به گزارش خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا، آموزش، تنها مختص دانش آموز و دانشجو نیست. آموزش دوران مدرسه و دانشگاه برای همه ادوار زندگی کافی نیست. مساله اینجاست که با توجه به پیچیده شدن دانش، شهروندان یک کشور، در طول عمر چکونه باید آموزش ببینند تا از قافله دانش عقب نمانند و از سوی دیگر برای آموزش هر مهارتی راهی دانشگاه نشوند. مدلهای متفاوتی برای آموزش غیر آکادمیک طراحی شده که به برخی از آن ها می پردازیم.
مدل اول: یادگیری بر مبنای تسهیل دستیابی به محتوا (Andragogy theory) / وقتی نمی توان با باورهای فراگیر جنگید
مالکوم ناولز نظریه پردازی است که مفهوم آموزش بزرگسالان را مطرح کرده و آن را بسط داده است. او استدلال کرده است که زمانی فرد وارد دوره بزرگسالی می کند که رفتارهای بزرگسالانه از خود بروز دهد و خود را بزرگسال بداند. بنابراین باید به او به نحوی متفاوت آموزش داده شود. وی دریافت که آموزس و یادگیری در بزرگسالان ویژگی های منحصر به فردی هستند از جمله:
- یادگیرندگان بزرگسال مقدار زیادی از تجربه را به محیط یادگیری می اورند. معلمان می توانند از این تجارب به عنوان منبع استفاده کنند.
- بزرگسالان انتظار دارند تا حد زیادی بر آنچه که باید بیاموزنند و روشی که قرار است به آنها آموزش داده شود تاثیر بگذارند.
- مشارکت فعال یادگیرندگان باید در طراحی و اجرای برنامه های آموزشی هدایت شود.
- بزرگسالان باید بتوانند کاربرد آنچه را فرامی گیرند را حس کنند.
- یادگیرندگان بزرگسال انتظار دارند که تا حد زیادی بر نحوه ارزیابی تاثیر بگذارند.
- بزرگسالان انتظار دارند که پاسخ های آنها در باب نحوه و محتوای آموزش در ادامه برنامه آموزشی اثر گذار باشد و به کار گرفته شود.
بزرگسالی به عنوان یک ساخت اجتماعی
اندیشمندان به یک بزرگسال به عنوان یک برساخته اجتماعی می نگرند. آنها می گویند که مفهوم زندگی برای افراد مختلف و در فرهنگ های مختلف متفاوت است، بنابراین مربیان و مربیان بزرگسال باید با احتیاط با دیدگاه های جا افتاده و تثبیت شده بزرگسالان برخورد کنند.
از آنجا که مفهوم بزرگسالی تعریف دقیقی ندارد و حدود آن کاملا مشخص نیست مفهوم آموزش بزرگسالان نیز عملا دارای ابهام است. تمثیلی که در مورد تفاوت آموزش بین کودکان و بزرگسالان زده می شود عموما با مفهوم بنزین زدن برای یک مسافرت بیان می شود. در مدرسه به مخزن بنزین به اندازه ای بنزین افزوده می شود که بتواند تا مسیر معینی را برود. ولی مشخص است که باید در مسیرهای بین راه پمپ بنزین نیز موجود باشد تا بتواند ادامه سفر را فراهم کند.
برخی از بزرگسالان ممکن است با اضطراب و احساس خودکارآمدی بالا و یا پایین به مراکز آموزشی رسمی نزدیک شوند. رویکرد آنها به زمینه های یادگیری جدید می تواند با ارزیابی آنها در این تجربه جدید متفاوت شود .
به عنوان مثال دو بزرگسال در یک کلاس با یک تمرین رو برو می شوند،، یک فرد ممکن است به گونه ای به تمرین مواجه شود که آن را هیجان انگیز بیابد در حالی نفر دیگر ممکن است با توجه به حالات روحی خود از انجام آن تمرین دچار شرم و خجالت شود. این رفتارها بسته به تفسیر ذهنی فرد از موقعیت تحت آموزش قرارداشتن متفاوت باشد.
بنابراین نحوه آموزش بزرگسالان باید با نوع آموزش کودکان متفاوت باشد.
