در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۸۴۷۲
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۸
ظریف: فكر می كنم كلاس دوم دبستان بودم كه اولين سخنرانی‌ام را در روز عيد غدير انجام دادم. اين شد كه از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت كردم.

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از دبا زمانی كه چاپ نخست «آقای سفیر» به بازار آمد تازه زمزمه‌هایی مبنی بر معرفی محمدجواد ظریف از سوی حسن روحانی به‌عنوان وزیر خارجه شنیده می‌شد. در این فاصله دو ماه نام ظریف بیشتر از هر وقت دیگر در عرصه عمومی مطرح شد و چاپ دوم كتابش نیز به اتمام رسید. پس از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، با بركناری بسیاری از كارمندان و دیپلمات‌های منسوب به رژیم پهلوی، دستگاه دیپلماسی ناچار به بهره‌گیری از توان، تجربه و مهارت نسلی از جوانانی شد كه آشكار و پنهان در براندازی پهلوی و استقرار نظام جدید تمام تلاش خود را به كار گرفتند. این نسل از جوانان انقلابی به سرعت جذب دستگاه‏های اجرایی و علمی كشوری شدند. محمدجواد ظریف یكی از همین جوانان انقلابی بود كه سرگذشت زندگی سیاسی‌اش برشی از تاریخ دیپلماسی ایران است. كتاب «آقای سفیر» محصول گفت‌وگوی چهل ساعته محمدمهدی راجی با ظریف و بیانگر فراز و فرود كارنامه او در حوزه دیپلماسی و روایتش از تاریخ دستگاه دیپلماسی ایران پس از انقلاب است. تدوین‌كننده كتاب، «آقای سفیر» را تذكره‌نویسی یا حتی تاریخ شفاهی نمی‌داند بلكه آن را تلاشی برای «فهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی در پهنه تجربه تاریخی آن» می‌داند.
تجربه سخنوری از دبستان علوی
نطق محكم و روان ظریف در روز رای اعتماد مجلس بسیاری را مسحور خود كرد چراكه از او انتظار چنان سخنوری و سخنرانی نداشتند. با خواندن این كتاب مشخص می‌شود كه پایه‌های سخنوری او در دبستان و دبیرستان علوی گذاشته شده است: «از زمانی كه كلاس دوم دبستان بودم آقای علی‌اكبر حسینی (مدیر دبستان علوی) كه بعد از انقلاب نماینده مجلس شد و مرحوم آقای علامه كرباسچیان (موسس دبستان و دبیرستان علوی) به من محبت داشتند و در مراسم و اعیاد و مذهبی مرا به‌عنوان سخنران انتخاب می‌كردند. فكر كنم كلاس دوم دبستان بودم كه اولین سخنرانی‌ام را در روز عید غدیر انجام دادم. این شد كه از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت كردم.» ظریف كه در خانواده مذهبی سنتی و تاجر رشد كرده بود و از كلاس دوم دبستان تا پایان دبیرستان شاگرد اول بود، به گفته خودش در سخنرانی‌های مدرسه‌اش بیش از هر كس تحت تاثیر سخنرانی‌ها و كتاب‌های علی شریعتی بوده و هم‌زمان در جلسات انجمن حجتیه و جلسات جوانان انقلابی شركت می‌كرد. با این وجود برای اینكه از گرفتاری‌های رایج آن زمان در امان باشد برای ادامه تحصیل به آمریكا می‌رود و وارد انجمن اسلامی دانشجویان حوزه بركلی می‌شود. از همین جا نطفه ورود او به فعالیت‌های دیپلماتیك بسته می‌شود. بنا به توصیه حسین شیخ‌الاسلام تغییر رشته می‌دهد و در دانشگاه سانفرانسیسكو رشته روابط بین‌الملل را برای ادامه تحصیل انتخاب می‌كند. بعد از پیروزی انقلاب به همراه دیگر اعضای انجمن اسلامی اداره كنسول‌‌گری سانفرانسیسكو را به دست گرفتند.
