گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - عباس شاکری *: فرهنگ از واژههای پرکاربردی است که تعاریف بسیاری برای آن ارایه شده است، رابرت باروفسکی میگوید تلاشهای معطوف به تعریف فرهنگ شبیه تلاش برای به چنگ آوردن باد است!
در قرن شانزدهم فرهنگ به معنای پرورش عقل و ذهن به کار رفت. از اوایل قرن نوزده این واژه در مفهومی وسیعتر، پیشرفت عقلانی و معنوی تمدن را در بر گرفت. این تفسیر اومانیستی از فرهنگ سپس به مفهومی جامعتر تغییر کرد که بر اساس آن فرهنگ نه صرفا کوشش عقلانی، بلکه کل شیوه زندگی یک جامعه را شامل شد.
اما میتوان دو نوع تعریف از فرهنگ ارایه کرد که در تحلیل «رابطه اقتصاد و فرهنگ» کاربرد دارد:
1- فرهنگ در چارچوبی جامعهشناختی یا مردمشناختی به عنوان مفهومی گسترده و فراگیر به مجموعهای از طرز تلقیها، نگرشها، آداب و رسوم، عرفها، ارزشها، اعتقادات، عادات، اخلاقیات، و اعمال و رفتار مشترک «هر گروه از انسانها» اشاره دارد. «گروه» هم میتواند بر حسب قومیت، جغرافیا، مذهب، سیاست، زبان و... تعریف شود. نشانها، نمادها، متون، زبان، مصنوعات، سنتهای کتبی و شفاهی ویژگیهای تعریفکننده گروه هستند و کارکرد آنها ایجاد هویت مشترک و متمایز گروه و تمایز دهنده آن از گروههای دیگر است.
این تفسیر یا تعریف از فرهنگ برای بررسی «نقش فرهنگ در عملکرد اقتصادی» و «رابطه فرهنگ و توسعه اقتصادی» موضوعیت دارد.
2- در تعریف دوم، فرهنگ بر بعضی از فعالیتهای مردم و محصولات این فعالیتها که به جنبههای فکری، اخلاقی و هنری زندگی انسان مربوط میشود دلالت دارد. فعالیتهایی که بر روشنگری و پرورش ذهن مبتنی است نه صرف کسب مهارتهای حرفهای. در اینجا فرهنگ صفت است نه اسم. مانند محصولات فرهنگی، خدمات فرهنگی و نهادهای فرهنگی.
این تعریف دوم بیشتر برای تحلیل «اقتصاد فرهنگ» مناسبت دارد که در عین حال که موضوع مهمی در اقتصاد است در بحث حاضر مورد نظر ما نیست.
آمارتیاسن ضمن تاکید بر ضرورت طرح مقوله فرهنگ در اقتصاد، اخلاق را یک مقوله فرهنگی میداند که باید در تحلیلها و برنامهریزیهای اقتصادی به آن توجه شود. وی بیان میدارد که عالمان متعهد توسعه که دغدغه زدودن فقر را دارند، میگویند در حالی که مردم با گرسنگی، سوء تغذیه یا بیماریهایی درگیر هستند که به آسانی قابل پیشگیری است هنوز وقت تمرکز بر فرهنگ نیست! البته انگیزه پشت این اظهار را نمیتوان نادیده گرفت؛ اما دیدگاه تفکیکگرا (stage-wise) در مورد پیشرفت، غیرواقعی و غیر قابل دوام است.
یعنی شالوده فرایند توسعه، «فرهنگ» است و فرهنگ با طرز تلقیها و رفتار اقتصادی در کشورهای فقیر، ارتباط تنگاتنگی دارد. لذا راهبردهای کاهش فقر و پیشرفت اقتصادی باید به فرآیندهای تحول فرهنگی توجه کنند؛ فرآیندهایی که میتواند نقش حیاتی در موفقیت یا شکست اقتصادی داشته باشد.
هدف سیاستهای توسعهای ابتدا باید افزایش قابلیتهای فرهنگی جامعه و سپس افزایش تولید داخلی (مادی) باشد.
