گفتگو
به گزارش گروه آموزش خبرگزاری دانا (دانا خبر) و به نقل از جماران، اگر بچه ها بعد از پایان دوره دبیرستان افرادی ناکارآمد و بدون مهارت هستند و نمی توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند مهمترین دلیل آن این است که ساختار آموزشی برای تبدیل دانش آموزان به دانشجویان برنامه ریزی شده و در آن یادگیری مهارت جایگاهی ندارد. مهدی نوید ادهم به عنوان دبیر شورای عالی آموزش و پرورش کشور تصریح دارد که راهکار حل این مشکلات اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است.
در حال حاضر، مهمترین دغدغه برای بسیاری از دلسوزان کشور این است که چرا فردی که 12 سال از بهترین سالهای عمر خود را صرف درس آموزی کرده و به قولی پشت نیمکتها خاک خورده است بعد از پایان دوره تحصیل از دانش و مهارت کافی برای خوب زیستن برخوردار نیست؟ به نظر شما این حلقه مفقوده کجاست؟
آموزش و پرورش موجود به عنوان یک نهاد آموزشی وارادتی با هدف خاصی طراحی شده و در تحقق هدف خاص خودش موفق بوده و در آن نظام آموزش مهارت خوب زیستن، هدف نبوده است. سئوال شما تغییر در اهداف نظام آموزشی است که با هدف مذکور متفاوت و این عارضهای است که در سیستم آموزشی ما دیده میشود. شما به خوبی میدانید که این نظام آموزشی با این شکل و شمایل یک نهاد وارداتی است که در عصر مدرنیته متولد شد تا یک هدف مشخص را محقق کند. در آن زمان به دلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه، بحث تغییر نظام اقتصادی و روشهای تولید از تولید فردی به تولید کارخانهای مطرح شد. بر این اساس اقتصاد کارخانهای رواج پیدا کرد که روح حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی افراد را تشکیل میداد. ادعای مدرنیته ساماندهی امور زندگی افراد بود و تمام تصمیمگیریها با کارکرد اقتصادی صورت میگرفت. دست اندرکاران نظام آموزشی هم نظامی را طراحی کردند که بتواند پاسخگوی این نیاز اجتماعی باشد و همانند اقتصاد کارخانهای، تولید انبوه فارغالتحصیل داشته باشد.
شرایط اجتماعی چه مطالبهای داشت؟
شرایط اجتماعی این مطالبه را داشت که فارغ التحصیلان این سیستم، تواناییها و مهارتهایی داشته باشند که یا بتوانند وارد بازار کار شوند یا اینکه بتوانند مدارج عالی را طی کنند و تحصیلات تکمیلی را ادامه دهند. برای همین برخی از تحلیلگران به این سیستم آموزشی نام نظام کارخانهای را اطلاق میکنند. شما میدانید که در هر کارخانهای ورودی به نام "input " وجود دارد که پس طی یک سری فرایند، خروجی به نام "output"حاصل میشود. در این نظام دانشآموزان ورودی سیستم و فارغ التحصیل، خروجی سیستم است.
این نگاه چه مشکلاتی دارد؟
آسیب زمانی حاصل میشود که این نگاه در آموزش و پرورش حاکم شود. در این نگاه، 40 دانشآموز با علایق و شخصیتهای مختلف یکسان پنداشته شده و برای همه آنها یک روش و یک کتاب درسی استفاده و بعد با یک روش از این افراد امتحان گرفته میشود و در نهایت افراد با همین روش از سیستم خارج میشوند. روش یکسان پنداری دانشآموزان آفت بسیار بزرگی است که یکی از تحلیلگران این مسئله را به روش کله قندی تشبیه کرده است. این نگاه در سیستم آموزشی اروپا حاکم بود و به همه کشورها تسری پیدا کرد. کشورهای طراح تولید کننده این نظام آموزشی بعد از مدتی در این روش تغییر و تحولی را ایجاد کردند اما کشور ما بعد از ورود این سیستم تغییری ایجاد نشد. اهداف مفروض گرفته شده و تغییراتی در داخل سیستم لحاظ شد. به عبارت دیگر، بعد از صد و اندی سال که از عمر این نهاد آموزشی میگذرد تمام هدف ما این است که بتوانیم دانشآموزان را وارد نهاد دانشگاه یا بازارکار کنیم اما چون این افراد در بازار کار موفق نمیشوند در نتیجه همه راهی دانشگاه میشوند. در طول دوران مدرسه مهارتها و دانشهایی به افراد آموزش داده میشود که با استفاده از آن بتوانند از سد کنکور عبور کنند نه اینکه برای زندگی آماده شوند.