دیپلمات عارف مسلك
برخی از دانشجویان ظریف در سال‌های اخیر از توجه او به معنویت و رفتارهای عارف‌مسلكانه او سخن‌ها نقل می‌كردند و بر همین اساس می‌گفتند كه او شاید دیگر چندان دغدغه فعالیت اجرایی و دیپلماتیك ندارد و وارد وادی‌های دیگر شده و خلوت‌گزینی را بر وزارت ترجیح می‌دهد. او در این گفت‌وگو چند نكته می‌گوید كه شاید بتوان بر اساس آنها این جنبه از شخصیتش را بیشتر شناخت. ظریف می‌گوید شخصیتی برون‌گرا و اجتماعی ندارد. درباره علاقه همسرش به مولاناپژوهی و گرایش به عرفان نیز می‌گوید: «همسرم در ابتدای ازدواج روحیه‌ای بسیار انقلابی و تا حدی غیرمنعطف داشت. بعد از مدتی با التماس یك تلویزیون شكسته خریده بودم كه فقط اخبار نگاه كنم. اما زمانی كه به ایران آمدیم همسرم برای 10 سال شاگرد مرحوم اسماعیل دولابی كه از اوتاد زمان بودند، شد. ایشان بیشترین تاثیر را بر زندگی همسرم گذاشتند و یك فرد آرام و سرشار از بردباری و رواداری از او ساختند. همسرم با اخلاق و دیدگاه جدید بیشترین تاثیر را بر زندگی خانوادگی و دیدگاه‌های من و فرزندان‌مان گذاشت و به‌طور غیر مستقیم از انفاس قدسیه آن بزرگمرد بهره‌مند شدیم. از آن پس ما اساسا وارد فاز دیگری از زندگی شدیم.» در ادامه می‌گوید كه همسرش حتی در محافل سطح بالای اجتماعی نیویورك تاثیرگذار بود و به این وسیله بسیاری از متنفذین و متمولین اجتماعی آمریكا هم تحت تاثیر آموزه‌های اسماعیل دولابی قرار گرفتند.
انتقاد از خود
از جمله نكات قبل توجه در این كتاب این است كه ظریف در چند جای خاطرات خود به صراحت و صداقت، از رفتارهای تند و غیر عقلانی خود و دوستانش در وزارت خارجه كه 70 میلیون ایرانی متحمل آن شدند عذرخواهی می‌كند. او در بخشی از كتاب كه به حضور در كمیته حقوق بشر مجمع عمومی سازمان ملل می‌پردازد، در این زمینه می‌گوید: «در كمیته سوم، بحث حقوق بشر به تازگی علیه ایران مطرح شده بود. بنده مسوول این كمیته شدم و آقایان سعید امامی و سیروس ناصری نیز به عنوان همراه من در جلسات شركت می‌كردند. در آن زمان اصرار داشتیم كه حتی اگر كسی یك كلمه نیز راجع به جمهوری اسلامی ایران صحبت كند، ما پاسخ آن را بدهیم. [...] این مقررات در واقع روش كار است، اما این كار به عقلانیت نیز نیاز دارد. در آن مقطع ما به دلیل كم‌تجربگی، قسمت عقلش را لحاظ نمی‌كردیم [...] آن زمان اروپایی‌ها راجع به 20 كشور صحبت می‌كردند و یك دقیقه نیز راجع به ایران می‌گفتند. ما نیز كه جوان و جویای نام بودیم، اصرار داشتیم كه در پاسخ به آن، ده دقیقه صحبت كنیم. لذا كار بنده، آقای سیروس ناصری و آقای سعید امامی این شده بود كه در جلسه به دقت گوش می‌كردیم و مطلب می‌نوشتیم تا من پاسخ بدهم» او به صراحت رفتار آن روز خود را نقد می‌كند و در خلال این نقد رفتارهای رادیكال دولت‌های نهم و دهم در زمینه سیاست خارجی را هم نقد می‌كند و به اتهامات آنها هم پاسخ می‌دهد: «ما به‌دست