به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا سیدحسین موسویان طی گفت وگویی مفصل با تسنیم در مورد مسایل مختلفی به ابراز نظرات خود پرداخته است که متن این گفت وگو در پی می می آید.
با سید حسین موسویان که طرف میشوی، تصورت از «دیپلمات اسبق هستهای کشورمان» که معمولا با همین نام در رسانههای داخلی شناخته میشود، تغییر میکند.
سالها زندگی در آلمان و آمریکا هم نتوانسته لهجه شیرین کاشیاش را بگیرد. کارکشته و رسانهای به مصاحبه ورود میکند، حتی چالشهای مکرر ما، لبخند از لبانش نمیگیرد.
با همه این اوصاف، مصاحبه ما با سیدحسین موسویان خواندنی از آب در آمد. موسویان از سیر تطورش از خبرنگار به دیپلمات گفت و کارهای سیاسیاش و تاسیس حزب اعتدال و توسعه.
موسویان به ما گفت که علت تاسیس اعتدال و توسعه حلقه افراطیای بود که اطراف خاتمی را گرفته بود تا بدین ترتیب حلقه افراطیونی که حتی شخص خاتمی نیز از حضورشان در عذاب بود، شکسته شود.
گفت که کارگزاران را اعتدالی نمیداند و روحانی هم هنوز نتوانسته همه اعتدالیهای دو جناح را دور خود جمع کند.
این را هم گفت که اصلا تصور نمیکرده پیروز انتخابات امسال روحانی باشد و شانس قالیباف را بیشتر از همه کاندیداهای دیگر میدانسته است.
این را هم گفت که انتخابات 88 نباید منجر به درگیری خیابانی میشد و ماجراهای تیر 78 را هم از اساس وابسته به یک جریان افراطی دانست و معتقد بود که نظام بسیار مقتدرتر از آن است که با چند تظاهرات به چالش کشیده شود.
هیچکس فکر نمیکرد که سیدحسین موسویان اولین گزینه وزارت خارجه احمدی نژاد بوده باشد اما گفت که بوده و پس از گفتوگویی 2ساعته با وی، عطای وزارت را به لقایش بخشیده است.
موسویان از توافق ژنو هم حرف زد و گفت: بهتر است مراقبت کنیم که توافقنامه تمدید نشود و در شرایط کنونی اصلاحطلب و اصولگرا به فکر منافع ملی باشند.
موسویان به ما گفت که از طبقه بورژوا است. اما بهخلاف طبقه بورژوا محافظهکار نبود. صریح به ما گفت که به کف خیابان بردن سیاست خارجی را قبول ندارد و همهپرسی برای رابطه با آمریکا به کف خیابان بردن سیاست خارجی است.
متن مصاحبه تفصیلی تسنیم با حسین موسویان در ادامه میآید. موسویان هماکنون در دانشگاه پرینستون آمریکا بهعنوان پژوهشگر فعالیت میکند و در دولت هاشمی رفسنجانی سفیر ایران در آلمان و در دولت خاتمی معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی (حسن روحانی) و عضو هیئت مذاکره کننده هستهای ایران بود.
روزنامه نگاری که دیپلمات شد
برای شروع میخواهیم در این باره توضیح دهید که چگونه یک شخصیت رسانهای از عرصه دیپلماتیک سر در میآورد و دیپلمات برجستهای میشود، سیر تطور شما از عرصه رسانه به دیپلماسی چگونه بود؟
موسویان: من یک دانشجوی معمولی در آمریکا بودم. به عنوان مسوول انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکا در ساکرمنتوی کالیفرنیا، قبل از انقلاب در روزهای بحرانی به ایران آمدم و با مرحوم آقای بهشتی آشنا بودم و با بچههای حزب جمهوری هم مثل محمد هاشمی، در انجمن در کالیفرنیا با هم بودیم. خب محمد هاشمی به بینالملل آمد و من هم به بخش بینالملل حزب رفتم.
یعنی از همان بدو ورود و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمدیم. بعد از پیروزی بلافاصله حزب تشکیل شد و ما به بینالملل رفتیم. از همان جا کار بینالمللی شروع شد. من یک جوان بیست، بیست و یک ساله بیشتر نبودم. بعد از آن مرحوم آقای بهشتی به من ماموریت داد که بروم به روزنامه تهران تایمز و روزنامه را از دست قطب زاده و بنی صدر در بیاورم و اداره کنم. خب شاید در کنار کیهان انگلیسی تنها روزنامه مهم انگلیسی ایران بود. این موضوع باعث شد که من با اخبار و تحولات بینالمللی مرتب مواجه شوم. سازمان تبلیغات کار غیر رسانهای من بود که معاون آقای جنتی بودم. سازمان تبلیغات هم یک بخش بینالملل داشت که من با توجه به سابقه کار بینالملل خودم، مرتب درگیر کار بینالملل سازمان تبلیغات شدم. بعد به مجلس رفتم و در مجلس به عنوان رییس سازمان اجرایی مجلس مشغول به کار شدم و دوباره آنجا در صحنه بینالملل خواسته یا ناخواسته حضور داشتم. در آن مقطع تقریبا مهمترین ملاقاتهای خارجی کشور را آقای هاشمی داشت. سال 67-66 هم کلا به وزرات خارجه کشور پیوستم. باقی عمرم را در وزارت خارجه به صورت رسمی تا زمان بازنشستگی ادامه دادم.
اگر خاطرتان باشد یک جریان افراطی در جناح اصلاحطلب در شروع کار اطراف آقای خاتمی را فرا گرفت. در سال 78- 77 ، که همان زمان هم وقتی من رفتم آقای خاتمی را ببینم به صورت خصوصی به ایشان میگفتم که این برای نظام، کشور و دولت شما مضر است.
درباره فعالیتهای سیاسی خود صحبت کنید. شما علیرغم این که به عنوان یک دیپلمات شناخته شدهاید در حوزه سیاسی هم فعال بودهاید و حتی برای انجام فعالیتهای سیاسی حزب تشکیل دادهاید. از شما به عنوان یکی از موسسین حزب اعتدال و توسعه یاد میشود. بفرمایید ضرورت ایجاد و تاسیس این حزب چه بود و چگونه به این نتیجه رسیدید که این حزب تاسیس شود و اینکه آیا قبول دارید که اعتدال و توسعه به نوعی انشعاب از کارگزاران سازندگی بود؟ در حال حاضر با توجه به اینکه بسیاری از اعضای این حزب در بدنه دولت حضور دارند، موقعیت این حزب را در آرایش سیاسی جامعه چگونه تحلیل و ارزیابی میکنید؟
موسویان: اولین کار حزبی من از حزب جمهوری اسلامی بود. تا زمان تاسیس حزب اعتدال هم گرایش من به جناح راست سنتی معتدل بود. عمده دوستان من هم در جناح راست سنتی معتدل بودند. مانند آقای رفیق دوست، آقای ناطق نوری، اینها رفقای صمیمی امروز من نیز هستند. من واقعا ارادت قلبی به آنها دارم. همین امروز هم نزدیکترین رفقای من امثال آقای ناطق هستند.
سال 76 به ناطق رای دادم
در انتخابات سال 76 هم در ستاد آقای ناطق فعالیت میکردم و روشن هم بود که کار سیاست خارجی آقای ناطق را من در ستاد انتخاباتی دنبال میکردم. با این حال در یک مقطعی، زمانی که آقای خاتمی در انتخابات پیروز شد مرا دعوت کرد که به شورای امنیت بپیوندم، به آقای خاتمی گفتم من در ستاد آقای ناطق بودم. خاتمی گفت برایم مهم نیست، شما در سیاست خارجی دیپلمات ورزیدهای هستید.
