به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از ایران برای توصیف دیپلماسی جدید ایران در منطقه، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. بخش مهمی از مطالب رسانهها در ماههای اخیر به این موضوع اختصاص یافته است. علی رغم اینکه برخی از محافل رسانهای تلاش کردهاند، دیپلماسی دولت یازدهم را وارد حاشیههایی به دور از واقعیت کنند و دستاوردهای این دوره را نادیده بگیرند، اما کارشناسان این حوزه نگاه دیگری دارند. در 5 ماهه اخیر کمتر کارشناس یا صاحبنظری بوده است که دیپلماسی دولت یازدهم را زیر سوال برده باشد یا به نتایج آن اشارهای نکرده باشد. آنچه بیش از همه مورد توجه محافل کارشناسی قرار گرفته است، مناسبات مبتنی بر برد-برد ایران با غرب و جهان خارجی بوده است که در دستور کار دولت قرار گرفته است.«ایران زلزله سیاسی در منطقه به پا کرد» توصیفی است که محمد کاظم سجادپور صاحبنظر حوزه روابط بینالملل کشورمان در تشریح دیپلماسی جدید ایران در منطقه و جهان به کار میبرد. این استاد دانشگاه و تحلیلگر مسایل بینالملل در گفتوگو با ایران، گفتمان تازه دولت یازدهم در حوزه سیاست خارجی را به مثابه ورود کشور به یک بازی دو سر برد میداند. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
دولت یازدهم رویکرد سیاست خارجی خود را در چارچوب برد- برد تعریف کرده است، آیا از نگاه شما این رویکرد بر مناسبات خارجی ایران حاکم است؟ آیا میتوان این رویکرد را بعدی تازه از سیاست خارجی ایران به شمار آورد؟
درباره سیاست خارجی دولت آقای روحانی باید ترکیبی از عوامل مختلف را مد نظر قرار داد. عناصر و اجزای سیاست خارجی دولت یازدهم، تداوم چارچوبهای مصرح در قانون اساسی و مبانی تعیینکننده رفتاری سیاست خارجی ایران است که صرفا به اشخاص ارتباط ندارد و برگرفته از یک تداوم فکری و نگرشی است. اما نکته دوم آن است که سیاست خارجی در نهایت توسط افراد و تصمیم گیرندگان پیاده و اجرا میشود و در اینجاست که سیاست خارجی دولت یازدهم با بقیه تفاوت پیدا میکند. برداشت دستگاه سیاست خارجی از جایگاه و موقعیت بینالمللی ایران، از یک سو و تعیین اولویتها از سوی دیگر از متغیرهای مهم بر تصمیمگیری محسوب میشود. با توجه به اینکه درانتخابات ریاست جمهوری اخیر در مقایسه با دورههای گذشته، سیاست خارجی جزو محورهای اصلی مورد توجه قرار گرفت. بنابراین رویکرد دولت روحانی از ویژگیهایی برخوردار است که در موضعگیریها و مصاحبههای مطبوعاتی رییس جمهوری و عملکرد دستگاه دیپلماسی قابل تشخیص است. اما ابعاد این رویکرد تازه چیست؟ اول اینکه دولت جدید یک دیدگاه مشخص و معینی درباره جایگاه بینالمللی، چالشها و فرصتهای فراروی ایران دارد. دوم؛ این رویکرد، مبتنی بر یک نگرش منسجم و همراه با تجربه شخصی و پیشین است (آقای روحانی در مقایسه با روسای جمهوری پیشین، سابقه آشنایی عملی با مسایل سیاست خارجی را به خاطر عضویت در کمیسیون سیاست خارجی مجلس و همین طور دبیری شورای عالی امنیت ملی بیشتر از بقیه داشته و لذا در معرض مباحث مربوط به سیاست خارجی از نزدیک بوده است که اوج آن هم پرونده هستهای و همین طور مذاکرات 598 بوده است).
سوم؛ تیمی است که برای سیاست خارجی انتخاب شده و در راس این تیم، آقای ظریف قرار دارد که از بهترین دیپلماتهای دوران بعد از انقلاب و شاید در تاریخ معاصر دیپلماسی ایران و بلکه جهان سوم است. تسلطی که ظریف به مباحث بینالمللی هم از نظر مفهومی و نظری و هم عملی و اجرایی دارد قابل توجه است.
