنجش «تا حدودی از کانون توجه دورافتاده‌اند» و «معمولاً رتبه‌های برتر کنکور، رشته‌هایی از این دست را انتخاب نمی‌کنند» است. کدام دانشگاهی حاضر است با این شرایط، فرزند نخبه و صاحب رتبه برتر کنکور خود را به سمت این رشته‌­ها هُل بدهد؟
مشکل کاهش ورودی رشته‌­های علوم پایه و ریاضی، توسط دانش‌­آموزان نخبه ایجاد نشده که آنان احساس عذاب وجدان کنند. گفته شده که «ادامه تحصیل افراد با استعداد در چنین رشته‌هایی که مغفول مانده‌اند، می‌تواند وضعیت کنونی را متحول‌کند». در همین گزاره سه مشکل جدی وجود دارد؛ نخست آن که، چگونه "نخبگی" و "رتبه برتر کنکور" بودن معادل استعداد»" درنظر گرفته شده است؟ دوم این که این رشته­‌ها «مغفول» نمانده­‌اند و تنها متقاضی ورود به آن­ها کاهش یافته است. سوم این که «وضعیت کنونی» هنوز توصیف نشده که با این بسته‌­های تشویقی، «متحول» شدنشان خوش‌­تعریف و با معنا شود.
مشکل اصلی‌­تر این است که این­ موارد چه ارتباطی با داوطلب ورود به آموزش‌ ­عالی دارد؟ این­ موارد، بحث­‌های سیاست­‌گذاری آموزش ­عالی است در حالی که مخاطبش دانشجوی آینده است. آنها، در ارتباط با این موضوع نوید اشتغال هم «این افراد، می‌توانند در کرسی‌های هیئت‌علمی و تحقیقاتی قرار گیرند و رشته‌هایی که مقداری مهجور واقع شده‌اند، را احیاکنند» داده‌اند که دردناک­تر از همه است. پیام این عبارت این است که یک ورودی سال اول دوره کارشناسی، اطمینان یابد که تنها با انتخاب این رشته­‌ها می‌­تواند از رانت بزرگ استخدام در دانشگاه برخوردار شود که البته چرایی آن روشن نیست. آیا ممکن است یک نوجوان یا جوان ۱۷-۱۸ ساله آینده خود را به تصاحب «کرسی هیئت علمی و تحقیقاتی» که معلوم نیست چه هست، گره بزند؟
این نوع تصمیم­‌گیری‌­های عجولانه، حاصل کم‌­توجهی به یافته‌­های پژوهشی در حوزه آموزش­ عالی، نشناختن جوانان که مخاطبان اصلی این وعده و وعیدها هستند، بی­‌اعتنایی به آینده آموزش­ عالی مبتنی بر یافته­‌های مطالعات آینده‌­پژوهی، سرعت تغییرات جهانی، دگرگونی بازار کار به ­سبب توسعه باورنکردنی تکنولوژی و برنامه‌­های درسی و آموزش­‌های زنگ‌­زده و منسوخ و ده­‌ها عامل دیگر است. نمی‌­توان از میان این همه عامل اثرگذار و انباشته شده طی سال­‌ها، یک­‌طرفه تصور کنیم که توطئه‌­ای در کار بوده یا کمبود «تشویق» باعث و بانی این کاهش بوده است. تا زمانی که ساختار برنامه‌های درسی دانشگاهی تغییر نکند، «مشوق‌های تحصیلی» نمی‌تواند داوطلبان ورود به دانشگاه را برای تحصیل در رشته‌های ریاضی و علوم‌پایه اقناع‌‍‌کند. مشوق‌های تحصیلی نظیر این طرح، نه تنها نظام دیوان‌سالاری را در آموزش ­عالی گسترده‌تر می‌کند، بلکه میزان مداخله افراد غیرمرتبط با مسائل علمی را هم افزایش می‌هد. در این شرایط، مدیریت دانشگاه دچار لَختی بیشتری می‌شود و معیارهای کمّی بیش از گذشته، بر دانشگاه سیطره می­‌یابند.