اگر خاطرتان باشد یک جریان افراطی در جناح اصلاحطلب در شروع کار اطراف آقای خاتمی را فرا گرفت. در سال 78- 77 ، که همان زمان هم وقتی من رفتم آقای خاتمی را ببینم به صورت خصوصی به ایشان میگفتم که این برای نظام، کشور و دولت شما مضر است.
منظورتان دقیقا کدام جریان است؟
موسویان: جریان افراطی اصلاحطلب. یعنی در جناح اصلاحطلب یک جریان افراطی در همان اول کار آقای خاتمی وجود داشت و عجیب هم بود وقتی من با آقای خاتمی تنهایی صحبت میکردم از رفتارهای افراطی تیم اصلاحطلب خودش به شدت دلخور بود. نه همه اما از افراطیهای تیماش واقعا دلخور بود. این امر باعث شد که ما به فکر یک جریان اعتدال بیافتیم. در میان این افراد من بودم، آقایان علی جنتی، محمد واعظی، نوبخت، بانک، شیخ عطار و... هم حضور داشتند. این بچههایی بودند که ما با هم تاسیس حزب را پیگیری میکردیم. اولین ویژگیای که ما دنبال میکردیم ارادت به رهبری به عنوان ستون نظام بود. دوم اینکه نه افراد حزب متعلق به طیف افراطی جناح راست باشند، نه طیف افراطی جناح اصلاحطلب. افراد میانه و معتدل هر دو جناح؛ یعنی تز سیاسی ما این بود که برای نجات کشور از جناحبازی و باندبازی و دعواهای جناحی، باید اعتدال پیگیری شود. اگر نیروهای معتدل، متدین معتقد به رهبری و قانون اساسی؛ اینها بتواند یک جریانی را درست کنند؛ این در آینده مبنای یک انسجام ملی میتواند باشد. در واقع تاسیس حزب اعتدال بعد از مشاهده جریان افراطی در جریان اصلاحطلب بود. خاطرتان هست، جریان 78 و دانشجوها و آن بساطی که آن زمان راه افتاد واقعا مایه نگرانی بود. هر کس دلسوز انقلاب بود باید نگران میشد. من خودم فکر نمیکنم که پیروزی آقای روحانی صرفا به خاطر فعالیتهای سازمانی و تشکیلاتی و استراتژی حزب اعتدال باشد. حزب موثر بود اما تنها یک فاکتور بود. ضمن اینکه خود من هم فکر نمیکردم آقای روحانی انتخاب شود. وقتی شنیدم آقای روحانی انتخاب شده، خودم شوکه شدم. تصور من این بود که آقای قالیباف احتمالا شانس بیشتری دارد.
جناحی هم بودند که از کارگزاران فاصله گرفتند و به اعتدال پیوستند، مانند آقای ترکان که اگر عضو کارگزاران هم نبود در آن طیف تعریف میشد، یا مانند آقای نعمتزاده. ممکن است که اینها عضو رسمی کارگزاران نبودند اما در آن طیف تعریف میشدند. خب اینها آمدند به سمت جریان اعتدال. من فکر نمیکنم امروز هم حزب اعتدال گرایش بیشتری به کارگزاران داشته باشد. ولی خب، طبیعی است که افراد کلیدی حزب امروز در دولت هستند. آنها سهم و نقش موثری در دولت دارند.
وقتی شنیدم آقای روحانی انتخاب شده، شوکه شدم
یعنی در آن زمان شما کارگزاران را هم جزو افراطیها میدانستید؟
موسویان: ما کارگزاران را معتدل نمیدانستیم، در غیر این صورت ما به کارگزاران میپیوستیم.
یعنی کارگزاران را افراطی میدانستید؟
ما فکر میکردیم کارگزاران نمیتواند شامل جناح معتدل متدین راست باشد. با آن شاکلهای که درست شده بود. مثلا فرض کنید که در حزب اعتدال آقای ایروانی آمد، که وزیر اقتصاد بود. آقای قاسمی آمد، خود آقای بانک؛ اینها بچههایی بودند که همه از جناح راست آمده بودند و نمیتوانستند بروند به کارگزاران و نمیشد آنها را در آن طیف تعریف کرد. یعنی اگر ما فکر میکردیم که کارگزاران میتواند جریان اعتدال باشد خودمان هم میپیوستیم. خود من هم همان زمان به کارگزاران دعوت شدم اما نپیوستم.
کارگزاران معتدل نیستند
یعنی معتدل نبودند؟
موسویان: معتدل نبودند. به نظر من معتدل نبودند.
اما الان جزو احزاب نزدیک به دولت محسوب میشوند و به دولت مشاوره میدهند.
موسویان: الان اگر ما بگوییم دولت آقای روحانی 100 درصد موفق بوده است که معتدلین دو جناح را در زیر یک چتر جمع کند، این درست نیست. اما من فکر میکنم گرایش ایشان و بینش ایشان و خواست سیاسی وی این است که معتدلین دو جناح را [در دولت به کار گیرد] مثل وزیر کشور که یک فرد معتدل از جناح راست است یا مثلا رییس دفتر، آقای نهاوندیان که یک فرد معتدل از جناح راست است؛ فرض کنید حالا آقای ترکان، نعمت زاده، نوبخت هم هستند. به قول شما ممکن است یکی دو نفر از کارگزارنیها هم باشند که معتدلتر هستند. چون در داخل هر حزبی معمولا افراد معتدل و افراطی نیز هستند.
ما کارگزاران را معتدل نمیدانستیم... ما فکر میکردیم کارگزاران نمیتواند شامل جناح معتدل متدین راست باشد.
آقای موسویان در مورد افراطیها صحبت کردید، میخواستم بدانم نقش افراطیها را در حادثه 88 چگونه ارزیابی میکنید، اینها چه نقشی در حادثه 88 داشتند؟
موسویان: کل جریان 88 یک جریان افراطی بود. شما منظورتان 78 است یا 88؟ من اول برگردم به 78، به نظر من کل جریان 18 تیر 78، آن اتفاقاتی که افتاد، در خیابان و آتش سوزیها و شعارهایی که داده شد، کلاش یک جریان افراطی بود.
یعنی برگرفته از همان جریان افراطی که شما بدان اشاره کردید؟
موسویان: من فکر میکنم اینطور بود. آن زمان ما در شورای امنیت ملی بودیم. من معاون شورای عالی امنیت ملی بودم. من واقعا به عنوان یک کارشناس، از دید امنیت ملی این اتفاقاتی که در تیر 78 روی داد را، تظاهرات و آن نوع شعارهایی که سر داده شد، اینها را واقعا مغایر منافع ملی ایران میدانستم.
اما در مورد انتخابات 88، من فکر میکنم که حوادث بعد از انتخابات خوب مدیریت نشد. اگر بخواهیم منصفانه به موضوع نگاه کنیم، برخوردهای افراطی از هر دو طرف صورت گرفت. ای کاش از همان ابتدا عدهای از عقلا، معتدلین، متدینین دور هم جمع میشدند و این را از همان نقطه شروع مدیریت میکردند و نمیگذاشتند به درگیریهای خیابانی منجر شود. به هر حال انتخابات انجام شده بود. من در مصاحبهها و کنفرانسهای بیرون کشور که [حضور] داشتم تصور آنها این بود که مثلا جنبش سبز به دنبال تغییر رژیم در ایران بوده است. تصور بیرونی منظورم است. من خودم هیچ وقت چنین تصوری نداشتم.
جنبش سبز برانداز نبود
شما جنبش سبز را برانداز نمی دانستید؟
موسویان: من هیچ وقت چنین اعتقادی نداشتم. میگفتم اگر رهبران جنبش سبز، آقای کروبی، موسوی و خاتمی تلقی شوند. آقای کروبی وقتی میخواست کاندید شود میرفت از آقا اجازه میگرفت که کاندیدا شوم یا نه. آقای خاتمی وقتی میخواست کاندیدا شود میرفت از آقا اجازه میگرفت که کاندیدا شوم یا نشوم. تا آنجایی که من یادم است برای تصمیمات مهم این افراد خدمت آقا میرفتند و از آقا اجازه میگرفتند و اگر آقا یک جایی مخالف بود قطعا اینها مخالف نظر ایشان اقدام نمیکردند.
