به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) نیکولو ماکیاولی (1527-1469) را از بنیانگذاران علوم سیاسی مدرن به ویژه اخلاق سیاسی مدرن میدانند.
روزنامه ایران نوشت: مهمترین دیدگاههای ماکیاولی در کتابش تحت عنوان «شهریار» آمده است. امروزه «ماکیاولیسم» کلمهای با بار معنایی منفی است که برای توصیف سیاستمداران فاقد وجدان اخلاقی، چنان که در کتاب «شهریار» آمده است، به کار میرود.
ماکیاولی در این کتاب، بر تجربهگرایی و واقعگرایی در برابر آرمانگرایی تاکید میکند. او خاطرنشان میکند منافع اجتماعی ثبات و امنیت بر فساد اخلاقی میچربد. ماکیاولی همچنین معتقد است برای حاکمیت کارآمد، اخلاق عمومی و خصوصی باید از یکدیگر جدا شوند.
از بخش عمده آثار ماکیاولی، چنین برداشت میشود که برای ثبات قدرت و تاسیس نهادهای حقوقی جدید، ممکن است توسل به خشونت لازم باشد. همچنین برای از بین بردن رقیبان سیاسی و سرکوب مخالفان باید از قدرت استفاده کرد.
پژوهشگران اغلب تاکید دارند ماکیاولی نوعی ابزارگرایی را در حکومتداری تشویق میکند که در عبارت معروف «هدف وسیله را توجیه میکند» خود را نشان میدهد. با این حال، برخی صاحبنظران معتقدند استدلالهایی در این کتاب وجود دارد که برتری نظامهای جمهوری را اثبات میکند.
مفسران دیگری مثل «آنتونیو گرامشی» معتقدند مخاطب ماکیاولی در این کتاب، نه طبقه حاکم، بلکه عامه مردم هستند.
با وجود لحن ملایم کتاب شهریار، کلیسای کاتولیک آن را تحریم کرد و طرفداران اومانیسم نیز نگاهی منفی به آن داشتند.
به هر حال، عمدهترین تاثیر این کتاب در تاریخ اندیشه سیاسی، شکاف اساسی میان «واقعگرایی سیاسی» و «آرمانگرایی سیاسی» است. ماکیاولی برخلاف افلاطون و ارسطو، اصرار داشت که جامعه خیالی و آرمانی، الگویی نیست که شهریار بتواند با دنبال کردن آن، به مقاصد خود برسد.
ماکیاولی، نمونه یک دانشمند علوم سیاسی در معنای مدرن آن است، زیرا او با توجه به تجربه و واقعیتهای تاریخی، به استقرا و تعمیم پرداخت و بر بیهودگی نظریهپردازی با قوه خیال تاکید کرد. ماکیاولی سیاست را از الهیات و اخلاق جدا میدانست.
وی به توصیف آنچه حاکمان در عمل انجام میدهند، توجه کرد و در واقع رویکردی علمی- تجربی را پیش گرفت که در چارچوب آن، مسایل مربوط به خیر و شر نادیده گرفته میشوند و مشاهدهگر تنها تلاش میکند تا آنچه را واقعا روی میدهد، کشف کند.
ماکیاولی معتقد بود بررسی دقیق گذشته، به ویژه تاریخ شکلگیری شهر (جامعه متمدن)، کلید درک تحولات آن در آینده است.
وی شیوه زندگی مردم را مورد مطالعه قرار داد و میخواست به رهبران نشان دهد که چگونه باید حکومت کنند و حتی زندگی خودشان باید چگونه باشد، مثلاً ماکیاولی این مساله را رد میکند که زندگی بافضیلت لزوما به سعادت میانجامد. او میگوید بهتر است هم به انسان عشق بورزند و هم از او بترسند اما از آنجا که بندرت ممکن است هر دوی این وضعیتها با هم پیش بیاید، کسی که ناچار به انتخاب است، امنیت بیشتر را در وضعیتی مییابد که از او بترسند، نه اینکه به او
عشق بورزند!
ماکیاولی چگونگی حکومتداری را صرفنظر از اینکه مخاطبش چگونه حاکمی باشد (دیکتاتور یا منصف) توصیف کردهاست.