به نظر شما این آرمان که تمام بچهها یکسان در نظر گرفته نشوند در مدارس ایران قابلیت اجرا دارد؟
رعایت تفاوتهای فردی و یکسان پنداشتن دانشآموزان یکی از اصول مسلم و پذیزفته شده تعلیم وتربیت است که در نظامهای آموزشی به آن توجه میشود. در نظام آموزشی ایران هم تغییراتی برای حاکمیت این اصل و انعطاف پذیز نمودن فرآیند یاددهی - یادگیری صورت پذیرفته است اما هنوز نظام در بسیاری از موارد نیاز به تحول جدی و اساسی دارد که خوشبختانه در تدوین سند تحول بنیادین به عنوان یک اصل مهم و تحول آفرین مورد توجه قرار گزفته است.
برخی بر این اعتقاد هستند که مدارس ما افراد را برای خوب زیستن آموزش نمیدهند چرا؟
این مهارتها، مهارتهایی است که در نظام آموزشی ما آموزش داده نمیشود، چون نظام آموزشی ما هدفش وارد کردن دانش آموزان به دانشگاه است. به همین دلیل معلم، کتاب و روشهای آموزشی در پی این ماموریت است که یک سری محفوظات را به دانشآموزان منتقل کنند و دانشآموز با این محفوظات در کنکور شرکت کرده تا بتواند به کمک این معلومات وارد دانشگاه شود. لذا آموزش خوب زیستن هدف کل نظام آموزشی و آموزش و پرورش فعلی نبوده است. البته این سخن به این معنا نیست که برخی از مدیران و معلمان به این مهم نپرداختهاند. البته پس از انقلاب اسلامی کم وبیش طرحهایی برای جبران این نقیصه طراحی و اجرا شده است.
یعنی بر این باورید که سیستم در آموزش دانشآموزان به منظور ورود به دانشگاه موفق بوده است؟
بله به طور نسبی؛ یکی از اهداف این سیستم آماده کردن دانشآموزان برای ورود به دانشگاه بوده که نسبتا موفق است و معدل دانش نظری دانشآموزان ما نسبت به بسیاری از کشورها بالاتر و موفقتر است.
پس چرا همه دانشآموزان برای موفقیت در امر کنکور ناچار هستند که از کلاسهای تقویتی و کنکور بهره بگیرند؟
کلاسهای بخش خصوصی و کنکور در واقع همین هدف را پی گیری میکنند. این کلاسها همواره در تلاش هستند تا مهارت تست زدن را به دانش آموزان یاد بدهند. به عبارت دیگر متولیان این کلاسها به این نتیجه رسیدند که دانشآموزان باید از سد کنکور عبور کنند و به جز این هدف، هدف دیگری برای آموزش و پرورش قائل نیستند. تحقق این هدف چون در توان نظام آموزش و پرورش نیست پس باید بخش خصوصی به بخش دولتی کمک کند. هدف آموزش و پرورش عبور از سد آهنین کنکور شده است سوال شما این بود که چرا بچهها نمیتوانند خوب زندگی کنند. پاسخ شما این است که نظام و کلاسهای آموزشهای آزاد به دنبال این نبوده زیرا هدف چیز دیگری تعریف شده پس شما نباید انتظاری جز این از سیستم آموزشی داشته باشید. متاسفانه اکثر این آموزشگاهها زمینه تحقق اهداف دیگر آموزشی و پرورشی را فراهم نمیآورند بلکه مانع آن هستند و تنها از نقطه نظر اقتصادی و سودآوری به آموزش نگاه میکنند و چون توان مالی بالایی دارند بسیاری را با هدف غلط خود همراه کردهاند و علیرغم اعتراض شدید آموزش و پرورش، صدای ما به جایی نرسیده است.
