حجت الاسلام والمسلمین بهشتی عنوان کرد:
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر)، حجتالاسلام سعید بهشتی مدیر گروه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در گفت و گو با «فارس» درباره فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و فلسفه ملاصدرا سخن گفت که متن آن در زیر می آید.
در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دارای چه ظرفیتهایی هستیم و همین طور علت علاقه خودتان به این رشته و انگیزه برای فراگیری فلسفه اسلامی چه بود؟
ابتدا این سوال را پاسخ دهم که بنده از سال 72 به طور مشخص نزد اساتید مبرز و برجسته این رشته در تهران تلمذ فلسفه اسلامی کردم و بعد از اینکه بورسیه دکتریام را در سال 70 به حضور در دانشگاه ایران تبدیل و از ادامه تحصیل در خارج از کشور صرف نظر کردم، انگیزهام برای فعالیت در این رشته بیشتر شد و به فراگیری منظم فلسفه اسلامی پرداختم.
تلمذ بنده در این رشته در این بیست و یکی دو سال قطع نشده است و همچنان مستمر و متداوم مانده است و از بهمن 72 در دانشگاه تربیت مدرس در رشته فلسفه تعلیم و تربیت تحصیل کردم و از همان موقع متوجه فقر محتوایی این رشته شدم البته ناگفته نماند که بنده دوره کارشناسی را در دانشگاه شیراز رشته علوم تربیتی و گرایش مدیریت و برنامه ریزی آموزشی به اتمام رساندم و در فاصله هفت ـ هشت ماه بین کارشناسی و کارشناسی ارشد، دو کتاب را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم که یکی از آنها کتاب فلسفه تعلیم و تربیت اسمیت بود که توسط آستان قدس رضوی منتشر شد. این نوشتار اکنون هم منبع آزمون کارشناسی ارشد ایران است.
خلاصهاش اینکه علاقه به فراگیری علوم عقلی و نقلی و فقر محتوایی در رشته فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی باعث شد در این حوزه فعالیت کنم نکته دیگر اینکه بنده به طور مستمر مشغول فراگیری متون تخصصی و دست اول فلسفه اسلامی نزد اساتید طراز اول تهران شدم چرا که معتقد بودم برای اسلامی سازی این رشته با توجه به سابقه غربی که رشته تعلیم و تربیت دارد و مبانی آن توسط غرب پی ریزی شده است، باید کار کنم و این اندیشه به ذهنم متبادر شد که ما هم میتوانیم فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را پیریزی کنیم به همین دلیل از دوره دکتری مطالعاتم را آغاز کردم و به طور غیر منسجم این مسیر را دنبال کردم.
نخستین مقاله بنده با عنوان مبانی معرفت شناختی تعلیم و تربیت اسلامی با تاکید بر حکمت متعالیه در فصلنامه روانشناسی و علوم تربیتی دانشکده ادبیات علامه طباطبایی چاپ خورد این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه تصمیم گرفتیم تحقیقات و مطالعات را در قالب یک نظریه جدید مطرح کنیم. خرداد 78 پیش کرسی این رشته را با موفقیت برگزار کردیم منتها به دلیل حجم گسترده کارها و وسعت پروژه و نظریه در نهایی کردن آن تعجیل نکردم و هنوز هم بخشهایی از آن در حال تکمیل شدن است که اگر خداوند عنایت کند امسال کرسی نهایی را برگزار میکنیم.
نام نظریهتان چیست؟
نظریه حکمت متعالیه تعلیم و تربیت
آیا شما خودتان خیلی متاثر از ملاصدرا بودید یا اینکه صدرا را فیلسوفی میدانید که بدرد فلسفه امروز ما میخورد؟
مسلما هر دو نکته که گفتید دخالت دارند هم خودم خیلی متاثر از حکمت متعالیه و ملاصدرا هستم و هم درباره وجه کاربردی حکمت متعالیه بحث دارم. تاثیرپذیری من از حکمت متعالیه بوده چرا که کاربرد حکمت متعالیه در حوزههای عمل زیاد است حتی علاوه بر تعلیم و تربیت، حوزه سیاست، اقتصاد و... نیز اینطور است.
مختصات فلسفه و حکمت متعالیه چیست؟ برای روشن شدن آن نیاز به چه دلایلی با توجه به نظام فلسفی اسلامی داریم؟
دلایل که زیاد است به برخی از آنها اشاره میکنم یکی از ادله کاربردی بودن نظام فلسفی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی این است که حکمت متعالیه نسبت به نظامهای فلسفی پیش، از یک جامعیت نسبی برخوردار است.
عمر فلسفه اسلامی در مجموع حدود 12 قرن است این فلسفه با مشا آغاز شده و فیلسوفان مشایی چون کندی، فارابی و ... در این حوزه کار کردند این فیلسوفان بر تحقیقات فلسفی خود بر روش عقلی، برهان تعقلی متکی بودند البته اینها به وحی نیز توجه داشتند و نسبت به آموزههای وحیانی حالت تسلیم داشتند اما بهرحال روششان عقلی و برهانی بود.
در ادامه سیر تکامل فلسفه اسلامی به فیلسوفان اشراقی میرسیم البته در ادبیات فلسفه ما متعارف شده که شیخ اشراق یا شهابالدین سهروردی را به عنوان نماینده بارز حکمت الاشراق صاحب اثر نفیس فلسفی میدانند اما خود شهابالدین سهروردی هم در حکمت الاشراق کاملاً متاثر از مرحوم بوعلی سینا بود.
اینجا باید اضافه کنم که سهروردی در تحقیقاتش روش عقلی را لازم ولی کافی نمیداند و معتقد است که روش عقلی لازم است اما برای تحقیقات فلسفی کافی نیست شرط لازم و کافی باید با هم باشند ، حکمت اشراق به تعبیر بزرگانی چون مرحوم استاد مطهری علاوه بر روش فلسفیِ عقلی از روش فلسفی مبتنی بر شهود، کشف، سیر و سلوک و تهذیب نفس استفاده میکند ولی آن نکتهای که بدان اشاره کردیم درباره سابقه حکمتالاشراق در اندیشه ابن سینا است.
