به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) نشست «بررسی فعالیت و مصرف کالاهای فرهنگی شهروندان تهرانی»، نهمین نشست از مجموعه نشستهایی است که در چارچوب توافقنامه همکاری سه نهاد مدنی انجمنجامعه شناسی ایران، جامعه مهندسین مشاور و جامعه مهندسان شهرساز ایران با حضور دکتر سعید معیدفر، دکتر عباس کاظمی و دکتر محمد فاضلی در مرکز جامعه مهندسین مشاور برگزار شد.
هویت فرهنگی تهران
دکتر سعید معیدفر پژوهش خود را با این پیشفرض شروع میکند که تهران باوجود جاذبههای مختلف تاریخی، فرهنگی و توریستی بالقوه، درحال تبدیل به یک شهر بیهویت است و در جریان رشد و توسعه شهر تهران که بیشتر جنبههای کاربردیاش مورد توجه است، «کیفیت زندگی» در سطح شهر و «نیازهای معنوی» در کنار «نیازهای مادی» تا حد زیادی مورد غفلت واقع شدهاست و در این زمینه به ارائه آمار و ارقام وسیعی از میزان مصرف فرهنگی مردم میپردازد.
وی همچنین مدعی است که اقدامات نهاد مدیریت شهری تهران نیز با صرف مبالغ هنگفت برای ایجاد فرهنگسراها چندان با موفقیت همراه نبوده و این مراکز آنچنان نسبتی با نیازهای واقعی و فرهنگی ساکنان و شهروندان تهرانی ندارند و از این رو، دستاورد قابل توجهی به همراه نداشتهاست».
بنابراین، به زعم وی تعیین نیازهای فرهنگی مستلزم یک نظام جامع آماری فرهنگی، توزیع متناسب فضاهای فرهنگی در مقابل سلسله مراتب طبقاتی شهر و برقراری تعادل و ایجاد عدالت در توزیع امکانات و خدمات است.
مصرف، چهرهای فرهنگی به خود گرفتهاست
دکتر عباس کاظمی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، به شکلگیری مفهوم جدیدی از «فرهنگ» از دهه 70 به بعد اشاره کرد و بر نقش جامعهشناسان در این زمینه تأکید نهاد، چراکه تا قبل از آن «فرهنگ» تنها به امور مذهبی محدود میشد اما تحقیقات امروز پیرامون رفتارهای روزمره مردم به عنوان بخشی از فرهنگ، حاکی از پذیرش این بسط مفهومی است.
تغییر مفهوم «مصرف» نکته دیگر مورد توجه این استاد دانشگاه بود به گمان او پس از دههها که رویکردی منفی و نگاهی اقتصادی به «مصرف» وجود داشت، امروز «مصرف» فارغ از رویکردهای مصرفگرایانه، چهرهای فرهنگی به خود گرفتهاست تا آنجا که سازمان میراثفرهنگی که ابتدا با نگاهی آسیبشناسانه به آن میپرداخت اکنون برای «مصرف عادلانه» برنامهریزی میکند.
به باور کاظمی، داشتن چنین رویکردی ضمن کمک به برنامهریزی فرهنگی باعث شدهاست تا مصرف به معنایافتن سطوح زندگی اجتماعی و خلق هویتهای جدید بینجامد.
وی همه این اقدامها را تلاشی در جهت نقد سیاستگذاری فرهنگی تلقی کرد و گفت: «هدف اصلی این تلاشها دموکراتیزهکردن فرهنگ است، مسأله این نیست که افراد چقدر کتاب میخوانند، مساله میزان دسترسی به کالاها و فضاهای فرهنگی است. اینکه چقدر این کالاها به شکلی عادلانه در دسترس است؟ اگر هست چرا مصرف نمیشوند؟ چقدر دلایل اقتصادی یا سواد رسانهای در این زمینه دخیلاند و چطور میتوان این وضعیت را بهبود بخشید سوالهایی هستند که باید در این زمینه مطرح شوند. بنابراین معتقدم نگاهی آماری به میزان مصرف کالاهای فرهنگی، نگاهی سطحی و حداقلی است».