خودمان بحث كمیته را به سمت ایران سوق دادیم. در حالی كه به اشتباه فكر می‌كردیم این كار برای دفاع از جمهوری اسلامی لازم است. این از تجربیاتی به شمار می‌رود كه ما به قیمت زیادی یاد گرفتیم، اما دوستان جدید نمی‌خواهند باور كنند كه اگر روش‌مان را عوض كردیم از سر بی‌اعتقادی و بی‌غیرتی نبود، بلكه به خاطر تجربه كسب شده بود كه الان دوباره آن كارها را تكرار نكنند. [...] اگر ما تجربه داشتیم و با عقلانیت رفتار می‌كردیم، هیچ‌گاه موضوع كمیته‌ای را كه اصلا راجع به ایران نبود و تا دو سال بعد هم قطعنامه‌ای راجع به ایران نداشت، به این خیال كه می‌خواهیم در برابر هر اهانتی، از جمهوری اسلامی دفاع كنیم، به سمت ایران سوق نمی‌دادیم. البته هدفمان مقدس بود ولی هر كاری روش خودش را دارد و ما اشتباه می‌كردیم».
بزبز قندی در سازمان ملل
ظریف در ادامه نقد بی‌تجربگی اولیه خاطره جالبی از بهره‌گیری از قصه بزبز قندی در سازمان ملل بیان می‌كند: «یادم نمی‌رود زمانی كه نماینده آمریكا سخنرانی كرد و راجع به ایران نیز كلمه‌ای گفت، ما به این فكر افتادیم تا مشت محكمی بر دهان استكبار بكوبیم. پس از مشورت سه نفره قرار شد كه بنده در جواب قصه بزبز قندی را بگویم. [...] در آن جلسه گفتم ما این قصه‌ها را برای بچه‌های‌مان تعریف می‌كنیم تا بدانند كه چطور با استعمار مبارزه كنند. اكنون نیز به آمریكا می‌گوییم كه پنجه‌هایش را از زیر در وارد كند تا ما خون مردم ویتنام و فلسطین را بر دست‌های او ببینیم و بدانیم غصه‌ای كه برای حقوق بشر ایران می‌خورد، غصه گرگ است. [...] نماینده آمریكا نیز در پاسخ گفت كه نماینده ایران آن‌قدر برای این كمیته ارزش و اعتبار قائل است كه افسانه‌ای برای آن تعریف می‌كند. این روش برخورد ما در آن زمان بود.»
بایكوت ایران در سازمان ملل
از جمله دیگر مسایل قابل توجهی كه ظریف در این گفت‌وگوها به آن می‌پردازد جایگاه ایران در فضای بین‌الملل و سازمان ملل در زمان جنگ تحمیلی بود. به گفته او ایران در آن شرایط در شورای امنیت و سازمان ملل فضای تنفسی نداشت و تا قبل از مذاكرات قطعنامه 598 كاملا بایكوت بود: «ما در طول مذاكرات جنگ، تنها با چند نفر می‌توانستیم صحبت كنیم. دیگران یا علاقه‌ای نداشتند یا می‌ترسیدند كه با ما صحبت كنند. گروهی از آنها دیپلمات‌های كشورهای عربی و گروهی دیگر دیپلمات كشورهای غربی بودند. خاطرم هست زمانی كه راجع به قطعنامه مذاكره می‌شد، می‌خواستم در مورد بمب‌های شیمیایی با رئیس شورای امنیت ملاقات كنم. ایشان سفیر فرانسه بودند و به بنده گفتند كه اجازه ندارم با شما صحبت كنم. به همین سادگی. [...] البته در مذاكرات مربوط به قطعنامه 598 جو شورا كمی عوض شده بود. اما هنوز در طول این مذاكرات، مخصوصا بعد از تصویب قطعنامه تا پذیرش آن توسط ایران، واقعا تعداد بسیار محدودی با ما صحبت می‌كردند.» در چنین فضایی بود كه ایران تا مدت‌ها شورای امنیت را تحریم كرد.