سازمان ملل هم در دهه 1990 با این استدلال که دیگر «مفهوم کالامحور توسعه اقتصادی» به «راهبرد انسانمحور توسعه انسانی» تغییر کرده است، توسعه انسان و فرهنگ را کانون توجه و تاکید قرار داد.
در واقع جهتگیری تفکر توسعه، پیامدهای فرهنگی آشکار دارد؛ زیرا در این دیدگاه مردم به عنوان عامل اصلی توسعه در انزوا قرار ندارند و به روشهای گوناگون با هم تعامل دارند و چارچوب این تعامل را فرهنگ آنها تعیین میکند. در واقع این مفهومپردازی مجدد، توسعه فرهنگ را هم از حاشیه به متن اقتصاد آورده است.
فرهنگ، متضمن معنای عقلانیت در فرایند توسعه هم هست؛ یعنی تحول فکری و ذهنی متناسب با درک پیچیدگیهای دنیای مدرن، توسعهیافته و صنعتی و درک الزامات و اقتضائات آن. حتی عدهای توسعه را به تحول فکری و ذهنی تعبیر میکنند که کاملا ماهیت فرهنگی دارد.
فارغ از مجادلات و منازعات سنت و مدرنیسم و سازگاری توسعه با اعتقادات و فرهنگ بومی ما، در انتخاب توسعه ما هیچ اختیاری نداریم؛ چون راه دیگری نداریم. البته در نحوه دستیابی به آن و کیفیت آن میتوانیم انتخابگر باشیم.
فرهنگ بر اساس همه تعریفهایی که ارایه شد بر کارکرد اقتصاد و وضعیت توسعه تاثیرگذار است؛ این تاثیرگذاری به طرق زیر به تحقق میپیوندد:
- ترویج ارزشهای مشترک گروه که روشهای انجام و اداره فرآیند تولید، توسط اعضا را مشخص میکند. به طوری که ارزشهای فرهنگی به تصمیمگیریهای موثرتر، نوآوری سریعتر، متنوعتر و سازگار با تغییر منجر میشود.
- با القای اصول اخلاقی مشترک، «دغدغه دیگران را داشتن» موضوعیت مییابد که همکاری، تفاهم، تعهد اخلاقی نسبت به نسلهای بعدی در تخصیص منابع، گذشتن از بعضی پاداشهای مادی به نفع اهداف غیر مادی، نمودهای آن است.
- بسط اعتماد و سرمایه اجتماعی و حضور همدلانه مردم در فرآیندهای اصلاح و تغییر
- جلب مشارکت ذهنی و عملی مردم در رفع موانع و ایجاد توسعه
- پایبندی به تمهیدات اجتماعی رعایت قانون، پرداخت مالیات، حفظ محیط زیست
فرهنگ در رفع موانع و ایجاد مقتضیات توسعه نقش علی قوی دارد. نمیتوان مواردی مانند امریکا و مکزیک، کره شمالی، کره جنوبی را به عنوان شاهد و تأییدی بر عدم تاثیر فرهنگ بر توسعه مطرح کرد.
البته فرهنگ در کنار وجه سیال و متغیر خود جنبههای رسوبیافته هم دارد ولی اساسا مفهومی پویا است. لذا علیت معکوس از اقتصاد به فرهنگ هم کاملا موضوعیت دارد. به نظر میرسد نحوه کارکرد نامتعادل دو دهه اخیر اقتصاد بشدت فرهنگ را تحت تاثیر قرار داده است و موجب فروکاست برخی از جنبههای اخلاقی- فرهنگی در جامعه شدهاست.
بیتوجهی به دیگران، بیتوجهی به کار مولد، محیط زیست، امنیت بهداشتی غذا، استرس و افسردگی، بزهکاری، مرافعه، طلاق، قاچاق، فساد، هنجارگریزی، یاس و بیانگیزگی نمونههایی از «محصولات فرهنگی اقتصاد» در دهه اخیر است که از تعامل اقتصاد نامطلوب بر فرهنگ ما عارض شدهاست. لذا برای رسیدن به «توسعه» از نقش علی و ابزاری «فرهنگ» نباید غافل شد.