میزان ورودی زنان به رشته‌های علوم‌پایه و ریاضی در سال‌های ۶۲ و ۶۳ ناچیز بود. در سال‌های نخست دهه ۶۰ با مفهومی به نام «کمبود» در قبال رشته‌های علوم‌پایه مواجه بودیم. به تدریج و با تصمیم ­گیری‌­های اثربخش و به ­روز نمودن برنامه‌­های درسی رشته‌­های ریاضی و علوم پایه، دانش‌­آموختگان ایرانی در ایران و جهان خوش درخشیدند. چندین عامل مانند دغدغه مشترک و هماهنگی بین مدرسه و دانشگاه، رقابتی بودن ورود به دانشگاه برای دانش‌­آموزان علاقه‌­مند، تجاری نبودن آموزش و معنادار بودن کنکور، انگیزه بالای دانش‌­آموزان برای ورود به دانشگاه و تغییر و تحول در زندگی فردی و اجتماعی خود، استادان توانمند که در بهترین دانشگاه­های دنیا تحصیل­کرده بودند، معلمان توانایی که از طریق آن استادان و برنامه­‌های به­روز آن زمان آموزش دیده بودند، اشتغال متناسب با توانایی دانش‌­آموختگان در جامعه، ارزش معنوی و احترام اجتماعی برای دانش­ آموختگان دانشگاهی، اهمیت شایستگی در مقابل وابستگی در بازار کار، ثبات مشاغل و امنیت اقتصادی دانش­‌آموختگان در ایجاد شرایط آن روزها تاثیر داشتند.
شرایط به مرور زمان تغییر کرده است؛ جامعه پس از عبور از مشکل «کمبود» دانشجو در رشته‌­های ریاضی و علوم پایه، با تغییرات عظیمی مواجه شد. از اوائل دهه ۹۰، تعداد ورودی‌­ها به رشته­‌های ریاضی و علوم پایه و این بار با شتاب، رو به «کاهش» گذاشت تا جایی که در چند سال اخیر، به یک وضعیت بحرانی تبدیل شد. نمی‌­دانم که چگونه در این بحبوحه، سیاست‌گذاران آموزش عالی به این فکر افتاده‌­اند که معضل کاهش ورودی‌­ها به رشته‌های علوم‌پایه را می‌­توان با روش‌های منسوخ حل کرد. شاید در زمانی که شرایط اجتماعی، اقتصادی و تحصیلی در جهان با روزگار کنونی بسیار متفاوت بود، تعدیل برنامه‌های آموزشیِ دانشگاه­‌ها و دادن «بسته‌های تشویقی»، برخی از افراد را به تحصیل در رشته‌های «کم‌طرفدار» ترغیب می­‌کرد اما آموزش ریشه در واقعیت زمان دارد و راهکارهای منسوخ‌­شده، دیگر اثربخش نیستند.
بررسی سیر تاریخی اتفاقات از اهمیت فراوانی برخوردار است و باید در کانون توجه قرار گیرد. اگر وقایع تاریخی نظام آموزش عالی مورد مطالعات آینده‌پژوهی قرارگیرند، بسیاری از رویدادها قابل پیش‌بینی می‌شوند. اقدام‌­های دفعی و تصمیم‌گیری‌های آنی، نمی‌توانند بر مسیر تغییرات تأثیر معنادار داشته‌­باشند.
برنامه‌های خوب مطالعه نشده و با ماهیت فوریتی (اورژانسی)، نمی‌توانند عاملی برای جذب داوطلبان به رشته‌هایی باشند که دچار پدیده «کاهش» شده‌­اند. داوطلبانِ ورود به دانشگاه، برمبنای مشاهدات خود دریافته‌اند که تحصیل در این رشته‌ها، نمی‌تواند تأمین‌­کننده اشتغال متناسب با خواسته‌­های آن­ها و ارتقاء زندگی فردی و اجتماعی­‌ آنها باشد. شناسایی دلایل ناکارآمدی یا عدم­ توفیق دانش‌­آموختگان این رشته­‌ها، وظیفه پژوهشگران است که در این مورد، مطالعات متعددی در جهان انجام شده و دوباره‌­نگری­‌هایی نیز از طرف دانشگاه‌ها صورت گرفته است.
