عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی:
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) فارابی به عنوان «موسس فلسفه اسلامی» جایگاهی ویژه در فلسفه این قسمت از جهان دارد. از این رو شناخت اندیشه او و بازشناسی ریشههای فکری این فیلسوف اهمیتی به سزا دارد.
دکتر قاسم پورحسن درزی، فارابیشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، یکی از محققانی است که در آثار خود بر این موضوع تاکید دارد. پورحسن که پیش از این، کتاب «فارابی و تاسیس فلسفه اسلامی» و نیز ترجمه رساله «التبنیه علی سبیل السعاده» از فارابی تحت عنوان «فارابی و راه سعادت» به کوشش او منتشر شده است، چندی پیش در تالار استاد مطهری دانشگاه علامه طباطبایی، نظریه خود را با عنوان «گسست معرفتی فارابی از یونان» در قالب کرسیهای نظریهپردازی این دانشگاه ارایه کرد که چکیده ای از آن به نقل از روزنامه ایران در زیر می آید:
فارابی و گسست از یونان
دکتر قاسم پورحسن در آغاز بیان کرد که فارابی فیلسوفی کهنه نیست و قصد او نیز نه «بازگفت گذشته»، بلکه «بازجست گذشته» است. او فرضیه خود را اینگونه بیان کرد که فارابی پیرو نیست و به قول ابنسینا تقلید نمیکند. او حتی در «الجمع بین رأی الحکیمین» نیز پیرو صرف به شمار نمیآید. اشتراوس درباره این رساله میگوید که فارابی نه سخن ارسطو را گفته و نه افلاطون را، بلکه او سخن خود را بیان کرده است.
به عقیده پورحسن، فارابی مانند ابنرشد نیست که تنها یک شارح باشد بلکه او حکیمی موسس است. فارابی در هستیشناسی و معرفتشناسی از «نظام» تقلید میکند و نه از «فیلسوف». اما اینکه او از سنت یونانی گسسته است به چه معنا است؟
معنای «گسست» و انواع آن
این فارابیپژوه در ادامه سه گونه «گسست» را برشمرد: نخست گسست «ایدئولوژیک»، دوم گسست «روشی» که بسیاری کار فارابی در الجمع را از اینگونه میدانند و سوم گسست «فکری». او مراد خود را، این گسست اخیر برشمرد. در این معنا، گسست به معنی کنار گذشتن یونان نیست، بلکه آنچه مورد نظر او است، عدم تقلید از یونان است. در این گسست، فیلسوف عادات دیگران را ندارد و مخالف تقلید است. به عبارت دیگر او «اندیشه تأسیس» دارد.
در گسست فکری نیز از نگاه پورحسن ما بهسه نحو میتوانیم پیش برویم: نخست گسست فکری با ابتنا بر غایت فلسفی که فارابی در پی آن است، دوم گسست فکری با ابتنا بر بنیاد و موضوع فلسفه و سوم گسست فکری با ابتنا بر روش فلسفی که به کار میگیرد. او در این 6 قسم، معتقد به گسست فکری فارابی با ابتنا بر غایت فلسفی است.
زمینه و زمانه فارابی
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی پیش از بررسی هستیشناسی فارابی، مهم دانست که به اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران او اشاره شود. نکته مهم در مورد فارابی این است که او بزرگشده بخارا است که در سال 89 هجری، دویست سال پیش از او، به دست مسلمانان میافتد. بخارا همراه با مرو و بلخ سه شهر بزرگ تمدن اسلامی در شرق بودهاند و فارابی همه دانشهایش را در بخارا و مرو فراگرفته است.
پورحسن در ادامه توضیح داد که گزارشهای موجود درباره فارابی برخی مورخان و حتی مستشرقان را وادار به پذیرش این واقعیت کرده که در ایران در دوره پیش از فارابی و نیز در زمان او، مرکز علمی نیرومندی وجود داشته است که در آن به مطالعات علوم عقلی میپرداختهاند. او با تشریح روزگار خراسان در زمان سامانیان، بیان کرد که در آن زمان تفکر اسماعیلی و باطنی در این منطقه گسترش داشته و افزون بر آن دیدگاههای علوی و سپس مرعشی شکل گرفته و زیدیان در نقاط بسیاری از خراسان روی کار آمدهاند. همچنین حاکمان سامانی مدافع زبان و فرهنگ فارسی بودهاند و دغدغههای فارسی فارابی با توجه به همین نکته قابل توجه است.