*رییس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
منبع: ایران
در قرن شانزدهم فرهنگ به معنای پرورش عقل و ذهن به کار رفت. از اوایل قرن نوزده این واژه در مفهومی وسیعتر، پیشرفت عقلانی و معنوی تمدن را در بر گرفت. این تفسیر اومانیستی از فرهنگ سپس به مفهومی جامعتر تغییر کرد که بر اساس آن فرهنگ نه صرفا کوشش عقلانی، بلکه کل شیوه زندگی یک جامعه را شامل شد.
اما میتوان دو نوع تعریف از فرهنگ ارایه کرد که در تحلیل «رابطه اقتصاد و فرهنگ» کاربرد دارد:
1- فرهنگ در چارچوبی جامعهشناختی یا مردمشناختی به عنوان مفهومی گسترده و فراگیر به مجموعهای از طرز تلقیها، نگرشها، آداب و رسوم، عرفها، ارزشها، اعتقادات، عادات، اخلاقیات، و اعمال و رفتار مشترک «هر گروه از انسانها» اشاره دارد. «گروه» هم میتواند بر حسب قومیت، جغرافیا، مذهب، سیاست، زبان و... تعریف شود. نشانها، نمادها، متون، زبان، مصنوعات، سنتهای کتبی و شفاهی ویژگیهای تعریفکننده گروه هستند و کارکرد آنها ایجاد هویت مشترک و متمایز گروه و تمایز دهنده آن از گروههای دیگر است.
این تفسیر یا تعریف از فرهنگ برای بررسی «نقش فرهنگ در عملکرد اقتصادی» و «رابطه فرهنگ و توسعه اقتصادی» موضوعیت دارد.
2- در تعریف دوم، فرهنگ بر بعضی از فعالیتهای مردم و محصولات این فعالیتها که به جنبههای فکری، اخلاقی و هنری زندگی انسان مربوط میشود دلالت دارد. فعالیتهایی که بر روشنگری و پرورش ذهن مبتنی است نه صرف کسب مهارتهای حرفهای. در اینجا فرهنگ صفت است نه اسم. مانند محصولات فرهنگی، خدمات فرهنگی و نهادهای فرهنگی.
این تعریف دوم بیشتر برای تحلیل «اقتصاد فرهنگ» مناسبت دارد که در عین حال که موضوع مهمی در اقتصاد است در بحث حاضر مورد نظر ما نیست.
آمارتیاسن ضمن تاکید بر ضرورت طرح مقوله فرهنگ در اقتصاد، اخلاق را یک مقوله فرهنگی میداند که باید در تحلیلها و برنامهریزیهای اقتصادی به آن توجه شود. وی بیان میدارد که عالمان متعهد توسعه که دغدغه زدودن فقر را دارند، میگویند در حالی که مردم با گرسنگی، سوء تغذیه یا بیماریهایی درگیر هستند که به آسانی قابل پیشگیری است هنوز وقت تمرکز بر فرهنگ نیست! البته انگیزه پشت این اظهار را نمیتوان نادیده گرفت؛ اما دیدگاه تفکیکگرا (stage-wise) در مورد پیشرفت، غیرواقعی و غیر قابل دوام است.
یعنی شالوده فرایند توسعه، «فرهنگ» است و فرهنگ با طرز تلقیها و رفتار اقتصادی در کشورهای فقیر، ارتباط تنگاتنگی دارد. لذا راهبردهای کاهش فقر و پیشرفت اقتصادی باید به فرآیندهای تحول فرهنگی توجه کنند؛ فرآیندهایی که میتواند نقش حیاتی در موفقیت یا شکست اقتصادی داشته باشد.
هدف سیاستهای توسعهای ابتدا باید افزایش قابلیتهای فرهنگی جامعه و سپس افزایش تولید داخلی (مادی) باشد.
