پرونده اختصاصی گروه راهبرد / بررسی وضعیت علم سیاست در ایران/4
گروه راهبرد - خبرگزاری دانا: صد سالی است که آموزش علم سیاست در ایران به صورت آکادمیک شروع شده است و در طول این سده با وجود استمرار پارادایم های خاص در غرب، علم سیاست ایرانی پژواکی از آواهای نیروهای کنشگر سیاسی در کشور بوده و متقابلا بر آنها تاثیر گذارده است. اما در این بده بستان ها نوعی نگاه دوگانه دوستانه و خصمانه نسبت به این علم در میان سیاست ورزان بوده است.گروهی معتقدند یکی از کارکردهای علوم سیاسی پرورش سیاست مدار است و حال این سیاست مداران هستند که میخواهند به پرورش و شکل دهی علوم سیاسی بپردازند. گروه راهبرد خبرگزاری دانا در پروندهای به بررسی وضعیت علم سیاست در ایران پرداخته و جایگاه آن را از متخصصان این رشته جویا شده است.دکتر محسن خلیلی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد در یادداشتی به مشکلات رشته علوم سیاسی پرداخته و راهکارهایی را با یک رهیافت علمی تبیین کرده است.
عدم توفیق در عملیاتی کردن آموخته های علوم سیاسی
هدف برنامه درسی دانشگاهی رشته علوم سیاسی، افزون بر آموزش و پژوهش در علم سیاست، تربیت افراد کارآمد با توانایی علمیبالا برای تجزیه و تحلیل مسایل سیاسی و اجتماعی ایران و کشورهای جهان است. قصد این برنامه آن است که فرهیخته علوم سیاسی را به شیوهای توانمند سازد که وی بتواند در ارگانهای اجرایی کشور مفید واقع شود. یک برنامهریزی مطلوب باید در برگیرنده این نکته باشد که یک فرهیخته میبایست به چه مهارتهایی مجهز باشد تا بتواند در بازار کار حضور موثر پیدا کند. امروزه فرهیخته علوم سیاسی به انبانی از انبوهه واژگان و مفاهیم تبدیل شده و این توان را نیافته است که آموختههای خود را به محیط عملیاتی بکشاند. ازیکسو، بنمایه رشته علوم سیاسی، تئوری است؛ اما، ازدیگرسو، این پرسش بهنحوی چشمگیر مطرح است که چگونه میتوان تئوری را به فن یا تکنیک همپیوند نمود؟ چگونه میتوان رشته علوم سیاسی را قابل استفادهتر یا کاربردیتر کرد؟ چگونه میتوان نظریهها را به مبنای سیاستگذاری تبدیل نمود؟ نگارنده بر این باور است که محیطهای عملیاتی بسیاری در ساختار نظام تصمیمگیری کشور وجود دارد که فرهیختگان علوم سیاسی میتوانند حضوری مفیدتر و مؤثرتر در آن داشته باشند. بنابراین میبایست با درنظرگرفتن راهکارهای گوناگون به بهینهسازی رشته علوم سیاسی پرداخت تا دستاورد نهایی، عبارت از کاربردیشدن رشتهای باشد که تاکنون، تنها بهعنوان مدعی تئوریک ساخت قدرت سیاسی محسوب میشد.
علوم سیاسی: چهارراه علوم انسانی
علوم سیاسی، رشتهای میانرشتهای است. گاهی اوقات از اصطلاح «چهارراه علوم انسانی» برای توصیف درونمایههای رشته علوم سیاسی بهره گرفته شده و این بهمعنای گستردگی دانشهایی است که در دروس علوم سیاسی از آنها بهرههای گوناگون گرفته میشود. دانشهای پشتیبان همچون تاریخ، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، روانشناسی و مدیریت سبب شدهاند در پیوند با دامنه اختصاصی علم سیاست، دانشهای میانرشتهای همچون تاریخ دیپلماسی، اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، فلسفه سیاسی، حقوق عمومی، مدیریت سیاسی / دولتی و روان شناسی سیاسی پدیدار شوند. امروزه از انسانشناسی سیاسی، قومشناسی سیاسی، جمعیتشناسی سیاسی، زیستشناسی سیاسی، جغرافیای سیاسی و زبانشناسی سیاسی بهعنوان دانشهای جدید نیز سخن بهمیان آمده است. برنامه درسی رشته علوم سیاسی دستکم متعلق به دو دهه پیش است. اگر ماهیت بسیارسیال سیاست را مدِّنظر آوریم میتوان بر این نقطه نظر اجماع آرا یافت که اکنون زمان بررسی ژرفکاوانه دروس و تغییر و تحول بنیادین آن، فرا رسیده است.