این ابن سینا است که پیش قراول ترکیب دو روش فلسفی مشایی و اشراقی است وی در کتاب «الاشارات و التنبیهات» جلد سوم صفحه 399 بابی را درباره تجرد نفوس فلکیه می گشاید، البته مشهور و مقبول حکمای مشایی عدم تجرد نفوس فلکیه است اما ابن سینا در اینجا برخلاف مشاییون از تجرد نفوس فلکیه سخن به میان میآورد عبارت او اینجا و در این مرحله است که او واژه حکمت متعالیه را به کار میبرد یعنی چهار ـ پنج قرن قبل از ملاصدرا این واژه را به کار برده است.
بنابراین اینجا تاکید کنم که پیشگام تلفیق دو روش فلسفی عقلی و شهودی ، شیخ الرییس ابن سینا است که جلوتر بدان اشاره کردم و سپس خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارات ابن سینا میگوید: ابن سینا این مسئله (تجرد نفوس فلکیه) را در زمره حکمت متعالیه آورده است چون حکمت مشایی حکمت بحثی محض است و این مسئله و امثال آن تمام میشود زمانی که بحث و نظر با شکف و ذوق بپیوندد.
پس اعتقاد دارید که اشراق ابتدا از سوی ابن سینا مطرح شده و موسسش ابن سینا است؟
ابن سینا یک کتابی دارد تحت عنوان «حکمتالمشرقین» که متاسفانه اصل کتاب از بین رفته و تنها مقدمهای باقی مانده است و در این اثر وی گفته که اصحاب از من خواستند کتابی در فلسفه حکمت الهی بنویسم منتها به روش خودشان (منظور از اصحاب، حکمای مشایی است) من حاضرم بنویسم اما به روش خودم. از سوی دیگر مهمترین اثر فلسفی شهابالدین سهروردی هم حکمت الاشراق است و او حتی در اسم هم متاثر از ابن سینا بوده است. حکمت اشراق هم تلفیقی از حکمت بحثی و ذوقی است که نسبت به حکمت مشایی جامعیت بیشتری دارد. بنابراین به تعبیر اساتید اصل حکمت متعالیه برای ابن سینا است و ملاصدرا مؤسس حکمت متعالیه نیست این ابن سینا است که نخستین بار در صفحه 399 مجلد سوم اشارات واژه حکمت متعالیه را به کار برده است و در همان تجرد نفوس فلکیه میگوید: این مطلب تجرد نفوس فلکیه را کسی متوجه نمیشود مگر کسانی که در حکمت متعالیه رسوخ کردهاند» بنابراین او واژه حکمت متعالیه را چند قرن پیش از صدرا به کار برده است.
اما از حق که نمیتوانیم بگذریم و آن اینکه ملاصدرا حکمت متعالیه را به اوج رساند؟
بله در دوره او حکمت متعالیه شکوفا شد و مرحوم صدرا از صدر المتالهان و غوطه وران علم الهی است وی در مجموعه آثار فلسفی خود کتابی مینگارد به نام «الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه» که جامعهترین اثر ملاصدرا است و به تعبیر برخی معاصران دایرة المعارف آثار اوست چاپ قدیمش در چهار جلد و چاپ جدیدش در 9 جلد تدوین شده است و به تعبیر استاد مطهری این ملاصدرا است که رسما نام مهمترین اثر نفیس و گرانسنگ فلسفی خود را حکمت متعالیه میگذارد و وی در حکمت متعالیه چهار روش فکری اسلامی را با هم تلفیق میکند و این چهار جریان در قالب یک جریان واحد و به هم پیوسته در میآید و این چهار جریان شامل: مشاء، اشراق، روش سلوکی عرفانی و روش استدلالی کلامی.
درحقیقت حکمت متعالیه ترکیبی از قرآن، عرفان و برهان و به تعبیر یکی از اساتید بنده فراتر از اینها شامل قرآن و سنت و برهان و عرفان است. مرحوم صدرا شرحی بر اصول کافی نگاشته که شاید تا همین الان هم این شرح کم نظیر است او در این روایات غور عمیق فلسفی و عقلی کرده است.
ابتکارات ملاصدرا از نظر محتوایی در فلسفه اسلامی چطور بوده است؟
وی به لحاظ روشی و محتوایی در فلسفه اسلامی پویایی داشته است و به میراث فلسفی پیشینیان و اسلاف اکتفا نکرد بلکه با برخورداری از نبوغ خود در محتوای مباحث فلسفی، ابتکارات و خلاقیتهایی چون حرکت جوهری، حدوث نفس و ادله مربوط به خداشناسی داشت. علاوه بر این ملاصدرا به لحاظ ساختاری هم دست به ابتکار زد و تمام مسایل فلسفی را در قالب سفرهای عرفانی در آورد.
سفرهای عرفانی ملاصدرا به چه صورتی در این مجموعه علوم فلسفی اسلامی معنی پیدا کرد؟
چهار دانش مهم فلسفی در قالب چهار سفر عرفانی صدرا قرار گرفت: (سفر من الخلق الی الحق ـ سفر من الحق الی الحق بالحق-سفر من الحق الی الخلق بالحق و سفر من الخلق الی الخلق بالحق) محتوای مهمترین دانش فلسفی یعنی وجودشناسی یا متافیزیک یا آنچه حکما از آن به عنوان امور عامه یا الهیات بالمعن الاعم یاد میکنند در قالب سفر اول ریخته شده و در چاپ جدید کتاب سه جلد اول اسفار به این بحث اختصاص دارد یعنی به قول اساتید ما حضرت آیتالله آقارضی شیرازی که همیشه میفرمود سه جلد اول اسفار از همه مجلدات آن مهمتر است، سفر دوم که سفر «فی الحق بالحق» هم به آن میگویند خداشناسی یا معرفت الربوبیه یا الهیات بالمعن الخص است، ملاصدرا این محتوا یا دانش را در قالب این سفر دوم ریخت.