سازمان ملل هم در دهه 1990 با این استدلال که دیگر «مفهوم کالامحور توسعه اقتصادی» به «راهبرد انسانمحور توسعه انسانی» تغییر کرده است، توسعه انسان و فرهنگ را کانون توجه و تاکید قرار داد.
در واقع جهتگیری تفکر توسعه، پیامدهای فرهنگی آشکار دارد؛ زیرا در این دیدگاه مردم به عنوان عامل اصلی توسعه در انزوا قرار ندارند و به روشهای گوناگون با هم تعامل دارند و چارچوب این تعامل را فرهنگ آنها تعیین میکند. در واقع این مفهومپردازی مجدد، توسعه فرهنگ را هم از حاشیه به متن اقتصاد آورده است.
فرهنگ، متضمن معنای عقلانیت در فرایند توسعه هم هست؛ یعنی تحول فکری و ذهنی متناسب با درک پیچیدگیهای دنیای مدرن، توسعهیافته و صنعتی و درک الزامات و اقتضائات آن. حتی عدهای توسعه را به تحول فکری و ذهنی تعبیر میکنند که کاملا ماهیت فرهنگی دارد.
فارغ از مجادلات و منازعات سنت و مدرنیسم و سازگاری توسعه با اعتقادات و فرهنگ بومی ما، در انتخاب توسعه ما هیچ اختیاری نداریم؛ چون راه دیگری نداریم. البته در نحوه دستیابی به آن و کیفیت آن میتوانیم انتخابگر باشیم.
فرهنگ بر اساس همه تعریفهایی که ارایه شد بر کارکرد اقتصاد و وضعیت توسعه تاثیرگذار است؛ این تاثیرگذاری به طرق زیر به تحقق میپیوندد:
- ترویج ارزشهای مشترک گروه که روشهای انجام و اداره فرآیند تولید، توسط اعضا را مشخص میکند. به طوری که ارزشهای فرهنگی به تصمیمگیریهای موثرتر، نوآوری سریعتر، متنوعتر و سازگار با تغییر منجر میشود.
- با القای اصول اخلاقی مشترک، «دغدغه دیگران را داشتن» موضوعیت مییابد که همکاری، تفاهم، تعهد اخلاقی نسبت به نسلهای بعدی در تخصیص منابع، گذشتن از بعضی پاداشهای مادی به نفع اهداف غیر مادی، نمودهای آن است.
- بسط اعتماد و سرمایه اجتماعی و حضور همدلانه مردم در فرآیندهای اصلاح و تغییر
- جلب مشارکت ذهنی و عملی مردم در رفع موانع و ایجاد توسعه
- پایبندی به تمهیدات اجتماعی رعایت قانون، پرداخت مالیات، حفظ محیط زیست
فرهنگ در رفع موانع و ایجاد مقتضیات توسعه نقش علی قوی دارد. نمیتوان مواردی مانند امریکا و مکزیک، کره شمالی، کره جنوبی را به عنوان شاهد و تأییدی بر عدم تاثیر فرهنگ بر توسعه مطرح کرد.
البته فرهنگ در کنار وجه سیال و متغیر خود جنبههای رسوبیافته هم دارد ولی اساسا مفهومی پویا است. لذا علیت معکوس از اقتصاد به فرهنگ هم کاملا موضوعیت دارد. به نظر میرسد نحوه کارکرد نامتعادل دو دهه اخیر اقتصاد بشدت فرهنگ را تحت تاثیر قرار داده است و موجب فروکاست برخی از جنبههای اخلاقی- فرهنگی در جامعه شدهاست.
بیتوجهی به دیگران، بیتوجهی به کار مولد، محیط زیست، امنیت بهداشتی غذا، استرس و افسردگی، بزهکاری، مرافعه، طلاق، قاچاق، فساد، هنجارگریزی، یاس و بیانگیزگی نمونههایی از «محصولات فرهنگی اقتصاد» در دهه اخیر است که از تعامل اقتصاد نامطلوب بر فرهنگ ما عارض شدهاست. لذا برای رسیدن به «توسعه» از نقش علی و ابزاری «فرهنگ» نباید غافل شد.
*رییس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
منبع: ایران