گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - حضور سازمان صدا و سیما در میان 9 شرکت زیانده دولتی بر اساس آنچه در قانون بودجه 93 آمده در نگاه اول شگفت انگیز به نظر می رسد. چون بودجه نزدیک به هزار میلیارد تومانی و درآمد اگهی ها این انتظار را ایجاد می کند که از عهده تامین هزینه های خود برآیند.
فارغ از تورم شدید نیرو که بعضا تنها حقوق و مزایا دریافت می کنند و خروجی رسانه ای ندارند دلیل دیگر کم اقبالی به این رسانه را که موجب زیان دهی آن هم شده را می توان در نوع سیاست گذاری ها و هزینه تراشی ها و تصور نیاز به رشد کمّی به جای توجه کیفی دانست که رسانه رسمی را اگر چه به یک غول رسانه ای با ده ها شبکه بدل کرده اما از قدرت خلاقیت و تحرک آن به شدت کاسته است.
غولی که قرار بود دست به کارهای بزرگ بزند اکنون چنان فربه شده که از بازدهی آن روز به روز کاسته می شود و قادر به رقابت با رسانه های کوچک ولی چابک و پویا نیست ولی باز طلب بودجه می کند حال آن که مشکل این غول با بلعیدن پول بیشتر حل نمی شود و مشکل جای دیگری است.
وضعیت صدا و سیما، در میان شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی، مانند فرستادن مشتزنی متوسط در برابر بوکسورهایی حرفهای بر روی رینگ است؛ آنهم در حالی که یک دست آن مشتزن را بسته باشیم! حدس میزنید احتمالِ پیروزیاش چقدر باشد؟!
صدا و سیما برخی کاستیهای آشکار دارد که اگر هر چه زودتر نسبت به برطرف کردن آنها اقدام نکند، اندک فضای امن باقیمانده را هم واگذار خواهد کرد.
اگر تا چند وقت دیگر شبکههای فارسیزبانِ خارج از ایران و یا حتی شبکههای غیرفارسیزبان بدون بشقابهایی که بر روی بامها نصب میشوند قابل دسترسی باشند، یعنی با آمدنِ نسل جدیدی از تلویزیونها و ماهوارهها، وضعیتِ تلویزیون ملی ما چگونه خواهد بود؟!
این رسانه عظیم خود را از همکاری با فیلمسازان برجستهی کشور محروم کرده است. در حالی که نمیتوان با کارگردانانِ تازهکار به جنگ بزرگان صنعت تفریحسازیِ جهان رفت.
از سوی دیگر، این رسانه با بیتوجهی کامل به نیمهای از تاریخ ایران (که اتفاقا به خاطر کهن بودن و اسطورگیِ بخشی از آن، درونمایههای پررنگ و لعاب و جذابیتهای تصویری بسیاری دارد) در عمل نیمی از توانمندیهای ملی خود را هم از دست داده است.
واقعا قابل درک نیست که چرا تصمیمگیران این رسانه به جای آن که سرمایههای محدودشان را صرف گسترش شبکهها کنند (که به شدت به تکرار و ابتذال کشیده شدهاند) از نویسندگان و کارگردانان صاحبنام دعوت به همکاری نمیکنند تا آنها (با دستِ باز) با پرداختن به بخشهای متنوع تاریخ و فرهنگ ایرانی مجموعههایی بسازند که در ساعات پخشِ آنها ایرانیانی که رابطهای با رسانه داخلی ندارند، ماهوارههایشان را خاموش کنند و به دیدن این مجموعهها بپردازند؟
از ساختِ مجموعههای تاریخی درخشانی همچون «دلیران تنگستان» [در پیش از انقلاب] و «هزاردستان»، «سربداران» و «میرزا کوچکخان» در سال های پس از انقلاب که بگذریم، مجموعههای داستانی همچون «سلطان و شبان»، «گرگها» و «روزی، روزگاری» هم، که نیمنگاهی به تاریخ و فرهنگ کشورمان داشتند، دیگر به ندرت تولید میشوند.
این موضوع، دو آسیب دارد: نخست آنکه بخش بزرگی از مخاطبان رسانهی ملی از دست میروند به طوری که دیگر اطلاق واژهی ملی به این رسانه دشوار مینماید، و دیگر آن که خوانشِ کشورهای همسایه که دنبال مشروعیتی تاریخی میگردند دیر یا زود روی نگاه تاریخی و در نتیجه هویتی مخاطبانِ ایرانیشان تاثیر میگذارد.
به عنوان مثال، چرا نباید مجموعهای تلویزیونی از داستانهای عاشقانه یا حماسی حکیم نظامی گنجوی یا درباره زندگیاش بسازیم؟ حال آن که اگر حرفهای ساخته شود بر روی مخاطبانش در جمهوری آذربایجان و حتی قفقاز نیز تأثیری نیکو خواهد گذاشت.