چهارم؛ حاصل عملکرد سیاست خارجی در همین چند ماه نشاندهنده تفاوتهایی است که دولت روحانی هم در حوزه نظری و هم در حوزه اجرایی به نمایش گذاشته است. از جمله اینکه اولویت با پرونده هستهای بوده که گامهای مهمی درباره آن برداشته شده است. در کنار این، یک نگرش منطقی هم مورد توجه بوده که آن هم توجه به منطقه و کشورهای پیرامونی بوده است. همین طور کیفیت حرفهای اداره سیاست خارجی از شاخصهای سیاست خارجی آقای روحانی است.
شما به مواردی درباره رویکردهای سیاست خارجی دولت یازدهم اشاره کردید، اما از منظر دستاوردها، قائل به چه موفقیتهایی در این دوره هستید؟ آیا مواردی برای شمارش موفقیت دیپلماسی دولت یازدهم وجود دارد؟
جایگاه و منزلت جمهوری اسلامی ایران ظرف 100 روز با چند سفر ازجمله سفر به نیویورک آنچنان ارتقایی پیدا کرده که پیامدهای آن را نمیتوان با دوران دیگری در تاریخ مقایسه کرد. از بزرگترین موفقیتهای تاریخ دیپلماسی عمومی در جهان، سفر رییس جمهوری به نیویورک و اقدامهایی بود که وزیر خارجه ایشان درمجموع انجام دادند. نکته جالب در این زمینه سخنانی است که از قول سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان نقل شده است. سعودیها با تلاش خیلی زیاد توانستند رای مجمع عمومی را برای عضویت در شورای امنیت سازمان ملل به دست آورند و موقعی که به عضویت درآمدند به دلیل اعتراضشان به آن چیزی که عدم تحرک کافی آمریکا و غرب درباره سوریه عنوان کردند از جمله اینکه چرا غرب اقدام نظامی در سوریه انجام نمیدهد از عضویت در شورای امنیت سرباز زدند و این را به عنوان یک حرکت اعتراضی مطرح کردند. بعد ازحضور تاثیرگذار ایران در سازمان ملل، سعود الفیصل گفته آمریکاییها به قدری سرگرم لبخند ظریف بودند که فراموش کردند ما عضویت را پس دادیم. پرونده هستهای ایران و برنامه اقدام مشترک که در ژنو به تایید 1+5 و ایران رسید، یک نتیجه مهم برای ایران بود. اگرچه در این خصوص، دو دیدگاه وجود دارد، یک دیدگاه خیلی خوشبینانه معتقد است که همه چیز با این توافق حل شد و یک دیدگاه بدبینانه که فکر میکند کلمه به کلمه و واژه به واژه این موافقتنامه را باید با بدبینی نگاه کرد. ماورای این دیدگاه بدبینانه، یک واقع بینی وجود دارد و آن این است که ایران توانست فضای بینالمللی را تغییر دهد و یک زلزله سیاسی در منطقه ایجاد کند، در ذهنیت کشورهای منطقه یک ساختار ذهنی شکل گرفته بود که ایران توانست آن را برهم زند. این تغییری که ایران ایجاد کرده، سرو صدای بسیاری از متحدان غرب را در آورده و به این ترتیب روشن میشود که ایران در مدت کوتاه، فضا را عوض کرده است. سیاست خارجی و روابط خارجی با تولید فضا بسیار سروکار دارد. در واقع میتوان گفت ایران در مدت کوتاه، فضای کاملا متفاوتی تولید کرده که در این فضا همه آن توهماتی که درباره تهدیدزا بودن کلام و رفتار ایران در بین بازیگران منطقهای و بینالمللی وجود داشت و مبنای حرکتهای ضد ایرانی بود به چالش عمیق کشیده شد.
