رسول جعفریان در یادداشتی که در خبرآنلاین منتشر شده است، به ضرورت تاریخ نگاری «این روزها»ی جهان اسلام و تشیع تاکید می کند و معتقد است اگر محققان بیطرف تاریخ امروز را ننگارند، تاریخ تکرار خواهد شد و مثل چند قرن قبل که تاریخ نگاران متعصب، در یک دوره صد سال، هر آنچه خواستند علیه ابن علقمی و خواجه نصیر نوشتند ولی هیچ کس از سوی شیعه، تفصیل این وقایع را ننوشته بود تا مبنای تحلیل های امروزه قرار گیرد. این یادداشت در گروه راهبرد خبرگزاری دانا منتشر می شود:
رویدادهای بغداد قرن چهارم با بغداد دهه اول قرن پانزدهم هجری چه اندازه مشابه است؟ تاریخ آن دوره را چه کسانی نوشتند و حق چه کسانی را ضایع کردند؟ تاریخ امروز تحولات دنیای اسلام را چه کسانی خواهند نوشت؟ ما چه سهمی در نگارش آنها خواهیم داشت؟ آیا مانند اسلاف خود در این زمینه کوتاهی خواهیم کرد؟ ...
تجربه تاریخ نویسی در دنیای اسلام از یک طرف، و حضور جریان های پیوسته و مشابه در مقابل هم در طول یک هزار و چهار صد ساله از طرف دیگر و همچنین کارکردهای مشابه احزاب و سازمانها و فرقه های مذهبی در جهان اسلام شرایط تاریخی و رویدادهای مشابهی را در دنیای اسلام در طول این قرون فراهم کرده است. البته رویدادهای منحصر به فرد نیز فراوان است که تشابهی با سایر رخدادها ندارد، اما در مقابل، رویدادهای مشابه، نشأت گرفته از احزابی با هویتهای نسبتا پایدار در طول تاریخ فراوان است.
مقایسه آنچه در بغداد قرن های چهارم و پنجم هجری رخ داده، و داستان هایی از منازعات فرقه ای میان شیعیان و سنیان که ابن جوزی در المنتظم و به پیروی از وی ابن اثیر در کامل و ابن کثیر در البدایه و النهایه و ذهبی در تاریخ الاسلام داده اند، با آنچه که امروزه پس از هزار سال در بغداد رخ میدهد، و روزانه بین بیست تا یک صد نفر از مردم عادی از شیعیان در کوچه و بازار کشته میشوند، یک نمونه کامل از مشابهتهای تاریخی است. حتی سقوط بغداد از سوی مغولان با سقوط بغداد به دست نیروهای امریکایی هم تا حد زیادی مشابهت دارد.
در باره نبردهای صلیبی علیه اسلام و نقش فاطمیان و شیعیان در مقابله با آنها و آنچه که در این زمینه از سوی ممالیک و دیگران در جریان بود، باز با آنچه امروز میان حزب الله و رژیم صهیونیستی و القاعده می گذرد شباهت های ویژه خود را دارد.
اما در اینجا بحث بنده از مشابهت رویدادها نیست، بحث بر سر تاریخ نگاری این رویدادها و این است که این تحولات را چه کسی مینگارد، درست در کنار این پرسش که آن تحولات قدیم را چه کسانی با چه بینشی نگاشتند؟
زمانی که ماجراهای بغداد زمان آل بویه و منازعات فرقه ای رخ داد، تاریخش را ابن جوزی متعصب نوشت و به رغم آن که ابن اثیر تا حدودی تاریخیتر می نگریست، اما در دام همان گفتمان بحث ها را ادامه داد. بعدها همین ادبیات به ابن کثیر متعصب و حنبلی هم سرایت کرد و بیش از پیش آبش کردند.
حالا تصور کنید وقتی چندین کتاب دورهای و چند جلدی از رویدادهای یک دوره علیه شیعه نوشته میشود، در حالی که در همین دوره، علما و مورخان شیعه هیچ کتابی ننوشته و حقایق را حتی نسبت به مصایبی که بر سر شیعه رفته است بازگو نکردهاند، چه انتظاری از پژوهشگران و تحلیل گران حوزه تاریخ در امروزه روز برای ارزیابی آن دوره تاریخی و سهم هر کدام از فرقه ها در آن آشفتگی ها وجود دارد؟ حالا چه کسی بر اساس این متون می تواند تشخیص دهد که حق با چه کسی بوده، چه جریانی در حق دیگران اجحاف میکرده، و چطور یک اقلیت پایمال جریان اکثریت شده است.