ولی مشی حضرت آقا اینگونه بوده است که به همه اجازه میدادند که در انتخابات کاندیدا شوند، یعنی هیچ وقت اظهار نظر نمیکردند، نه میگفتند بشوید و نه میگفتند نشوید.
موسویان: درست است. ولی همین احترام به مقام رهبری است. چون ما در قانون اساسی نداریم که اگر کسی بخواهد کاندیدا شود باید برود از آقا اجازه بگیرد. به خاطر همین هم آقا به کسی نمیگفتند شما کاندید شوید یا نشوید. ولی همین که حرمت مقام رهبری را حفظ میکردند و میروند و میگویند آقا ما چنین قصدی داریم و آمدهایم از جنابعالی اجازه بگیریم، خود این نشان میدهد که اینها میخواستند در چارچوب قانون اساسی باشند. من معتقدم که اینها خواستار نقض قانون اساسی یا ضد قانون اساسی نبودند. کنار این قضیه حواسمان باشد که همینها روحانی هم بودند؛ آقای خاتمی، آقای کروبی روحانی بودند. رییس جمهور کشور بودند، رییس مجلس بودند، نماینده امام بودند، حتی نماینده خود آقا بودند. من فکر میکنم برخوردهای افراطی صورت گرفت. من 100 درصد با کل این تظاهرات خیابانی که به بینظمی و آشوب و اینها انجامید، واقعا مخالف بودم.
کل جریان 88 یک جریان افراطی بود... من فکر میکنم برخوردهای افراطی صورت گرفت. من 100 درصد با کل این تظاهرات خیابانی که به بینظمی و آشوب و اینها انجامید، واقعا مخالف بودم.
فکر کنم منظورتان از شروع، شما نمیخواهید بگویید که در شروعش مدیریت نشد، یعنی کسی مثلا میتوانست آقای موسوی را مدیریت کند که نگوید تقلب شد؟
موسویان: نه اصلا من حرف دیگری میزنم. من میگویم باید یک جمعی مجاب میکردند آقای کروبی و آقای موسوی را که به هر حال اگر شما معتقد هستید که تقلب صورت گرفته، وقتی رهبری صحت انتخابات را تایید میکنند، وقتی شورای نگهبان تایید میکند؛ تمام.
شما به اینکه اساسا قبل از انتخابات سناریوی تقلب و حتی درگیریهای خیابان برنامهریزی شده بود، کلا اعتقاد ندارید؟
موسویان: من اصلا نمیدانم. من نمیتوانم جزییات را تجزیه و تحلیل کنم. چون من خودم در آن مقطع درگیر بحران سیاسی مربوط به خودم بود. من تصمیم گرفتم به هیچ وجه من الوجوه در هیچ ستادی نروم. و اصلا و مطلقا در فعالیتهای انتخابات هیچ حضور و فعالیتی نداشته باشم. نه به ستادی رفتم. نه در هیچ انتخاباتی بودم، نه در مباحث قبل از انتخابات، نه در مباحث بعد از انتخابات. نه با کسی صحبت میکردم.
اینکه میفرمایید که مدیریت نشدند یا مثلا با آنها برخورد نشد شاید منظورتان قبل از انتخابات است چون این سناریویی بود که از مدتها قبل از انتخابات کلید خورده بود؟
موسویان: قبل از انتخابات، گفتم خدا را گواه میگیرم اصلا نمیدانستم. چون اصلا نبودم. خودم را کاملا کنار کشیده بودم. کاملا و صد درصد کنار نشسته بودم.
چون اگر ما کل اطلاعات را با هم در نظر نگیریم و قبل و بعد از انتخابات را کنار هم نچینیم نمیتوانیم به جمعبندی درستی برسیم.
موسویان: قبول است، من می خواهم برگردم به خود انتخابات.
انتخابات یک پروسه بود که تنها یک بخش آن روز انتخابات و موضوع تقلب بود. آقای ابطحی و آقای حجاریان و خیلیهای آمدند و اذعان کردند که این یک برنامه بود. یک طرح از پیش برنامهریزی شده بود. آقای ابطحی در دادگاه علنا گفت که اصلا تقلبی صورت نگرفته است.
در انتخابات 88 فعالیت نداشتم
موسویان: میگویم اینها را من اطلاع ندارم.
ندانستن این موارد و نادیده گرفتن آنها باعث میشود که اشتباه تحلیل کنیم و بگوییم که باید با آقای موسوی و کروبی بهتر برخورد شود.
موسویان: من حرف دیگری میزنم. من حرفم این نیست. میگویم چون اصلا درفعالیتهای انتخاباتی قبل از 88 هیچ نوع حضوری نداشتم و در هیچ ستادی و در هیچ جلسهای نبودم، بنابراین اطلاع نداشتم. من اصلا بر میگردم به انتخابات. یک انتخاباتی انجام شد. یک عده معتقد بودند که تقلب شده است، یک عده معتقد بودند تقلب نشده است. بالاخره این طبیعی است در جامعهای که آزاد است دموکراسی هم هست نمیشود گفت که شما چطور فکر کنید وچطور اعتقاد داشته باشید. اما از لحظهای که رهبری رسما صحت انتخابات را تایید کرد و شورای نگهبان هم رسما صحت انتخابات را تایید کرد به چالش کشیدن نتیجه انتخابات به مصلحت منافع ملی ایران نبود. در چارچوب قانون اساسی هم نبود. من اصلا میخواهم کلیتر و فراجناحیتر فکر کنم.
یعنی اشتباه استراتژیک موسوی و کروبی را در این مقطع قبول دارید؟
موسویان: من اگر جای آقای موسوی و کروبی بودم، خدمت آقا میرفتم و عرض میکردم که آقا از نظر ما این انتخابات سالم نبوده، چون حضرتعالی میفرمایید که سالم بوده و تایید میکنید، چون شورای نگهبان تایید میکند ما تمکین میکنیم. تمام!
آنها استناد هم نداشتند که تقلب شده.
موسویان: اصلا مهم نبود که استناد داشته باشند یا نداشته باشند. من میگویم کلا تمام دیگر!
از لحظهای که رهبری رسما صحت انتخابات را تایید کرد و شورای نگهبان هم رسما صحت انتخابات را تایید کرد به چالش کشیدن نتیجه انتخابات به مصلحت منافع ملی ایران نبود.
حتی اگر یک جایی به فرض محال (فرض محال که محال نیست) ادعای آنها مستند هم بود باید قبول میکردند؟
موسویان: البته اگر مستند بود که رهبری آن موضع را نمیگرفت. ببینید، من معتقدم که رهبری معتقد بود که هیچ چیز مستندی وجود ندارد. اما به فرض محال که مستندی هم وجود داشت بالاخره انتخاباتی برگزار شده و تمام شده بود. دعوای داخلی، لشگرکشی خیابانی یا از آن طرف آن اتفاقاتی که در کهریزک افتاد... خاطرتان هست اتفاقاتی که در کوی دانشگاه افتاد و در کهریزک، اولین معترض به آن خود مقام معظم رهبری بود.