آقای دکتر روحانی زمانی روی کارآمد که مناسبات ایران و آمریکا قفل شده بود اما بعد از اتفاقاتی که در نیویورک انجام شد و گفتوگوهایی صورت گرفت مختصات فضای ایران و غرب و مشخصا آمریکا را تا چه اندازه برای پیشبرد این تعاملات مهیا میبینید؟
سوال شما مبتنی بر یک فرض اساسی است که همه چیز در روابط ایران و آمریکا قفل شده است. باید در نظر داشت روابط این دو کشور مسأله پیچیدهای است که فقط یک طرف آن ایران است و این رابطه در فضایی از مارپیچهای سیاسی در درون آمریکا، منطقه و جهان پیچ میخورد لذا یک مساله چندجانبه و چند لایه است و هرکدام ازلایههای آن هم در عمق، مباحث و رسوبات فراوانی دارد که بدون توجه به این پیچیدگی نمیتوان ارزیابی دقیقی داشته باشیم. اگر فقط یک مورد را درباره آمریکا بخواهم بگویم این است که در حال حاضر حداقل در یک سطح کلان دو جریان درباره ایران وجود دارد. البته از 2 جریان خیلی بیشتر است اما محورهای اصلی الان مورد توجه بیشتر است. یک، محوری که به کمتر از برخورد نظامی ایران و آمریکا راضی نیست و هدفی جز فروپاشی نظام جمهوری اسلامی را دنبال نمیکند و حتی برخی از جریاناتی که در این گرایش کلان قرار میگیرند آن قدر در ضدیت با ایران رادیکال و تند هستند که تمامیت ارضی کشور را هم در کانون توجه خصمانه خود قرار میدهند.
در نقطه مقابل، جریانی را داریم که در بسیاری از مسایل و موضوعات با جریان اول هماهنگی دارد یعنی آن جریان هم ایران را یک تهدید برای منافع آمریکا میبیند منتها این نوع شیوه برخورد یعنی نظامی کردن و تحریم برای در کنج قرار دادن ایران را به نفع منافع آمریکا نمیبیند و فکر میکند که ایران و آمریکا از طریق تند شدن فضای روابط به نتیجهای که مطلوب دو طرف - از نظر آنها عمدتا منافع آمریکاست - دسترسی پیدا نخواهند کرد و این دعوا، دعوای سیاسی داخلی است و الزاما همه چیز هم به سیاست خارجی یا اینکه ایران چه کار کرده و چه کار میتواند بکند، بر نمیگردد. البته اینجا یک پیوندی هم با نیروها و کنشگران منطقهای دارد. مثلا در کشورهای عربی خلیج فارس جریاناتی هستند که همپوشانی کامل با جریانات رادیکال ضد ایرانی دارند و اسناد ویکی لیکس به خوبی روشن میکند که برخی از افراد موثر به چیزی کمتر از برخورد نظامی بین ایران و آمریکا راضی نیستند. مهمترین موضوعی که بعد از روی کار آمدن دولت جدید در دستور کار قرار گرفته، آن بوده که دیپلماسی ایران به سمت خلع سلاح کردن جناح تندرو رادیکال و حامی برخورد نظامی با ایران پیش رفته و در واقع برای اولین بار است که حتی میتوانیم ببینیم که آیپک یعنی لابی طرفدار اسرائیل به دولت آمریکا فشار میآورد اما دولت آمریکا به این فشارها توجه نمیکند. البته به این معنا نیست که دولت اوباما نگاه مثبتی به ایران دارد، بلکه ایران توانسته جناح تند و رادیکال را منزوی کند بهطوری که الان نتانیاهو در منطقه و شاید در مسایل مربوط به دوستان منطقهای آمریکا در مقایسه با دورههای دیگر در یک انزوا قرار دارد. منتها اگر انتظار داشته باشیم فردا روابط ایران و آمریکا عادی شود این مبتنی بر یک ارزیابی دقیق نیست و باید پیچیدگیهای گوناگونی را که در این رابطه بسیار لایه لایه قرار دارد مدنظر قرار داد.
