به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) جلسه بررسی و نقد کتاب «مفهوم پردازی واقعیت در جامعه شناسی تاریخی: نظام ارباب غایب در ایران» روز دوشنبه 29 دی ماه با حضور حمید عبداللهیان(نویسنده)، علی اصغر سعیدی، کاووس واضحی و داریوش رحمانیان در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد.
به نوشته پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده تاریخ اسلام، حمید عبداللهیان در ابتدا به این مطلب اشاره کرد که در مورد تاریخ ایران روایت های گوناگونی نوشته شده است؛ در نتیجه وی خود دست به تولید روایت تاریخ توسعه نیافتگی ایران زده اند. همان طور که در فصل اول عنوان شده است به خاطر نقایصی که در رشته تاریخ و جامعه شناسی وجود دارد ما باید جامعه شناسی تاریخی را به عنوان یک رشته مستقل برای کمک به تاریخ و جامعه شناسی تاسیس کنیم. مبنای تئوریک جامعه شناسی تاریخی نقل روایت هاست و متدولوژی آن خوانش روایت ها و بازاندیشی است. درنتیجه باید جامعه شناسی تاریخی ابداع شود تا تبیین هایی که از تاریخ ایران می شود سبک و سیاق ایدئولوژیک پیدا کند.
در زیر خلاصه ای از نظرات کارشناسان حاضر در این نشست می آید:
کاووس واضحی: این کتاب تحلیلی است در ارتباط با توسعه نیافتگی ایران (توسعه نیافتگی روستاها). در ارتباط با ارباب غایب نوشته های بسیاری وجود دارد ولی این اولین کتابی است که به شکل یک مجموعه کامل و یکدست نوشته شده است. این کتاب درصدد تفسیر توسعه نیافتگی ایران و روستاهای ایران بر مبنای نقد نظریه های شیوه تولید فئودالیسم و شیوه تولید آسیایی و کارایی ضعیف بخش کشاورزی می باشد. دو هسته مرکزی در کتاب وجود دارد که کانون توجه بوده است؛ تشریح نحوه اخذ مازاد از روستاها توسط اربابان غایب (اربابانی که قبلا تجار بوده اند و بعدها ارباب شده اند) و بررسی آثار این انتقال به توسعه نیافتگی روستاهای ایران. کتاب با نقد این سه نظریه آغاز شده است ابتدا شیوه تولید آسیایی نقل شده و پایه ها و عناصر نظریه شیوه آسیایی برای محک نقد انتخاب گردیده است که عبارتند از: دولت خودکامه و مقتدر(که نویسنده معتقد است چنین دولتی وجود نداشته است) و دوم موجودیت طبقات که طرفداران شیوه آسیایی اعتقاد دارند که طبقات وجود نداشته است ولی نویسنده در تبیین خود گفته اند که طبقاتی وجود داشته است و مخاطب اصلی هم طبقه مالکان و تجار بوده است. بنابراین این طبقات بوده اند که مازاد را اخذ می کردند نه دولت. و این مساله عکس نظریه شیوه تولید آسیایی می باشد. در ارتباط با نقد نظریه فئودالیسم نیز گفته شده است که طرفداران فئودالیسم در ایران بدون شناخت ویژگی های آن، فئودالیسم ایران را به فئودالیسم اروپا شبیه سازی کرده اند. نویسنده معتقد است که طرفداران نظریه فئودالیسم در اروپا به دو مساله بی توجه بوده اند: توسعه شهرها؛ فئودالیسم معتقد است که در ساختارهای پیشاسرمایه داری روستاها تغذیه کننده شهر بوده اند ولی نویسنده بیان می کند که شهرها ساخت تولید در روستاها را سازماندهی می کنند و در واقع این روستاها هستند که به شهر وابسته می باشند. دوم اینکه نویسنده مساله گسترش طبقه تجار و فعالیت های تجاری را مدنظر قرار نداده است که این به دلیل نمود ضعیف طبقه تجار در آن زمان بوده لذا در فروپاشی ساختارهای پیشاسرمایه داری نقشی نداشته و فئودالیسم خود براساس مکانیزم های درونی اش فرو می پاشد و جای خود را به سایر شیوه های تولید می دهد.