تاکید ماکیاولی بر واقعگرایی، قابل انکار نیست، اما سالهاست پژوهشگران بر سر توصیف دقیق نظام اخلاقی او اختلاف دارند.
لئو اشتراس (فیلسوف سیاسی امریکایی) اعتقاد دارد ماکیاولی حتی اگر خودش اهل شرارت نباشد، «معلم شرارت» است، زیرا به شهریار توصیه میکند از ارزشهای عدالت، ترحم، خویشتنداری، حکمت و عشقورزی به مردمش دست بردارد و به جای آن، توسل به بیرحمی، خشونت و فریب را تشویق میکند.
بندیتو کروچه (فیلسوف ایتالیایی) معتقد است ماکیاولی فقط یک اندیشمند واقعگرا است که بدرستی بر این نکته تاکید میکند که ارزشهای اخلاقی در عمل، چندان تاثیری بر تصمیمات رهبران سیاسی ندارند.
والتر راسل مید (فیلسوف امریکایی) اشاره میکند که توصیههای کتاب «شهریار» نشاندهنده اهمیت ایدههایی مثل مشروعیت در تغییرات نظام سیاسی است.
ماکیاولی معتقد بود انسان باید کنترل آینده خود را در دست گیرد و از تصورات خیالی آرمانگرایانه دست بردارد. اگرچه این رویکرد، پیش از ماکیاولی نیز وجود داشت، اما گفته میشود کار او، فقط بازگشت به ایدههای قبلی نبود.
ماکیاولی این ایدههای کلاسیک را به شکلی نوآورانه ترکیب کرد، اگرچه زنوفان و افلاطون هم به شرح سیاست واقعگرا پرداخته بودند و در قیاس با ارسطو، به ماکیاولی نزدیکتر هستند، اما آنها هم مثل ارسطو، شان فلسفه را بالاتر از سیاست میدانستند. به نظر میرسد ماکیاولی نوعی اندیشه ماتریالیستی داشت و با تبیینهای مبتنی بر علت صوری و غایی مخالف بود.
ارنست کاسیرر، فیلسوف آلمانی معتقد بود که موضع ماکیاولی در واقع موضع یک دانشمند علوم سیاسی است، یعنی او را میتوان «گالیله عالم سیاست» دانست که «واقعیت» زندگی سیاسی را از «ارزشهای» قضاوت اخلاقی جدا کرده است. بسیاری از صاحبنظران معتقدند ماکیاولی نه تنها در ایجاد اقتصاد و سیاست جدید، بلکه به طور کلی در ظهور «علم جدید»، نقش بسیاری داشت.
فرانسیس بیکن که بر تجربه واقعی و آزمایش مستقل از فرضیات مربوط به متافیزیک تاکید میکند و هدف علم جدید را کنترل طبیعت میداند، از ماکیاولی به عنوان پیشگام این رویکرد یاد میکند.
ایدههای ماکیاولی، بسیاری از رهبران سیاسی را در غرب مدرن تحت تاثیر قرار داده است. بسیاری از رهبران اروپا از زمان ماکیاولی به بعد، یک نسخه از کتاب شهریار را داشتند و این کتاب، جایگاهی مهم در نزدشان داشت، حتی ژوزف استالین کتاب «شهریار» را خوانده و حاشیهنگاری کرده بود.
همچنین بسیاری از متفکران مثل دکارت، هابز، لاک، مونتسکیو، اسپینوزا، روسو، گیبون و آدام اسمیت تحت تاثیر نظرات ماکیاولی بودند. علاوه بر این، پژوهشگران معتقدند ماکیاولی تأثیراتی اعم از مستقیم و غیرمستقیم بر اندیشه سیاسی بنیانگذاران امریکا یعنی فرانکلین، مدیسون و جفرسون داشته است.
اندیشه ماکیاولی بیشک با مناسبات دنیای مدرن و ویژگیهای اصلی آن مثل اراده معطوف به قدرت، تقدم امر رئال بر امر ایدهآل، سکولاریسم، سیطره تکنولوژی و... ربطی وثیق دارد و آشنایی با تفکر او برای شناخت جهان معاصر و پرداختن به مشکلات آن ضروری است.