آیا اوباما میتواند این اختلافات جامعه آمریکایی را در خصوص ایران مدیریت کند؟
سوال جالبی است. درمورد سیستم و نظام سیاسی آمریکا بحثها و گفتوگوهای زیادی در کشور ما وجود دارد برخی رییس جمهور را در آمریکا هیچ کاره میبینند و برخی خیلی نقش میدهند و برخی فقط به ساختارهای سنتی و نهادهای جاافتاده و لابیها توجه میکنند. واقعیت این است که سیاست در آمریکا یک پدیده ترکیبی است که درآن، افراد، نهادها، لابیها و مسایل و موضوعها در یک رابطه پویا در حال اثرگذاری بریکدیگر هستند و اوباما یکی از بازیگران معادله پیچیده ایران و آمریکاست. ریاست جمهوری آمریکا یک نظام فدرال است یعنی دولت مرکزی در سیاست خارجی یک بازیگر عمده است؛ مسایل ایالتها از نظر زندگی روزمره به عهده خود ایالتهاست اما دولت فدرال در زمینه مسایل سیاست خارجی، دفاعی و مسایل کلان اقتصادی مخصوصا سیاستهای پولی تعیینکننده است. در دولت فدرال نظام ایالات متحده، رییس جمهور با اینکه قدرت دارد توسط کنگره زیر فشار و ذره بین و نظارت است در واقع به تعبیری از دانشمندان علوم سیاسی آمریکایی، آنها در بدو تأسیس کشورشان خواستند تجربه اروپایی یک دولت قوی را نداشته باشند لذا دولت در آمریکا مثل اروپا نیست ولی در همین نظام، رییس جمهور در سیاست خارجی نقشهای گوناگون و متعددی دارد. ارزیابی رفتار اوباما در شش سال گذشته درباره ایران نشان دهنده ظرافتها و نکات دقیق تحلیلی است که آن را از سایر روسای جمهور آمریکا متفاوت میکند همه روسای جمهور آمریکا در این مسأله وحدت نظر دارند که ایران بعد از انقلاب، برای منافع آمریکا یک تهدید است ولی میزان و شدت تهدید، چگونگی مقابله با آن و ارزیابی وضعیت ایران در منطقه موضوعهایی بوده که بین روسای جمهور و دول مختلف آمریکا تفاوت داشته است. اگر لحن اوباما را با بوش پسر درباره ایران مقایسه کنید هر دو در یک جایی شبیه هستند ولی به تفاوتها هم باید توجه داشت حتی تیم اوباما در دوره اول وی با دوره دوم متفاوت است مثلا دو ضد ایرانی که عناصر بسیار خطرناکی از نظر منافع ایران قلمداد میشدند و جزو افرادی بودند که برخورد تند و رادیکال را دنبال کرده و نقش تخریبی داشتند - دنیس رایس در شورای امنیت ملی و گری سایمور در کاخ سفید- در دوره دوم به کار گرفته نشدند. همینطور تحولات داخلی ایران یعنی انتخابات ریاست جمهوری، ظرفیتی که در قانون اساسی ایران برای بازتولید قدرت اجرایی و مشارکت عمومی مردم و تغییر بخش اجرایی کشور از طریق انتخابات و روند مدنی صورت گرفت، روی مجموعه فکری و ذهنی تیم اوباما درباره ایران اثر کرده است. مخصوصا اگر تحولات منطقه را نگاه کنیم یعنی 10 سال حضور نظامی آمریکا در افغانستان، لشکرکشی به عراق و... عملا به دولت اوباما این موضوع را اثبات کرده که نمیتواند فقط با زبان تهدید و به کارگیری قدرت نظامی، تحولات منطقه پیچیدهای مثل خاورمیانه را شکل دهد، این مسایل نشان میدهد، نمیتوان از نقش رییسجمهوری آمریکا غفلت کرد اما در عین حال به محدودیتهای ساختاری آن هم باید توجه کرد. رییسجمهوری آمریکا باید در یک ساختار سیاسی حرکت کند ساختاری که کنگره جای مهمی دارد و در کنگره عناصر ضد ایرانی بسیار جا افتادهای هستند به قول پاتریک بیوکانن که یکی از تحلیلگران سیاسی آمریکاست کنگره آمریکا بخشی از خاک آمریکاست که توسط اسرائیل اشغال شده است. از این رو باید گفت که سیاست در آمریکا، حرکت در این مارپیچهای مختلف است.
شما توافق هستهای ژنو را چگونه ارزیابی میکنید. این توافق حاصل یک مصالحه سیاسی است یا یک تبانی بین قدرتهای بزرگ یا حاصل یک عقلانیت در نظام بینالملل؟
در این توافقنامه بازیگران متعددی وجود دارند که عمدهترین آن ایران است. جمهوری اسلامی با اعتماد به نفس به این نتیجه رسید که میتواند از نظر دیپلماتیک، موضوع را حل و فصل کند. فرمولی را پیش برد که بر مبنای آن تلاش کرد تا بهانههایی را که به واسطه آن تحریمهای ناعادلانه علیه ایران شکل گرفته بود از بین ببرد و به طرف مقابل تفهیم کند که برنامههای هستهای ایران، ماهیت نظامی ندارد لذا یک جمعبندی عمومی بود و در این جمع بندی یک یا دو فاکتور نقش ندارد و مجموعهای از عوامل است ولی نقش ایران در این رابطه بسیار برجسته است.
