به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) یحیی آل اسحاق، رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران در یک برنامه تلویزیونی، به مسایل گوناگونی اشاره کرد که بخشی از آنها به نقل از خبرآنلاین در زیر می آید:
- تیمی که برای آقای روحانی کار میکنند، یک سال قبل ما جلساتی با آنها داشتیم. یک طرحی داشتیم تهیه میکردیم برای برنامهی اقتصادی دولت رئیس جمهور، حالا هر که میخواهد باشد.
- آقای نیلی، آقای دانش جعفری، آقای کمیجانی بانک مرکزی؛ جمعی از نخبههای اقتصادی به اضافهی فعالین مدیریت اقتصادی؛ حدود هفتاد جلسه هر هفته دو ساعت منجر شد به مطالعات یک نسخه علمیاتی که تهیه شد که بعدا به عنوان تقدیمی خدمت آقای رییس جمهوری دادیم. بعد هم آقای رییس جمهوری قسمت اعظمی از تیم اقتصادی اش را از همینها انتخاب کرد. لذا خیلی از کارهایی که دارد انجام میشود یک کار فکری قبلی بوده است که یک سال رویش کار شده است.
- ما بعد از 35 سال سیر تحولاتی که در بخش اقتصاد داشتیم، بالا پایینهایی که داشتیم، مکتبهای مختلفی که کشور امتحان کرد و مدیران مختلف با دیدگاههای مختلف اقتصاد کشور را اداره کردند، تجزیه تحلیل این را نشان میدهد که دولت جمهوری اسلامی ایران هم به اقتضائات زمانی مکانی هم به دلیل نوع آزاد منشی که در تصمیم گیریها داشت به همه صاحب نظران اقتصادی با مشربهای مختلف اجازه داد حرف هایشان را پیاده کنند. این یک هزینه فایدهای داشت ولی جمع بندی اش یک عقبه عملیاتی دارد. ما در اقتصادمان یک دوره به دلیل شرایط جنگ اقتصاد جنگی داشتیم و خصوصیاتی که اقتصاد جنگ دارد و بعد اقتصاد مدیریت شده را در دوره آقای نوربخش داشتیم. در دوره کارگزاران اقتصاد تقریبا لیبرال و آزاد را داشتیم. در دوره آقای خاتمی یک جوری شبیه آن بود. در دوره آقای احمدی نژاد یک مقدار بخش آرمانی مان شکل گرفت یعنی یک سیر تاریخی در حوزههای مختلف و آرمانها و برنامهها و سیاستهای اقتصادی داشتیم، چون انتزاعی بود.
بعد از 35 سال به هر صورت مقام معظم رهبری با توجه به مجموعه اقتضائات جمهوری اسلامی ایران در همه حوزهها از جمله اقتصاد یک خط کلی ترسیم فرمودند و آن این است که ما باید در همه حوزهها واقعیت نگر آرمان گرا باشیم از جمله در حوزه اقتصاد. هر کسی انتزاعی نگاه کند یعنی فقط اقتصاد را به ما هو اقتصاد نگاه کند بدون توجه به آرمانها یک گزینه و مدلی را انتخاب میکند، مدلهایی که سکولار است انتخاب میکند. اصلا عنوان میشود اقتصاد به آرمان کار ندارد، اقتصاد بازی خودش را دارد، دانشی است که باید انجام شود. از آن طرف هم نمیشود بیاییم صرف مسایل آرمانی را نگاه کنیم عدالت تنها را نگاه کنیم، محرومیت و غیره که در مسایل آرمانی است را نگاه کنیم یا موازین اقتصاد اسلامی را رعایت کنیم، بالاخره اقتصاد یک رکنی است از ارکان حوزه سیاسی اجتماعی و تاثیر دارد در روابط بین الملل و داخلی.
- وقتی در وزارت بازرگانی بودم، معاون خرید وزارت بازرگانی بودم. قبلش با آقای عسگر اولادی در ارتباط بودیم. ایشان پیشنهاد کرد بیا در موتلفه. من هم آن موقع از مجموعه جریانات سیاسی که بود هم جهت با آرمانها و اعتقادات موتلفه بودم. سال 65 بود به نظرم. دقیق نمیدانم. تا عضو شورای مرکزی اش هم رفتم. بعد به دلایلی کنار کشیدم. هم به دلایل نوع کاری که میخواستم انتخاب کنم چون میخواستم کارهای اجتماعی کنم و انتصاب من به یک حزب خاص ممکن بود مانع شود و دلایل دیگری خود من تقاضا کردم که با حفظ روابطم عضو رسمی حزب نباشم. از سال تقریبا 85 دقیق تاریخش را نمیدانم.
-در وزارت بازرگانی آن موقع، اگر یادتان باشد انجمن اسلامی دولت درست شد، جمعی از وزرا با آقای مهندس موسوی سر همین مسائل اصول گرایی - آن موقع اصول گرایی مطرح نبود- بحث داشتند. آقای محسن نبوی، آقای ولایتی، آقای عسگر اولادی، آقای ناطق، آقای توکلی مشهور شدند به انجمن اسلامی دولت.
-اینها معتقد بودند بحث حرکتها، قوانین و مقررات به گونهای متخذ از قوانین اسلامی و شرع مقدس باشد. آن جا با آنها اختلاف داشتند. آنها از نظر سیاسی و برخورد با جریانات اختلاف داشتند. کارشان بالا کشید و به اختلافات مفصلی کشید. لذا در خود وزرات بازرگانی دو گروه شدند. یک گروه طرفداران آقای موسوی و یک گروه طرف دار این جریان. اختلافات بالا کشید و به امام کشید که بحثهای مفصلی دارد.