حذف، بهبود و ابداع برخی از دروس باید مد نظر باشد
نگارنده تنها درصدد آن است که به ماهیت عملگرایانه دروس علوم سیاسی نکتههایی بیفزاید: برخی از دروس علوم سیاسی میبایست حذف گردند. در برخی از دروس میبایست نوعی بهبود کیفیت صورت گیرد. برخی از دروس نیز میبایست به طرزی ابتکاری ایجاد شوند. اضافهکردن درس کامپیوتر و آشنایی با کاربرد نرمافزارها، با گرایش پژوهش در علوم سیاسی، سبب تسهیل در کاربرد روشهای نوین و کاربست نرمافزارهای گوناگون در فرآیند پژوهش میشود. این امر سبب میگردد دانشجو از فضای صرفاً نظری بیرون آمده و یاد بگیرد چگونه میتواند با کاربست روشها و بستههای نرمافزاری به تحلیل نزدیک به واقع، دست یابد. اضافهکردن درس منطق ریاضی/ مسابل بنیادین ریاضی، به دروس پایه، سبب منضبطسازی ذهن و قاعدهمند ساختن تحلیل و پژوهش نزد دانشجو میشود.
صرف داده های تاریخی قدرت تحلیل را پایین می آورد
غرقشدن در دادههای بیشمار تاریخی/ تئوریک به دانشجو قدرت تمیز نمیدهد و او را فاقد قدرت تحلیل میکند. بارها شاهد نالیدن دانشجویان رشته علوم سیاسی بودهایم که بر این باور بودهاندکه دانشجویان رشتههای فنی، تحلیلهای دقیقتر و منسجمتری از اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی در چنته دارند. بیگمان ذهن ریاضیوار، قدرت ابداع تحلیل بهتری دارد زیرا میتواند بهسرعت دادهها را دستهبندی کند و ضمن پیونددادن منطقی میان قضایای همانند، تحلیل نزدیک به واقعیت ارائه دهد و یا دستکم انسجام ظاهری قابل پسندی را در نحوه ارائه تحلیل به نمایش گزارد. اضافهکردن درس آمار، ضمن تجهیز دانشجو به فنون آماری، او را آماده پژوهشهای میدانی و پیمایشی میکند. از این رو، دانشجو میتواند از فضای سنگین نظریه صرف، به محیط عمل اجتماعی رجوع کند و خود دست به تحلیل دادههای بهدست آمده بزند. آمار، سبب نزدیکشدن فضای ذهنی تئوریک به عمل واقعی درون اجتماع میشود. یادگیری مبانی فلسفه به ژرفایی تحلیل با تکیه بر چیستیها و چراییها مدد میرساند. ارزش فلسفه در پرسشهایی است که برمیانگیزد و موفقیتی است که در پاسخدهی به این پرسشها حاصل میکند. قدرت یک فرهیخته علوم سیاسی در ارائه تحلیلهای منسجمی است که در پی طرح پرسشهایی قوی و مستدل ارائه میگردند. مسائلی مانند یقین و شک، خردگرایی، نسبیگرایی، استقرا و قیاس، تجربهگرایی، عینیت، اخلاق، اختیار، آزادی، مسئولیت، واقعیت، حقیقت و هویت، به واقع در متن و حاشیه زندگی روزمره انسانها وجود دارند بهویژه آنکه کلیه مسائل موجود در سیاست بهنحوی بنیادین ریشه در مسائل و معضلات فلسفی دارند. یادگیری فلسفه، فرهیخته علوم سیاسی را وادار میکند در تحلیل مسائل سیاسی، از زیربنا آغاز نماید و مبانی استدلال خود را بر پایههای یقین استوار گرداند. مسائل اساسی فلسفه به فرهیخته علوم سیاسی یاد میدهد که چگونه در عرصه عمل میتواند مدعاها را به شیوه مستحسن اثبات کرد.