مدل دوم: آموزش تحولی ( Transformative Education / صحبت از تجربه ها به جای آموزش داده ها
این مدل بر اساس این فرض استوار است که افراد بزرگسال ، مانند کودکان، تغییر و تحولات عمده ای را در زندگی خود می گذرانند. همانطور که فردریک هادسن (1991) به طور موثر نشان داده شده است، تحول شخصیتی بزرگسالان یک مسیر خطی و یا حتی منحنی از حالتی ساده ترتا توسعه پیچیده تر نمی باشد، بلکه مجموعه ای از چرخه هاست که در طول زندگی فرد بزرگسال مدام در سطحی عمیق تر حرکت می کند. این تحولات می توانند از خلال فراز های زندگی (ازدواج، تولد فرزند، پیشرفت شغلی، و غیره) و همچنین فرود های آن (بیماری ، مرگ عزیزان، از دست دادن شغل) اتفاق بیفتند. در آموزش مبتنی بر تحول به شکل عمدی سعی می شود این چرخه های زندگی آموزش داده شوند. این آموزش آموزشی بر مبنای زندگی و برای دوره ها و چرخه های متفاوت زندگی طرح ریزی شده است. در اینجا معلم یک "تحول دهنده" است. به عبارتی در غیاب اتفاقات واقعی بر عمق تجربه فرد از زندگی می افزاید. این مدل دوم آموزش بزرگسالان است.
مدل سوم: آموزش تقدیر گرانه ( Appreciative Education) /وقتی دانسته های فراگیر تحسین می شود
مدل سوم با این فرض شروع می شود که یادگیرنده بزرگسال یک فرد با تجربه است که به اندازه فردی که در مقام معلم و مربی وی در کلاس حضور دارد دارای عقل و درک و بینش کلی است. او به همان اندازه "معلم"، "استاد"، و یا "تسهیل کننده" و یا "تحول دهنده" است. در این مدل رابطه معلم و دانش آموز بزرگسال مبتنی بر نقص دانش یا تجربه فرد نیست. یادگیرنده بالغ در واقع ممکن است یک متخصص در زمینه در حال آموزش باشد. در حالی که دو مدل اول آموزش بزرگسالان در مجموعه ای از مفروضات مبتنی بر نقص دانش فرد استوار بودند، مدل سوم با تمرکز بر داشته های فرد به جای نقایص وی کاملا وی را تحسین می کند.
جمع بندی/ نیاز به عرض اندام در کلاس درس
در آموزش کودکان هدف تربیت کودکان به نحوی است که تبدیل به بزرگسالانی مفید در جامعه بشوند. آنها فاقد هیچگونه اطلاعاتی هستند و باید به آنها دانش و مهارت کافی را آموزاند. ولی در مورد بزرگسالان چه؟ در مدل هایی که در بالا برشمرده شد مدل نخست و دوم مبتنی بر گونه ای ضعف در دانش و مهارت بزرگسالان هستند. در مدل نخست بزرگسالان کسانی شناخته می شوند که دارای نقایصی در اطلاعات و دانش هستند که صرفا باید با مدلی متفاوت از کودکان با آنها برخورد شود.
در مدل دوم قرار نیست به آنها اطلاعات و داده های جدیدی منتقل شود چرا که آنها دیگر نیازی به آنها ندارند . بلکه انچه اهمیت دارد درس های زندگی است. آنها در کوران تجربیات دشواتر زندگی قرار دارند که برای آن موقعیت ها هیچگاه آموزش کافی ندیده اند. زندگی مدرن اکنده از موقعیت هایی است که در زندگی سنتی خبری از انها نبوده و به همین دلیل آموزش های سنتی خانوادگی برای آن اهداف امناسب و ناکافی به نظر می رسد. در اینجاست که اهمیت این آموز ش ها روشن تر خود را نشان می دهد.
در مدل آخر ولی تمرکز بر فرد است و وی را دارای تجربیات ولی فاقد زبان و بیان و نظریه معرفی می کند. از وی خواسته می شود که آنها را انتقال دهد و از این طریق به صراحت بیشتری در قبال خود برسد. در واقع نوعی اجازه عرض اندام که نیاز به بیان و خود اگاهی را ارضا می کند. /پایان پیام