روزنامه ایران نوشت: مهمترین دیدگاههای ماکیاولی در کتابش تحت عنوان «شهریار» آمده است. امروزه «ماکیاولیسم» کلمهای با بار معنایی منفی است که برای توصیف سیاستمداران فاقد وجدان اخلاقی، چنان که در کتاب «شهریار» آمده است، به کار میرود.
ماکیاولی در این کتاب، بر تجربهگرایی و واقعگرایی در برابر آرمانگرایی تاکید میکند. او خاطرنشان میکند منافع اجتماعی ثبات و امنیت بر فساد اخلاقی میچربد. ماکیاولی همچنین معتقد است برای حاکمیت کارآمد، اخلاق عمومی و خصوصی باید از یکدیگر جدا شوند.
از بخش عمده آثار ماکیاولی، چنین برداشت میشود که برای ثبات قدرت و تاسیس نهادهای حقوقی جدید، ممکن است توسل به خشونت لازم باشد. همچنین برای از بین بردن رقیبان سیاسی و سرکوب مخالفان باید از قدرت استفاده کرد.
پژوهشگران اغلب تاکید دارند ماکیاولی نوعی ابزارگرایی را در حکومتداری تشویق میکند که در عبارت معروف «هدف وسیله را توجیه میکند» خود را نشان میدهد. با این حال، برخی صاحبنظران معتقدند استدلالهایی در این کتاب وجود دارد که برتری نظامهای جمهوری را اثبات میکند.
مفسران دیگری مثل «آنتونیو گرامشی» معتقدند مخاطب ماکیاولی در این کتاب، نه طبقه حاکم، بلکه عامه مردم هستند.
با وجود لحن ملایم کتاب شهریار، کلیسای کاتولیک آن را تحریم کرد و طرفداران اومانیسم نیز نگاهی منفی به آن داشتند.
به هر حال، عمدهترین تاثیر این کتاب در تاریخ اندیشه سیاسی، شکاف اساسی میان «واقعگرایی سیاسی» و «آرمانگرایی سیاسی» است. ماکیاولی برخلاف افلاطون و ارسطو، اصرار داشت که جامعه خیالی و آرمانی، الگویی نیست که شهریار بتواند با دنبال کردن آن، به مقاصد خود برسد.
ماکیاولی، نمونه یک دانشمند علوم سیاسی در معنای مدرن آن است، زیرا او با توجه به تجربه و واقعیتهای تاریخی، به استقرا و تعمیم پرداخت و بر بیهودگی نظریهپردازی با قوه خیال تاکید کرد. ماکیاولی سیاست را از الهیات و اخلاق جدا میدانست.
وی به توصیف آنچه حاکمان در عمل انجام میدهند، توجه کرد و در واقع رویکردی علمی- تجربی را پیش گرفت که در چارچوب آن، مسایل مربوط به خیر و شر نادیده گرفته میشوند و مشاهدهگر تنها تلاش میکند تا آنچه را واقعا روی میدهد، کشف کند.
ماکیاولی معتقد بود بررسی دقیق گذشته، به ویژه تاریخ شکلگیری شهر (جامعه متمدن)، کلید درک تحولات آن در آینده است.
وی شیوه زندگی مردم را مورد مطالعه قرار داد و میخواست به رهبران نشان دهد که چگونه باید حکومت کنند و حتی زندگی خودشان باید چگونه باشد، مثلاً ماکیاولی این مساله را رد میکند که زندگی بافضیلت لزوما به سعادت میانجامد. او میگوید بهتر است هم به انسان عشق بورزند و هم از او بترسند اما از آنجا که بندرت ممکن است هر دوی این وضعیتها با هم پیش بیاید، کسی که ناچار به انتخاب است، امنیت بیشتر را در وضعیتی مییابد که از او بترسند، نه اینکه به او
عشق بورزند!
ماکیاولی چگونگی حکومتداری را صرفنظر از اینکه مخاطبش چگونه حاکمی باشد (دیکتاتور یا منصف) توصیف کردهاست.