بنابراین سه جلد نخست این کتاب وجود شناسی و جلد ششم و هفتم را صدرا به سفر دوم اختصاص داد اما این میان مجلدهای چهارم و پنجم تکلیفش نامشخص است یک احتمال این است که دانش سوم سفرهای اربعه در آثار فلسفی صدرا تشریح نشد، برخی اساتید من حتی میگفتند صدرا این بحث را فراموش کرده است. مرحوم علامه طباطبایی در جلد پنجم اصول «فلسفه و روش رئالیسم» از مجموعه صحبتهای صدرا استنباط میکند که دانش سوم جهان شناسی است، استاد مطهری هم در مجموعه سخنانش وقتی به سفر سوم میرسد آن را شامل شناخت عوالم هستی و نحوه صدور این عوالم از ذات باری تعالی میداند و بنده هم نامش را جهان شناسی میگذارم که البته مجلد مستقلی ندارد.
اما سفر چهارم صدرا که برای ما هم پیام زیاد دارد شامل دانش انسان شناسی است چرا که شامل تعلیم و تربیت انسان است، مجلدات هشتم و نهم اسفار را صدرا به این بحث اختصاص داده است.
بنابراین مجموعه این چهار دانش و تولید ساختاری آنها ابتکار صدرا است، او بین فلسفه و عرفان آشتی داده و محتوای فلسفه را در قالب این ظرف ریخته و از این طریق تدبیری ایجاد کرده ولی ما از آن به اسم ابتکار ساختاری یاد میکنیم.
این شیوه «روشی» ملاصدرا چه گونه بوده؟
یک نکته در بحث از کار روشی میدانیم که در غرب علوم میان رشتهای به ویژه علوم انسانی مطرح هستند و از آنها به عنوان disciplinary aproach یا inter disciplinary discipline نام میبرند که خودش باز یک پایه معرفت شناسی است. بنابراین ملاصدرا از نظر روشی ابتکار داشت و معتقدم او سر غراول رویکرد میان رشتهای در عالم اسلام بلکه در کل علوم بشر است یکی از مصادیق این امر هم فلسفههای مضاف است.
روش تحقیق و پژوهش در فلسفه، تعقلی است اما در عرفان، روش شهودی است اما روش در برخی از علوم دینی، تعبدی است در واقع صدرالمتالهین نظام فلسفی خاصی را پی نهاد که در این نظام ما علوم مختلفی را در بر داریم به طور مثال وقتی میگوییم حکمت متعالیه در آن هم فلسفه عقلی موجود است هم عرفان، هم کلام و آیات قرآن و روایت و یک نگاه میان رشتهای البته روشی است.
حکمت متعالیه مسبوق به سابقه است با ابن سینا آغاز شده اما با صدرا تمام نمیشود بزرگانی درحوزه حکمت متعالیه بودند چون آقاعلی نوری اصفهانی، حکیم حاج ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس زنوزی،ملاسمیع اصفهانی، بیدلی زنجانی و علامه طباطبایی که جریانات پویا و زندهای را داشتند.
سیدحسین نصر در کتابش درباره حکمت متعالیه میگوید این جامعیت حکمت متعالیه برگرفته از خود قرآن است، قرآن استمرار دارد و حکمت متعالیه هم از خود قرآن و روایات هنوز زنده است.
آیا حکمت متعالیه آن طور که شایسته بوده در حوزه بینالملل مطرح شده است؟
افرادی چون هانری کربن یک کارهایی انجام دادهاند البته شرایط آن دوره فرق داشت و مواضع در برابر فلسفه اسلامی زیاد بود بنابراین ضعف امکانات هم برای فیلسوفان اسلامی موجود بود که همین باعث شد در داخل مرزهای ایران اسلامی، فلسفه محصور و محبوس شود بنابراین اگر اندیشمندانی چون کربن هم به ایران میآمدند باز هم کارشان محدود بود اما پس از انقلاب به ویژه از دهه هشتاد به این سمت یک مقدار شرایط تغییر کرد، نخست به دلیل برخی نهادها و مؤسسات در حوزه فلسفه اسلامی کار جدی صورت گرفت به طور مثال همین موسسه حکمت و فلسفه و بنیاد حکمت اسلامی صدرا که توسط آیتالله محمد خامنهای اداره میشود سالیانه اندیشمندان جهان را جمع میکنند و مبادلات فلسفی دارند ، از سال 82 هم با اشاره رهبری، مجمع عالی حکمت اسلامی در قم زیر نظر حضرات آیات جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدی تاسیس شد.
در حال حاضر وضعیت فلسفه اسلامی را در چه شرایطی میبینید؟
طبیعتا شرایط را مطلوب که نمیبینم اما این را هم میگویم که قابل مقایسه با پیش از انقلاب نیستیم البته این را هم بگویم که سید حسین نصر هم نقش بسزایی پیش و پس از انقلاب در معرفی فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه به خارج داشتهاند او هم معتقد بود که غرب تصورش از فلسفه اسلامی تا ابن رشد ختم شده است و علت هم عدم آگاهی و کم کاری ما بوده است بهرحال این مجموعههایی که پس از انقلاب شکل گرفته زمینه را برای گسترش فلسفه اسلامی در جهان فراهم کرده اما با این حال باز هم تا نقطه مطلوب یعنی حضور جدی اندیشههای اسلامی در سطح بینالملل فاصله داریم.
بنده با وجود اینکه با انجمنهای تخصصی در رشته خودم ارتباط دارم هنوز برای معرفی کار خاصی انجام ندادم اما تصمیم دارم در سال جدید میلادی بخشی از این کار را انجام دهم به طور مثال انجمن فلسفه تعلیم و تربیت بریتانیا که خودشان به آن بریتانیای کبیر میگویند ( pshilosopshy of education society of great britain ) که از سال 2004 در آن عضو هستم و این بحث را هم مطرح کردم و اینها آوریل هر سال یک کنفرانس سالانه برگزار میکنند و امسال من هم تصمیم دارم این بحث را مطرح کنم.