گسست هستیشناختی فارابی
نویسنده کتاب «زبان دین و باور به خدا»، پس از این، بررسی ابداعات هستیشناسانه فارابی را برای نشان دادن اینکه فارابی در فلسفه دغدغهای متمایز از فیلسوفان یونان دارد مهم دانست و بررسی تمایزات فلسفی فارابی در حوزه معرفتشناسی را به مقاله مفصل خود در این زمینه ارجاع داد که بزودی منتشر خواهد شد.
از نگاه پورحسن پرسش بنیادین فارابی، «پرسش از وجود» است. مابعدالطبیعه، طبیعیات، اخلاق، سیاست و علم مدنی فارابی در درون مساله وجود قابل فهم و ارزیابی است و جستوجو در معنای هستی بر سراسر فلسفه او سایه افکنده است. اما فارابی نظام وجودی خود را نه مدیون یونان بلکه سراسر مرهون آموزههای قرآنی و دینی است. به عبارت دیگر، سخن این فارابیشناس این است که آبشخور فلسفه اسلامی نه یونان، بلکه آیات قرآن و روایات ماثوره، ادعیه و متون دینی است.
نویسنده کتاب «هرمنوتیک تطبیقی»، ارسطویی یا نوافلاطونی دانستن فارابی را ناشی از عدم مطالعه دقیق فلسفه او میداند؛ چرا که اهتمام فارابی به «وجود» متمایز از نگاه ارسطویی است. فارابی «اصل وجود» را مبنای تأملات فلسفی خود قرار داده و دست به تقسیم اولی وجود میزند، امری که نزد یونانیان وجود نداشته است. به علاوه تمایزی که فارابی بین وجود و ماهیت ایجاد کرده در یونان پیشینهای ندارد. در نظر پورحسن پرسش بنیادین فارابی از هستی در غرب تا پیش از هایدگر و کتاب «هستی و زمان» سابقهای جدی ندارد.
استاد دانشگاه علامه در ادامه بیان کرد که فارابی در پرسش از معنای هستی، به حکمت خسروانی و پارسی باز میگردد و البته به شریعت نیز اهتمام میورزد. فارابی با پرسش بدیع در «وجود»، افق تازهای را در فلسفه شکل داد و درست به همین دلیل است که وی را مؤسس این فلسفه میدانیم.
بداهت، معنا و آشکارگی وجود
به عقیده گردآورنده مجموعه مقالات «میزان حکمت»، سه مساله در مورد «وجود»، گسست فکری فارابی از یونان را بازمینمایاند، که نخستین آنها «بداهت وجود» است. در واقع این معنا را فارابی پایه میگذارد، در صورتی که چنین امری در فلسفه یونان مغفول واقع شدهاست. هایدگر تأکید دارد که افلاطون و ارسطو از اصل «هستی» غافل بوده و تنها به «هستنده» روی آوردند. در واقع تا پیش از فارابی فهم دقیقی از بداهت وجود نداشت.
مساله دوم، از نظر معنای وجود است که فارابی با بحثهای زبانشناسی طرح میکند و میکوشد تا در پرتو آن به معنای وجود دست یابد. فارابی در «الحروف» با توجه به حیث زبانی است که میتواند از معنای هستی پرسش کند و در واقع سه حیث «زبانی»، «معرفتی» و «هستیشناسی» در فلسفه فارابی قابل تفکیک نیست.
پدیدآورنده کتاب «حکمت شیعی، باطنیه و اسماعیلیه» مساله سوم را «آشکارگی و ظهور وجود» دانست. فارابی وجود را هم به لحاظ حضور و هم به لحاظ کشف، آشکارترین امر برمیشمارد.
توجه فارابی به منابع دروندینی
پورحسن سخنان خود را اینگونه جمعبندی کرد که آموزههای دینی، توجه به نقش و تاثیر حکمت مشرقی یا ایران، التفات به حکمت حقیقی و گسست از مفاهیم یونانی و بالاخره تدوین نظریه تلفیق و سازگاری بخشیدن میان دین و فلسفه رهیافت اصلی فارابی را شکل میدهند. فارابی پیشینیان را بدرستی کاویده و فهم کرده و کاستیهای آنها را متذکر شده و همچنین او درصدد تاسیس فلسفهای متفاوت با یونان است. این سخنی از سر تعصب یا دفاع ناآگاهانه یا جانبداری بیدلیل از فلسفه اسلامی نیست. فارابی در هستیشناسی، معرفتشناسی، عقل و نفسشناسی، مبدا و معادشناسی نظامی متفاوت از یونان تدوین و عرضه میکند. برای فارابی نبوتشناسی و امامشناسی مقصد و غایت است و اندیشه باطنی و شیعی او را نمیتوان نادیده گرفت.