ایشان هم به لشگرکشی خیابانی معترض بودند و هم معترض بودند به نحوه برخوردهایی که در کهریزک ودانشگاه تهران صورت گرفت. به این میگویند اعتدال دیگر. ایشان نه برخوردهای افراطی آن طرف را، نمونهاش کهریزک و دانشگاه و نه برخوردهای افراطی این طرف و برگزاری بدون مجوز تظاهرات و این بساطی که در کشور راه افتاده را قبول نداشتند. من خودم دلم میخواست که بلافاصله بعد از انتخابات این بحران خاتمه پیدا کند. آقای موسوی و کروبی هم همان روابط گذشته را احیا کنند. اگر آن موقع آقای موسوی و آقای کروبی خدمت آقا میرسیدند و میگفتند آقا به هر حال ما اعتقاد خودمان را داریم و اشکالی هم ندارد، حرف آخر مال شماست. و چون شما فرمودید ما مطیع هستیم. سکوت میکنیم، تمام! از آن طرف هم تقاضا میکردند با این برخوردهایی که در کهریزک و در دانشگاه شد، خیلی جدی برخورد شود، متخلفین مجازات شوند و معلوم شود، قضیه را تمام میکردند.
شما قایل به تقلب بودید؟
موسویان: من به خدا اصلا هیچ درگیر انتخابات نبودم.
بالاخره شما به عنوان یک کارشناس که از بیرون روند انتخابات را نگاه میکند، با توجه به سابقه حضور در ستاد آقای ناطق، اصلا امکان تقلب وجود دارد؟
موسویان: نه، من در ستاد آقای ناطق در سال 76 تقلبی ندیدم.
خب شما سازو کار را دیدید؟
موسویان: ساز و کار را دیدم.
خب با این ساز و کار، وجود ناظرها از شورای نگهبان و ناظرهای مردم، آیا اساسا امکان تقلب در آن سطحی که ادعا میکردند، وجود داشت؟
موسویان: ببینید، من خبر ندارم که اصلا نمایندگان آقای موسوی و کروبی، مستنداتی به شورای نگهبان دادند یا نه، من اصلا خبر ندارم. دادند یا ندادند؟ اگر ندادند که اصلا چرا مطرح میشود؟ اگر دادند، شورای نگهبان رسیدگی کرده و گفته که اینها درست نیست و تمام دیگر. اصلا من با کل این قضیه مخالف بودم.
بالاخره از نظر شما تقلب شده بود یا نشده بود؟
موسویان: نمی دانم من، اصلا کاری به این قضیه نداشتم. من می گویم وقتی رهبری و شورای نگهبان صحت انتخابات را تایید کردند ما باید بگوییم صحیح بوده است دیگر تمام!
اینطوری بار را انداختن به دوش رهبری نیست؟
موسویان: نه! نه! شورای نگهبان هم تایید کرد. شورای نگهبان هم تایید کرده بود. بالاخره آنها در عالیترین سطوح جزییات را دارند. من که خانهنشین بودم. در هیچ جلسهای شرکت نمیکردم. در هیچ ستادی نمیرفتم. با احدی درباره مسایل انتخابات صحبت نمیکردم. من اصلا چه اطلاعی داشتم؟
بعد از انتخابات هم همین طور بود. بعد از انتخابات نه من تظاهراتی رفتم، در هیچ چیزی هم شرکت نکردم. اما وقتی که رفتم آمریکا، من فضایی دیدم در آمریکا، انگار تصور عمومی سیاستمداران آمریکا و افکار عمومی آمریکا این بود که یک جنبش سبزی در ایران راه افتاده که دیگر صد درصد تغییر رژیم را محرز کرده است. من اصلا نمیخواستم مصاحبه کنم. میخواستم سکوتم را مثل داخل ادامه دهم. اما وقتی دیدم یک چنین برداشت فوقالعاده خطرناکی حاکم شده بر افکار عمومی غرب و بر سیاستمدارن غرب، والاستریت ژورنال که با من صحبت کرد گفتم اصلا کل این تصوراتی که جنبش سبزی وجود دارد که میخواهد تغییر رژیم دهد، اولا این یک تصور غلط است ثانیا اصلا تغیر رژیم اتفاق نمیافتد. مبنای شما کلا بیاساس است و نظام بسیار مقتدرتر از این است که با چند تظاهرات به چالش کشیده شود؛ ثالثا این یک مسئله داخلی است که خیلی زود و به سادگی حل میشود. چیز خیلی مهمی نیست.
نظام بسیار مقتدرتر از این است که با چند تظاهرات به چالش کشیده شود
فرمودید که در آن مقطع دچار بحران سیاسی خودتان بودید. درباره این بحران سیاسی که در گیر آن بودید مقداری توضیح دهید. چه اتفاقی افتاد، شاخصهها و مختصات این بحرانی که از آن صحبت کردید، چه بود؟
موسویان: چون بعد از بحران برای من محرز شد که مقامات عالی نظام نظرشان این است که به محتوای این حادثه و مسائلاش دامن زده نشود، سکوت کردم. البته اعتقاد خودم هم همین بود. من واقعا قبل از اینکه آزاد شوم از من سوال کردند شما چه موضعی خواهید گرفت؟ من گفتم من سکوت خواهم کرد. بعدا هم که، یعنی بعد از تصمیم خودم پیامی به من داده شد که به مصلحت نظام و به مصلحت منافع ملی این است که شما سکوت کنید. این صد درصد به اعتقاد خودم هم همراه بود. من از ابتدای بحران تا به امروز سکوت کردم. قبل از رای دادگاه در اوج اتهامات در سطوح عالی من سکوت کردم. بعد از رای دادگاه با این که من تبرئه شدم باز هم اتهام میزدند، باز هم سکوت کردم. 4 سال بیرون بودم. هر کس آمد سراغ من گفتم من یک کلمه درباره موضوع شخصی خودم صحبت نمیکنم. بنابراین به من اجازه بدهید که همان راه را ادامه دهم. من واقعا به مصلحت کشور نمیدانم که اینگونه مسائل به حق یا به ناحق در افکار عمومی مطرح شود.
آن چیزی که برای من سکینه قلبی بود و به من آرامش میداد این بود که در سطوح عالی افرادی که باید بدانند اینها بیاساس است، میدانستند.
اتهام جاسوسی
ولی شما از تمام اتهامات تبریه نشدید؟
موسویان: ببینید اصل این اتهامات که میزدند، اصل محور اتهاماتی که در تمام رسانهها مطرح می شد، جاسوسی بود.
نقش آقای هاشمی در حمایت از شما چگونه بود، ایشان در اوج اتهامات شما را با خودش به جلسات و به اماکن عمومی میبرد.
موسویان: نه. آقای هاشمی در کل چند ماه اول یک کلمه بیشتر نگفتند. گفتند «حقیقت روشن خواهد شد.» چیزی بیشتر از این نگفتند. یک وقتی هم که من به مرکز تحقیقات در یک جلسهای رفتم، 6-5 ماه بعد از بازداشت من بود.
ولی بالاخره شما خودتان دیپلمات هستید، میدانید تمام این کنش و واکنشها حرف دارد؟ اینکه ایشان شما را با خود به جلسات ببرند به معنی حمایت از شماست.
موسویان: ببینید واقعیت درباره پرونده من این بود که فقط آقای هاشمی نبود. خاطرتان هست صریحترین اظهار نظر را درباره پرونده من آقای ناطق داشت. آقای ناطق در جمع وعاظ تهران خیلی صریح و رک و پوست کنده اعلام کرد که من از ابتدای این پرونده تا به امروز در جریان هستم. همه پرونده را هم مطلع هستم. اتهامات بیاساس است.
ولی آقای ناطق قاضی پرونده نبودند.
موسویان: نه! ببینید شما الان کنش و واکنش را میگویید. من میخواهم کنش و واکنش را بحث کنم.