روز به روز بازگرداندن این بخش بزرگ از ایرانیان به سوی تولید داخلی و تاریخ و فرهنگ ایران دشوارتر و دشوارتر میشود؛ و ضربه این بی توجهی به همه ما اسیب می رساند.
نباید به اظهارنظرهای تندروانه در دو سو گوش داد و باید در کنشی ملی، هم به تاریخ سرزمینمان بنگریم و هم اندیشههای دینی اکثریت مردمانمان را مورد توجه قرار دهیم.
فراموش نکنیم در رودررویی با جهانی که برآمده از فرهنگ یونانی است ایراندوستان و ایراندوستی میتوانند متحد راهبردی دیگر منتقدان وضعیتِ کنونی جهان به شمار آیند، حتا اگر نگاه مهربانانهای نسبت به تاریخ باستان این سرزمین وجود نداشته باشد.
دومین کاستی بزرگ تلویزیون ایران بیتوجهی آن به هنر است. درست است که لایههای نازکی از کوششهای هنری ایرانیان که بعضا گرایشهای فکری خاصی دارند مورد توجه صدا و سیماست، اما این رسانه سراسری نسبت به حضورِ پویای ایرانیان هنرمند در همه عرصهها تا آن اندازه بیتوجه است که گاه برنامههای نیمساعته یا یکساعته برخی شبکه های ماهواره ای فارسیزبان گوی سبقت را میربایند.
کدام یک از انبوه برنامههای شبکههای گوناگون سیمای ایران نمای نزدیکی از نگارخانههای کشور، بهویژه تهران که اکثر هنرمندان کشور در آن حضور دارند، دارد و به نقد آثار ارایهشده میپردازد؟ موسیقیهای عامهپسند یا پاپ ایرانی ولو با مجوزهای رسمی منتشر شده باشند، در کجای این رسانه بزرگ جای دارند؟ هر چند به موسیقی سنتیمان هم، آنگونه که شایسته است، توجه نمیشود.
سومین کاستی بزرگ تلویزیون ایران پخش بیش از اندازه برنامههای استودیویی است که بسیاری از آنها شبیه هم هستند.
حضور کارشناسان در حوزه های مختلف و ساخت برنامه های مناسب رادیو افزایش بسیار داشته است، در حالی که در انتخاب این افراد هم بسیار گزینشی عمل می شود.
کوتاه این که از رسانه قدرتمندی همچون تلویزیون به بدترین شکل خود استفاده میکنیم و اینگونه است که صدا و سیما، طبق قانون بودجهی 93 و در جدول اعتبارات بودجهای، در کنار هشت شرکت دیگر در فهرست شرکتهای زیانده دولتی قرار میگیرد.
منبع: عصر ایران
فارغ از تورم شدید نیرو که بعضا تنها حقوق و مزایا دریافت می کنند و خروجی رسانه ای ندارند دلیل دیگر کم اقبالی به این رسانه را که موجب زیان دهی آن هم شده را می توان در نوع سیاست گذاری ها و هزینه تراشی ها و تصور نیاز به رشد کمّی به جای توجه کیفی دانست که رسانه رسمی را اگر چه به یک غول رسانه ای با ده ها شبکه بدل کرده اما از قدرت خلاقیت و تحرک آن به شدت کاسته است.
غولی که قرار بود دست به کارهای بزرگ بزند اکنون چنان فربه شده که از بازدهی آن روز به روز کاسته می شود و قادر به رقابت با رسانه های کوچک ولی چابک و پویا نیست ولی باز طلب بودجه می کند حال آن که مشکل این غول با بلعیدن پول بیشتر حل نمی شود و مشکل جای دیگری است.
وضعیت صدا و سیما، در میان شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی، مانند فرستادن مشتزنی متوسط در برابر بوکسورهایی حرفهای بر روی رینگ است؛ آنهم در حالی که یک دست آن مشتزن را بسته باشیم! حدس میزنید احتمالِ پیروزیاش چقدر باشد؟!
صدا و سیما برخی کاستیهای آشکار دارد که اگر هر چه زودتر نسبت به برطرف کردن آنها اقدام نکند، اندک فضای امن باقیمانده را هم واگذار خواهد کرد.
اگر تا چند وقت دیگر شبکههای فارسیزبانِ خارج از ایران و یا حتی شبکههای غیرفارسیزبان بدون بشقابهایی که بر روی بامها نصب میشوند قابل دسترسی باشند، یعنی با آمدنِ نسل جدیدی از تلویزیونها و ماهوارهها، وضعیتِ تلویزیون ملی ما چگونه خواهد بود؟!
این رسانه عظیم خود را از همکاری با فیلمسازان برجستهی کشور محروم کرده است. در حالی که نمیتوان با کارگردانانِ تازهکار به جنگ بزرگان صنعت تفریحسازیِ جهان رفت.