از سال 82 ما در دانشگاه علامه 18 دوره کارشناسی ارشد رشته تعلیم و تربیت اسلامی را برگزار کردیم سال 84 تقاضای تاسیس یک گروه آموزشی در دانشگاه مطرح شد تحت عنوان دپارتمان فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و از سال 88 تلاشهایی برای برگزاری دوره دکتری داشتیم که در سال 91 به نتیجه رسید و نخستین دوره دکتری را برگزار کردیم. بنابراین ما در شناسنامه گروهمان که در سایت دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی هم به صورت آن لاین ارائه شده یکی از برنامههایمان توسعه ارتباطات بینالمللی چه در کشورهای اسلامی و چه غربی است.
آیا شما از آن دست اندیشمندانی هستید که به غرب نگاه انتقادی دارند یا اینکه اعتقاد دارید باید به غرب هم اشراف کامل داشت؟
ابتدا این را بگویم که فلسفه اسلامی همان فلسفه عقلی است ما برای عقل حجیت و سندیت قائل هستیم، دین اسلام دین عقلی است در خود قرآن برهانهای عقلی وجود دارد، امیرالمومنین (ع) در خطبه اول نهجالبلاغه آنجا که درباره فلسفه بعثت انبیا بحث میکند نکتهای میگوید که رسل و انبیا را خدا پشت سر هم فرستاد این نشان میدهد که میثاق و پیمان فطری را خدا با انسانها بسته است و اینها نعمتهای فراموش شده خدا را به یاد میآورند و با رساندن پیام خدا به مردم با آنها احتجاج میکنند و در نهایت عقلهای مدفون شده در وجود انسانها را آشکار میکنند علی (ع) عقل را گوهر ارزشمند قیمتی میداند که در عمق وجود انسان مدفون شده و باید استخراج و به فعلیت برسد.
در جلد اول اصول کافی آمده که امام صادق (ع) هشام بن حکم شاگرد فیلسوف خود را در مجالس بالای دست محدثان مینشاند استاد مطهری دراین باره نقل میکردند که این نشان میدهد از نظر اسلام جایگاه فلسفه اسلامی از فقه هم بالاتر است علمای ما فقه را به دو بخش اکبر و اصغر تقسیم میکنند و فقه اکبر را فلسفه میدانند و فقه اصغر، فقه متعارف. امام صادق (ع) به هشام میگویند که حجت ظاهری انبیا و رسل و حجت باطنی، عقل است.
بنده در کتاب آیین خردپروری که سال 87 در جشنواره هم برگزیده شد، گفتم که این روایت را بگذارید کنار روایت دیگری از امیرالمومنین (ع) خطبه اول نهجالبلاغه هست که یکی از علل دعوت انبیا همین بیرون آوردن عقل بود اینجا به نتیجه میرسیم حجج ظاهری در خدمت حجج باطنی است و اسلام یک دین عقلی و فلسفه اسلامی هم در این فرهنگ ایجاد شده و توسعه یافته است. فلسفه اسلامی در بین اهل سنت توسعه نیافته فیلسوفان ما همه شیعه بودند.
این نگاه را اگر داشته باشیم نسبت به فلسفه غرب هم مطالعه و تعمق تخصصی و کارشناسانه حتی با زبان ویژه خودشان داشته باشیم، کفایت میکند البته بنده ادعایی به تسلط کامل به فلسفه غرب ندارم ولی بهرحال براساس رشته تخصصی خودم در فلسفه غرب، مکاتب فلسفه تعلیم و تربیت را مطالعه داشتهام. البته همه فلسفه غرب را یک نفر نمیتواند بخواند ولی نگاه انتقادی را همه جا باید داشته باشیم ملاصدرا هم کارش را با نگاه انتقادی آغاز کرد اشکالاتی ما به فلسفه غرب میگیریم یکی اینکه فلسفه غرب از منبع معرفتی وحی محروم است و از دلائل غنای فلسفه اسلامی این است که فلسفه اسلامی سرچشمه آن قرآن و سنت است، در مباحث مختلف انسان شناسی، هستی شناسی، وجودشناسی و ... ما متون وحیانی بسیاری داریم و به قول استاد مطهری از اینها الهام میگیریم.
اما در فلسفه غرب به ویژه از رنسانس به بعد، فلسفه از دین برید البته همان دین تحریف شده در فلسفههای سکولار که در بستر غرب شکل گرفتند یک تقسیم بندی فلسفه انگلوساکسون و اروپای قارهای یا قاره اروپا داریم که هر یک طیفهای گستردهای دارد به ویژه از عصر روشنگری ارتباط با دین قطع شد از این منظر ما فلسفه غرب را ناقص میدانیم البته باز هم آن را نقد میکنیم.
استاد میخواهم دیدگاهتان نسبت به حوزه فرهنگ را بدانم؟ اهل سینما و ادبیات هستید؟
به حوزه سینما و اینها ورود نکنیم اما این را بگویم که به لحاظ فرهنگی ما کشور غنی داریم هیچ گاه اهل جنگ طلبی نبودیم و اخلاق را رعایت میکردیم، همینطور پشتوانه فرهنگ اسلامی را داشتیم که با فرهنگ ایرانی ما عجین شده است منتها من اعتقاد دارم که ضمن احترام به فرهنگ خودمان امروز با وضع ایدهآل و مطلوب خیلی فاصله داریم در یک دورههایی در کشور ما مباحث فرهنگی با مسامحه برگزار میشد امسال هم که سال اقتصاد و فرهنگ است و این نامگذاری بی حساب و کتاب نبوده است و خود رهبری میگویند که با وضع مطلوب فاصله داریم و به فرمایش ایشان فرهنگ هوایی است که ما تنفس میکنیم و همین نشان میهد که با وجود برخورداری از آن فرهنگ غنی ما تا وضع مطلوب خیلی فاصله داریم البته من در این دوره امیدوار هستم که رییس جمهوری که شخصیت فرهنگی و دانشمندی هستند و بسیاری مسایل را با رویکرد مثبت نگاه میکنند با همکاری دیگر قوا و سیاستگذاری های مجلس کارهای جدی در این راستا انجام دهند.
بنابراین فرهنگ را نمیتوان یک پدیده نرم افزاری صرف دانست و آن را به حال خود رها کرد و بگوییم که خودش به طور طبیعی مسیر را طی میکند و نه اینکه با زور و اجبار و تحمیل نسل جوان را به راه آورد نیازمند یک تدابیر عقلانی و حساب شده هستیم چرا که مسائل فرهنگی هم اهرم اجرایی میخواهد و هم رویکرد عمیق و وسیع فرهنگی.