داستان در باره رخداد سقوط بغداد نیز چنین است. تاریخ نگاران متعصب، در یک دوره صد سال، هر آنچه خواستند علیه ابن علقمی و خواجه نصیر نوشتند، اما هیچ کس از سوی شیعه، تفصیل این وقایع را ننوشته بود تا مبنای تحلیل های امروزه قرار گیرد. به همین دلیل، اکنون، حتی اگر کسی بیمار هم نباشد، وقتی آن متن های تاریخی را میخواند، ترجیح میدهد تا شیعیان را مقصر قلمداد کند. نمونه ای از این تحلیل ها را امروزه، نویسندگان القاعده ای و متعصب هر روز تحریر میکنند و به انواع و اقسام صور در آثار مختلف میآورند و روی جامعه خود تاثیر می گذارند و آن را تحریک می کنند.
در باره نقش فاطمیان در جنگ های صلیبی نیز چنین است و جز تا این اواخر که به صورتی مختصر مرحوم سید حسن امین به نگارش آثاری در این باره پرداخت کسی به صورت جدی از میان شیعیان، نه در قدیم و نه جدید، این مبحث را مورد توجه قرار نداده بود. اثر قدیمی که اثر وجود ندارد تا این حقایق را بیان کرده باشد.
اکنون خواسته ما چیست؟ خواسته این است تا تاریخ معاصری که بر جهان اسلام می رود نگاشته شود. تاریخ تحولاتی که در عراق و سوریه و لبنان در جریان است به درستی تحریر شود. اکنون مورخان سعودی و القاعده ای، تمام حماسه های حزب الله برابر اسرائیل را سیاه نشان داده و بازی میدانند و شهادت آن هم جوان از خود گذشته را برای راندن صهیونیست ها از سرزمین های اسلامی ارج نمی گذارند. این همان کاری است که با نقش شیعیان در مواجهه با صلیبان کردند. درست در روزگاری که عمده حکومت ها در کشورهایی چون قطر، امارات، سعودی، اردن، مغرب، تونس، الجزایر و مصر در کنار امریکا و غرب قرار دارند، باز هم مورخان وابسته به جریان سلفی، شیعیان را سرسپرده غرب دانسته و آنان را بدتر از غربی ها تلقی کرده و قتل عام می کنند. طی این سال ها، روزی نیست که در بغداد، بمبی در مسجدی، بازاری، قهوه خانه ای از شیعیان منفجر نشده و روزانه ده ها نفر کشته نشوند. تاریخ این وقایع را چه کسی خواهد نوشت؟ در مقابل، مناسبات شاهانه سعودی ها به عنوان خادم حرمین با آمریکایی ها و غربی ها، خرید سالانه میلیاردها دلار سلاح که سبب تقویت اقتصاد غرب شدهاند همه مورد غفلت قرار می گیرد. اصلا چه کسی است که نداند امارات توسط انگلیسی ها و غربی ها اداره می شود و تمام مدیریت آنها فرنگی و غربی و با حمایت آنهاست. در اینجا چند نفر به نمایندگی آنها منطقه را برای آنان حفظ می کنند. پول به طالبان می دهند تا شیعیان و صوفیان و سنیان معتدل را بکشند اما در کشور خودشان در امارات و قطر وسعودی خون از دماغ کسی نریزد.
اسباب تاسف است که عراق با آن همه آب و آبادی نابود شود اما سعودی خشک و بی آب و علف، سرسبز بماند.
اگر دوباره دیر بجنبیم تاریخ این دوره را هم همین ها خواهند نوشت و صد یا صدها سال دیگر باز همان آش است و کاسه. دوباره خواهند گفت همین رافضی ها بودند که با غربی ها ساخته اند و گویی تمام مخالفان آنها، اهل مبارزه و جهاد بودهاند.
باید در این زمینه به دور از تعصبات قومی و طایفه ای و واقع بینانه تاریخ را نوشت. یک تاریخ علمی که شبیه آنچه ابومخنف و هشام کلبی از جنبش های شیعی صدر اسلام نوشتند، تاریخ واقعی آن دوره را منعکس کند و اجازه ندهد مدافعان اسلام اموی، چهره تاریخ را مشوه سازند.