نقد نویسنده از شیوه تولید آسیایی کاملا قانع کننده است. اما در نقد فئودالیسم ابهاماتی وجود دارد که در واقع هسته اصلی چالش بنده با نویسنده بر سر همین مسئله است. نقش سرمایه تجاری فئودالیسم مترادف است با ساختارهای پیشاسرمایه داری، که چه در ایران و چه در اروپا مطرح بوده است. منشأ بی توجهی به سرمایه تجاری ریشه در صحبت دوگانه مارکس در ارتباط با سرمایه تجاری دارد. مارکس سرمایه تجاری را مخل فرآیند عادی سرمایه داری صنعتی می داند و معتقد است که تجارت نه فقط به مازاد تولید دست می برد بلکه تولید را به تدریج بلعیده و تمام شعب آن را به خود وابسته می سازد. نکته دوم این است که وجود سرمایه تجاری به غلظت شیوه تولید بستگی دارد. اگر شیوه تولید ما در مقابل سرمایه داری مقاوم باشد به همان میزان می تواند در برابر سرمایه تجاری هم مقاومت کند. هر اندازه شیوه تولید غلیظ باشد به همان میزان فشارهای سرمایه داری را برنمی تاباند و اگر ضعیف باشد مناسبات سرمایه داری نفوذ می کند. وابستگی شهر به روستا مربوط به دوران فئودالیسم و وابستگی روستا به شهر مربوط به دوران سرمایه داری می باشد به جهت اینکه شیوه تولید را تحت فشار قرار دهد نه اینکه بخواهد مازادی دریافت کند. جامعه ایران درصدد تحقق مازاد از نوع سرمایه داری نبوده است. روش رایج محاسبه مازاد تفاوت بین تولید و مصرف عرف می باشد که به نظر بنده این اختلاف بیش از آن چیزی است که در کتاب آمده است. در واقع انباشت اولیه ناشی از سلب مالکیت از دهقان بوده که نتیجه آن شیوه تولید آسیایی می باشد.
داریوش رحمانیان: در نگاهی کلی تر بیان کردند که کشور ما در حوزه جامعه شناسی تاریخی بسیار ضعیف عمل می کند. جامعه شناسی تاریخی تأسیس نشده است و این کتاب از می خواهد تا در این راه گام برداریم. ما ابتدا باید تاریخ را به درستی بخوانیم تا بتوانیم نظریه های علمی، روش و مفاهیم کارآمدی که منطبق با واقعیت کشور خودمان است را از آن استخراج نماییم. نویسنده در این اثر سیر خوب و دقیقی درباره نظریه ها و رویکردها آورده است ولی مفهوم بدیل ارباب غایب کاستی دارد، اینکه آیا این مفهوم را می توان در کل تاریخ به کار گرفت؟ با توجه به اینکه تمرکز نویسنده بر قرن نوزده و بیست می باشد می توان اینگونه نتیجه گرفت که ایشان نیز چنان ادعایی ندارند. اما اینکه با چه مفهومی می توان تاریخ ماقبل را مطالعه کرد جای بحث دارد.
در ادامه گفتند که نویسنده تاریخچه مفهوم استبداد شرقی را به طور کامل بررسی نکرده اند و یکی از کاستی های کتاب عدم توجه به جایگاه علما و روحانیت بوده که نیرویی بسیار مهم در تاریخ اقتصادی ـ اجتماعی ما می باشند.
علی اصغر سعیدی: ایشان صحبت خود را از دوجهت مطرح کردند یکی مساله روایی و اعتبار نظام ارباب غایب و دیگری مساله ایدئولوژی زدایی. ما روایت های متفاوتی داریم مساله این است که این روایت ها دارای اعتبار و روایی هستند یا خیر. درنتیجه ما باید روایت هایی متعددی از نظام ارباب غایب داشته باشیم تا بتوانیم آن را زیر سوال ببریم. زمانی یک روایت دارای اعتبار می گردد که به بحث گذاشته شود و وفاق بر سر آن حاصل شود. حال چگونه می توان اعتبار نظام ارباب غایب را بررسی نمود و اینکه روایت ایشان آلوده به ایدئولوژی نباشد.