اگر آقای هاشمی مسوولیت آن اسنادی که دست شما بود را نمیپذیرفت باز شما حکمتان تعزیری میشد؟
موسویان: اصلا اسناد، اسناد مهمی نبود. آن اسناد اسناد دوره سفارت خودم در آلمان بود. من از سوابق خودم یک کپی آورده بودم. گزارشهایی که خودم نوشته بودم. در منزل بنده یک فقره سند راجع به دوره شورای عالی امنیت ملی نبود. یک دوره ماموریتی بود و گزارشهایی که خودم نوشته بودم. من دلیلی برای نگه داشتن این اسناد داشتم که آن را نمیگویم. اما مقامات عالی وزارت خارجه هم امضا کرده بودند که من میتوانم یک کپی از این اسناد را برای خودم داشته باشم. طبق قانون نگه داشتن حتی اصل سند سری با اجازه مقام مافوق قانونی است.
من دلیلی برای نگه داشتن این اسناد داشتم که آن را نمیگویم. اما مقامات عالی وزارت خارجه هم امضا کرده بودند که من میتوانم یک کپی از این اسناد را برای خودم داشته باشم.
اما اگر آقای هاشمی نمیپذیرفتند؟
موسویان: نه قبل از آقای هاشمی؛ مسوولان وزارت خارجه مجوز داده بودند. کاری به هاشمی ندارد. مسوولان وزارت خارجه، پذیرفته بودند. اجازه بدهید من اسم نیاورم. وزارت خارجهای که بنده کارمندش بودم. در همان مقطع، اصلا چه کاری به آقای هاشمی دارید؟ کسی که مکتوب امضا کرده بود و اجازه داده بود مقامات وزارت خارجه بودند. طبق قانون هم اگر مقامات بالاتر شما به شما اجازه بدهند، شما میتوانید حتی اصل سند سری را برای خود نگه دارید. دیگر بالاتر از این که نیست که؟
اولا این اسناد مربوط به 15 سال قبل میشد. ثانیا گزارشهای خودم بود. یعنی اینهایی که خودم نوشته بودم. ثالثا با مجوز مقامات وزارت خارجه بود. نگه داشتن این اسناد علتی داشت که من نمیخواهم آن علت را باز کنم. ولی مقامات سیاسی و امنیتی کشور دقیقا به علت نگهداری اسناد واقف شدند و این که چرا مسوولان وقت وزارت خارجه به من اجازه دادند از عملکرد خودم در دوره آلمان یک کپی داشته باشم.
گزینه اول وزارت خارجه احمدی نژاد بودم
پس حبس تعلیقی شما برای چه بود؟
موسویان: نه، اجازه بدهید. در دادگاه اول از هر سه اتهام تبریه شدم. بعد هم در همان رای آقای حداد [قاضی پرونده] نوشت که اینها با مجوز مقامات عالی بود. آقای حداد در رایاش هم نوشت اتهامی به نام اتهام جاسوسی در پرونده وجود ندارد. 6 ماه بعد از بازداشت بنده.
اما آنقدر در سطوح بالا و در افکار عمومی به این موضوع دامن زده شد که کل جامعه نسبت به چیزی که اصلا وجود خارجی ندارد و به کل رسانههای دنیا کشیده شده حساس شدند و در انتها مجبور شدند دادگاه بعدی را هم تشکیل دهند. این چیزی بود که به افکار عمومی دنیا کشیده شده بود، دادگاه هم مجبور شد رسیدگی کند و تبرئه کردند. اصل مساله این بود. حالا نهایتا در دادگاه سوم رای دادند که بنده 5 سال از خدمات مربوط به حوزه دیپلماتیک محروم باشم، نه از مشاغل دولتی، فقط دیپلماتیک. قاضی پرونده هم به خوبی می دانست که نه آقای احمدینژاد به من پست میداد و نه من از ایشان پستی میپذیرم. کاملا روشن بود چون اولین کسی که آقای احمدی نژاد برای [پست] وزیر خارجه دعوت کرد من بودم. با اولین کسی که برای وزیر خارجهاش صحبت کرد، من بودم. اما ما دو ساعت صمیمی، دوستانه خیلی صمیمی صحبت کردیم و دیدم که ما اختلاف نظر فوقالعاده عمیقی در سیاست خارجی با همدیگر داریم. من فکر میکردم که وزیر خارجه باید کسی باشد که به سیاستهای رییس جمهور معتقد و وفادار باشد. من خب اعتقاد نداشتم. من به ایشان گفتم کسی باید این پست را بپذیرد که به سیاستهای رییس جمهور معتقد باشد. من اعتقاد نداشتم. من به ایشان گفتم اگر این پست را بپذیرم، باید منافق باشم. به چیز دیگری اعتقاد داشته باشم و بیایم کاری کنم که به آن اعتقاد ندارم.
حالا بعد از اینکه آقای احمدی نژاد این بحث را با من کرد شاید روزهای اول بود که آقای متکی وزیر خارجه شده بود و مرا دعوت کرد و گفت موسویان! من ابلاغ شما را به عنوان مسوول امور هستهای کل وزارت امور خارجه آماده کردهام.
اصلا چنین جایگاهی در وزارت خارجه داریم؟
موسویان: نه، خب میخواست این را درست کند که کل وزارت خارجه یک پست در سطح معاونین داشته باشد و به من گفت که حتی معاونین و تمام نمایندگیها را هم موظف کرده تا در این پست با من هماهنگ باشند. من گفتم آقای متکی! من نه مشکل پست دارم و نه مشکل حقوق دارم. من مسالهام این چیزها نیست. ما نسبت به سیاستهای هستهای اختلافنظر داریم. الان همه اجزا و ارکان باید با هم همفکر و متحد باشند و برای اینکه پیشبرد برنامه هستهای واقعا ایجاب میکند که شورای امنیت، وزارت خارجه اینها همه متحد و به یک استراتژی معتقد باشند. خب من که میدانید اختلاف نظر دارم. من به آقای متکی گفتم برای من مثل روز روشن است که با این سیاست پرونده ایران به شورای امنیت میرود. برایم مثل روز روشن است که تحریم میشویم و من نمیتوانم این مسیر را بپذیرم. بعد از آن آقای لاریجانی با من صحبت کرد.
اولین کسی که آقای احمدی نژاد برای [پست] وزیر خارجه دعوت کرد من بودم...ما دو ساعت صمیمی، دوستانه خیلی صمیمی صحبت کردیم و دیدم که ما اختلاف نظر فوقالعاده عمیقی در سیاست خارجی با همدیگر داریم.
آقای محمد جواد لاریجانی؟
موسویان: نه، علی لاریجانی، من بعد از انتخاب آقای احمدی نژاد مشاور سیاست خارجی لاریجانی شدم. یعنی من و علی آقا بعد از 8 سال که در شورای امنیت همکار و رفیق نزدیک بودیم و امروز هم هستیم، علی آقا به من گفت که تو تنها کسی از تیم هستهای سابق هستی که میخواهم به او مسوولیت بدهم تا در کنار من باشد. مشاور من در امور سیاسی باش و به من کمک کن. من گفتم چشم! هر کاری از دست من بر برآید انجام میدهم.
این را وقتی علی آقا گفت که دید من پست هستهای وزارت خارجه را نپذیرفتم. هستهای وزارت خارجه را هم خود آقای لاریجانی به آقای متکی گفته بود که آقای موسویان آنجا باشد، اینجا هم آقای وحیدی است. من نمیخواستم با آقای وحیدی اصطکاک پیدا کنم. من میخواستم که متفق القول بروند جلو، هر تفکری که دارند. ما دیگر داخل خودمان دعوا نکنیم. چون ما خیلی اذیت شدیم. چالشهایی که داخل خودمان داشتیم. من نمیخواستم من برای تیم جدید عامل چالش باشم. بعد آقای لاریجانی به من گفت که با آقای متکی صحبت کرده بودند، که شما سفیر ایران در چین شوید. گفتم من باز نمیتوانم. سفیر باید معتقد به سیاست خارجی رییس جمهور باشد. برود مرد و مردانه از سیاست خارجی رییسجمهور دفاع کند.