- آن جریان مقابل در همه وزارت خانه از جمله وزارت بازرگانی آمدند. از همان موقع که این بحثها مطرح بود ما در داخل یک جریانی بودیم که دنبال اسلامی کردن مقررات وزارت بازرگانی بودیم.
- در مجموعه روند کار به مشکلات برمیخورد مخصوصا عدهای هم در داخل با آنها همراه بودند آقای عسگر اولادی احساس کرد برای این که با ایشان مقابله بکنند به مردم فشار میآورند لذا استعفا کرد.
- وزیر بازرگانی بودم از 72 تا 76 بودم بله آن موقع معاون وزیر بودم
- ما در بحبوحه جنگ ما ده هزار قلم کالا را معاون خرید بودم این کالاها که گندم روغن برنج همهی اینها با شرایط سخت یعنی برای تدارکش ما برای این که کشتیهایی که چطور میخریدیم با تحریم و اینها کشتیهایی که میآمدند از بالا میزدند ما برای این که هزینهی کمتری باشد هفت کشتی را کاروان میکردیم به صورت کاروانی میآوردیم از بالا نیروی هوایی از پایین نیروی زمینی دریایی حمایت میکردند که کشتیها بیاید باز علی رغم این از هفت کشتی یکی اش میخورد با این شرایط سخت کل بودجهای هم که ما داشتیم برای تامین ده هزار قلم کالا سه میلیارد دلار بود و با این سه میلیارد دلار کشور اداره شد علی رغم همهی مشکلات مردم هم حمایت کردند صبوری کردن این نبود که به دلیل مشکلات مردم آن داستان باشد دلایل دیگری داشت
- من معاون وزارت صنایع بودم در زمان آقای نعمت زاده. جمعه بود پدر خانم ما باغچهای داشت در کرج رفته بودیم آن جا دیدم تلفن زنگ زد. گفتند آقای حبیبی با شما کار دارد. آقای حبیبی معاون اول بود. گفت: آقای آل اسحاق کجایی؟ گفتم: کرج هستم. گفت: کرج چه کار میکنی؟ گفتم: جمعه است آمدم کرج. گفت: پس برنامه ات کو؟ گفتم: برنامه چی؟ گفت: خبر نداری! معرفی شدی برای وزیر بازرگانی. گفتم: نه من اطلاعی ندارم! گفت: من نمیفهمم بلند شو بیا این جا. گفتم: کجا بیایم؟ گفت: دفتر! بلند شدم. خود من هاج و واج این چه حادثهای است گفت تو معرفی شدی برای وزیر بازرگانی همه وزرا برنامه دادند منتظر تو هستند. زنگ زد به آقای هاشمی گفت: این اصلا نمیداند. آقای هاشمی هم میخندد و گفت بله راست میگوید او خبر ندارد.
ما آمدیم سابقه داشتیم دوستان را جمع کردیم تنظیم برنامه شد بعد خودم بعد این که فرصت شد گفتم چه بود چرا این طور شد بعد متوجه شدیم که آقای نوربخش وزیر اقتصاد قرار بود شود در تصمیم به این نتیجه میرسد آقای نوربخش برگردانده شود بانک مرکزی وزیر اقتصاد آن موقع آقای محمد خان بنا بود وزیر بازرگانی شود آقای محمد خان وزیر شد وزیر بازرگانی جایش خالی بود در جلسهای که داشتند با توجه به سابقهی من عنوان میکنند فلانی مناسب است لیست را قبلا فرستاده بودند لاک میگیرند تایپ میکنند آقای یحیی آل اسحاق به همین سادگی.
- ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود همان بحران ارزی ارز نبود بدهیها سرازیر شده بود بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت میرسید ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم در دولت یک تصمیم گیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست آقای نوربخش که ایشان شوند محور و بقیه شوند تبع و اداره کنند امور را یک مختصر پولی که در دست آقای نوربخش بود سیاستهایی که خودش داشت بخش کالای اساسی وزارت بازرگانی جز اولویتها بود از این طرف جنس نیست انبارها خالی از آن طرف آن امکانات ندارد از این طرف هم مجلس تحت فشار هستند سازمان تعزیرات را راه انداخته اند و بگیر و ببند یک نفر هم پیدا بکنند مقصر اصلی چه کسی است؟ آقای آل اسحاق این رب که زدید من را احضار کردند مجلس چرا رب گوجه فرنگی کیلویی چقدر گران شده. چرا گران شده بود؟ برای این که ورقی که داشت ارزش از ارز 65 تومنی شده بود 300 تومان گران شده بود کمبود شده بود یک مقدار رب را یکی از نهادها صادر کرده بود رب گوجه فرنگی یک مقدار گران شده بود.
- گفتند چرا رب گوجه فرنگی در شرایط کم است؟ این در شرایطی است گندم نیست شکر نیست یقهی من را گرفته بودند چرا رب گوجه فرنگی گران شده سازمان تعزیرات را راه انداختند که کنترل قیمت کند و اولین مقصر هم وزارت بازرگانی بود من از داخل میدانم اوضاع از چه خبر است آنها هم میدانند خود مسئولین هم مصاحبه میکردند میانداختند گردن وزارت بازرگانی.
- صد میلیارد دلار صادرات واردات داریم. آن موقع کل درآمد کشور ده میلیارد دلار بود که به وزارت بازرگانی سه میلیارد دلارش میرسید برای همهی ده هزار قلم کالا اصلا قابل قیاس نیست. خیلی بحران شدید بود هم جنگ بود تتمه و پس لرزههای جنگ بود هم تحریمها بود قیمت نفت بود ذخایر نداشتیم بدهی جمع شدهی تاریخی داشتیم اصلا همه چیز به هم ریخته بود.