یکی از اصلی‌­ترین دلایل شناسایی شده، پاسخگو نبودن توانایی‌­های فارغ ­التحصیلان به نیازهای بازار کار و اشتغال است که این مهم، در دوران همه‌­گیری کووید-۱۹ و تأثیر شگرفی که تکنولوژی دیجیتال بر جامعه گذاشت، به اوج خود رسید. نهاد آموزش عالی در سطح جهان، در تلاش است تا خود را با شرایط جدید سازگار کند اما در ایران، به دلیل ساختار متمرکز آموزش عالی، وزارت علوم متولی دانشگاه‌­ها است و تدبیرهایی هم که توسط این نهاد برای حل مشکلات و بحران‌­های آموزش ­عالی اندیشیده می‌­شود، به دانشگاه‌­ها ابلاغ می‌­شود. دانشگاه­‌ها هم معمولا تجربه‌­های­ واقعی و جدی از استقلال آموزشی و برنامه‌­ای ندارند و دستورات را با کمترین میزان ابتکار و نوآوری، برای اجرا به دانشکده‌­ها و گروه‌­های آموزشی خود ارسال می‌­کنند که راه ­حل متمرکز و تجویزی نظیر «بسته تشویقی» برای حل معضل کاهش ورودی‌­ها به رشته‌­های ریاضی و علوم پایه، نمونه ملموس آن است.
دوران همه‌­گیری کووید-۱۹، تجربه‌ نوینی برای انسان این عصر بود؛ این پدیده بر تمام مناسبات و جنبه­‌های زندگی به ­ویژه اشتغال و بازار کار، تأثیر برگشت‌­ناپذیر گذاشته است. در نتیجه، اولویت‌­های شخصی، تحصیلی و شغلی انسان‌­ها نیز تغییر کرده است. در این شرایط، طبیعی و عقلانی است که داوطلبان ورود به دانشگاه، رشته‌هایی را انتخاب کنند که برای آنها فرصت­‌های شغلی ایجاد کند و مهارت‌­های مورد نیاز را برای رقابت در بازارکار کسب کنند. در دوره پساکرونا، توپ در زمین دانشگاه‌­ها افتاده است؛ دانشگاه­‌ها برای بقای خود، ضروری است که برای جذب و نگهداری دانشجویان در این رشته‌­ها، سازوکارهای نوآورانه و بدیع بیندیشند. در این میان، رویکرد متفاوت به برنامه‌­های درسی و آموزشی و بازنگری در محتوا با توجه به چشم­‌اندازها و مأموریت‌­هایی که هر دانشگاه برای خود تبیین کرده است، در اولویت هستند. در حالی که در سطح کلان و جهانی، شواهد تاریخی نشان می­‌دهند که آموزش، ماهیتی محافظه‌کارانه دارد و بدین سبب، نهادهای آموزشی در مقابل تغییر، تا حد زیادی مقاوم هستند. اگر نهادهای آموزشی تغییر کنند که ناگزیر از آن هستند، تغییر دیگر تدریجی و با شیب کند نیست و ماهیت تغییر پارادایمی را خواهد داشت. این آینده را برای نهادهای آموزشیِ مدرسه و دانشگاه در جهان و ایران، نزدیک می­‌بینم.
تا قبل از دوران همه‌گیری، اکثر یافته‌های پژوهشی‌ در حوزه سیاست­گذاری‌­های، آموزشی بر ضرورت تغییرات بنیادین تأکید داشتند در حالی که نهادهای آموزشی به ­دلیل ماهیت محفظه‌­کارانه­ در برابر آن منفعل بودند اما دوران همه‌­گیری و تجربه‌­کردن انواع آموزش­ه‌ای جایگزین برای آموزش­‌های سنتی، سبب شد تا ضرورت تغییرات در کانون توجه کشورهای پیشرفته قرارگیرد.

در دو دهه گذشته، تمام صندلی‌های رشته‌های علوم پایه توسط دانشجویان تکمیل می‌شدند. رشته‌های علوم‌پایه به‌طور ناگهانی دچار بی‌­رغبتی داوطلبان و در نتیجه معضل کاهش دانشجو شده­‌اند؛ در ارتباط با این موضوع، لازم است بین «کمبود» و «کاهش»، تفاوت قائل شد. در شرایط کنونی، میزان تقاضا برای رشته‌های علوم‌پایه کاهش شدید یافته و این رشته­‌ها از کانون توجه داوطلبان ورود به آموزش­عالی، خارج‌شده‌اند.