گفتید که یک سری اطلاعات محرمانه داشتهاید و اینها چیزی بوده که خودتان نوشته بودید این سوال واقعا میماند که چرا آقای موسویان که خودشان اینها را تدوین کردهاند و طبعا کسی که نگارنده است از تمامی محتوا مطلع است، اینها را نگه داشته است؟
موسویان: عرض کردم علتی دارد که نمیخواهم بگویم. به این دلیل که این کاملا مغایر مناقع نظام است. منتها اینکه گفتند ایشان اطلاعات محرمانه در خانهاش داشته. آنها فقط و فقط درباره دوره ماموریت من در آلمان است. همه هم گزارشهای خودم بود که کپی داشتم. آن هم با مجوز مقام بالاتر خود در وزارت خارجه و صد در صد هم قانونی بود.
پس با این حساب چه میشود که شما به 5 سال محرومیت از مشاغل محکوم میشوید؟
موسویان: بعد از اینکه رای سوم دادگاهها اعلام شد من گفتم من رای را قانونی نمیدانم اما برای حفظ مصالح نظام به رای اعتراض نمیکنم و سکوت میکنم برای اینکه من چالش در داخل بر سر منافع ملی را واقعا مغایر مصالح میدانم. از طرف خودم نمیخواستم این چالش ایجاد شود. حالا خاطرتان باشد که به آقای هاشمی اشاره کردید عرض کردم اولا درصحن علنی آقای لاریجانی دفاع کرد. آقای لاریجانی رفت به دانشگاه شریف و گفت دین خود را نفروشید موسویان جاسوس نیست. آقای ناطق دفاع کرد. اینها همه رهبران جناح راست بودند.
در پشت پرده، افرادی که از جناح راست از من دفاع میکردند بیشتر از افرادی بود که در طیف مقابل دفاع میکردند. خب برای اینکه تمام عمر سیاسی من بیشتر با جناح راست بود. افرادی بودند که فامیل و خانواده و پدر و تمام زندگی مرا میشناختند. آنها شهادت دادند که این اتهامات بیاساس است.
ولی به نظرتان این پارادوکس نیست که شما بخشی از یک رای که شما را از جاسوسی تبریه کرده قبول کنید و بقیه رای را که اخلال در امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام است، قبول نکنید و بگویید اینها از نظر حقوقی درست نبود؟
موسویان: نه ببینید. رای که به نظر من مشخص بود. چون من روزی که خدمت آقای صلواتی رفتم از ایشان خواهش کردم دادگاه علنی برگزار شود و ایشان گفت نه، گفتم چه اشکالی دارد همه رسانهها را دعوت کنید. داخل و خارج بیایند. کتبی این تقاضا را دادم. ایشان مخالفت کرد. چون میخواستم بگویم که در طرف مقابل مقاماتی بودند که تقاضای دادگاه علنی میکردند. من در نامهام نوشتم که طرف مقابل که تقاضای دادگاه علنی کرده، من هم تقاضا میکنم. دو طرف متقاضی هستند دیگر. من که ترسی از دادگاه علنی ندارم. ضمن اینکه مخالف بودم با علنی شدن محتوای این بحث. ولی وقتی طرف مقابل یکسره میگفت علنی باشد خب طبیعتا من هم پذیرفتم.
چگونه این را پارادوکس نمیدانید؟
موسویان: من که متوجه میشدم این قضیه کاملا سیاسی است.
شما میگویید دولت که رفیق شما بودند؟
موسویان: من نگفتم دولت رفیق من بود. آقای احمدینژاد که مرتب به من اتهام میزد.
از شما دعوت کرد برای وزارت...
موسویان: خب بله، اما بعدش که اینطور نبود. آن اول بود. من یک واقعیت تاریخی را گفتم. گفتم آقای احمدی نژاد اولین کسی که برای وزارت خارجه دعوت کرد، من بودم.
یعنی هیچ تحلیلی ندارید که آقای احمدینژادی که اولین گزینهاش آقای موسویان بود، چرا یکباره اینگونه تغییر موضع داد؟
موسویان: تحلیل دارم. اطلاعات هم دارم. نمیخواهم بگویم. نه اینکه ندانم. اگر بدانید واقعا به مصلحت کشور نیست. من خودم را قربانی کردم در این مدت. در حد 7 میلیارد به من اتهام بیاساس زده شد. در خارج از کشور هزاران رسانه به من مراجعه کرد من یک کلمه درباره خودم صحبت نکردم. یک کلمه در هیچ مصاحبهای صحبت نکردم. سعی کردم فقط از مسایل کشور صحبت کنم و دفاع کنم. من به خودم این را میگفتم که جهاد با نفس در این است که درباره مسایل شخصیات صحبت نکنی و از مصالح کشور دفاع کنی. آن مسایل را هم به خدا واگذار کنی.
هماهنگی گفت وگوی روحانی با اوباما با من نبود
ما چند نمونه دیپلماسی داریم. دیپلماسی رسمی، دیپلماسی رسانهای، دیپلماسی پنهان، دیپلماسی عمومی و... برخی میگویند که شما در دیپلماسی پنهان جمهوری اسلامی خصوصا در دوره روحانی نقش موثری داشتهاید. به صورت خاص این گفت وگوی تلفنی اوباما و روحانی، با نظارت و میانجیگری شما صورت گرفته است.
موسویان: من گفت وگوی تلفنی را واقعا بعد از اینکه اخبار رسانه ها منتشر کردند، مطلع شدم. قبلش هیچ اطلاعی نداشتم. اولین جایی هم که این خبر را تکذیب کردم با خود خبرگزاری تسنیم بود که اعلام کردم خود من در جریان نبودم. ببینید من اگر نقشی را در دیپلماسی در 4 سال گذشته بازی کردم در دیپلماسی عمومی بوده است. در روشنگری افکار عمومی جهان غرب راجع به مواضع ایران بوده است. اگر شما نظرسنجی یک ماه پیش گاردین را که آنلاین مطرح کرد که توافق هستهای ژنو که به دست آمد دلایلاش چه بود؟ 1. روشنگریها و مقالات و سخنرانیهای حسین موسویان 2. انتخاب آقای روحانی، 3. مواضع آقای کری و اوباما و... یعنی آنها هم میدانند که من در صحنه دیپلماسی عمومی در عالیترین سطوح رسانهای اعم از نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گاردین، فایننشیال تایمز، وال استریت ژورنال، سیانان، لوموند... فعال بودم، من صدها مقاله و صدها کنفرانس و سخنرانی انجام دادهام. بسیاری از سخنرانیهای من در آمریکا مستقیم از طریق تلویزیون پخش میشد. من در سانفرانسیسکو یک سخنرانی داشتم که بیشتر عمومی بود و از 250 شبکه تلویزیونی و رادیویی آمریکا پخش میشد. بحثهایی هم که میکردم هیچ کسی نشنیده بود. چون کسی در غرب وجود ندارد که مواضع ایران را تشریح کند واقعا کسی نیست. یعنی ما نه لابی قوی در آمریکا و غرب داریم، نه حضور گسترده فعال در رسانههای غرب. من احساس کردم در یک حدی شاید بتوانم این نقش را ایفا کنم.
دیپلماسی پنهان در دوره احمدی نژاد رخ داد
درباره مسقط و رایزنی ایران و آمریکا نیز می گویند رد پای شما دیده می شود.
موسویان: اولا مسقط در دوره آقای احمدینژاد اتفاق افتاد. این که در دوره آقای روحانی نبود. یعنی عمده دیپلماسی پنهان ایران از دوره آقای احمدینژاد شروع شد. دو دور مذاکره در مسقط هم که رسانهها منتشر کردند در دوره آقای احمدینژاد انجام شد. بنابراین شما حتما تایید میکنید که آقای احمدینژاد به بنده ماموریت نمیدهد که بروم دیپلماسی پنهان انجام دهم. شما مطمئن هستید که ایشان چنین ماموریتی به بنده نمی دهد.