شیوه مذاکره در پیوند با درس منطق، پایه علوم سیاسی است
یادگیری منطق بهعنوان بخشی از دروس پایه به منتظم ساختن پروسه گفتگو کمک میکند. از اجزا جداییناپذیر رشته علوم سیاسی، یکی، نحوه سخنگفتن و کاربست شیوه مذاکره و گفتگوست؛ زیرا به سیاست بهعنوان عرصه تعاملات اجتماعی تنها در سایه دیالوگ میتوان نگاه کرد. مفاهیمیهمچون استدلال سالم و معتبر، صورت منطقی، مغالطههای صوری و غیرصوری، گزارههای ضروری و احتمالی، استدلال استقرایی در مقابل استدلال قیاسی، منطق گزارهها و منطق مجموعهها به سالم و سادهسازی مسیر گفتگو کمک میکند. یادگیری منطق، فرهیخته علوم سیاسی را آماده مذاکره میکند؛ گفتگویی که در آن منفعت یک نهاد غیردولتی، یک گروه فشار، یک حزب سیاسی، یک فرآیند دادگاهی و در فرجام کار، منافع ملی یک ملت، تامین میشود.
هدف برنامه درسی دانشگاهی رشته علوم سیاسی، افزون بر آموزش و پژوهش در علم سیاست، تربیت افراد کارآمد با توانایی علمیبالا برای تجزیه و تحلیل مسایل سیاسی و اجتماعی ایران و کشورهای جهان است. قصد این برنامه آن است که فرهیخته علوم سیاسی را به شیوهای توانمند سازد که وی بتواند در ارگانهای اجرایی کشور مفید واقع شود. یک برنامهریزی مطلوب باید در برگیرنده این نکته باشد که یک فرهیخته میبایست به چه مهارتهایی مجهز باشد تا بتواند در بازار کار حضور موثر پیدا کند. امروزه فرهیخته علوم سیاسی به انبانی از انبوهه واژگان و مفاهیم تبدیل شده و این توان را نیافته است که آموختههای خود را به محیط عملیاتی بکشاند. ازیکسو، بنمایه رشته علوم سیاسی، تئوری است؛ اما، ازدیگرسو، این پرسش بهنحوی چشمگیر مطرح است که چگونه میتوان تئوری را به فن یا تکنیک همپیوند نمود؟ چگونه میتوان رشته علوم سیاسی را قابل استفادهتر یا کاربردیتر کرد؟ چگونه میتوان نظریهها را به مبنای سیاستگذاری تبدیل نمود؟ نگارنده بر این باور است که محیطهای عملیاتی بسیاری در ساختار نظام تصمیمگیری کشور وجود دارد که فرهیختگان علوم سیاسی میتوانند حضوری مفیدتر و مؤثرتر در آن داشته باشند. بنابراین میبایست با درنظرگرفتن راهکارهای گوناگون به بهینهسازی رشته علوم سیاسی پرداخت تا دستاورد نهایی، عبارت از کاربردیشدن رشتهای باشد که تاکنون، تنها بهعنوان مدعی تئوریک ساخت قدرت سیاسی محسوب میشد.
علوم سیاسی: چهارراه علوم انسانی
علوم سیاسی، رشتهای میانرشتهای است. گاهی اوقات از اصطلاح «چهارراه علوم انسانی» برای توصیف درونمایههای رشته علوم سیاسی بهره گرفته شده و این بهمعنای گستردگی دانشهایی است که در دروس علوم سیاسی از آنها بهرههای گوناگون گرفته میشود. دانشهای پشتیبان همچون تاریخ، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، روانشناسی و مدیریت سبب شدهاند در پیوند با دامنه اختصاصی علم سیاست، دانشهای میانرشتهای همچون تاریخ دیپلماسی، اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، فلسفه سیاسی، حقوق عمومی، مدیریت سیاسی / دولتی و روان شناسی سیاسی پدیدار شوند. امروزه از انسانشناسی سیاسی، قومشناسی سیاسی، جمعیتشناسی سیاسی، زیستشناسی سیاسی، جغرافیای سیاسی و زبانشناسی سیاسی بهعنوان دانشهای جدید نیز سخن بهمیان آمده است. برنامه درسی رشته علوم سیاسی دستکم متعلق به دو دهه پیش است. اگر ماهیت بسیارسیال سیاست را مدِّنظر آوریم میتوان بر این نقطه نظر اجماع آرا یافت که اکنون زمان بررسی ژرفکاوانه دروس و تغییر و تحول بنیادین آن، فرا رسیده است.