چپ‌ها ظریف را دوست نداشتند
ظریف در این كتاب ماجرایی را طرح می‌كند كه به آنچه ولایتی در مناظره‌های انتخاباتی امسال درباره مذاكرات هسته‌ای گفت شباهت بسیاری دارد. در مدتی كه ایران برای پذیرش قطعنامه 598 تعلل می‌كند آمریكا و كشورهای عربی مثل عربستان تلاش می‌كرد شورای امنیت را وادار كند قطعنامه‌ای علیه ایران صادر كند تا اینكه ظریف نامه‌ای تدوین می‌كند مبنی بر اینكه «پذیرش طرح اجرایی مثل پذیرش قطعنامه است» بعد از این نامه آمریكایی‌ها در جلسه غیر رسمی شورای امنیت عنوان می‌كنند این نامه كار نمایندگی ایران است و دولت ایران مجوز این كار را نداده است. در صورتی كه به گفته ظریف خود امام اجازه این كار را داده بودند. علی‌اكبر محتشمی‌پور هم در سخنرانی قبل از خطبه‌های نماز جمعه تهران می‌گوید این نامه كار آقای محلاتی (نماینده وقت ایران در سازمان ملل) است و مجوز و موافقت تهران را نداشته است. بعد از بازگشت محلاتی به تهران علی‌اكبر ولایتی تصمیم می‌گیرد ظریف را به‌عنوان نماینده دایم ایران در سازمان ملل معرفی كند كه محتشمی‌پور مخالفت می‌كند: «ایشان در هیات دولت گفته بود كه این فرد آمریكایی است و نمی‌تواند برود. من به آقای محتشمی‌پور پیغام دادم كه در این دنیا نمی‌توانم كاری انجام دهم اما در آن دنیا از شما نخواهم گذشت.» ظریف در جای دیگری به مخالفت روزنامه سلام با خودش اشاره می‌كند در زمان آقای هاشمی اسم روزنامه سلام كه می‌آمد، تن‌مان می‌لرزید. یادم هست در یك مورد این روزنامه در نامه‌ای به وزیر خارجه نوشته بود كه ظریف در جایی این صحبت را درباره آمریكا كرده و وزارت خارجه باید موضع خودش را مشخص كند، در غیر این صورت ما افشاگری می‌كنیم. ظریف از اینكه جناح چپ حتی در دوره اصلاحات هم رابطه خوبی با او نداشتند، گلایه می‌كند: «روزی به آقای خاتمی به شوخی و جدی گفتم كه زمانی دوستان‌تان به‌خاطر اینكه ما حرف‌های معتدل می‌زدیم، با ما مخالف بودند. حالا هم كه خودشان همان حرف‌های ما را می‌زنند، هنوز با امثال من بد هستند. مثلا در دوره دوم آقای خاتمی، یكی از شرایط تندروهای چپ مجلس ششم برای اینكه به آقای دكتر خرازی رای اعتماد بدهند این بود كه مرا از معاونت عزل كند.» او در ادامه از اینكه بعد از برگزاری اجلاس سران كنفرانس اسلامی خدماتش از طرف اصلاح‌طلبان نادیده گرفته شد، گلایه می‌كند: «تمام كسانی كه در شروع دولت آقای خاتمی وارد این كار شده بودند، جایزه و لوح تقدیر گرفتند اما از بنده و آقای صادق خرازی كه مسوولیت اصلی كار را داشتیم و از زمان آقای هاشمی این كار را انجام می‌دادیم و در دولت آقای خاتمی نیز ادامه دادیم، كوچك‌ترین تقدیری نشد. پیشنهاد اعطای نشان لیاقت به ما در هیات دولت با مخالفت اكثر وزرا روبه‌رو شد.»