تا الان مطمئن بودیم. ولی با توجه به اینکه وزارت خارجه را اولین نفر به شما پیشنهاد کردند....
موسویان: نه، به هر حال، دعوایی که آقای احمدینژاد با من داشت و یا بدبینی که نسبت به من پیدا کرده بود جدی بود. در این باره ایشان تعارف که نداشت. حالا مسائل برای ایشان روشن شده باشد و یا نه من نمیدانم. ان شاءالله که برایش روشن شده باشد. منتها اگر اتفاقاتی بعد از انتخاب آقای روحانی افتاد، اگر آقای قالیباف هم انتخاب میشد همان اتفاقات میافتاد. چون تمام جلسات و زمینهچینیها و مذاکرات قبلا صورت گرفته بود. یک سال قبل از انتخابات صورت گرفته بود.
در باره سفر به خارج از کشور توضیح میدهید؟ الان به نظر می رسد برگشتنتان با تمام شدن آن 5 سال محرومیت از سمتهای دیپلماتیک مصادف شده است.
موسویان: اولا خاطرتان باشد که من یک سال بعد از رای در ایران ماندم. من بلافاصله بعداز رای نرفتم.
چطور شد که شما به دانشگاه پرینستون رفتید؟
موسویان: یک سال در ایران بودم. من بعداز رای نرفتم. منتها خانهنشین بودم. تصمیم گرفته بودم علی رغم اینکه از نظر حقوقی و قانونی معتبر نمیدانم به رای احترام بگذارم. بنابراین از پستهای دیپلماتیک و بینالملل و هر چه بود استعفا دادم. یک سال قبل از بازداشت تقاضای بازنشستگی از وزارت خارجه کرده بودم. چندین ماه بعداز بازداشت هم، آقای شیخ الاسلام مرا خواست و گفت فشار زیادی روی وزارت خارجه است که شما بازنشسته شوید. گفتم من یک سال قبل از بازداشت تقاضا نوشتهام. همان را عملی کنید. تقاضای من یک سال و اندی است که در بایگانی اینجاست. همان تقاضای قبل از بازداشتم را عملیاتی کردند و من با 25 سال خدمت بازنشسته شدم. اما ترجیح دادم به جای اینکه 5 سال در خانه بنشینم، بروم به فرصت مطالعاتی. اول هم به آلمان رفتم. آلمان به چندین دانشگاهی که میشناختم مراجعه کردم. گفتند ما دوره دکترا برای تحقیق و تدریس به زبان انگلیسی نداریم. من 3 تا دعوت داشتم. دعوت از دانشگاه کانادایی؛ از دانشگاهی در انگلیس و دانشگاهی از آمریکا. هیچ کدام را نمی خواستم بروم. اول رفتم آلمان ببینم جایی هست که بمانم. اولا که در آلمان جایی نبود و دانشگاهی پیدا نکردم که بتوان به زبان انگلیسی تحقیق و تدریس کنم. ثانیا عدهای از ایرانیها با من تماس گرفتند و فکر کردند حالا انتخاباتی شده است و جنبش سبزی، حالا من آمدهام بیرون رهبری جنبش سبز و... اصلا من از این مسائل متنفر بودم. دیدم که در آلمان و اروپا ایرانیهای زیادی مرا می شناسند و به خاطر اوضاع سیاسی کشور اصلا صلاح نیست که من بمانم. انگلیس هم نمیخواستم بروم. کانادا تماس گرفتم، انتخاب بعدیام کانادا بود. گفتند دعوتی که از شما کردهایم یک سال از آن گذشته است. تنها چیزی که داشتم پرینستون بود که هنوز معتبر بود. به همین خاطر آنجا رفتم. اگر در آلمان فرصتی پیدا میکردم میرفتم. اگر دعوتنامه من در کانادا هنوز معتبر بود میرفتم کانادا. چون انگلیس که به هیچ وجه نمیخواستم بروم، چون شبهه ایجاد میکرد.
تصمیم گرفته بودم علی رغم اینکه از نظر حقوقی و قانونی معتبر نمیدانم به رای دادگاه احترام بگذارم.
با چه سابقه ای آکادمیک برای شما دعوتنامه فرستادند؟
موسویان: اولا من پیاچدی داشتم، ثانیا در دانشگاههای داخل اعم از دانشگاه آزاد، پژوهشکده علوم انسانی دکتری تدریس میکردم.
در آن موقع والاستریت ژورنال نوشت با آمدن شما به آمریکا پنجرهای از اطلاعات جدید باز شد.
موسویان: اتفاقا نکته بسیار خوبی را گفتید. واقعا یک تحریف بزرگ ظالمانهای در این گزارش والاستریت ژورنال صورت گرفت، من باز سکوت کردم.
اینجا که دیگر جای سکوت نبود؟
موسویان: نه، من نمیخواستم دامن زده شود. ولی شما بروید مقاله والاستریت ژرونال را الان بیاورید و بخوانید. شما در تسنیم مترجمین خیلی خوبی دارید. ببینید حرف من درست است یا نه و ببینید چه تحریف بزرگی صورت گرفت. در ادامه تحریف افکار عمومی علیه من.
لااقل یک تکذیبیه نباید میدادید؟
موسویان: مقاله هست دیگر، لازم نیست. در مقاله حرفهایی که من زدهام دقیق آمده. گفتهام تغییر رژیمی صورت نمیگیرد، غرب در اشتباه است. غرب باید با دولت آقای احمدینژاد کار کند. ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند. منافع مشترک ایران و آمریکا را در منطقه تشریح کردهام و گفتهام نظام هم قدرتمند است و باید با جمهوری اسلامی همکاری کنید. این کل شاکله حرفهای من است. بخوانید! مقاله والاستریت ژورنال را که عوض نمیکنند.
یعنی آنجا میگفتند جنبش سبز و تغییر رژیم، اما این آمده و میگوید اولا سقوطی در کار نیست؛ تغییر رژیمی در کار نیست. این دارد میگوید ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند، دارد دولت آمریکا را برای همکاری با دولت احمدی نژاد دعوت میکند و دلایلاش را هم میآورد و این پنجرهای جدید به سمت تهران است. داخل حالا من نمیخواهم بگویم کی بود، نوشتند موسویان اطلاعات جدید در اختیار غرب قرار میدهد. اصلا تحریف کاملا حساب شده بود.
یعنی وال استریت ژرونال تحریف نکرده بود و مترجمین داخلی تحریف کردند؟
موسویان: مقاله والاستریت ژورنال موجود است. حرفهایی که من زدم جدید بود. این که من بعد از تظاهراتی که در خیابانهای تهران بود و آتشسوزیها، آن مقطع را در خاطر داشته باشید، یک نفر رفته در غرب و میگوید جنبش سبز آن چیزی نیست که بخواهد تغییر رژیم داشته باشد. اصلا در ایران تغییر رژیمی صورت نمیگیرد. نظام مقتدر است. این یک مسئله داخلی است. به زودی حل می شود. بروید با دولت آقای احمدی نژاد همکاری کنید. روابط ایران و آمریکا منافع مشترک زیادی دارند و اینها هم فهرست زمینه های همکاری مشترک است. خب در آن مقطع یک حرف جدید بود. وال استریت ژورنال هم گفت پنجرهای رو به تهران باز کرده است؛ به سمت روابط بروید. اینها نوشتند که فلانی اطلاعات جدید در اختیار غرب قرار میدهد.
