گروه راهبرد - خبرگزاری دانا: ایران کجای جهان ایستاده است؟ این سوال قطعا کلی تر از آن است که بتوان به شکل صریح و شفاف به آن پاسخ داد. در ارتباطات میان فرهنگی مباحثی چون بازنمایی یا نمایندگی فرهنگی، دیگری سازی و کلیدواژه هایی از این دست مطرح است که در واقع اگر بخواهیم طیف بوگاردوس را در ارتباطات میانقومی به روابط بین الملل تعمیم بدهیم، شاید این انتظار وجود دارد که یک ایرانی در صدد یافتن پاسخ این پرسش باشد که دنیا به ما چگونه نگاه می کند؟ و ما با توجه به شاخص های مختلف کجای جهان ایستاده ایم؟ دکتر میرمهدی سیداصفهانی استاد برجستهی مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر، رییس پیشین دانشگاه تربیت مدرس و معاون سابق دانشگاه امام صادق؛ طی گفت وگویی کوتاه به ارزیابی کلی وضعیت فعلی ایران در جهان پرداخته است که بهصورت یادداشت منتشر میشود:
بزرگترین شاخص فرهنگی هر کشور احترام به عقاید و مذاهب مختلف است
وضعیت کنونی ایران در جهان را ما باید از سه بعد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بررسی کنیم. هر متغیر و هر عاملی که شما مثال بزنید در این سه بعد میگنجد.
من ابتدا از بعد فرهنگی شروع میکنم. فرهنگ دو بخش فرهنگ عمومی (culture) و آموزشی (education) را دارد. از نظر فرهنگ عمومی از آنجایی که ایرانیها دارای تاریخ باستانی بسیار خوشنامی بودهاند، به آدمهایی باهوش و معتدل معروف هستند که به همهی فرهنگها احترام میگذارند. کشور ایران همواره جایگاه مذاهب و عقاید مختلفی بوده است که با یکدیگر تعامل زیبای فرهنگی داشتهاند. بیرق باورهای دینی و ایرانی بودن، به اجزای مختلف جامعه ایران انسجام میداده است. در واقع، بزرگترین شاخص فرهنگی هر کشور احترام به فرهنگها، عقاید و مذاهب مختلف است.
الان متاسفانه ما در فرهنگمان سیر نزولی داریم. دلیل این سیر، به معیشت مردم بر میگردد. در واقع تعامل درستی که باید بین اقتصاد، فرهنگ و سیاست موجود باشد تا ارزشهای اصیل فرهنگی ما را به بخشهای مختلف سرایت دهد، وجود نداشته است.
عرصه فرهنگ؛ ما درگیر نوعی مصرف گرایی عمومی بودهایم
متاسفانه بعد از انقلاب، از داراییهای فرهنگی کمتر برای پیشرفت و توسعه استفاده شده است. دارایی فرهنگی ما به شرطی که درگیر حاشیهها نشود، میتواند ما را از بحرانها و شکافهای عصر جدید عبور دهد و پتانسیل پیشرفت را فراهم کند.
فرهنگ ما نتوانسته است تنوع پذیری را در خودش تقویت کند. ما درگیر نوعی مصرف گرایی عمومی بودهایم، یعنی ما تولید خوب فرهنگی نداشتهایم. به عنوان مثال، من معتقدم باید فرهنگ غنی قومیتهای مختلف را به رسمیت بشناسیم و توسعه دهیم. برای اعتلای فرهنگ این قومیتها باید با زبان خودشان با آنها صحبت کنیم. اگر قبول کنیم که مملکت توسعه بافته مجموعهای از آدمهای توسعه یافته است، باید این واقعیات را نیز بپذیریم.
ما نباید طوری فکر کنیم که کسی که مثل من فکر نمیکند علیه من است. این نوع تفاوتها طبیعی است. اگر همه مثل ما فکر کنند مشکل وجود دارد، زیرا نشان میدهد تقلیدی در کار است. در محیط آزاد هرکسی، فکر مخصوص به خودش را خواهد داشت.
مردم ما درگیر نوعی خودبرتربینی شدهاند. اینکه ما خودمان را مطلق و محور اصلی دنیا بدانیم، خودخواهی و عین ضعف است. "هنر نزد ایرانیان است و بس" یعنی بقیه هنر ندارند؟ بقیه هیچ فکری ندارند؟ آیا با این افکار میتوان پیشرفت کرد؟ در واقع این تفکرات ما را دچار انفعال کرده است.
در جامعه ما همه خداپرست هستند ولی این اعتقاد فاقد آثار بیرونی بوده است. دین و مذهبی که نمود بیرونی نداشته باشد، انسان را الهی نکند، مانع دورغ گفتناش نشود، شعار و ظاهرنمایی است. این پدر مملکت را در میآورد.
