متن گفتار آشنا در این نشست بدین شرح است:
1 ـ وقتی از وظایف و کارکردهای رسانه صحبت میشود، بسیجگری اجتماعی، یکی از کارکردهای رسانههاست که مطرح میشود. بسیجگری یعنی تلویزیون مثلا باید بتواند در یک زمان یا دوره خاص همه افکار عمومی را پیرامون یک مساله تجمیع و انرژی اجتماعی را آزاد کند. این وظیفه بسیار بزرگی است و در دوران جنگ، شاهد آن بودیم و به خصوص در دوران انتخابات، تلویزیون وارد بسیجگری اجتماعی میشود. بحث امروز دنیا این است که آیا تلویزیون وظیفهاش بسیجگری اجتماعی است یا میتوانیم به سمت جنبشهای اجتماعی رسانه محور هم برویم. بحث بسیار مهم درباره برنامه ماه عسل، این است که آیا میتوانیم ماه عسل را آغاز و تداوم یک جنبش اجتماعی بدانیم یا تنها یک لحظه و یک ماه و فقط یک حس و حال در لحظهای تاریخی است.
اگر به این مسیر برویم و به این نگاه کنیم که رویکرد تلویزیون، رویکردی است که به سمت ایجاد جنبشهای اجتماعی مثبت میرود و برنامه ماه عسل، یکی از طلایهداران چنین حرکتی است، باید استقبال کرد و آفرین گفت و به این تلویزیون امید داشت؛ اما جنبش اجتماعی چگونه اتفاق میافتد؟ فقط با برنامهای که سی شب جامعه را با عواطف، احساسات و درنگها و تلنگرها بمباران میکند یا این که این برنامه یا برنامههای مشابه باید در سال پهن بشوند و آرام آرام با شدت کمتر ولی استمرار بیشتر جنبش اجتماعی به راه اندازند. بسیار تفاوت میکند بین این که من آب را در لولههای شهر جاری کنم یا یک فواره درست کنم. این دو تفاوت جدی دارند؛ بنابراین، میتوان به اهمیت این برنامه و برنامههای مشابه اندیشید وقتی که به جای ماه محور یا مناسبت محور به برنامههای تفریحی و سالم تبدیل میشوند.
2 ـ باید یاد کنم از مرحوم استاد احمد توانا که دکترایش را گرفته و شاگرد شهید مطهری بود ولی آمده بود در مدرسه راهنمایی معلم ادبیات شده بود و پس از انقلاب لباس روحانیت را ترک کرد و شد یک معلم معمولی دبیرستانهای تهران که درس ادبیات و دینی و انشا میداد. از آقای دکتر توانا پرسیدم آقای دکتر، شما یک آیت الله هستید که میتوانید در کنار رهبران انقلاب جایگاهی داشته باشید.
او به من گفت آقایان در دروازه بهشت ایستادهاند. من ترجیح میدهم در دروازه جهنم بایستم. آنها میخواهند مردم را به بهشت ببرند و من مراقبم به جهنم نروند و ما آخر خط میایستیم. دیدن بدنه اجتماعی، دیدن همه کسانی که با تنوع و تکثر خودشان را دیندار میدانند، ولو اینکه دیگران مارک دینداری به آنها نمیزنند، بلکه مارک بیدینی میزنند. کسانی که در تعریف خودشان، خود را بال شکستههایی میبینند که میخواهند اجازه پرواز پیدا کنند ولی انگ اجتماعی آنها را وارد جامعه نمیکند و ما برنامه برای آنها میخواهیم.
گاهی شما استانداردهای اخلاقی را چنان بالا تعریف میکنید که آیت الله جوادی آملی هم باید فکر کند ببیند در استانداردهای شما جا میگیرد یا نمیگیرد؛ اما گاه آن دختری که آزار جنسی دیده هم خودش را در تلویزیون شما میهمان بلکه میزبان میداند؛ این یعنی آغاز یک جنبش اجتماعی توسط رسانه ملی.
این ملی بودن رسانه یعنی به رسمیت شناختن همه تفاوتها و تنوعها و چیزی که در کلام رهبر انقلاب بود که متاسفانه در تلویزیون دفن شد. ایشان گفت، بیایید فکر کنید کسانی که ما به آنها میگوییم بدحجاب و.. اینها یک نقص دارند، آیا ما نقص نداریم؟ اگر تلویزیون همین کلام رهبری را بگیرد و در بحث آسیبهای اجتماعی تغییر راهبرد بدهد، آنگاه این تلویزیون، تلویزیونی خواهد بود که هیچ شبکه ماهوارهای به گرد پایش نمیرسد. تلویزیون مردم باشید، آنگاه مردم هم با شما خواهند بود.
3 ـ اگر بخواهیم از ژانر برنامه ماه عسل بگوییم، گفتوگو محور است، ولی نوعی خاص از گفتوگو محور است. برنامههایی است که به آنها میگویند رازگشا و اعتراف محور؛ یعنی یک نفر تلویزیون و مخاطبان تلویزیون را اینقدر خودمانی تصور میکند که حاضر است راز درونش را برای آنها باز کند. همه ما چون فضول هستیم ورود به برنامههایی که درش راز گشایی میشود برایمان جذابیت دارد. این برنامهها از لحاظ اخلاق حرفهای و اخلاق اجتماعی به شدت زیر سوال هستند.