در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دارای چه ظرفیتهایی هستیم و همین طور علت علاقه خودتان به این رشته و انگیزه برای فراگیری فلسفه اسلامی چه بود؟
ابتدا این سوال را پاسخ دهم که بنده از سال 72 به طور مشخص نزد اساتید مبرز و برجسته این رشته در تهران تلمذ فلسفه اسلامی کردم و بعد از اینکه بورسیه دکتریام را در سال 70 به حضور در دانشگاه ایران تبدیل و از ادامه تحصیل در خارج از کشور صرف نظر کردم، انگیزهام برای فعالیت در این رشته بیشتر شد و به فراگیری منظم فلسفه اسلامی پرداختم.
تلمذ بنده در این رشته در این بیست و یکی دو سال قطع نشده است و همچنان مستمر و متداوم مانده است و از بهمن 72 در دانشگاه تربیت مدرس در رشته فلسفه تعلیم و تربیت تحصیل کردم و از همان موقع متوجه فقر محتوایی این رشته شدم البته ناگفته نماند که بنده دوره کارشناسی را در دانشگاه شیراز رشته علوم تربیتی و گرایش مدیریت و برنامه ریزی آموزشی به اتمام رساندم و در فاصله هفت ـ هشت ماه بین کارشناسی و کارشناسی ارشد، دو کتاب را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم که یکی از آنها کتاب فلسفه تعلیم و تربیت اسمیت بود که توسط آستان قدس رضوی منتشر شد. این نوشتار اکنون هم منبع آزمون کارشناسی ارشد ایران است.
خلاصهاش اینکه علاقه به فراگیری علوم عقلی و نقلی و فقر محتوایی در رشته فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی باعث شد در این حوزه فعالیت کنم نکته دیگر اینکه بنده به طور مستمر مشغول فراگیری متون تخصصی و دست اول فلسفه اسلامی نزد اساتید طراز اول تهران شدم چرا که معتقد بودم برای اسلامی سازی این رشته با توجه به سابقه غربی که رشته تعلیم و تربیت دارد و مبانی آن توسط غرب پی ریزی شده است، باید کار کنم و این اندیشه به ذهنم متبادر شد که ما هم میتوانیم فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را پیریزی کنیم به همین دلیل از دوره دکتری مطالعاتم را آغاز کردم و به طور غیر منسجم این مسیر را دنبال کردم.
نخستین مقاله بنده با عنوان مبانی معرفت شناختی تعلیم و تربیت اسلامی با تاکید بر حکمت متعالیه در فصلنامه روانشناسی و علوم تربیتی دانشکده ادبیات علامه طباطبایی چاپ خورد این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه تصمیم گرفتیم تحقیقات و مطالعات را در قالب یک نظریه جدید مطرح کنیم. خرداد 78 پیش کرسی این رشته را با موفقیت برگزار کردیم منتها به دلیل حجم گسترده کارها و وسعت پروژه و نظریه در نهایی کردن آن تعجیل نکردم و هنوز هم بخشهایی از آن در حال تکمیل شدن است که اگر خداوند عنایت کند امسال کرسی نهایی را برگزار میکنیم.
نام نظریهتان چیست؟
نظریه حکمت متعالیه تعلیم و تربیت
آیا شما خودتان خیلی متاثر از ملاصدرا بودید یا اینکه صدرا را فیلسوفی میدانید که بدرد فلسفه امروز ما میخورد؟
مسلما هر دو نکته که گفتید دخالت دارند هم خودم خیلی متاثر از حکمت متعالیه و ملاصدرا هستم و هم درباره وجه کاربردی حکمت متعالیه بحث دارم. تاثیرپذیری من از حکمت متعالیه بوده چرا که کاربرد حکمت متعالیه در حوزههای عمل زیاد است حتی علاوه بر تعلیم و تربیت، حوزه سیاست، اقتصاد و... نیز اینطور است.
مختصات فلسفه و حکمت متعالیه چیست؟ برای روشن شدن آن نیاز به چه دلایلی با توجه به نظام فلسفی اسلامی داریم؟
دلایل که زیاد است به برخی از آنها اشاره میکنم یکی از ادله کاربردی بودن نظام فلسفی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی این است که حکمت متعالیه نسبت به نظامهای فلسفی پیش، از یک جامعیت نسبی برخوردار است.
عمر فلسفه اسلامی در مجموع حدود 12 قرن است این فلسفه با مشا آغاز شده و فیلسوفان مشایی چون کندی، فارابی و ... در این حوزه کار کردند این فیلسوفان بر تحقیقات فلسفی خود بر روش عقلی، برهان تعقلی متکی بودند البته اینها به وحی نیز توجه داشتند و نسبت به آموزههای وحیانی حالت تسلیم داشتند اما بهرحال روششان عقلی و برهانی بود.
در ادامه سیر تکامل فلسفه اسلامی به فیلسوفان اشراقی میرسیم البته در ادبیات فلسفه ما متعارف شده که شیخ اشراق یا شهابالدین سهروردی را به عنوان نماینده بارز حکمت الاشراق صاحب اثر نفیس فلسفی میدانند اما خود شهابالدین سهروردی هم در حکمت الاشراق کاملاً متاثر از مرحوم بوعلی سینا بود.
اینجا باید اضافه کنم که سهروردی در تحقیقاتش روش عقلی را لازم ولی کافی نمیداند و معتقد است که روش عقلی لازم است اما برای تحقیقات فلسفی کافی نیست شرط لازم و کافی باید با هم باشند ، حکمت اشراق به تعبیر بزرگانی چون مرحوم استاد مطهری علاوه بر روش فلسفیِ عقلی از روش فلسفی مبتنی بر شهود، کشف، سیر و سلوک و تهذیب نفس استفاده میکند ولی آن نکتهای که بدان اشاره کردیم درباره سابقه حکمتالاشراق در اندیشه ابن سینا است.