استنباط من از تصمیم­‌های اخیر وزارت علوم برای حل معضل کاهش تعداد ورودی­‌ها به رشته‌های علوم‌پایه و ریاضی این است که انگار، مسئله «کاهش» اخیر با «کمبود» دهه ۶۰ مشابه فرض شده و تصور می­‌شود که می‌­توان از همان راه‌حل‌های اثربخشِ گذشته برای حل مسئله اخیر استفاده کرد. در صورتی که راهکارهای قدیمی چاره کار نیست و برای مواجهه با این معضل، نیازمند تصمیم­گیری­‌های مبتنی بر یافته‌­های پژوهشی و پیمای‌ش­های دقیق هستیم.
بی‌علاقگی داوطلبان کنکور به رشته‌هایی که «کم‌طرفدار» نامیده شده، ریشه در مسائل عمیقی مانند "کیفیت زیستن"، "اشتغال" و "رضایت فردی" دارد. از نظر من، وقتی یک جوان، سال­‌های طلایی عمر خود را مثلاً برای گرفتن مدرک دکتری ریاضی یا یکی از رشته‌­های علوم پایه هزینه می­‌کند و بعد از فراغت از تحصیل، نمی‌­تواند یک زندگی شرافت‌مندانه برای خود فراهم کند، انگیزه و علاقه دیگران را برای ورود به این رشته­‌ها از بین می‌­برد و ساده‌انگارانه است که تصور کنیم افراد، تنها بنا به ­دلیل علاقه به یک رشته، از حداقل حقوق طبیعی خود بگذرند.
«نخبه بودن» به این معنا نیست که فرد حتماً عضو بنیاد ملی نخبگان باشد یا رتبه خوبی در کنکور به دست آورده باشد، نخبگان، کسانی هستند که در یک موضوع دارای نبوغ خاص هستند و باید حساب آن­ها از دیگران جدا شود. بر این باور هستم که بسیاری از رتبه‌های برتر کنکور الزاماً نخبه نیستند، بلکه افرادی با هوش بالا و سخت‌کوش و پرتوان هستند؛ بعید می­‌دانم که طرح‌های قدیمی مانند دادن یارانه‌­های آموزشی به آنان، مشوق تحصیلی انگیزه‌­بخشی برایشان باشد.
نسبت به مصوبه اخیر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، بنیاد ملی نخبگان و معاونت علمی ریاست جمهوری نگران هستم. ماهیت «تشویقی» بسته‌های درنظر گرفته‌­شده، چنان نیست که معضل کاهش ورودی‌­ها را به ­طور کیفی حل کند. این طرح‌ها شاید تا چندسالی بتوانند جلوی کاهش کمّی را بگیرد که در آن صورت، بازی برد-بردی برای داوطلب و دانشگاه خواهد بود. زیرا دانشجو بودن با اندکی حمایت مالی، بیکاری را تا مدتی به تعویق می­‌اندازد و ساختار موجود این رشته­‌ها هم کمی بیشتر تداوم می‌­یابد. نهادهای آموزشی هم به جای جنب‌­وجوش، پژوهش و اندیشیدن برای حل معضل، با چند ترفند ساده، وضعیت موجود را تا جایی که کشش داشته باشد، حفظ می­‌کنند تا «چو فردا شود، فکر فردا کنند!». نگرانی دیگرم این است که برای اجرای هرکدام از این بسته‌های تشویقی، دیوان­‌سالاریِ اداری و مالی در بدنه آموزش­ عالی، عریض و طویل‌تر شود و بار مالیِ مضاعفی بر دوش­‌های نحیف دانشگاه‌­ها گذاشته شود.
تاثیر بسته‌های تشویقی زودگذر است و برای جذب داوطلبان کنکور به رشته‌های علوم پایه، از نوع اقدامات پدافندی است. تجربه بومی ما نشان می‌دهد هنگامی که با یک بحران روبرو می‌شویم، با اقدامات پدافندی به مسائل ورود می‌کنیم. منظور این است که اقدام‌­های فوری را در دستور کار قرار می‌دهیم تا مصیبت پیش‌آمده را جمع‌کنیم و جلوی گسترش آن را بگیریم. اقدام‌­های موضعی و موقتی، معضل راحل نمی‌کند؛ تنها، شرایط را برای رسیدن به درمان مناسب، مدیریت می‌­کند.