بالاخره ایران می مانید؟
موسویان: قبل از انتخابات نمیخواستم بیایم. مادرم طی دو سال گذشته 3 بار سیسییو رفت. عید میخواستم بیایم و برخی دوستان دلسوز به من گفتند تو قبل از انتخابات بیایی، شبهه ایجاد میشود. ما هم که از شبهه فرار میکردیم. انتخابات که شد همه میگفتند بیا، گفتم اتفاقا الان نمیخواهم بیایم. میخواهم همه پستها تقسیم شود، بعدش بیایم.
پیامی هم دریافت نکردید، از طرف آقای روحانی؟
موسویان: اصلا و مطلقا، هیچ کس به اندازه آقای روحانی نمیدانست که من از گرفتن پست دولتی منزجر هستم.
هیچ پیشنهادی نداشتید؟
موسویان: حالا ببینید. سابقه را به شما بگویم. من از آلمان که برگشتم، 77- 76 من وزارت خارجه را 2 ماه ترک کردم. آقای خرازی به من پیشنهاد پست داده بود. من به آقای خرازی گفتم که من اصلا دیگر میخواهم ول کنم.
چه پستی؟
موسویان: آقای خرازی به من گفت شما بیا هر پستی میخواهید من به شما بدهم. آقای خاتمی هم به آقای خرازی گفته بود آقای موسویان بیاید نفر دوم وزارت خارجه شود. خود آقای خاتمی به من گفت. من گفتم نمیخواهم. رفتم دانشگاه تهران برای فوق لیسانسم. میخواستم فوق لیسانسم را بخوانم. یک روزی آقای روحانی، به من زنگ زد و گفت که بیا کارت دارم و وقتی رفتم آنجا، گفت من الان باید فردی را مسوول کمیته سیاست خارجی شورای امنیت کنم. گفتم آقای دکتر من نیستم. من اصلا نمیخواهم کار دولتی انجام دهم. چون من هیچ وقت نیاز مالی در زندگیام نداشتم. خدا لطف کرد پدرم قبل از انقلاب چند هزار دار قالی داشت. یک متول بود. به هر حال پدرم واقعا وضعش خوب بود. هیچ وقت من طی زندگی نیاز مالی احساس نکردم. من به آقای احمدی نژاد هم گفتم: (با لبخند) آقای احمدی نژاد شما بالاخره از طبقه مستضعف و اینها، من یه بچه حاجی، بورژوای متمولام، من اصلا مزه فقر نچشیدهام.
اولین بنزهایی هم که در کاشان بود پدر من گرفته بود. من اصلا آن تیپ نیستم. گفت: «نه، من بررسی کردهام درباره خانواده تو، تو خانواده شهیدی، خانوادهات هم متدین هستند. برای من اصل آن است. یک خانواده متدین و شهید حالا متمول باشند، چه اشکال دارد.» بنابراین کسی که میرود، یا دلش پست میخواهد یا پول، من اصلا همیشه در زندگیام از نظر مالی سیر بودم. نیازی نداشتم که دنبال پول بروم. آقای روحانی به من گفت: «بیا فقط یکی دوماه، این مسوولیت را بپذیر تا من یکی را انتخاب کنم.» گفتم: «موقت قبول میکنم.» ایشان از آن روز میدانست که من از گرفتن پست دولتی منزجر هستم. حتی تا روزهای آخر دولت خاتمی، آقای خرازی من را به عنوان سفیر در روسیه معرفی کرد، بهار 1384، آقای خاتمی هم موافقت کرد من گفتم نمیروم. یعنی واقعا برای من فرق نمیکرد. واقعا نمیخواستم در دولت باشم. همان بهار 84 آقای خرازی مرا به عنوان سفیر ایران در روسیه معرفی کرد، شورای معاونین تایید کرد، آقای خاتمی هم آماده بود. من گفتم اصلا نمیخواهم بروم. بعدش هم که آقای احمدی نژاد و آقای متکی گفتند، گفتم نمیخواهم بروم.
به احمدی نژاد گفتم من بورژوا هستم
به آقای احمدی نژاد گفتم: آقای احمدی نژاد شما بالاخره از طبقه مستضعف و اینها، من یه بچه حاجی، بورژوای متمولام، من اصلا مزه فقر نچشیدهام.اولین بنزهایی هم که در کاشان بود پدر من گرفته بود.
آقای روحانی بهتراز هر کس میدانست که من، بعد از بحرانم به آقای روحانی و خاتمی گفتم که دیگر بازنشته شدم، 30 سال خدمت کردم. 25 سال خدمت دولتی دارم. آقای روحانی هم موافق نبود من بروم خارج. من گفتم نمیخواهم اینجا باشم که این جنجال ادامه پیدا کند. من نمیتوانم 5 سال خانهنشین باشم. میخواهم کار علمی کنم. ایشان برایش کاملا محرز بود. قبل از انتخابات آقای خزاعی با من صحبت کرد. 7-6 ماه قبل از انتخابات که من بروم داخل برای یک مسوولیتی صحبت کنم. گفتم آقای خزاعی من نیستم. من دیگر اصلا مسوولیت نمی پذیرم. آنجا هم که آمدند، یک بار هم من بیشتر به نیویورک نرفتم، 2-3 ساعت هم بیشتر نبودم. گفتم در هیچ برنامهای از آقای روحانی نمیآیم. گفتم من در هیچ برنامهای شرکت نمیکنم و این سفر و مذاکرات به من هیچ ربطی ندارد. بعد آقای نجفی تماس گرفت: «دوست قدیمی بودیم، شما را ببینیم.» من فقط دو سه ساعت رفتم این بچهها را ببینم. همانجا هم به همه آنها گفتم: «من هیچ مسوولیتی نمیپذیرم و نه پست میپذیرم.»
یعنی فارغ از اینکه می دانستند شما این تصمیم را دارید، پیشنهادی هم به شما نداشتند؟
موسویان: نه، برای آقای روحانی محرز بود که من به هیچ وجه مسوولیت نمیپذیرم.
الان که برگشته اید، قصد ماندن دارید؟
موسویان: من نمیخواهم برای دراز مدت در آمریکا بمانم. من میخواهم برگردم ایران. این پروسهای است که مقداری طول میکشد. من کتاب اولم تمام شده، چاپ شده کتاب هستهایام، و الان شاید مهمترین مرجع علمی و آکادمیک دنیا درباره دیدگاههای ایران راجع به مسائل هستهای است. کتاب دوم من هم درباره روابط ایران و آمریکا تحویل ناشر شده است.
کتاب شما ترجمه هم شده است؟
موسویان: نه، هنوز اینجا ترجمه نشده است.
با ناشری هم قرارداد نبستهاید؟
موسویان: نه، من اصلا کتاب را برای داخل ننوشتهام. کتاب را برای مراکز علمی و آکادمیک و افکار عمومی غرب نوشتهام و مواضع هستهای ایران را تبیین و توجیه کنم.
خیلیها گفتند، این بازگشت شما همزمان شده با اتمام 5 سال محرومیت شما از مشاغل دیپلماتیک، و اینجا آمدهاید که پستی بگیرید.
موسویان: نه به هیچ وجه منالوجوه، من واقعا دنبال پست و مسوولیت نیستم و همین کاری که دارم انجام میدهم یعنی دیپلماسی عمومی در عرصه بینالملل. فکر میکنم موثر بودهام، فکر میکنم خلا بزرگی وجود دارد. بحمدالله اینجا هم آنقدر نفر هست برای پستها. اما کم کسی پیدا میشود که برود در دیپلماسی عمومی بدون دلار، بدون جیره و مواجب و بدون پست، کار کند؟
این تقسیم کار نیست که مثلا دیپلماسی عمومی را به شما سپرده باشند.
موسویان: در دوران آقای احمدی نژاد هم من 4 سال کارم این بود. احتیاج به تقسیم کار نیست.
با آقای روحانی هماهنگ هستید؟
موسویان: ابدا...