این ابن سینا است که پیش قراول ترکیب دو روش فلسفی مشایی و اشراقی است وی در کتاب «الاشارات و التنبیهات» جلد سوم صفحه 399 بابی را درباره تجرد نفوس فلکیه می گشاید، البته مشهور و مقبول حکمای مشایی عدم تجرد نفوس فلکیه است اما ابن سینا در اینجا برخلاف مشاییون از تجرد نفوس فلکیه سخن به میان میآورد عبارت او اینجا و در این مرحله است که او واژه حکمت متعالیه را به کار میبرد یعنی چهار ـ پنج قرن قبل از ملاصدرا این واژه را به کار برده است.
بنابراین اینجا تاکید کنم که پیشگام تلفیق دو روش فلسفی عقلی و شهودی ، شیخ الرییس ابن سینا است که جلوتر بدان اشاره کردم و سپس خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارات ابن سینا میگوید: ابن سینا این مسئله (تجرد نفوس فلکیه) را در زمره حکمت متعالیه آورده است چون حکمت مشایی حکمت بحثی محض است و این مسئله و امثال آن تمام میشود زمانی که بحث و نظر با شکف و ذوق بپیوندد.
پس اعتقاد دارید که اشراق ابتدا از سوی ابن سینا مطرح شده و موسسش ابن سینا است؟
ابن سینا یک کتابی دارد تحت عنوان «حکمتالمشرقین» که متاسفانه اصل کتاب از بین رفته و تنها مقدمهای باقی مانده است و در این اثر وی گفته که اصحاب از من خواستند کتابی در فلسفه حکمت الهی بنویسم منتها به روش خودشان (منظور از اصحاب، حکمای مشایی است) من حاضرم بنویسم اما به روش خودم. از سوی دیگر مهمترین اثر فلسفی شهابالدین سهروردی هم حکمت الاشراق است و او حتی در اسم هم متاثر از ابن سینا بوده است. حکمت اشراق هم تلفیقی از حکمت بحثی و ذوقی است که نسبت به حکمت مشایی جامعیت بیشتری دارد. بنابراین به تعبیر اساتید اصل حکمت متعالیه برای ابن سینا است و ملاصدرا مؤسس حکمت متعالیه نیست این ابن سینا است که نخستین بار در صفحه 399 مجلد سوم اشارات واژه حکمت متعالیه را به کار برده است و در همان تجرد نفوس فلکیه میگوید: این مطلب تجرد نفوس فلکیه را کسی متوجه نمیشود مگر کسانی که در حکمت متعالیه رسوخ کردهاند» بنابراین او واژه حکمت متعالیه را چند قرن پیش از صدرا به کار برده است.
اما از حق که نمیتوانیم بگذریم و آن اینکه ملاصدرا حکمت متعالیه را به اوج رساند؟
بله در دوره او حکمت متعالیه شکوفا شد و مرحوم صدرا از صدر المتالهان و غوطه وران علم الهی است وی در مجموعه آثار فلسفی خود کتابی مینگارد به نام «الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه» که جامعهترین اثر ملاصدرا است و به تعبیر برخی معاصران دایرة المعارف آثار اوست چاپ قدیمش در چهار جلد و چاپ جدیدش در 9 جلد تدوین شده است و به تعبیر استاد مطهری این ملاصدرا است که رسما نام مهمترین اثر نفیس و گرانسنگ فلسفی خود را حکمت متعالیه میگذارد و وی در حکمت متعالیه چهار روش فکری اسلامی را با هم تلفیق میکند و این چهار جریان در قالب یک جریان واحد و به هم پیوسته در میآید و این چهار جریان شامل: مشاء، اشراق، روش سلوکی عرفانی و روش استدلالی کلامی.
درحقیقت حکمت متعالیه ترکیبی از قرآن، عرفان و برهان و به تعبیر یکی از اساتید بنده فراتر از اینها شامل قرآن و سنت و برهان و عرفان است. مرحوم صدرا شرحی بر اصول کافی نگاشته که شاید تا همین الان هم این شرح کم نظیر است او در این روایات غور عمیق فلسفی و عقلی کرده است.
ابتکارات ملاصدرا از نظر محتوایی در فلسفه اسلامی چطور بوده است؟
وی به لحاظ روشی و محتوایی در فلسفه اسلامی پویایی داشته است و به میراث فلسفی پیشینیان و اسلاف اکتفا نکرد بلکه با برخورداری از نبوغ خود در محتوای مباحث فلسفی، ابتکارات و خلاقیتهایی چون حرکت جوهری، حدوث نفس و ادله مربوط به خداشناسی داشت. علاوه بر این ملاصدرا به لحاظ ساختاری هم دست به ابتکار زد و تمام مسایل فلسفی را در قالب سفرهای عرفانی در آورد.
سفرهای عرفانی ملاصدرا به چه صورتی در این مجموعه علوم فلسفی اسلامی معنی پیدا کرد؟
چهار دانش مهم فلسفی در قالب چهار سفر عرفانی صدرا قرار گرفت: (سفر من الخلق الی الحق ـ سفر من الحق الی الحق بالحق-سفر من الحق الی الخلق بالحق و سفر من الخلق الی الخلق بالحق) محتوای مهمترین دانش فلسفی یعنی وجودشناسی یا متافیزیک یا آنچه حکما از آن به عنوان امور عامه یا الهیات بالمعن الاعم یاد میکنند در قالب سفر اول ریخته شده و در چاپ جدید کتاب سه جلد اول اسفار به این بحث اختصاص دارد یعنی به قول اساتید ما حضرت آیتالله آقارضی شیرازی که همیشه میفرمود سه جلد اول اسفار از همه مجلدات آن مهمتر است، سفر دوم که سفر «فی الحق بالحق» هم به آن میگویند خداشناسی یا معرفت الربوبیه یا الهیات بالمعن الخص است، ملاصدرا این محتوا یا دانش را در قالب این سفر دوم ریخت.