- یک بحث شصت درصد از بودجه وصل است به درآمد نفتی. در سالهای مختلف بین پنجاه شصت چهل همین طوری دائم التزاید هم است یک گیر ریشهای داریم ما من امروز در اتاق نمایندهها بودند در سایتها هم آمد بحث من مشکل ما بودجهی دولت عنوان ثانویه است و شرح وظایف دولت است دولت وظایفش چیست؟ برای انجام وظایف یک بودجه میخواهد مشکل این است که دولتی که ما الآن داریم بعد از سی و پنج شش سال بعد از اصل 44 سال بعد از اقتصاد مقاومتی این دولت دولت 69ای نیست در دولت 68 و قبلش دولت مسئولیتهای عظیمی به عهده اش بود هشتاد درصد اجرائیاتش دست دولت بود ادارهی امور و مدیریتش دست دولت بود الآن قرار است دولتی باشد حداقل اجرائیات داشته باشد مسئولیت ادارهی اقتصادی کشور قرار نیست دولت شود دولت حاکمیتی یعنی سیاست گذاری هدایت نظارت پشتیبانی. اجرائیات مگر در جایی که ضرورت داشته باشد آن هم باید نوعی خرید خدمت باشد اجرائیات دست بخش غیر دولت باشد مثل بندر و راه. لذا ساختار دولت شرح وظایف دولت باید عوض شود ما میخواهیم بودجهی دولت وابسته به نفع نشود با دستور نمیشود.
- آقای هاشمی روز اول که در دولت دوم که من بودم یک جملهای گفت شما اعضای کابینه دولت کار هستید اصلا حق ورود به جریانات سیاسی اظهار نظرهای سیاسی را ندارید به عنوان وزیر من خودم از همهی شما سیاسی تر هستم هر لحظه علیه جریان سیاسی من خودم پاسخگو هستم شما هیچ کدام حق ورود به جریان سیاسی ندارید شما دولت کار هستید.
- این خط مشی آقای هاشمی بود بستگی به روحیهی افراد. بعضیها مثل من این را خوب گرفتند من مسئول امور بازرگانی کشور هستم اصلا به جریانات سیاسی کار ندارم نه این که من سیاست نمیفهمم سیاست را هم سعی میکنم بفهمم ولی من اعتقاد دارم یک نفر میآید در صحنهی اجرا باید جامع نگاه کند من که میشوم وزیر من باید وزیری باشم که همهی ملت را زیر نظر داشته باشم نه اختصاصا برای یک جریان و گروه خاص من برای این که این شائبه را ببرم از همهی جریانات سیاسی خارج بودم.
- آقای هاشمی به آنها علاقه مند بود با آقای هاشمی مشورت میکردند اما حزب کارگزاران مستقل بود به دولت ربطی نداشت مسایلش در دولت مطرح نمیشد.
- من با آقای مهاجرانی یک خاطره دارم. ما آن موقع که در وزارت بازرگانی دعوا بود دو جناح بودیم در سال 65 کار بالا کشید آقای مهاجرانی آن موقع رئیس کمیته بازرگانی مجلس بود یک روز دو طرف دعوا را دعوت کرد ما چهار پنج نفر این طرفیها یک جمعی هم آن طرفیها خودش را هم نشست حکم کرد شروع کردند که آقای آل اسحاق شما چرا مخالفت میکنید با دولتی کردن تجارت صادرات واردات من با این شکلی که داشتند دولتی صرف میکردند مخالف بودم میگفتم ما موازین شرعی داریم نه آن اقتصاد آزاد نه این است بین این دو تا نظر نظر سومی است مطابق با موازین اسلام و شرع ما هم میتوانیم در تجارت ضمن این که کنترل کنیم من در مرکز منسوجات پیاده کردم با همراهی خود مردم. مدل داشتم گفت شما چرا با دولتی کردن تجارت صادرات واردات مخالف هستید شما مقابل جریان انقلاب ایستاده اید فلان کرده اید با یک تهدید که اسمم آمریکایی است از این صحبتها یکی از آقایان که مقابل من نشسته بودند من معلم قدس بودم قبل از این که بروم بازار فرهنگی بودم این شاگرد خود من بود پدرش یک میدان دار بود میدانی بود از میلیاردرهای معروف آن موقع بود خانه شان در الهیه من به آقای مهاجرانی گفتم تو که من را میگویی مدافع سرمایه داران هستی من با یک شرط همهی حرفهای شما را قبول دارم گفت شرطت چیست؟ گفتم این آقا که رو به روی من نشسته این میداند که من تمام زندگی اش را میشناسم چون رفته بودم خانه شان من حاضرم تمام داراییهای خودم پدرم هفت برادرم تمام دامادها را با لوسترهای خانهی این آقا معاوضه کنم چطور شده من شدم با این خصوصیاتی که سوابق دارم این وضع پدرم روزشمار زندگی من معلوم است کجا بودم چطور بودم همه من را میشناسند چطور شده من شدم طرفدار سرمایه دارها این آقا شده اور کت از کرهایها پوشیده بود شده بود طرفدار مستضعفین؟ ایشان دید که سوال اصلی است به من گفت آقای آل اسحاق من پدر شما را میشناسم در اراک بودید سوابق شما را میشناسم مشکلی که تو داری این نیست که سرمایه داری مشکل تو این است که مغزت سرمایه داری است این را آقای مهاجرانی گفت و به این ترتیب گفتم من دیگر حرفی ندارم با شما اگر مغز من سرمایه داری است با این خصوصیات و مغز این طرف مقابل ما مستضعفین است جلسه را بلند کردم تعطیل کردم آقای مهاجرانی این بود حالا چه اتفاقاتی افتاد چطور شد خدا عاقبت همه را بخیر کند.