تاکید ماکیاولی بر واقعگرایی، قابل انکار نیست، اما سالهاست پژوهشگران بر سر توصیف دقیق نظام اخلاقی او اختلاف دارند.
لئو اشتراس (فیلسوف سیاسی امریکایی) اعتقاد دارد ماکیاولی حتی اگر خودش اهل شرارت نباشد، «معلم شرارت» است، زیرا به شهریار توصیه میکند از ارزشهای عدالت، ترحم، خویشتنداری، حکمت و عشقورزی به مردمش دست بردارد و به جای آن، توسل به بیرحمی، خشونت و فریب را تشویق میکند.
بندیتو کروچه (فیلسوف ایتالیایی) معتقد است ماکیاولی فقط یک اندیشمند واقعگرا است که بدرستی بر این نکته تاکید میکند که ارزشهای اخلاقی در عمل، چندان تاثیری بر تصمیمات رهبران سیاسی ندارند.
والتر راسل مید (فیلسوف امریکایی) اشاره میکند که توصیههای کتاب «شهریار» نشاندهنده اهمیت ایدههایی مثل مشروعیت در تغییرات نظام سیاسی است.
ماکیاولی معتقد بود انسان باید کنترل آینده خود را در دست گیرد و از تصورات خیالی آرمانگرایانه دست بردارد. اگرچه این رویکرد، پیش از ماکیاولی نیز وجود داشت، اما گفته میشود کار او، فقط بازگشت به ایدههای قبلی نبود.
ماکیاولی این ایدههای کلاسیک را به شکلی نوآورانه ترکیب کرد، اگرچه زنوفان و افلاطون هم به شرح سیاست واقعگرا پرداخته بودند و در قیاس با ارسطو، به ماکیاولی نزدیکتر هستند، اما آنها هم مثل ارسطو، شان فلسفه را بالاتر از سیاست میدانستند. به نظر میرسد ماکیاولی نوعی اندیشه ماتریالیستی داشت و با تبیینهای مبتنی بر علت صوری و غایی مخالف بود.
ارنست کاسیرر، فیلسوف آلمانی معتقد بود که موضع ماکیاولی در واقع موضع یک دانشمند علوم سیاسی است، یعنی او را میتوان «گالیله عالم سیاست» دانست که «واقعیت» زندگی سیاسی را از «ارزشهای» قضاوت اخلاقی جدا کرده است. بسیاری از صاحبنظران معتقدند ماکیاولی نه تنها در ایجاد اقتصاد و سیاست جدید، بلکه به طور کلی در ظهور «علم جدید»، نقش بسیاری داشت.
فرانسیس بیکن که بر تجربه واقعی و آزمایش مستقل از فرضیات مربوط به متافیزیک تاکید میکند و هدف علم جدید را کنترل طبیعت میداند، از ماکیاولی به عنوان پیشگام این رویکرد یاد میکند.
ایدههای ماکیاولی، بسیاری از رهبران سیاسی را در غرب مدرن تحت تاثیر قرار داده است. بسیاری از رهبران اروپا از زمان ماکیاولی به بعد، یک نسخه از کتاب شهریار را داشتند و این کتاب، جایگاهی مهم در نزدشان داشت، حتی ژوزف استالین کتاب «شهریار» را خوانده و حاشیهنگاری کرده بود.
همچنین بسیاری از متفکران مثل دکارت، هابز، لاک، مونتسکیو، اسپینوزا، روسو، گیبون و آدام اسمیت تحت تاثیر نظرات ماکیاولی بودند. علاوه بر این، پژوهشگران معتقدند ماکیاولی تأثیراتی اعم از مستقیم و غیرمستقیم بر اندیشه سیاسی بنیانگذاران امریکا یعنی فرانکلین، مدیسون و جفرسون داشته است.
اندیشه ماکیاولی بیشک با مناسبات دنیای مدرن و ویژگیهای اصلی آن مثل اراده معطوف به قدرت، تقدم امر رئال بر امر ایدهآل، سکولاریسم، سیطره تکنولوژی و... ربطی وثیق دارد و آشنایی با تفکر او برای شناخت جهان معاصر و پرداختن به مشکلات آن ضروری است.