بنابراین سه جلد نخست این کتاب وجود شناسی و جلد ششم و هفتم را صدرا به سفر دوم اختصاص داد اما این میان مجلدهای چهارم و پنجم تکلیفش نامشخص است یک احتمال این است که دانش سوم سفرهای اربعه در آثار فلسفی صدرا تشریح نشد، برخی اساتید من حتی میگفتند صدرا این بحث را فراموش کرده است. مرحوم علامه طباطبایی در جلد پنجم اصول «فلسفه و روش رئالیسم» از مجموعه صحبتهای صدرا استنباط میکند که دانش سوم جهان شناسی است، استاد مطهری هم در مجموعه سخنانش وقتی به سفر سوم میرسد آن را شامل شناخت عوالم هستی و نحوه صدور این عوالم از ذات باری تعالی میداند و بنده هم نامش را جهان شناسی میگذارم که البته مجلد مستقلی ندارد.
اما سفر چهارم صدرا که برای ما هم پیام زیاد دارد شامل دانش انسان شناسی است چرا که شامل تعلیم و تربیت انسان است، مجلدات هشتم و نهم اسفار را صدرا به این بحث اختصاص داده است.
بنابراین مجموعه این چهار دانش و تولید ساختاری آنها ابتکار صدرا است، او بین فلسفه و عرفان آشتی داده و محتوای فلسفه را در قالب این ظرف ریخته و از این طریق تدبیری ایجاد کرده ولی ما از آن به اسم ابتکار ساختاری یاد میکنیم.
این شیوه «روشی» ملاصدرا چه گونه بوده؟
یک نکته در بحث از کار روشی میدانیم که در غرب علوم میان رشتهای به ویژه علوم انسانی مطرح هستند و از آنها به عنوان disciplinary aproach یا inter disciplinary discipline نام میبرند که خودش باز یک پایه معرفت شناسی است. بنابراین ملاصدرا از نظر روشی ابتکار داشت و معتقدم او سر غراول رویکرد میان رشتهای در عالم اسلام بلکه در کل علوم بشر است یکی از مصادیق این امر هم فلسفههای مضاف است.
روش تحقیق و پژوهش در فلسفه، تعقلی است اما در عرفان، روش شهودی است اما روش در برخی از علوم دینی، تعبدی است در واقع صدرالمتالهین نظام فلسفی خاصی را پی نهاد که در این نظام ما علوم مختلفی را در بر داریم به طور مثال وقتی میگوییم حکمت متعالیه در آن هم فلسفه عقلی موجود است هم عرفان، هم کلام و آیات قرآن و روایت و یک نگاه میان رشتهای البته روشی است.
حکمت متعالیه مسبوق به سابقه است با ابن سینا آغاز شده اما با صدرا تمام نمیشود بزرگانی درحوزه حکمت متعالیه بودند چون آقاعلی نوری اصفهانی، حکیم حاج ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس زنوزی،ملاسمیع اصفهانی، بیدلی زنجانی و علامه طباطبایی که جریانات پویا و زندهای را داشتند.
سیدحسین نصر در کتابش درباره حکمت متعالیه میگوید این جامعیت حکمت متعالیه برگرفته از خود قرآن است، قرآن استمرار دارد و حکمت متعالیه هم از خود قرآن و روایات هنوز زنده است.
آیا حکمت متعالیه آن طور که شایسته بوده در حوزه بینالملل مطرح شده است؟
افرادی چون هانری کربن یک کارهایی انجام دادهاند البته شرایط آن دوره فرق داشت و مواضع در برابر فلسفه اسلامی زیاد بود بنابراین ضعف امکانات هم برای فیلسوفان اسلامی موجود بود که همین باعث شد در داخل مرزهای ایران اسلامی، فلسفه محصور و محبوس شود بنابراین اگر اندیشمندانی چون کربن هم به ایران میآمدند باز هم کارشان محدود بود اما پس از انقلاب به ویژه از دهه هشتاد به این سمت یک مقدار شرایط تغییر کرد، نخست به دلیل برخی نهادها و مؤسسات در حوزه فلسفه اسلامی کار جدی صورت گرفت به طور مثال همین موسسه حکمت و فلسفه و بنیاد حکمت اسلامی صدرا که توسط آیتالله محمد خامنهای اداره میشود سالیانه اندیشمندان جهان را جمع میکنند و مبادلات فلسفی دارند ، از سال 82 هم با اشاره رهبری، مجمع عالی حکمت اسلامی در قم زیر نظر حضرات آیات جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدی تاسیس شد.
در حال حاضر وضعیت فلسفه اسلامی را در چه شرایطی میبینید؟
طبیعتا شرایط را مطلوب که نمیبینم اما این را هم میگویم که قابل مقایسه با پیش از انقلاب نیستیم البته این را هم بگویم که سید حسین نصر هم نقش بسزایی پیش و پس از انقلاب در معرفی فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه به خارج داشتهاند او هم معتقد بود که غرب تصورش از فلسفه اسلامی تا ابن رشد ختم شده است و علت هم عدم آگاهی و کم کاری ما بوده است بهرحال این مجموعههایی که پس از انقلاب شکل گرفته زمینه را برای گسترش فلسفه اسلامی در جهان فراهم کرده اما با این حال باز هم تا نقطه مطلوب یعنی حضور جدی اندیشههای اسلامی در سطح بینالملل فاصله داریم.
بنده با وجود اینکه با انجمنهای تخصصی در رشته خودم ارتباط دارم هنوز برای معرفی کار خاصی انجام ندادم اما تصمیم دارم در سال جدید میلادی بخشی از این کار را انجام دهم به طور مثال انجمن فلسفه تعلیم و تربیت بریتانیا که خودشان به آن بریتانیای کبیر میگویند ( pshilosopshy of education society of great britain ) که از سال 2004 در آن عضو هستم و این بحث را هم مطرح کردم و اینها آوریل هر سال یک کنفرانس سالانه برگزار میکنند و امسال من هم تصمیم دارم این بحث را مطرح کنم.
از سال 82 ما در دانشگاه علامه 18 دوره کارشناسی ارشد رشته تعلیم و تربیت اسلامی را برگزار کردیم سال 84 تقاضای تاسیس یک گروه آموزشی در دانشگاه مطرح شد تحت عنوان دپارتمان فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و از سال 88 تلاشهایی برای برگزاری دوره دکتری داشتیم که در سال 91 به نتیجه رسید و نخستین دوره دکتری را برگزار کردیم. بنابراین ما در شناسنامه گروهمان که در سایت دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی هم به صورت آن لاین ارائه شده یکی از برنامههایمان توسعه ارتباطات بینالمللی چه در کشورهای اسلامی و چه غربی است.