-مسوولین اداره اقتصادی دولت آقای خاتمی باز تا یک زمان محوریتش آقای نوربخش بود خود آقای خاتمی محوریت بخش اقتصاد را داده بود به آقای نوربخش همان تیم آقای هاشمی منتها در گزینش مدیریت هایش مثلا سازمان مدیریت برنامه را داد به کس دیگری یک جریانی یک مقداری رادیکال تر از آنها در حوزهی اقتصاد فرقش همین بود ولی مشربا به هم نزدیک بودند ولی رادیکال تر بودند
- سال 76 به آقای ناطق رای دادم. سال 88 به نظرم به آقای احمدی نژاد رای دادم. دور دوم به آقای هاشمی.
- نکته دوم اطرافیان آقای هاشمی بودند که بحث آرمانی اش را اطرافیانش کم رنگ کردند در بحث واقعیت نگر آرمان گرا. یعنی آقای هاشمی که وزنه اش امام جمعه است وزنه اش همراه با انقلاب در حوزههای اقتصادی بحثهای عدالت اجتماعی آقای هاشمی یادتان نرفته که چه بحثهایی میکردند مجموعهی این بحثها از آقای هاشمی جوری درآوردند که آنها نیستند اطرافیانش فضایی که ساختند. و فضای سیاسی و جریانات دیگر را طوری ساختند که وجدان عمومی جامعه همراهی نکرد.
- من از جانب دولت مامور شدم که انجام بدهم مقدمات کار را هم داشتیم فراهم میکردیم رفتیم جلو طرح را آماده کردیم این طرح بازتاب داشت یعنی اگر میخواستیم بحث حذف سوبسیدها یک نمونه را به عنوان بازرگانی به عنوان نان شروع کردم گفتم ما داریم هفت میلیون تن گندم میدهیم به قیمت باربری اش به نانواها یعنی حمل اش اینها را باید حذف کنیم یک دفعه نمیشود باید تدریجی وصول کنیم آمدم یک سری نانواییهای فانتزی سنگکی فانتزی از شمال شهر شروع کردم که تست کنم ببینم چه شود یک سری نانواییهای خیلی شیک و فانتزی نان سنگک فانتزی آن موقع اگر یک تومن بود میگفتیم پنج تومان یک قشقری در کشور ایجاد شد چه نشسته اید نان را پنج برابر کردند مقاومت کردیم بالاخره طرح را تهیه کردیم بردیم دولت دولتیها گفتند خیلی کار سختی است باید مجلس را آماده کنید رفتیم سراغ مجلس گفتند خطرناک است نمیتوانیم بکنیم باید همهی ارکان نظام دست به دست هم دهند خلاصه دیدیم کسی نمیخواهد ریسک بکند و ماند
مجری: در صورتی که اگر آن موقع این کار بود ممکن بود بهتر باشد.
آل اسحاق: بله باید الزاماتش میبود دم میکشید باید. خطر هم لازم داشت آن شجاعت و جسارت را همه نداشتند ولی این کار خوب شروع شد ولی متاسفانه سیاسی شد.
-من یک دوره به آقای احمدی نژاد رای دادم. سال 88 رفتیم به آقای موسوی گفتیم مواظب باش اما فکر نمیکردیم به این شکل باشد.
-خیلی همین حرفی که به آقای موسوی گفتم. گفتم من مسوول بخش اقتصادی اتاق بازرگانی هستم این داستان که در کشور ایجاد شود فضای عمومی کشور. در اقتصاد یکی از مهم ترین شاخصهها امنیت است منحنی نسبت به امنیت خیلی تیز است اگر فضای نا امن ایجاد شود اقتصاد کپ میکند.
- من همیشه حقوق بگیر هستم حقوق بگیر ریاست جمهوری هستیم. بازنشسته نیستم. اساسا من از آن موقعی که از بازار آمدم بیرون نه یک شرکت داشتم نه فعالیت اقتصادی داشتم نه دارم وزیر بازرگانی بودم رئیس اتاق بازرگانی هستم یک شرکت یک معامله ندارم خدا هم لطف کرده خداوند را شاکر هستم تمام زندگی ام بر اساس حقوق و این درآمدها است.
- اقتصاد یک قدرت است قدرت بزرگی هم است سیاسیون هم هر جا بوی قدرت باشد آن جا حضور دارند اصلا سیاست یعنی چه؟ علم سیاست علم چگونگی مدیریت قدرت است چگونه قدرت را بگیرند چطور قدرت رقیب را از دست سلب کنند چگونه از قدرت استفاده بکنند میشود کسی سیاست مدار باشد به مرکز قدرت فکر نکند.
-اساسا بانک و اقتصاد. رابطه شان یک رابطهی ارگانیک دارند. کشور ما از حوزهی روابط اقتصادی با بانک، بانک محور است یعنی دز و وزن تاثیر گذاری نظام بانکی در فعالیت اقتصادی خیلی بالاتر از جاهای نرمال است یعنی اگر سرمایه گذاری میخواهد بشود اگر میخواهد تجارت شود نقش بانک نقش بسیار بالایی است و بانکها زندگی شان به بخش اقتصاد وصل است آن چیزی که مایه نگرانی است و برخی تلاطمها را ایجاد کرده یک وقت بانک سرویس دهنده است و خدمات اقتصادی را انجام میدهد یک وقت خودش ریشهی اقتصاد است یعنی ترجمهی عملی اش این است که یک وقت این است که بانک تمهیدات مالی را برای بخش تولید و صنعت اختصاص میدهد یک وقت خودش رقیب است بانکها بنگاه دار هستند شرکتهای معدن ساختمانی تولیدی دارند در بورس هستند و غیر از عملیات خدمات مالی است وقتی که این شد رقیب بانک یعنی چه؟ پولهای کوچک مردم را جمع میکنند توزیع میکنند به بخشهای تولیدی یا بخشهای اقتصادی بابت این جمع و توزیع. ولی اگر جمع کند ببرد در شرکتهای خودش یعنی کار اقتصادی بکند بشود بنگاه دار میشود رقیب این یک نکته است این اتفاق افتاده است.