چرا دانش آموز ما با صرف ساعتها برای یادگیری زبان عربی و انگلیسی از صحبت کردن معمولی با این زبانها ناتوان هستند؟
این به این دلیل است که از ابتدا قرار نبوده که دانشآموزان این مهارت را یاد بگیرند. این هدف برای سیستم آموزشی تعریف شد که دانشآموزان بتوانند تست زبان را به خوبی بزنند. شما از این دستگاه توقعی دارید که آن دستگاه برای تحقق آن هدف ساخته نشده است. مثل اینکه یک قطار میتواند شما را به اصفهان برساند در حالی که شما انتظار داشتید که شما را به مشهد برساند اما از ابتدا برای رسیدن به مشهد طرحی نشده است.
شما در سخنان خود به این مسئله اشاره کردید که سیستم ما به گونهای نیست که استعدادها کشف شود، شما در این مورد چه ارزیابی دارید و فکر میکنید باید چه تدابیری را به کار گرفت ؟
خوشبختانه این نگاه در حضرت امام و مقام معظم رهبری وجود داشته که نظام آموزشی باید کارکرد فرهنگی و انسان سازی پیدا کند و نباید صرفا تلاش خود را متوجه انتقال دانش و معلومات کند. از ابتدای انقلاب تا کنون بارها تلاش شد که این نگاه بر سیستم حاکم شود. در این زمینه موفقیتهایی هم حاصل شده است اما چون تاروپود سیستم برای تحقق آن هدف طراحی شده بود نتوانست اندیشه جدید را تحمل کند. ضرورت رفع این مشکل موجب شد که آموزش و پرورش به این نتیجه برسد که برای تحقق یک هدف جدید نیاز به یک تحول بنیادین دارد به نظر من بایستی کل سیستم بازخوانی و بازتولید شده و اهداف، مبانی، ساختار، رویکرد و روشها تحول بزرگی را تجربه کند تا این هدف محقق شود و این مسئله چیزی است که به نام تحول بنیادین از آن یاد میشود. از نظر من تحول بنیادین، تحولی عمیق، ریشهای و نظاممند و سیستمی و آیندهپژوهانه و مبتنی بر اندیشههای اسلامی است که یک نظام آموزشی جدید میخواهد.
شورای عالی آموزش و پرورش چقدر میتواند در تحقق این هدف به ما کمک کند یا اینکه صرفا یک نهاد تشریفاتی است؟
خوشبختانه شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان مرجع عالی در سیاستگزاری با درک این ضرورت از حدود ده سال پیش وارد این عرصه شد. این شورا به این نتیجه رسید که حک و اصلاحات جزیی در این راستا جواب نمیدهد. این نهاد باور دارد که اگر قرار باشد خروجی سیستم آموزش و پرورش مهارت خوب زیستن، اندیشه عالی، خوب صحبت کردن و خوب ارتباط برقرار کردن، خلاقیت و کار آفرینی را داشته باشد باید نظام آموزشی دیگری بنا شود. در واقع اگر دنبال این خروجیها هستید باید آموزش و پرورش دیگری را دنبال کنید، این آموزش و پرورش توانایی چنین خروجی را ندارد. شما باید این نکته را مد نظر قرار دهید که برای رفتن به مشهد باید سوار قطار دیگری شوید که ریل مناسب برای این کار را داشته باشد. شورای عالی آموزش و پرورش با درک این مسئله وارد میدان شد. در این راستا مطالعات گستردهای با حضور 500 تا 600 نفر از اساتید دانشگاه و حوزه انجام شد و این مطالعات 5 تا شش سال به طول انجامید و در نهایت به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که سندی بنیادین و استراتژیک است مورد تایید قرار گرفت.