حذف، بهبود و ابداع برخی از دروس باید مد نظر باشد
نگارنده تنها درصدد آن است که به ماهیت عملگرایانه دروس علوم سیاسی نکتههایی بیفزاید: برخی از دروس علوم سیاسی میبایست حذف گردند. در برخی از دروس میبایست نوعی بهبود کیفیت صورت گیرد. برخی از دروس نیز میبایست به طرزی ابتکاری ایجاد شوند. اضافهکردن درس کامپیوتر و آشنایی با کاربرد نرمافزارها، با گرایش پژوهش در علوم سیاسی، سبب تسهیل در کاربرد روشهای نوین و کاربست نرمافزارهای گوناگون در فرآیند پژوهش میشود. این امر سبب میگردد دانشجو از فضای صرفاً نظری بیرون آمده و یاد بگیرد چگونه میتواند با کاربست روشها و بستههای نرمافزاری به تحلیل نزدیک به واقع، دست یابد. اضافهکردن درس منطق ریاضی/ مسابل بنیادین ریاضی، به دروس پایه، سبب منضبطسازی ذهن و قاعدهمند ساختن تحلیل و پژوهش نزد دانشجو میشود.
صرف داده های تاریخی قدرت تحلیل را پایین می آورد
غرقشدن در دادههای بیشمار تاریخی/ تئوریک به دانشجو قدرت تمیز نمیدهد و او را فاقد قدرت تحلیل میکند. بارها شاهد نالیدن دانشجویان رشته علوم سیاسی بودهایم که بر این باور بودهاندکه دانشجویان رشتههای فنی، تحلیلهای دقیقتر و منسجمتری از اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی در چنته دارند. بیگمان ذهن ریاضیوار، قدرت ابداع تحلیل بهتری دارد زیرا میتواند بهسرعت دادهها را دستهبندی کند و ضمن پیونددادن منطقی میان قضایای همانند، تحلیل نزدیک به واقعیت ارائه دهد و یا دستکم انسجام ظاهری قابل پسندی را در نحوه ارائه تحلیل به نمایش گزارد. اضافهکردن درس آمار، ضمن تجهیز دانشجو به فنون آماری، او را آماده پژوهشهای میدانی و پیمایشی میکند. از این رو، دانشجو میتواند از فضای سنگین نظریه صرف، به محیط عمل اجتماعی رجوع کند و خود دست به تحلیل دادههای بهدست آمده بزند. آمار، سبب نزدیکشدن فضای ذهنی تئوریک به عمل واقعی درون اجتماع میشود. یادگیری مبانی فلسفه به ژرفایی تحلیل با تکیه بر چیستیها و چراییها مدد میرساند. ارزش فلسفه در پرسشهایی است که برمیانگیزد و موفقیتی است که در پاسخدهی به این پرسشها حاصل میکند. قدرت یک فرهیخته علوم سیاسی در ارائه تحلیلهای منسجمی است که در پی طرح پرسشهایی قوی و مستدل ارائه میگردند. مسائلی مانند یقین و شک، خردگرایی، نسبیگرایی، استقرا و قیاس، تجربهگرایی، عینیت، اخلاق، اختیار، آزادی، مسئولیت، واقعیت، حقیقت و هویت، به واقع در متن و حاشیه زندگی روزمره انسانها وجود دارند بهویژه آنکه کلیه مسائل موجود در سیاست بهنحوی بنیادین ریشه در مسائل و معضلات فلسفی دارند. یادگیری فلسفه، فرهیخته علوم سیاسی را وادار میکند در تحلیل مسائل سیاسی، از زیربنا آغاز نماید و مبانی استدلال خود را بر پایههای یقین استوار گرداند. مسائل اساسی فلسفه به فرهیخته علوم سیاسی یاد میدهد که چگونه در عرصه عمل میتواند مدعاها را به شیوه مستحسن اثبات کرد.
شیوه مذاکره در پیوند با درس منطق، پایه علوم سیاسی است
یادگیری منطق بهعنوان بخشی از دروس پایه به منتظم ساختن پروسه گفتگو کمک میکند. از اجزا جداییناپذیر رشته علوم سیاسی، یکی، نحوه سخنگفتن و کاربست شیوه مذاکره و گفتگوست؛ زیرا به سیاست بهعنوان عرصه تعاملات اجتماعی تنها در سایه دیالوگ میتوان نگاه کرد. مفاهیمیهمچون استدلال سالم و معتبر، صورت منطقی، مغالطههای صوری و غیرصوری، گزارههای ضروری و احتمالی، استدلال استقرایی در مقابل استدلال قیاسی، منطق گزارهها و منطق مجموعهها به سالم و سادهسازی مسیر گفتگو کمک میکند. یادگیری منطق، فرهیخته علوم سیاسی را آماده مذاکره میکند؛ گفتگویی که در آن منفعت یک نهاد غیردولتی، یک گروه فشار، یک حزب سیاسی، یک فرآیند دادگاهی و در فرجام کار، منافع ملی یک ملت، تامین میشود.