- تیمی که برای آقای روحانی کار میکنند، یک سال قبل ما جلساتی با آنها داشتیم. یک طرحی داشتیم تهیه میکردیم برای برنامهی اقتصادی دولت رئیس جمهور، حالا هر که میخواهد باشد.
- آقای نیلی، آقای دانش جعفری، آقای کمیجانی بانک مرکزی؛ جمعی از نخبههای اقتصادی به اضافهی فعالین مدیریت اقتصادی؛ حدود هفتاد جلسه هر هفته دو ساعت منجر شد به مطالعات یک نسخه علمیاتی که تهیه شد که بعدا به عنوان تقدیمی خدمت آقای رییس جمهوری دادیم. بعد هم آقای رییس جمهوری قسمت اعظمی از تیم اقتصادی اش را از همینها انتخاب کرد. لذا خیلی از کارهایی که دارد انجام میشود یک کار فکری قبلی بوده است که یک سال رویش کار شده است.
- ما بعد از 35 سال سیر تحولاتی که در بخش اقتصاد داشتیم، بالا پایینهایی که داشتیم، مکتبهای مختلفی که کشور امتحان کرد و مدیران مختلف با دیدگاههای مختلف اقتصاد کشور را اداره کردند، تجزیه تحلیل این را نشان میدهد که دولت جمهوری اسلامی ایران هم به اقتضائات زمانی مکانی هم به دلیل نوع آزاد منشی که در تصمیم گیریها داشت به همه صاحب نظران اقتصادی با مشربهای مختلف اجازه داد حرف هایشان را پیاده کنند. این یک هزینه فایدهای داشت ولی جمع بندی اش یک عقبه عملیاتی دارد. ما در اقتصادمان یک دوره به دلیل شرایط جنگ اقتصاد جنگی داشتیم و خصوصیاتی که اقتصاد جنگ دارد و بعد اقتصاد مدیریت شده را در دوره آقای نوربخش داشتیم. در دوره کارگزاران اقتصاد تقریبا لیبرال و آزاد را داشتیم. در دوره آقای خاتمی یک جوری شبیه آن بود. در دوره آقای احمدی نژاد یک مقدار بخش آرمانی مان شکل گرفت یعنی یک سیر تاریخی در حوزههای مختلف و آرمانها و برنامهها و سیاستهای اقتصادی داشتیم، چون انتزاعی بود.
بعد از 35 سال به هر صورت مقام معظم رهبری با توجه به مجموعه اقتضائات جمهوری اسلامی ایران در همه حوزهها از جمله اقتصاد یک خط کلی ترسیم فرمودند و آن این است که ما باید در همه حوزهها واقعیت نگر آرمان گرا باشیم از جمله در حوزه اقتصاد. هر کسی انتزاعی نگاه کند یعنی فقط اقتصاد را به ما هو اقتصاد نگاه کند بدون توجه به آرمانها یک گزینه و مدلی را انتخاب میکند، مدلهایی که سکولار است انتخاب میکند. اصلا عنوان میشود اقتصاد به آرمان کار ندارد، اقتصاد بازی خودش را دارد، دانشی است که باید انجام شود. از آن طرف هم نمیشود بیاییم صرف مسایل آرمانی را نگاه کنیم عدالت تنها را نگاه کنیم، محرومیت و غیره که در مسایل آرمانی است را نگاه کنیم یا موازین اقتصاد اسلامی را رعایت کنیم، بالاخره اقتصاد یک رکنی است از ارکان حوزه سیاسی اجتماعی و تاثیر دارد در روابط بین الملل و داخلی.
- وقتی در وزارت بازرگانی بودم، معاون خرید وزارت بازرگانی بودم. قبلش با آقای عسگر اولادی در ارتباط بودیم. ایشان پیشنهاد کرد بیا در موتلفه. من هم آن موقع از مجموعه جریانات سیاسی که بود هم جهت با آرمانها و اعتقادات موتلفه بودم. سال 65 بود به نظرم. دقیق نمیدانم. تا عضو شورای مرکزی اش هم رفتم. بعد به دلایلی کنار کشیدم. هم به دلایل نوع کاری که میخواستم انتخاب کنم چون میخواستم کارهای اجتماعی کنم و انتصاب من به یک حزب خاص ممکن بود مانع شود و دلایل دیگری خود من تقاضا کردم که با حفظ روابطم عضو رسمی حزب نباشم. از سال تقریبا 85 دقیق تاریخش را نمیدانم.
-در وزارت بازرگانی آن موقع، اگر یادتان باشد انجمن اسلامی دولت درست شد، جمعی از وزرا با آقای مهندس موسوی سر همین مسائل اصول گرایی - آن موقع اصول گرایی مطرح نبود- بحث داشتند. آقای محسن نبوی، آقای ولایتی، آقای عسگر اولادی، آقای ناطق، آقای توکلی مشهور شدند به انجمن اسلامی دولت.
-اینها معتقد بودند بحث حرکتها، قوانین و مقررات به گونهای متخذ از قوانین اسلامی و شرع مقدس باشد. آن جا با آنها اختلاف داشتند. آنها از نظر سیاسی و برخورد با جریانات اختلاف داشتند. کارشان بالا کشید و به اختلافات مفصلی کشید. لذا در خود وزرات بازرگانی دو گروه شدند. یک گروه طرفداران آقای موسوی و یک گروه طرف دار این جریان. اختلافات بالا کشید و به امام کشید که بحثهای مفصلی دارد.
- آن جریان مقابل در همه وزارت خانه از جمله وزارت بازرگانی آمدند. از همان موقع که این بحثها مطرح بود ما در داخل یک جریانی بودیم که دنبال اسلامی کردن مقررات وزارت بازرگانی بودیم.