منابع شما برای تدوین سند چه بود؟
یکی از مهمترین منابعی که مورد استفاده قرار گرفت نظریات و اندیشههای امام خمینی بود و ما تلاش کردیم که فهم درستی از اندیشههای امام خمینی داشته باشیم و در ثانی به آن وفادار باشیم. دیدگاههای امام و مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار گرفت زیرا در این اندیشهها تاکید شده بود که وظیفه آموزش و پرورش شناسایی و شناخت استعدادهای بالقوه است که میتواند حیات طیبه را برای انسانها فراهم کند. حیات طیبه از تعابیر زیبای قرآنی بوده که در اندیشههای امام و رهبری بارها تکرار شده منظور از حیات طیبه یک زندگی مطلوب در دنیا و آخرت است. به عبارت دیگر، نحوه زندگی و نوع تعامل انسان در این سند مورد بررسی قرار میگیرد. مهارت خوب زیستن معادل همان حیات طیبه است که بسیار متداول میباشد. البته این دو تعبیر با هم تفاوت زیادی دارند زیرا حیات طیبه سعادت دنیوی و اخروی را تامین میکند اما در نظام غربی تنها زندگی دنیوی مورد توجه قرار میگیرد که افراد بتوانند در این مدتی که در دنیا زندگی میکنند زندگی خوبی داشته باشند. این هدف در حیات طیبه هم مورد توجه قرار گرفته است اما در عین حال نگاه خود را متوجه قیامت هم میکند. به عبارت دیگر، در این نگرش باید مهارت خوب زیستن در این دنیا و آن دنیا را برای دانش آموزان به ارمغان بیاورد. زمینه تدریس تمام این مهارتها باید در مدارس ما مهیا شود. خوشبختانه این نگاه با تعبیر اسلام از انسان به عنوان موجودی فطری همخوانی دارد.
من با تمام احترامی که برای شما و تمام همکارانتان قائل هستم لازم است این مسئله را مطرح کنم آیا قبول دارید که هر زمانی که ما خواستیم تغییراتی برای بهتر شدن و کارآمد شدن سیستم انجام دهیم این دستکاریها ، کار را خرابتر کرد. آیا قبول دارید که دیپلمههای ما در حال حاضر از دیپلمههای قدیم بیسوادتر هستند؟
شما این مسئله را مد نظر قرار دهید که تعریف سواد نسبت به گذشته متفاوت شده است. سواد دیروز به این معنی بود که افراد گلستان و بوستان را خوب بخوانند. به عبارت بهتر، این افراد میراث گرانبها و ارزشمند ایران را می شناختند و نسبت به آن تسلط داشتند،اما دامنه سواد امروز خیلی گستردهتر شده خواندن متون تنها جزیی از سواد محسوب میشود. بچههای امروز سوادی را دارند که دیپلم و لیسانس دیروز از آن برخوردار نبود. الآن بچه دبستان ما توانایی کار با تکنولوژی امروز را به گونهای دارد که لیسانسهای گذشته ندارند. بچههای مدرسهای ما خیلی راحتتر با نرمافزارها و بازیهای رایانهای ارتباط برقرار میکنند که بخشی از این توانمندی در مدرسه به دست آمده است و بخشی در جامعه. با قاطعیت میتوان گفت که امکان تجزیه و تحلیل پدیدهها در دانشآموزان بسیار قوی است. بچههای دوره دبیرستان از گستره دانشی برخوردارند که اصلا قابل مقایسه با ده سال گذشته نیست.
من بیشتر منظورم تسلط بر زبان دوم است؟
متاسفانه آموزش زبان همواره در آموزش و پرورش ما از معایبی رنج برده است قبل از انقلاب هم وضعیت اینگونه بود. در مورد چرایی این مسئله بحث زیادی شده است. این امیدواری وجود دارد که بتوان این ساختار معیوب را اصلاح کرد.