از سوی دیگر، این رسانه با بیتوجهی کامل به نیمهای از تاریخ ایران (که اتفاقا به خاطر کهن بودن و اسطورگیِ بخشی از آن، درونمایههای پررنگ و لعاب و جذابیتهای تصویری بسیاری دارد) در عمل نیمی از توانمندیهای ملی خود را هم از دست داده است.
واقعا قابل درک نیست که چرا تصمیمگیران این رسانه به جای آن که سرمایههای محدودشان را صرف گسترش شبکهها کنند (که به شدت به تکرار و ابتذال کشیده شدهاند) از نویسندگان و کارگردانان صاحبنام دعوت به همکاری نمیکنند تا آنها (با دستِ باز) با پرداختن به بخشهای متنوع تاریخ و فرهنگ ایرانی مجموعههایی بسازند که در ساعات پخشِ آنها ایرانیانی که رابطهای با رسانه داخلی ندارند، ماهوارههایشان را خاموش کنند و به دیدن این مجموعهها بپردازند؟
از ساختِ مجموعههای تاریخی درخشانی همچون «دلیران تنگستان» [در پیش از انقلاب] و «هزاردستان»، «سربداران» و «میرزا کوچکخان» در سال های پس از انقلاب که بگذریم، مجموعههای داستانی همچون «سلطان و شبان»، «گرگها» و «روزی، روزگاری» هم، که نیمنگاهی به تاریخ و فرهنگ کشورمان داشتند، دیگر به ندرت تولید میشوند.
این موضوع، دو آسیب دارد: نخست آنکه بخش بزرگی از مخاطبان رسانهی ملی از دست میروند به طوری که دیگر اطلاق واژهی ملی به این رسانه دشوار مینماید، و دیگر آن که خوانشِ کشورهای همسایه که دنبال مشروعیتی تاریخی میگردند دیر یا زود روی نگاه تاریخی و در نتیجه هویتی مخاطبانِ ایرانیشان تاثیر میگذارد.
به عنوان مثال، چرا نباید مجموعهای تلویزیونی از داستانهای عاشقانه یا حماسی حکیم نظامی گنجوی یا درباره زندگیاش بسازیم؟ حال آن که اگر حرفهای ساخته شود بر روی مخاطبانش در جمهوری آذربایجان و حتی قفقاز نیز تأثیری نیکو خواهد گذاشت.
روز به روز بازگرداندن این بخش بزرگ از ایرانیان به سوی تولید داخلی و تاریخ و فرهنگ ایران دشوارتر و دشوارتر میشود؛ و ضربه این بی توجهی به همه ما اسیب می رساند.
نباید به اظهارنظرهای تندروانه در دو سو گوش داد و باید در کنشی ملی، هم به تاریخ سرزمینمان بنگریم و هم اندیشههای دینی اکثریت مردمانمان را مورد توجه قرار دهیم.
فراموش نکنیم در رودررویی با جهانی که برآمده از فرهنگ یونانی است ایراندوستان و ایراندوستی میتوانند متحد راهبردی دیگر منتقدان وضعیتِ کنونی جهان به شمار آیند، حتا اگر نگاه مهربانانهای نسبت به تاریخ باستان این سرزمین وجود نداشته باشد.
دومین کاستی بزرگ تلویزیون ایران بیتوجهی آن به هنر است. درست است که لایههای نازکی از کوششهای هنری ایرانیان که بعضا گرایشهای فکری خاصی دارند مورد توجه صدا و سیماست، اما این رسانه سراسری نسبت به حضورِ پویای ایرانیان هنرمند در همه عرصهها تا آن اندازه بیتوجه است که گاه برنامههای نیمساعته یا یکساعته برخی شبکه های ماهواره ای فارسیزبان گوی سبقت را میربایند.
کدام یک از انبوه برنامههای شبکههای گوناگون سیمای ایران نمای نزدیکی از نگارخانههای کشور، بهویژه تهران که اکثر هنرمندان کشور در آن حضور دارند، دارد و به نقد آثار ارایهشده میپردازد؟ موسیقیهای عامهپسند یا پاپ ایرانی ولو با مجوزهای رسمی منتشر شده باشند، در کجای این رسانه بزرگ جای دارند؟ هر چند به موسیقی سنتیمان هم، آنگونه که شایسته است، توجه نمیشود.
سومین کاستی بزرگ تلویزیون ایران پخش بیش از اندازه برنامههای استودیویی است که بسیاری از آنها شبیه هم هستند.
حضور کارشناسان در حوزه های مختلف و ساخت برنامه های مناسب رادیو افزایش بسیار داشته است، در حالی که در انتخاب این افراد هم بسیار گزینشی عمل می شود.
کوتاه این که از رسانه قدرتمندی همچون تلویزیون به بدترین شکل خود استفاده میکنیم و اینگونه است که صدا و سیما، طبق قانون بودجهی 93 و در جدول اعتبارات بودجهای، در کنار هشت شرکت دیگر در فهرست شرکتهای زیانده دولتی قرار میگیرد.
منبع: عصر ایران