در حوزه آموزش عالی، اقداماتی مانند «اعطای بسته­‌های تشویقی» به منظور «احیاء رشته­‌های تحصیلی مهجور»، یک عکس­‌العمل سریعِ اجرایی در مقابل یک معضل جدی است. احیا، زنده‌کردن چیزی است که مُرده یا رو­ به ­موت است، درصورتی که "مهجور" به ­معنای «دورافتاده» یا «جداافتاده» است. لازم است توضیح داده ­شود که این رشته‌­ها، از چه چیزی «دور»افتاده­‌اند و چرا این اتفاق افتاده است. دورشدن و جداافتادن، مترادف مرگ نیست که با «احیا»کردن توسط «بسته تشویقی»، به زندگی بازگردانده شود. این معضل جلوی چشم دانشگاهیان و مسئولان وزارت علوم طی چند سال شکل گرفت. این امکان وجود داشت با عنایت به اهمیت استراتژیک آن برای کشور، گروه­‌های پژوهشی بر روی آن متمرکز می‌­شدند و دست­کم، به شناساییِ دلایل تندشدن شیب کاهشیِ رشته‌­های علوم پایه و ریاضی می‌­پرداختند تا تصمیم‌­های سیاستی مبتنی بر آن­ها گرفته شود. برای احیای این رشته‌­ها، تمهیدات مالی و کمّی اثر اندک و زودگذری دارد و باعث جذب «نخبه» به آن­ها نمی‌­شود.

داوطلبانِ ورود به دانشگاه، برمبنای مشاهدات خود دریافته‌اند که تحصیل در این رشته‌ها، نمی‌تواند تأمین‌­کننده اشتغال متناسب با خواسته‌­های آن­ها و ارتقاء زندگی فردی و اجتماعی­‌ آنها باشد. شناسایی دلایل ناکارآمدی یا عدم­ توفیق دانش‌­آموختگان این رشته­‌ها، وظیفه پژوهشگران است که در این مورد، مطالعات متعددی در جهان انجام شده و دوباره‌­نگری­‌هایی نیز از طرف دانشگاه‌ها صورت گرفته است.دکتر گویا ادامه داد: پیشنهاد می‌دهم که برای یافتن راه‌­حل­‌های مناسب، دو کار هم­زمان دنبال شود؛ مطالعات موجود در حوزه وضعیت این رشته­‌ها و چرایی عدم ­استقبال از آن­ها بررسی شود. همچنین دلایل عدم­ تمایل داوطلبان به رشته‌های علوم‌پایه، از خودشان پرسیده شود. آنگاه با تحلیل این دو دسته داده غنی، سیاست­‌های مبتکرانه و با پشتوانه­‌ای تبیین شوند. تصمیم‌گیری‌­های سیاستی بدون شناخت عمیق نظرات داوطلبان، ماندگاری ندارند و بیشتر حالت زمان ­خریدن برای به تعویق انداختن حل این معضل است.
جوانان مهم‌ترین وجه درارتباط با این موضوع هستند، معمولاً عده‌ای صاحب­ منصب اجرایی نه صاحب­‌نظر در حوزه علمی مرتبط درباره مسائل و مشکلات داوطلبان ورود به دانشگاه تصمیم‌گیری می‌کنند و پیوسته برنامه‌های حجیم، سنگین و گاهی منسوخ را پیرایش می­‌کنند و به ­عنوان برنامه «بازنگری­‌شده»،ارائه می‌­دهند. این در حالی است که کشورهای پیشرفته در دوران همه‌­گیری کووید-۱۹ با واقع ­بینی نسبت به شرایط جدید، بسیاری از برنامه‌های آموزشی خود را تغییر دادند. در سه سال گذشته، بیشترین انرژی و زمان دانشگاه‌­ها در ایران، صَرف اجرای دستورات متمرکز شد و این روال همچنان ادامه دارد. بدون تغییر دیدگاه و یافته‌­های پژوهشی قابل استناد، نمی‌توان جوانان را به تحصیل در رشته‌های علوم‌پایه علاقه­‌مندکرد.
برنامه‌ها و سیاست‌های آموزشی که عمر آن به حدود ۵۰ سال می‌رسد، باری هستند که به دوش‌می‌کشیم. این برنامه‌ها که بر دوش نظام آموزش عالی سنگینی می‌کنند، چاره‌ کار نیستند. بررسی تاریخی تغییرات نظام آموزش عالی نشان می‌دهد، در بازه­‌های زمانی‌مختلف، تنها بخشی از برنامه‌­های درسی و آموزشی پیرایش شده‌اند یا مواردی به آن­ها اضافه شده­ است که این رویکرد، برنامه‌های آموزشی را سنگین‌تر کرده و ثمره مشهودی نداشته است.