یعنی آیا میتوانیم برای جذاب سازی یک برنامه، درون رازهای زندگی افراد ولو با رضایتشان وارد شویم؟ میتوانیم رازگشایی کنیم؟ تاثیرات این راز گشایی و پخش اعتراف در آینده فرد برای ما قابل پیشبینی نیست، ولو اینکه در لحظه از او امضا هم گرفته باشیم که من به این کار رضایت دارم. نمیگویم نباید این کار را کرد. منظورم این است که در دنیا ملاحظات اخلاق حرفهای در این کار ملاحظات مطالعه شدهای است نکند ما جذابیت یک برنامه را بگیریم و ضوابطش را نگیریم. باید نگران این موضوع باشیم.
4. متاسفانه چون در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران کارهایی انجام شده که اعتماد زدایی خیلی وسیع و عمیقی توسط این رسانه از خودش صورت گرفته، گاهی به نظر میآید بازسازی این اعتماد جز با برنامه زنده شدنی نیست. از لحاظ شیوه برنامه سازی و توان برنامه سازی بسیار تفاوت است میان برنامههای زنده و برنامههای زنده ضبط شده. امکاناتی که برنامه ضبط شده به ما میدهد، بسیار بیشتر از امکاناتی است که برنامه زنده میدهد.
این که تلویزیون جمهوری اسلامی، متاسفانه به علت ضعف عملکرد یا سوء تدبیر برخی مدیرانش دچار مشکل شده، نباید به ما مجوز بدهد که از امکانات برنامه سازی ضبطی بگذریم. اینجاست که بسیاری از مشکلات برنامه در زمان بندی، خودش را نشان میدهد؛ یعنی ما به مقداری که دوربین روشن است، باید پخش کنیم، در حالی که میتوانیم ضبط طولانیتر و پخش کوتاهتری داشته باشیم. در کنار این مساله، حجم بسیار مهمی از کیفیت برنامه تابعی است از گزارشهای تصویری ضبطی که آماده شده و باید در این برنامه لحاظ بشود؛ چیزی که در این برنامه دیدیم گزارشهای آرشیوی بوده و نه گزارشهای تولیدی اختصاصی و درست کردن مستندهای کوتاه مختص این برنامه که میتواند فوقالعاده جذاب ترش بکند.
5 ـ آیا این برنامهها مجری محور، مهمان محور، حضار محور یا ترکیبی از سهگانه میزبان، میهمان و حضار است؟ این ترکیب برنامه را جذاب میکند. متاسفانه به علت سوتدبیرهایی که در این سالهای دراز در تلویزیونمان اتفاق افتاده، همواره ستاره کشی تلویزیونی را دیدهایم؛ یعنی تلویزیون برنتافته که یک ستاره مجری و یک ستاره برنامه ساز بدرخشد، چون همیشه میترسیدم پر رو شده و بعدا برای خود ما شاخ بشود یا برود در یک شو یا یک عروسی و محفل خصوصی فیلمش دربیاید و آبروی تلویزیون برود. ما بنا به تجربیات، نه گذاشتیم ستارههای بزرگی شکل بگیرند، نه اگر ستارهها نصفه نیمه خودشان خودشان را بالا کشیدند ،گذاشتیم ادامه بدهند. تجربهاش را خود احسان علیخانی دارد.
رابطه احسان علیخانی با تلویزیون رابطه قهر و آشتی است. یک سال میآید و یک سال نمیآید. این در مورد مجریهای دیگر هم اتفاق افتاده. بحث این که ما برنامهای احتیاج داریم که در آن میزبان ستاره شود بسیار مهم است. برای اینکه واقعیت در رابطه مردم با تلویزیون متاسفانه یا خوشبختانه این است که مردم چیزی به نام تلویزیون نمیشناسند. مردم چیزی به نام کانال هم نمیشناسند. مردم برنامه میشناسند و صاحب برنامه. مساله مجری محوری، میزبان محوری و حضار محوری، بحث مهمی است. یکی از جذابیتهای چنین برنامههایی حضور حضار است؛ حضاری که در برنامه مشارکت میکنند و واکنشهای آنها جزو جذابیتهای بصری و گفتاری برنامه میشود.
6 ـ آخرین نکته این است که آیا چنین برنامههایی باید تهیه کننده محور باشد، کارگردان محور باشد، گروه محور باشد یا پژوهش محور؟ اینکه تهیه کننده مجری باشد تجربه خوبی است و در موارد استثنایی مثل نود و ماه عسل، نشان داده مجریهای خاصی میتوانند تهیه کننده باشند؛ اما جای بخش پژوهش در برنامههای این گونه چقدر است؟
ضعف این برنامه همان حسن برنامه است؛ یعنی مجری از خوبیها و بدیهای برنامه است. اگر مجری ما تجربه اجتماعی عمیقتری داشت، اگر مجری ما مجرد نبود، اگر مجری ما عمق بیشتری داشت، اگر مجری ما زیاد حرف نمیزد، اگر مجری ما دخالتهای زیادی در گفتوگو نمیکرد، شاید برنامه روانتر جلو میرفت.
در پایان به نظرم احسان علیخانی عمیقترین، پر شورترین، پرتماشاگرترین و پر تأثیرترین برنامه تلویزیونی سالهای اخیر را ساخته و اگر کلاه داشتم به احترامش برمیداشتم؛ اما این نکته را یادمان نرود. من خیلی به آقای روحانی اصرار کردم که روز آخر برنامه ماه عسل در این برنامه ولو تلفنی باشند. آقای روحانی پرسید، این چه برنامهای است و.. و برایشان درباره برنامه توضیحاتی دادم و ایشان گفت: حال مردم را خراب نکنید، بگذارید خوش باشند.