- در مجموعه روند کار به مشکلات برمیخورد مخصوصا عدهای هم در داخل با آنها همراه بودند آقای عسگر اولادی احساس کرد برای این که با ایشان مقابله بکنند به مردم فشار میآورند لذا استعفا کرد.
- وزیر بازرگانی بودم از 72 تا 76 بودم بله آن موقع معاون وزیر بودم
- ما در بحبوحه جنگ ما ده هزار قلم کالا را معاون خرید بودم این کالاها که گندم روغن برنج همهی اینها با شرایط سخت یعنی برای تدارکش ما برای این که کشتیهایی که چطور میخریدیم با تحریم و اینها کشتیهایی که میآمدند از بالا میزدند ما برای این که هزینهی کمتری باشد هفت کشتی را کاروان میکردیم به صورت کاروانی میآوردیم از بالا نیروی هوایی از پایین نیروی زمینی دریایی حمایت میکردند که کشتیها بیاید باز علی رغم این از هفت کشتی یکی اش میخورد با این شرایط سخت کل بودجهای هم که ما داشتیم برای تامین ده هزار قلم کالا سه میلیارد دلار بود و با این سه میلیارد دلار کشور اداره شد علی رغم همهی مشکلات مردم هم حمایت کردند صبوری کردن این نبود که به دلیل مشکلات مردم آن داستان باشد دلایل دیگری داشت
- من معاون وزارت صنایع بودم در زمان آقای نعمت زاده. جمعه بود پدر خانم ما باغچهای داشت در کرج رفته بودیم آن جا دیدم تلفن زنگ زد. گفتند آقای حبیبی با شما کار دارد. آقای حبیبی معاون اول بود. گفت: آقای آل اسحاق کجایی؟ گفتم: کرج هستم. گفت: کرج چه کار میکنی؟ گفتم: جمعه است آمدم کرج. گفت: پس برنامه ات کو؟ گفتم: برنامه چی؟ گفت: خبر نداری! معرفی شدی برای وزیر بازرگانی. گفتم: نه من اطلاعی ندارم! گفت: من نمیفهمم بلند شو بیا این جا. گفتم: کجا بیایم؟ گفت: دفتر! بلند شدم. خود من هاج و واج این چه حادثهای است گفت تو معرفی شدی برای وزیر بازرگانی همه وزرا برنامه دادند منتظر تو هستند. زنگ زد به آقای هاشمی گفت: این اصلا نمیداند. آقای هاشمی هم میخندد و گفت بله راست میگوید او خبر ندارد.
ما آمدیم سابقه داشتیم دوستان را جمع کردیم تنظیم برنامه شد بعد خودم بعد این که فرصت شد گفتم چه بود چرا این طور شد بعد متوجه شدیم که آقای نوربخش وزیر اقتصاد قرار بود شود در تصمیم به این نتیجه میرسد آقای نوربخش برگردانده شود بانک مرکزی وزیر اقتصاد آن موقع آقای محمد خان بنا بود وزیر بازرگانی شود آقای محمد خان وزیر شد وزیر بازرگانی جایش خالی بود در جلسهای که داشتند با توجه به سابقهی من عنوان میکنند فلانی مناسب است لیست را قبلا فرستاده بودند لاک میگیرند تایپ میکنند آقای یحیی آل اسحاق به همین سادگی.
- ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود همان بحران ارزی ارز نبود بدهیها سرازیر شده بود بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت میرسید ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم در دولت یک تصمیم گیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست آقای نوربخش که ایشان شوند محور و بقیه شوند تبع و اداره کنند امور را یک مختصر پولی که در دست آقای نوربخش بود سیاستهایی که خودش داشت بخش کالای اساسی وزارت بازرگانی جز اولویتها بود از این طرف جنس نیست انبارها خالی از آن طرف آن امکانات ندارد از این طرف هم مجلس تحت فشار هستند سازمان تعزیرات را راه انداخته اند و بگیر و ببند یک نفر هم پیدا بکنند مقصر اصلی چه کسی است؟ آقای آل اسحاق این رب که زدید من را احضار کردند مجلس چرا رب گوجه فرنگی کیلویی چقدر گران شده. چرا گران شده بود؟ برای این که ورقی که داشت ارزش از ارز 65 تومنی شده بود 300 تومان گران شده بود کمبود شده بود یک مقدار رب را یکی از نهادها صادر کرده بود رب گوجه فرنگی یک مقدار گران شده بود.
- گفتند چرا رب گوجه فرنگی در شرایط کم است؟ این در شرایطی است گندم نیست شکر نیست یقهی من را گرفته بودند چرا رب گوجه فرنگی گران شده سازمان تعزیرات را راه انداختند که کنترل قیمت کند و اولین مقصر هم وزارت بازرگانی بود من از داخل میدانم اوضاع از چه خبر است آنها هم میدانند خود مسئولین هم مصاحبه میکردند میانداختند گردن وزارت بازرگانی.
- صد میلیارد دلار صادرات واردات داریم. آن موقع کل درآمد کشور ده میلیارد دلار بود که به وزارت بازرگانی سه میلیارد دلارش میرسید برای همهی ده هزار قلم کالا اصلا قابل قیاس نیست. خیلی بحران شدید بود هم جنگ بود تتمه و پس لرزههای جنگ بود هم تحریمها بود قیمت نفت بود ذخایر نداشتیم بدهی جمع شدهی تاریخی داشتیم اصلا همه چیز به هم ریخته بود.