زندگی جوانان امروز با دنیای نامحدود اینترنت درآمیخته است، در حالی که دسترسی جوانان به منابع به واسطه اینترنت بسیار راحت‌­تر و باکیفیت‌­تر شده است؛ مسئولان آموزش ­عالی و دانشگاه‌­ها، می‌خواهند با برنامه­‌های کهنه، آنان را به همان برنامه‌­های درسی و آموزشی بدون انعطاف، تعیّنی و تنگ گذشته محدود کنند. اگر این سیاست‌ها ادامه یابد، دانشگاه‌ها از انسان‌های با انگیزه باز هم خالی‌تر می‌شود و این ­بار معضل کاهش ورودی به تمام رشته­‌های دانشگاهی تسری می­‌یابد. آیا مسئولان برای تمام رشته‌­ها، آمادگی اهدای «بسته‌­های تشویقی» را دارند؟ آیا این سیاست پاداش و کنترل، پاسخگوی نیاز دانشگاه‌­ها به تغییر و تحول پارادایمی است؟ این همه دانشگاه که با اندکی مطالعه در ایران تأسیس شدند و در آستانه تعطیلی هستند، نگران­ کننده است. معاون آموزشی وزارت علوم در ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ در مصاحبه با یکی از سایت‌های خبری تحلیلی، گفته است که «در صورت ادامه این روند، فقط دانشگاه‌های برتر ما با توجه به ظرفیت، ورودی دانشجو خواهند داشت و بقیه دانشگاه‌های صنعتی و فنی تعطیل خواهند شد. با این روند، حرکت توسعه کشور دچار مشکل می‌شود» و "تغییر جریان آموزشی" را راه‌حل مشکل دانسته اما به چرایی این روند و چگونگی تغییر نپرداخته است.
به طور مثال، چه پیمایشی در مورد میزان تأثیر بخش‌نامه­‌های صادرشده از سوی وزارت علوم و تغییرات تجویزی متمرکز در دوران کرونا انجام شده ­است؟ چرا دانشگاه‌­ها حتی این اندازه اختیار نداشتند که متناسب با شرایط خود، درمورد حضور و عدم­ حضور استاد و دانشجو تصمیم­‌گیری کنند؟ آن همه بخش­نامه و دستورالعمل و «باید» و «نباید»، چه تحول اساسی در دانشگاه­‌ها ایجاد کرد؟ چقدر جلوی اُفت تحصیلی را گرفت؟ چه اندازه باعث ارتقاء آموزشی شد؟ و ده­ها پرسش بی­‌پاسخ دیگر که لازم است به آن­ها پرداخته شود و از تجربه این سه سال، درس گرفته شود. هر تصمیم‌­گیری که به صدور بخش‌نامه و دستورالعمل منجر می‌­شود، نیازمند مستندات پژوهشی است تا اثرگذار باشد.
دانشگاه‌ها در دوران همه‌­گیری کرونا، به حالت نیمه‌تعطیل درآمدند. آیا دانشجویان نسبت به تعطیل بودن دانشگاه‌ها غمگین بودند؟ آیا مهارت اجتماعی آنها کاهش یافت؟ جوانان درمورد دانشگاه و آینده آن چه می­‌گویند؟ چقدر صدایشان توسط تصمیم‌­گیرندگان آموزش­ عالی شنیده شده ­است؟ نمی‌­شود از نگاه و آرمان و خواسته‌­های جوانان که از مخاطبان اصلی تصمیم­گیری‌­ها و سیاست­گذاری­‌ها هستند، غافل بود و به ­طور غیابی، برایشان نسخه پیچید.

دوباره‌­نگری در برنامه‌­های آموزشی و درس­‌های دانشگاهی ضرورت دارد. در کنار دستورالعمل‌های متعددی که برای آموزش ­عالی و جذب داوطلبان به رشته‌های کم‌طرفدار صادرشده، درباره ضرورت و لزوم بازنگری درس­ها تقریباً کاری بنیادی نشده­ است. درصورتی که، حفظ چارچوب برنامه درسی کنونی، به معنای از دست‌رفتن سرمایه است و شیب کاهش را در این رشته‌­ها، تندتر می­کند.