الان مدارس موجود در کشور به خصوص مدارس دولتی با معضلی به نام اعتیاد و سایر معضلات دست و پنجه نرم میکنند، به همین خاطر پدر و مادرها ترجیح میدهند که فرزندان خود را به مدارس غیرانتفاعی بفرستند شما این مسئله را قبول دارید؟
در حال حاضر سن ابتلا به آسیبهای اجتماعی پایین آمده است. من فکر میکنم که باید استراتژی اصلی، مصونسازی بچهها باشد نه محدود کردن. با ایجاد محدودیت نمیتوان فرزندان را نسبت به این آسیبها واکسینه کرد، برای همین باید استراتژیهایی را دنبال کرد تا افراد را مصون کند. محدودیت آفرینی کار نیروهای نظامی و انتظامی است. این نیروها نباید اجازه بدهند که این افراد دور مدارس حضور داشته باشند و مواد مخدر به راحتی سهلالوصول شود. اما در درون مدرسه به عنوان یک نهاد تربیتی باید شرایطی را به وجود آورد که اگر دسترسی به مواد فراهم شد این مواد را استفاده نکنند. افراد باید با انتخاب آزادانه و آگاهانه خود به این مواد آلوده نشوند. تحقق این مسئله نشان میدهد که فرزندان ما خوب تربیت شدهاند. زمانی که نظام آموزشی ما دغدغه تربیت داشته باشند دانشآموز مصونیت پیدا میکند تا زمانی که دغدغه ما آموزش باشد نمیتوان دانش آموزان را نسبت به این امر مصون کرد. اگر شما زمانی دغدغه خود را تغییر داده و دیگر تربیت را قربانی آموزش نکنید و آموزش معبری برای تربیت قرار بگیرد میتوانید موفق شوید. به عبارت دیگر، من میخواهم که فرزندم علاوه بر آموزش دروس، صداقت، ادب، اخلاق و روابط اجتماعی یاد بگیرد. خانوادهها می بایست این مسئله را باور کنند. زمانی که پدر و مادرها به مدیران و معلمان مراجعه میکنند علاوه بر اینکه از نمرات وی میپرسند، باید سوال کنند که صداقت و مسئولیتپذیری فرزند من چقدر است. اگر این دغدغه وجود داشته باشد والدین، فرزندان خود را به مدارسی میبرند که بیشتر دغدغه تربیت داشته باشند وگرنه فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که بیشتر دغدغه آموزش به منظور آمادهسازی کنکور را دارند. من این مسئله را قبول ندارم که این آسیب، خاص مدارس دولتی است بلکه در هر دو نوع مدارس وجود دارد. رفع این معضلات نیاز به همکاری گسترده خانوادهها با مدارس دارد. ما امیدواریم به سمتی برویم که مدارس ما نسبت به این مسئله مصون سازی شود.
به نظر شما چطور میتوان برنامهریزی کرد که مدارس دولتی حضوری پر رنگتر در آموزش و پرورش داشته باشند نه اینکه هر روز بر تعداد مدارس غیر انتفاعی افزوده شود. با توجه به اینکه تحصیل رایگان از اصول قانون اساسی است اما همواره نسبت به کیفیت مدارس دولتی بیتوجهی میشود و بسیاری از خانوادهها ناچار میشوند که فرزندان خود را در مدارس غیرانتفاعی ثبتنام کنند در نهایت این مسئله به شکاف فقیر و غنی دامن میزند؟
به نظر من اولویت باید ارتقای کیفیت مدارس دولتی باشد که در این راستا دولت باید سرمایهگذاری خوبی انجام داده و آن را جدی بگیرد. متاسفانه در دو دهه گذشته درصد اعتبارات ما نسبت به تولید ناخالص ملی روز به روز سیر نزولی داشته و درصدش پایین آمده است درحالی که این مشکل باید رفع شود. از سوی دیگر باید مردم مشارکت خوبی داشته باشند. بخشی از مشارکت مالی بوده و بخشی غیرمالی است. همچنان که بسیاری از خانوادههایی که فرزندان خود را در مدارس دولتی ثبت نام میکنند افراد پولداری نیستند. این افراد چون به یک باور رسیدند از نان شب خود میزنند تا فرزندشان در مدرسهای درس بخواند که کیفیت بهتری داشته باشد. والدین میتوانند در بخش مشارکت غیر مالی هم کمک کنند. اگر این باور در افراد به وجود بیاید مشکلات حل خواهد شد زیرا منابع مالی دولت بسیار محدود است و متاسفانه دولتمردان نتوانستهاند به این نیازها پاسخ دهند، بنابراین باید باب مشارکتهای مردمی بیش از پیش باز شود. البته این نکته را هم قبول ندارم که کیفیت آموزشی و تربیتی تمام مدارس غیردولتی از مدارس دولتی بهتر است.
گفتگو از: معصومه ستوده