عرصه اقتصاد؛ شیوه ای متعاملتر با دنیا در عین حفظ منافع ایدولوژیک
از نظر اقتصادی هم وضعیت به همین منوال بوده است. از اول انقلاب، ما به خاطر اعتقادات و شعارهایمان تحت تحریمهای اقتصادی قرار گرفتیم. اولین کاری که باید میکردیم، این بود که باید ایدئولوژی را میفهمیدیم. به نظر من ما میتوانستیم هم اعتقاداتمان را حفظ کنیم، هم شیوه متعاملتری با دنیا داشته باشیم.
ما باید خودمان را قوی بکنیم، نه در شعار بلکه در علم. کشورهایی مثل ژاپن و آلمان آسیب بسیار بیشتری از غرب دیدند ولی در عرض 10 سال به کشور صادر کننده دانش تبدیل شدند. ژاپن طی 20 سال بعد از ویرانی، 30 درصد صنعت خودوری دنیا را به خودش اختصصاص داد. یک مطالعهی سطحی نشان میدهد که این کشورها به مردمشان ایمان داشتند و فهمیدند که مردمشان بزرگترین ثروتشان هستند. بر روی مردم سرمایهگذاری کردند. بنابراین 80 درصد ثروتهای این کشورها انسانی است، در حالی که کمتر از 40 درصد ثروت ایران از نیروی انسانی است.
اگر مقایسهای بین ایران و کشورهای هم سطح همچون برزیل، مالزی و ترکیه داشته باشیم، میبینیم که این کشورها فرهنگ موجودشان با فرهنگ ما خیلی فرق میکند. مالزی تنها به خاطر اسلامی بودن پیشرفت نکرده است، به خاطر درپیش گرفتن فرهنگ ژاپنی در کنار فرهنگ خود رشد کرده است. این در حالی است که در حالی که فرهنگ ما به فرهنگ افغانستانی و هندی و پاکستانی نزدیکتر شده است. کشور ترکیه که در اوایل انقلاب متخصصینش، فرآیند "گشایش اعتبار" را بلد نبودند، الان در منطقه اول است و به یک کشور پیشرفته تبدیل میشود. دلیل این پیشرفت این است که آنها بر روی نیروی انسانیشان سرمایهگذاری کرده اند. ترکیه هم از لحاظ صنعتی، هم از لحاظ دینی اعتقادی در حال پیشرفت است. اخیرا تعاملشان با کردها هم نشان میدهد، که از یک بینش بالایی برخوردار شدهاند و به جای مقابله و نابودی، به فکر جذب هستند.
عرصه سیاست؛ ما جزو معدود کشورهای مستقل در عرصه فکر و عمل هستیم
از منظر سیاسی، کشور ما دارای ویژگیهای خاصی است. ایران بعد از انقلاب به عنوان یک هویت مستقل جایگاه خاصی در دنیا پیدا کرد. قبل از انقلاب در ایران سیاست خارجی، حتی سیاست داخلی ما را کشورهای مسلط تعیین میکردند. بعد از انقلاب ما جزو معدود کشورهایی بودهایم که مستقل فکر کرده و مستقل عمل کردهایم و اجازه دخالت ندادهایم. کما اینکه باید این حق را برای کشورهای دیگر نیز قائل شویم. به شرطی که با تدبیر و سیاست عمل کنیم، و جلوی شعار را بگیریم، این نقطهی قوت ماست.
برای ارتقای سیاسی باید از نظر اقتصادی قوی شویم. اقتدار در سیاست به اقتدار اقتصادی مملکت، اقتدار اقتصادی به اقتدار تکنولوژی و اقتدار تکنولوژی به اقتدار علم و دانش وابسته است. لذا به نظر من ما قبل از همه باید دانش و علم و فرهنگمان را توسعه بدهیم. باید کاری کنیم که یک ایرانی غرور ایرانی بودن داشته باشد.
اگر بخواهیم یک جمع بندی از وضعیت داشته باشیم، از نظر من بر اساس هیچ شاخصی وضعیت کنونی ایران در جهان مطلوب نیست، نه شاخصهای توسعهی فرهنگی، نه اقتصادی و نه سیاسی.
به عنوان راه حل، باید استراتژی و سیاست کلی روشن و شفاف شود، از همهی نیروهای متخصص با هر اعتقادی استفاده شود، نهادهای مهم تصمیم ساز فعال شوند. دولت باید اعتماد بین مردم و حکومت را افزایش دهد. طوری که مردم حکومت را از خودشان بدانند و خودشان را در تمام عرصهها مسئول ببینند.