در سال جهانی «علوم‌پایه؛ زیربنای توسعه و پایداری» قرار داریم و قابل انتظار بود که کاهش ورودی به رشته‌های علوم پایه، در کانون توجه واقع شود، گفت: این توجه بیشتر معطوف به وعده «بسته‌­های تشویقی» بوده و تا به این لحظه، خبری مبنی بر تغییر در ساختمان برنامه‌­ها و درس‌­ها شنیده نشده‌­است. اینطور استنباط می‌­شود که این مشوق­‌ها بر مبنای برنامه‌­ها و ‌درس­‌های موجود است ولی برنامه‌های درسی کنونی، ساختمانی است که عمر مفیدش به پایان رسیده‌­است و تنها با بازسازی و وصله و پینه، پاسخگوی نیازهای دنیای جدیدِ پساکرونا و تکنولوژی‌های دیجیتال نیست.
برای نمونه، برنامه‌های درسی رشته ریاضی را در دانشگاه‌های دسته اول، دوم و سوم چندین دانشگاه را در آمریکا و اروپا را بررسی کرده‌ام تا چرایی و چگونگیِ تغییرات ایجادشده را بشناسم. نتایج بررسی‌ام نشان می‌دهد که برنامه‌­ای آموزشی و ترکیب درس­‌ها در بسیاری از این نهادهای آموزش ­عالی در سه سال گذشته به دلیل تاثیرات ناشی از همه‌گیری کرونا تغییر کرده است. اشتغال، نیازمندی‌­های بازارکار و انعطاف و آزادی انتخاب در درس­‌ها، محور تغییرات است.­
تعداد صندلی‌های خالی در دانشگاه‌ها بسیار زیاد و درحال افزایش است. از اواسط دهه ۸۰، برنامه گسترش دانشگاه‌ها بدون آینده­‌نگری و مطالعات کافی در دستور کار قرار گرفت، دانشگاه‌­های زنجیره‌­ای با مرکزیت پایتخت و شعبه­‌های بسیار زیاد، تأسیس شدند و بر سر هَر کوی و برزن، تابلویی بالا رفت و نام دانشگاه بر آن نهاده شد. در آن زمان، اغلب ذی‌نفع­ان از این موضوع خوشحال بودند زیرا دوره‌­های تحصیلات تکمیلی دانشگاه‌­های جا افتاده، دکتر تحویل می‌­دادند و این مراکز جذبشان می‌­کردند.
جامعه هم با افزایش جمعیتی، از این تعدد مراکز آموزش­ عالی استقبال کرد زیرا آرزوی خانواده‌­ها برای فرستادن فرزندانشان به دانشگاه، برآورده می­‌شد اما «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و در یک بازه زمانی کوتاه، جمعیت متقاضیِ ورود به آموزش­ عالی کاهش یافت. دکترهای فارغ‌­التحصیل بیکار ماندند، نخبگان برای اعتلای علمی و پژوهشی خود و ساختن آینده شغلی بهتر، راهی بهترین دانشگاه­های جهان شدند و با آغوش باز پذیرفته شدند، با تولید انبوه «دکترها»، سطح علمی پایین آمد، این اخبار به مدرسه‌­ها رسید.
دانش‌­آموزان رغبتشان به ادامه تحصیل در فضایی که نوید آینده روشنی به آن­ها نمی­داد، کم و کمتر شد. برای حل مسئله‌­ای با این همه عامل اثرگذار، پیچیده و تودرتو، به فکر اهدای «بسته‌های تشویقی» افتاده­‌ایم تا این اوضاع را مدیریت کنیم. تا زمانی که تصمیم­‌­های یک­طرفه باشد، پشت درهای بسته گرفته ­شود، ذهنیت غالب این باشد که مسئولان در سطح کلان و به ­طور متمرکز تمهیداتی بیندیشند و به دانشگاه‌­ها تجویز کنند، تصور ایجاد تحول در رشته‌ها ساده‌نگارانه قلمداد می‌شود.
شرایط رشته‌های علوم‌پایه نامساعد و علوم‌انسانی به معنای واقعی فاجعه است و روز به روز نحیف‌تر می‌شوند. با تصمیماتی که پشت درب‌های بسته گرفته می‌شود، نمی‌توان تغییر ایجاد کرد. جامعه هدف و خواسته‌های آنها باید در ارتباط با بهبود رشته‌های کم‌طرفدار باید در کانون توجه قرارگیرد.

انتهای پیام/

ارسال نظر