- یک بحث شصت درصد از بودجه وصل است به درآمد نفتی. در سالهای مختلف بین پنجاه شصت چهل همین طوری دائم التزاید هم است یک گیر ریشهای داریم ما من امروز در اتاق نمایندهها بودند در سایتها هم آمد بحث من مشکل ما بودجهی دولت عنوان ثانویه است و شرح وظایف دولت است دولت وظایفش چیست؟ برای انجام وظایف یک بودجه میخواهد مشکل این است که دولتی که ما الآن داریم بعد از سی و پنج شش سال بعد از اصل 44 سال بعد از اقتصاد مقاومتی این دولت دولت 69ای نیست در دولت 68 و قبلش دولت مسئولیتهای عظیمی به عهده اش بود هشتاد درصد اجرائیاتش دست دولت بود ادارهی امور و مدیریتش دست دولت بود الآن قرار است دولتی باشد حداقل اجرائیات داشته باشد مسئولیت ادارهی اقتصادی کشور قرار نیست دولت شود دولت حاکمیتی یعنی سیاست گذاری هدایت نظارت پشتیبانی. اجرائیات مگر در جایی که ضرورت داشته باشد آن هم باید نوعی خرید خدمت باشد اجرائیات دست بخش غیر دولت باشد مثل بندر و راه. لذا ساختار دولت شرح وظایف دولت باید عوض شود ما میخواهیم بودجهی دولت وابسته به نفع نشود با دستور نمیشود.
- آقای هاشمی روز اول که در دولت دوم که من بودم یک جملهای گفت شما اعضای کابینه دولت کار هستید اصلا حق ورود به جریانات سیاسی اظهار نظرهای سیاسی را ندارید به عنوان وزیر من خودم از همهی شما سیاسی تر هستم هر لحظه علیه جریان سیاسی من خودم پاسخگو هستم شما هیچ کدام حق ورود به جریان سیاسی ندارید شما دولت کار هستید.
- این خط مشی آقای هاشمی بود بستگی به روحیهی افراد. بعضیها مثل من این را خوب گرفتند من مسئول امور بازرگانی کشور هستم اصلا به جریانات سیاسی کار ندارم نه این که من سیاست نمیفهمم سیاست را هم سعی میکنم بفهمم ولی من اعتقاد دارم یک نفر میآید در صحنهی اجرا باید جامع نگاه کند من که میشوم وزیر من باید وزیری باشم که همهی ملت را زیر نظر داشته باشم نه اختصاصا برای یک جریان و گروه خاص من برای این که این شائبه را ببرم از همهی جریانات سیاسی خارج بودم.
- آقای هاشمی به آنها علاقه مند بود با آقای هاشمی مشورت میکردند اما حزب کارگزاران مستقل بود به دولت ربطی نداشت مسایلش در دولت مطرح نمیشد.
- من با آقای مهاجرانی یک خاطره دارم. ما آن موقع که در وزارت بازرگانی دعوا بود دو جناح بودیم در سال 65 کار بالا کشید آقای مهاجرانی آن موقع رئیس کمیته بازرگانی مجلس بود یک روز دو طرف دعوا را دعوت کرد ما چهار پنج نفر این طرفیها یک جمعی هم آن طرفیها خودش را هم نشست حکم کرد شروع کردند که آقای آل اسحاق شما چرا مخالفت میکنید با دولتی کردن تجارت صادرات واردات من با این شکلی که داشتند دولتی صرف میکردند مخالف بودم میگفتم ما موازین شرعی داریم نه آن اقتصاد آزاد نه این است بین این دو تا نظر نظر سومی است مطابق با موازین اسلام و شرع ما هم میتوانیم در تجارت ضمن این که کنترل کنیم من در مرکز منسوجات پیاده کردم با همراهی خود مردم. مدل داشتم گفت شما چرا با دولتی کردن تجارت صادرات واردات مخالف هستید شما مقابل جریان انقلاب ایستاده اید فلان کرده اید با یک تهدید که اسمم آمریکایی است از این صحبتها یکی از آقایان که مقابل من نشسته بودند من معلم قدس بودم قبل از این که بروم بازار فرهنگی بودم این شاگرد خود من بود پدرش یک میدان دار بود میدانی بود از میلیاردرهای معروف آن موقع بود خانه شان در الهیه من به آقای مهاجرانی گفتم تو که من را میگویی مدافع سرمایه داران هستی من با یک شرط همهی حرفهای شما را قبول دارم گفت شرطت چیست؟ گفتم این آقا که رو به روی من نشسته این میداند که من تمام زندگی اش را میشناسم چون رفته بودم خانه شان من حاضرم تمام داراییهای خودم پدرم هفت برادرم تمام دامادها را با لوسترهای خانهی این آقا معاوضه کنم چطور شده من شدم با این خصوصیاتی که سوابق دارم این وضع پدرم روزشمار زندگی من معلوم است کجا بودم چطور بودم همه من را میشناسند چطور شده من شدم طرفدار سرمایه دارها این آقا شده اور کت از کرهایها پوشیده بود شده بود طرفدار مستضعفین؟ ایشان دید که سوال اصلی است به من گفت آقای آل اسحاق من پدر شما را میشناسم در اراک بودید سوابق شما را میشناسم مشکلی که تو داری این نیست که سرمایه داری مشکل تو این است که مغزت سرمایه داری است این را آقای مهاجرانی گفت و به این ترتیب گفتم من دیگر حرفی ندارم با شما اگر مغز من سرمایه داری است با این خصوصیات و مغز این طرف مقابل ما مستضعفین است جلسه را بلند کردم تعطیل کردم آقای مهاجرانی این بود حالا چه اتفاقاتی افتاد چطور شد خدا عاقبت همه را بخیر کند.