بار دیگر سازمان ملل
با وجود مخالفت‌هایی كه ظریف در بین عده‌ای از اصلاح‌طلبان داشت، سرانجام در دولت دوم خاتمی او به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب شد. ظریف چگونگی انتخابش به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد را این‌گونه شرح می‌دهد: «فكر می‌كنم در بهمن‌ماه سال 1380 بین من و آقای دكتر خرازی برای رفتن به نیویورك توافق صورت گرفت. ظاهرا آقای دكتر خرازی نیز همان موقع موضوع اعزام من را به رهبری هم گفته بودند. بعدها رهبری به من فرمودند كه همان روز من به آقای حجازی گفتم كه بهترین گزینه برای نیویورك شما هستید؛ اما بگذارید روند معمول وزارت خارجه طی شود. وقتی كه رسما به ما معرفی شدید، شما هم رسما موافقت كنید. جالب بود كه در این فاصله من با انواع و اقسام شایعات در داخل وزارت خارجه مواجه بودم. شایعاتی از‌ این قبیل كه رهبری با انتصاب من به ‌عنوان سفیر مخالفت كرده است. یا من به اصرار، رهبری را برای ماموریتم ملاقات كرده‌ام و از این قبیل شایعات. البته ایشان بعدا مرا خواستند كه به دیدارشان بروم. صحبت‌های محبت‌آمیزی نیز با من داشتند. فرمودند آقای خرازی در بهمن‌ماه انتخاب تو را مطرح كرد و من به آقای حجازی گفتم با آن موافقم و بهترین انتخاب است. همچنین نكاتی را كه برای ماموریت لازم بود، یادآوری كردند. از جمله نكته‌ای را فرمودند كه من در همه كلاس‌هایم برای دانشجویان گفته‌ام. به من فرمودند حتی اگر در موردی یقین داری كه دیدگاهت 180 درجه با من مخالف است، وظیفه داری دیدگاهت را بگویی؛ یعنی خودسانسوری نكنی. حتی ایشان مطرح كردند كه این یك وظیفه شرعی است. بحمدالله من نیز همیشه این كار را انجام دادم، اما در ظاهر هیچ‌گاه به نفعم نبوده است. اما از لحاظ شرعی، وجدانی و قانونی به این وظیفه پایبند بوده‌ام».

هزینه انجام وظیفه

ظریف همچنین در پاسخ به سوالی درباره مواضع كسانی كه قطعنامه‌های شورای امنیت را كاغذ پاره و لولوی سر خرمن باند نیویورك(ظریف و دوستانش) می‌دانند، می‌گوید: «ما به عنوان ناظر و به عنوان كارشناس موظف بودیم كه بگوییم در دنیا چه می‌گذرد. اگر نوشته‌های رسمی كسانی را كه ما را به عنوان باند نیویورك می‌شناسند در سال‌های 2003 تا 2006 در سایت‌های مختلف به ویژه سایت «بازتاب» ملاحظه بفرمایید، خواهید دید كه می‌گفتند قطعنامه‌ای نخواهد بود. بنده به عنوان كارشناس موظف بودم بگویم كه قطعنامه صادر خواهد شد. دوستانی كه گفتند قطعنامه‌ای نخواهد بود و پس از آن صادر شد به جای اینكه بپذیرند تصوراتشان اشتباه بوده دوباره موضع طلب‌كاری گرفتند و گفتند قطعنامه اهمیتی ندارد، باید پاسخگو باشند، نه بنده و امثال بنده كه بر اساس تجربه و تخصص وضعیت را درست پیش‌بینی كردیم [...] اكنون نزد وجدان خود سربلندیم كه ما مسوولانه این وظیفه را انجام دادیم و هزینه آن را كه بازنشستگی در سن 47 سالگی است پذیرفتیم.»

ارسال نظر