فکر میکنید این توافقنامه در مسیر اجرا با چالشهایی ممکن است مواجه شود؟
توافق ژنو آغاز یک راه است و در همه جا از جمله منطقه و آمریکا مخالفانی دارد. این مخالفان اعلام کردند که نمیخواهند این توافق نهایی صورت گیرد حتی روشهای تاکتیکی خود را از مقابله علنی تغییر دادند به این ترتیب گفتند سعی میکنیم از طریق عوامل و عناصری که داریم بر روند توافق تأثیر بگذاریم، برخی کشورهای عربی هم آشکارا از اینکه چنین توافقی صورت گرفته ابراز ناراحتی کردند و مخصوصا سعی میکنند از طریق کنگره فشار بیاورند. در مجموع چالشهای این توافق کم نیست ولی آن چیزی که از بیرون قابل مشاهده است آن است که اراده سیاسی برای حل این قضیه به وجود آمده و مخالفان سعی میکنند این اراده سیاسی را خدشه دار کنند. در کنار اینها چالشهای تکنیکی و حقوقی هم مطرح است. شاید یک چالش خیلی مهمی که وجود دارد انتظارات وسیع و گسترده است و شاید این چالش روانی چالش کمی نباشد ولی اینطور میشود استنباط کرد که مسیر اصلی ادامه دارد و این چالشها نمیتواند قطاری را که تغییر خط داده به سادگی از مسیر منحرف کند.
جنابعالی در نشست امنیتی منامه حضور داشتید الان عربستان جزو کشورهایی است که درباره رویکرد این کشور درباره ایران خیلی ابهام وجود دارد نگاه این کشور به توافق ژنو چگونه بوده است؟
ما نمیتوانیم درباره کشورهای عربی هم از یک سیاست یکپارچه حرف بزنیم حتی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و عضو شورای همکاری خلیج فارس هم بهرغم عضویت در یک سازمان همکاری منطقهای از وحدت نظر برخوردار نیستند. در کنفرانس منامه آقای یوسف بن علوی، وزیر خارجه عمان آشکارا و صریح به وزیر مشاور امور خارجه عربستان گفت که عمان به هیچ اتحادیهای نخواهد پیوست زیرا برنامه عربستان این است که شورای همکاری خلیج فارس را تبدیل به اتحادیه کند لذا بین دو قسمت جنوبی خلیج فارس یعنی در منتهی الیه غربی که عربستان است و منتهی الیه شرقی که عمان قرار دارد، تفاوت دیدگاه نه فقط درباره اتحادیه و شورا بلکه حتی درباره ایران وجود دارد کشورهایی مثل بحرین و کویت از این توافقنامه حمایت کردند حتی در عربستان یک وحدت نظر در این باره وجود ندارد و نمیتوانیم بگوییم این کشور یکپارچه این توافق را رد میکند. در مجموع بین بازیگران عرب چند نکته وجود دارد.نفس توافق ژنو برای برخی کشورهای عربی صرف نظر از محتوای آن از نظر روانی و راهبردی چالش برانگیز است و میگویند چرا مجموعه بازیگران غربی با ایران به یک توافق رسیدند. برخی از این کشورها معتقدند باید درجمع مذاکرهکنندگان باشند که البته این خواسته مبنای حقوقی و سیاسی ندارد و از نظرعملیاتی هم شدنی نیست. برخی از این کشورها از این ناراحتند که ساختاری که فکر میکردند ایران را به عنوان یک موضوع در کانون توجهات قرارداده بر هم خورده است، گروهی هم فکر میکنند درمناسبات خارجی هر چه آرامش بیشتر باشد و تنش کمتر به سود آنها هم هست لذا نمیتوان از یک دنیای عرب یکپارچه حرف بزنیم حتی یک مجموعه خلیج فارس یکپارچه.