به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا، رسول جعفریان طی یادداشتی در خبرآنلاین به دلایل ادامه یافتن بحران در مصر پرداخته است در ادامه این یادداشت از نظرتان می گذرد:
فرض کنیم در مصر دو گروه وجود دارند که هر کدام پنجاه درصد آرای مردم را دارند و حالا برابر هم قرار گرفتهاند. طبعا بخشی از سهم پنجاه درصدی هر کدام، اصلی و بخشی از آن فرعی است و جابجایی بخش فرعی به این طرف یا آن طرف ممکن است. یعنی، ممکن است در یک شرایط و دوره یک گروه شصت درصدی شود و دیگری چهل درصد و بالعکس.
این وضعی است که در حال حاضر در سوریه هم پدید آمده است. بخشی از مردم بشار را می خواهند، چون از القاعده و سلفی ها هراس دارند و نگران آینده خودشان هستند. بخشی از جامعه هم که تدین ویژه سلفی دارند، از بشار روی گردان هستند و متمایل به گروه های سلفی. هرچند می دانیم آنجا در هر دو طرف پای دیگران هم در میان است و بحث تقسیم قدرت و این که مثلا سعودی سوریه را نگه دارد به بهانه این که ایران در عراق است و ... حرفهای دیگر
اما برگردیم به مصر. اگر واقعا دو گروه لائیک های (مسلمان و بسا غیر مسلمان) پنجاه درصد هستند و اخوانی ها هم پنجاه درصد، آیا راهی غیر از جنگ با یکدیگر ندارند؟ آیا باید چنین باشد که اگر هر کدام بر سریر قدرت نشستند دیگری را بزور حذف کنند؟ آیا این تنها راه است؟
تجربه این دو سال نشان داده است که مصر در همین مسیر گام بر می دارد. تا زمانی که اخوانی ها در قدرت بودند، برای حذف دیگران تلاش کردند و آن قدر آنها را تحریک کردند تا بالاخره مخالفان سر به خیابان گذاشتند و ارتش را تحریک کردند و اخوان را سرنگون کردند. حالا هم خودشان آمده اند و افتاده اند به آدم کشی و متهم کردن همه به تروریسم، و طبعا اخوانی ها هم که پنجاه درصد یا همین حوالی هستند کوتاه نمی آیند. این منازعه ادامه خواهد داشت، ولو این که دوباره قصه معکوس شود.
اکنون سوال این است که مشکل اصلی کجاست؟ مصری که گل سرسبد دنیای اسلام بودند و این همه متفکر و نویسنده و دانشگاه هزار ساله داشته و دارد، امروز گرفتار چه مشکلی شده اند که این طور به جان هم افتاده اند و قرار و آرامش شان را بر باد دادهاند؟ آیا هیچ راهی جز منازعه وجود ندارد؟
به نظر می رسد این جدال ادامه خواهد یافت و هر روز که کشته های بیشتری داده شود، شور و شورش اخوان علیه ارتش بیشتر خواهد شد. در این مسیر همین اندک سرمایه ای هم که این ملت دارد، باید نابود و یران شود و باقی مانده خرج ارتش شود و مدتی بعد حتی اگر به زور و با مداخله غربی ها کار نزاع خاتمه یافت، اول بدهکاری و وام گرفتن و باز هم کمکهای میلیاردی امریکا به ارتش مصر و بازسازی مصر و این رشته سر دراز دارد، شاید صد سال یا بیشتر.
باید گفت، اگر ده بار دیگر هم در مصر انقلاب شود، مشکل اساسی که عقب ماندگی فرهنگی و اقتصادی است میان مردم باقی خواهد ماند. سهل است که این منازعات، سبب عمیق تر شدن آن عقب ماندگی هم می شود. عقب ماندگی چیزی نیست که صرفا با انقلاب حل شود. عقب ماندگی چیزی است که با تلاش و کوشش با تقویت بنیه های علمی و اقتصادی با صبوری و بردباری حل خواهد شد.
این مشکل، نه فقط برای مصر است که برای نقاط دیگر دنیای اسلام هم هست، برخی از مناطق مردمان صبورتر و معتدل تری دارد و برخی افراطی و آتشی مزاج. باید به مسلمانان فهماند، که با عوض کردن خود آنهاست نه فقط سران آنها، که می توان این عقب ماندگی را رفع کرد. در این کشورها حتی اگر آدم عاقلی حکومت کند، باز هم هستند عقب ماندگانی که مرتب داد و فریاد می کنند و به جای کار کردن و تلاش کردن و آموختن، با تندی کردن و فحش دادن، می خواهند خود را به پیش ببرند.
باید چاره ای برای عقب ماندگی کرد، عقب ماندگی که امروز جهان اسلام را فرا گرفته، عقب ماندگی که سید جمال آن را فهمید، برای رفع آن کوشید، اما به هزار ویک دلیل باز هم به دلیل همین عقب ماندگی قرار نیست ریشه اش خشک شود. پیشرفت هم بادکنک نیست که اگر بادش کنند بدست آید که تازه اگر این کار را هم بکنند بلافاصله می ترکد. تا وقتی این عقب ماندگی هست، تا وقتی برای آن راه حل درست و حسابی پیدا نشود، هر روز باید منتظر ظهور یک حرکت افراطی باشیم، حرکتی که نانش در داغ نگه داشتن تنور فتنه است.