-مسوولین اداره اقتصادی دولت آقای خاتمی باز تا یک زمان محوریتش آقای نوربخش بود خود آقای خاتمی محوریت بخش اقتصاد را داده بود به آقای نوربخش همان تیم آقای هاشمی منتها در گزینش مدیریت هایش مثلا سازمان مدیریت برنامه را داد به کس دیگری یک جریانی یک مقداری رادیکال تر از آنها در حوزهی اقتصاد فرقش همین بود ولی مشربا به هم نزدیک بودند ولی رادیکال تر بودند
- سال 76 به آقای ناطق رای دادم. سال 88 به نظرم به آقای احمدی نژاد رای دادم. دور دوم به آقای هاشمی.
- نکته دوم اطرافیان آقای هاشمی بودند که بحث آرمانی اش را اطرافیانش کم رنگ کردند در بحث واقعیت نگر آرمان گرا. یعنی آقای هاشمی که وزنه اش امام جمعه است وزنه اش همراه با انقلاب در حوزههای اقتصادی بحثهای عدالت اجتماعی آقای هاشمی یادتان نرفته که چه بحثهایی میکردند مجموعهی این بحثها از آقای هاشمی جوری درآوردند که آنها نیستند اطرافیانش فضایی که ساختند. و فضای سیاسی و جریانات دیگر را طوری ساختند که وجدان عمومی جامعه همراهی نکرد.
- من از جانب دولت مامور شدم که انجام بدهم مقدمات کار را هم داشتیم فراهم میکردیم رفتیم جلو طرح را آماده کردیم این طرح بازتاب داشت یعنی اگر میخواستیم بحث حذف سوبسیدها یک نمونه را به عنوان بازرگانی به عنوان نان شروع کردم گفتم ما داریم هفت میلیون تن گندم میدهیم به قیمت باربری اش به نانواها یعنی حمل اش اینها را باید حذف کنیم یک دفعه نمیشود باید تدریجی وصول کنیم آمدم یک سری نانواییهای فانتزی سنگکی فانتزی از شمال شهر شروع کردم که تست کنم ببینم چه شود یک سری نانواییهای خیلی شیک و فانتزی نان سنگک فانتزی آن موقع اگر یک تومن بود میگفتیم پنج تومان یک قشقری در کشور ایجاد شد چه نشسته اید نان را پنج برابر کردند مقاومت کردیم بالاخره طرح را تهیه کردیم بردیم دولت دولتیها گفتند خیلی کار سختی است باید مجلس را آماده کنید رفتیم سراغ مجلس گفتند خطرناک است نمیتوانیم بکنیم باید همهی ارکان نظام دست به دست هم دهند خلاصه دیدیم کسی نمیخواهد ریسک بکند و ماند
مجری: در صورتی که اگر آن موقع این کار بود ممکن بود بهتر باشد.
آل اسحاق: بله باید الزاماتش میبود دم میکشید باید. خطر هم لازم داشت آن شجاعت و جسارت را همه نداشتند ولی این کار خوب شروع شد ولی متاسفانه سیاسی شد.
-من یک دوره به آقای احمدی نژاد رای دادم. سال 88 رفتیم به آقای موسوی گفتیم مواظب باش اما فکر نمیکردیم به این شکل باشد.
-خیلی همین حرفی که به آقای موسوی گفتم. گفتم من مسوول بخش اقتصادی اتاق بازرگانی هستم این داستان که در کشور ایجاد شود فضای عمومی کشور. در اقتصاد یکی از مهم ترین شاخصهها امنیت است منحنی نسبت به امنیت خیلی تیز است اگر فضای نا امن ایجاد شود اقتصاد کپ میکند.
- من همیشه حقوق بگیر هستم حقوق بگیر ریاست جمهوری هستیم. بازنشسته نیستم. اساسا من از آن موقعی که از بازار آمدم بیرون نه یک شرکت داشتم نه فعالیت اقتصادی داشتم نه دارم وزیر بازرگانی بودم رئیس اتاق بازرگانی هستم یک شرکت یک معامله ندارم خدا هم لطف کرده خداوند را شاکر هستم تمام زندگی ام بر اساس حقوق و این درآمدها است.
- اقتصاد یک قدرت است قدرت بزرگی هم است سیاسیون هم هر جا بوی قدرت باشد آن جا حضور دارند اصلا سیاست یعنی چه؟ علم سیاست علم چگونگی مدیریت قدرت است چگونه قدرت را بگیرند چطور قدرت رقیب را از دست سلب کنند چگونه از قدرت استفاده بکنند میشود کسی سیاست مدار باشد به مرکز قدرت فکر نکند.
-اساسا بانک و اقتصاد. رابطه شان یک رابطهی ارگانیک دارند. کشور ما از حوزهی روابط اقتصادی با بانک، بانک محور است یعنی دز و وزن تاثیر گذاری نظام بانکی در فعالیت اقتصادی خیلی بالاتر از جاهای نرمال است یعنی اگر سرمایه گذاری میخواهد بشود اگر میخواهد تجارت شود نقش بانک نقش بسیار بالایی است و بانکها زندگی شان به بخش اقتصاد وصل است آن چیزی که مایه نگرانی است و برخی تلاطمها را ایجاد کرده یک وقت بانک سرویس دهنده است و خدمات اقتصادی را انجام میدهد یک وقت خودش ریشهی اقتصاد است یعنی ترجمهی عملی اش این است که یک وقت این است که بانک تمهیدات مالی را برای بخش تولید و صنعت اختصاص میدهد یک وقت خودش رقیب است بانکها بنگاه دار هستند شرکتهای معدن ساختمانی تولیدی دارند در بورس هستند و غیر از عملیات خدمات مالی است وقتی که این شد رقیب بانک یعنی چه؟ پولهای کوچک مردم را جمع میکنند توزیع میکنند به بخشهای تولیدی یا بخشهای اقتصادی بابت این جمع و توزیع. ولی اگر جمع کند ببرد در شرکتهای خودش یعنی کار اقتصادی بکند بشود بنگاه دار میشود رقیب این یک نکته است این اتفاق افتاده است.