آیا شما از آن دست اندیشمندانی هستید که به غرب نگاه انتقادی دارند یا اینکه اعتقاد دارید باید به غرب هم اشراف کامل داشت؟
ابتدا این را بگویم که فلسفه اسلامی همان فلسفه عقلی است ما برای عقل حجیت و سندیت قائل هستیم، دین اسلام دین عقلی است در خود قرآن برهانهای عقلی وجود دارد، امیرالمومنین (ع) در خطبه اول نهجالبلاغه آنجا که درباره فلسفه بعثت انبیا بحث میکند نکتهای میگوید که رسل و انبیا را خدا پشت سر هم فرستاد این نشان میدهد که میثاق و پیمان فطری را خدا با انسانها بسته است و اینها نعمتهای فراموش شده خدا را به یاد میآورند و با رساندن پیام خدا به مردم با آنها احتجاج میکنند و در نهایت عقلهای مدفون شده در وجود انسانها را آشکار میکنند علی (ع) عقل را گوهر ارزشمند قیمتی میداند که در عمق وجود انسان مدفون شده و باید استخراج و به فعلیت برسد.
در جلد اول اصول کافی آمده که امام صادق (ع) هشام بن حکم شاگرد فیلسوف خود را در مجالس بالای دست محدثان مینشاند استاد مطهری دراین باره نقل میکردند که این نشان میدهد از نظر اسلام جایگاه فلسفه اسلامی از فقه هم بالاتر است علمای ما فقه را به دو بخش اکبر و اصغر تقسیم میکنند و فقه اکبر را فلسفه میدانند و فقه اصغر، فقه متعارف. امام صادق (ع) به هشام میگویند که حجت ظاهری انبیا و رسل و حجت باطنی، عقل است.
بنده در کتاب آیین خردپروری که سال 87 در جشنواره هم برگزیده شد، گفتم که این روایت را بگذارید کنار روایت دیگری از امیرالمومنین (ع) خطبه اول نهجالبلاغه هست که یکی از علل دعوت انبیا همین بیرون آوردن عقل بود اینجا به نتیجه میرسیم حجج ظاهری در خدمت حجج باطنی است و اسلام یک دین عقلی و فلسفه اسلامی هم در این فرهنگ ایجاد شده و توسعه یافته است. فلسفه اسلامی در بین اهل سنت توسعه نیافته فیلسوفان ما همه شیعه بودند.
این نگاه را اگر داشته باشیم نسبت به فلسفه غرب هم مطالعه و تعمق تخصصی و کارشناسانه حتی با زبان ویژه خودشان داشته باشیم، کفایت میکند البته بنده ادعایی به تسلط کامل به فلسفه غرب ندارم ولی بهرحال براساس رشته تخصصی خودم در فلسفه غرب، مکاتب فلسفه تعلیم و تربیت را مطالعه داشتهام. البته همه فلسفه غرب را یک نفر نمیتواند بخواند ولی نگاه انتقادی را همه جا باید داشته باشیم ملاصدرا هم کارش را با نگاه انتقادی آغاز کرد اشکالاتی ما به فلسفه غرب میگیریم یکی اینکه فلسفه غرب از منبع معرفتی وحی محروم است و از دلائل غنای فلسفه اسلامی این است که فلسفه اسلامی سرچشمه آن قرآن و سنت است، در مباحث مختلف انسان شناسی، هستی شناسی، وجودشناسی و ... ما متون وحیانی بسیاری داریم و به قول استاد مطهری از اینها الهام میگیریم.
اما در فلسفه غرب به ویژه از رنسانس به بعد، فلسفه از دین برید البته همان دین تحریف شده در فلسفههای سکولار که در بستر غرب شکل گرفتند یک تقسیم بندی فلسفه انگلوساکسون و اروپای قارهای یا قاره اروپا داریم که هر یک طیفهای گستردهای دارد به ویژه از عصر روشنگری ارتباط با دین قطع شد از این منظر ما فلسفه غرب را ناقص میدانیم البته باز هم آن را نقد میکنیم.
استاد میخواهم دیدگاهتان نسبت به حوزه فرهنگ را بدانم؟ اهل سینما و ادبیات هستید؟
به حوزه سینما و اینها ورود نکنیم اما این را بگویم که به لحاظ فرهنگی ما کشور غنی داریم هیچ گاه اهل جنگ طلبی نبودیم و اخلاق را رعایت میکردیم، همینطور پشتوانه فرهنگ اسلامی را داشتیم که با فرهنگ ایرانی ما عجین شده است منتها من اعتقاد دارم که ضمن احترام به فرهنگ خودمان امروز با وضع ایدهآل و مطلوب خیلی فاصله داریم در یک دورههایی در کشور ما مباحث فرهنگی با مسامحه برگزار میشد امسال هم که سال اقتصاد و فرهنگ است و این نامگذاری بی حساب و کتاب نبوده است و خود رهبری میگویند که با وضع مطلوب فاصله داریم و به فرمایش ایشان فرهنگ هوایی است که ما تنفس میکنیم و همین نشان میهد که با وجود برخورداری از آن فرهنگ غنی ما تا وضع مطلوب خیلی فاصله داریم البته من در این دوره امیدوار هستم که رییس جمهوری که شخصیت فرهنگی و دانشمندی هستند و بسیاری مسایل را با رویکرد مثبت نگاه میکنند با همکاری دیگر قوا و سیاستگذاری های مجلس کارهای جدی در این راستا انجام دهند.
بنابراین فرهنگ را نمیتوان یک پدیده نرم افزاری صرف دانست و آن را به حال خود رها کرد و بگوییم که خودش به طور طبیعی مسیر را طی میکند و نه اینکه با زور و اجبار و تحمیل نسل جوان را به راه آورد نیازمند یک تدابیر عقلانی و حساب شده هستیم چرا که مسائل فرهنگی هم اهرم اجرایی میخواهد و هم رویکرد عمیق و وسیع فرهنگی.