وی افزود: «براساس این تحقیق، به نظر میرسد جامعه شهری تهران به لحاظ مصرف کالاهای هنری و عضویت فرهنگی در وضعیت حداقلی قرار دارد، این در حالی است که فعالیتهای تفریحی و رفت و آمدهای خانوادگی سهم بالایی را به خود اختصاص دادهاست، مراجعه به سینما، تئاتر و موزهها پایین است و به میزانی که شهر گسترش پیدا کرده، ذائقه فرهنگی مردم تغییر نکردهاست، بنابراین ما با یک جامعه شهری سنتی مواجهیم که باید به لحاظ فرهنگی ارتقا پیدا کند».
کاظمی ضمن انتقاد از اینکه دکتر سعید معیدفر به عنوان محقق این طرح، آماری از میزان مصرف شهروندان تهرانی عنوان کردهاست اما تحلیل خود را از این آمار به دست ندادهاست، گفت: «وقتی پژوهش را مطالعه میکردم انتظار داشتم در نهایت به یک نتیجهگیری برسم و دریابم محقق کجا ایستاده است، اما متاسفانه به چیزی جز ارایه آمار و ارقامی از میزان مصرف کالاهای فرهنگی نرسیدم. این در حالی است که حتی سوالهایی که برای سنجش این مهم صورت پذیرفته، همه در سطح است و چرایی را بررسی نمیکند. پرسش از روزنامه خواندن مردم، سوال خوبی است اما بهتر این بود که میپرسیدیم مردم چه نوع روزنامهای را میخوانند و چرا؟ مخاطب روزنامه سیاسی یا روزنامه زرد بودن بسیار متفاوت است و باید گرایشهای فرهنگی افراد را با توجه به طبقات و پایگاه اجتماعیشان بررسی میکردیم».
وی همچنین جای رسانههای اجتماعی را در این پژوهش خالی دید و این نکته را بر زبان آورد که میزان و نحوه استفاده از شبکه های اجتماعی از نکات مهمی است که از نظر محقق دور ماندهاست.
معیدفر در پاسخ به اظهارات کاظمی، پژوهش خود را یک طرح آماری معرفی کرد که هدف از آن سنجش ابعاد مختلف مصرف فرهنگی بوده و از ابتدا مسالهای برای آن تعریف نشده و صرفا ماخذی برای محققان و پژوهشگران است تا بعدها برای تحلیل مساله مورد نظرشان به این دادهها مراجعه کنند.
کاظمی اما ضمن تاکید بر ضرورت استفاده از این شیوه تحقیق افزود: «این شیوه میتوانست در ترکیب با شیوههای دیگر کارآمدتر شود، چرا که ارایه آمار صرف حتی برای محققان نیز چندان قابل استفاده نیست، چراکه محقق باید میان دادهها جستوجو کند و به مقایسه بپردازد تا شاید به نکتهای دست یابد».
غفلت از انگیزهها و انگارههای فرهنگی
دکتر محمد فاضلی که در زمینه جامعهشناسی مصرف دیدگاههای قابل تاملی دارد، اشاره معیدفر به مفهوم «حیات فرهنگی» در بخش تعریف مفاهیم را از نکات قوت تحقیق او برشمرد و گفت: «برخلاف مفهوم «فرهنگ» که به صورتهای شکل گرفته و تثبیت شده اطلاق دارد، «حیات فرهنگی» ضمن لحاظ نمودن این موارد به جریان تولید فرهنگ نیز اشاره میکند و این امر نکته بسیار مهمی است که از نظر محقق این طرح دور نمانده است».
اما آنچه منجر به نقد این پژوهش توسط دکتر فاضلی شد، رها کردن این مفهوم (حیات فرهنگی) در ادامه تحقیق بود. وی در این زمینه گفت: «متأسفانه در تحقیق حاضر «حیات فرهنگی» بررسی نمیشود و فرهنگ آنچنان که مردم تجربه میکنند، مورد غفلت است، ما به انگیزهها و انگارههایشان ورود نمیکنیم. بهتر بود از چرایی رفتن به سینما نیز پرسش میشد، چراکه گاه هدف از رفتن به سینما تفریح است و گاه مشارکت اجتماعی و تفاوت این دو بسیار قابل تأمل است».
وی همچنین افزود: «این گزارش فاقد تحلیل سیاستگذارانه است و با توجه به اینکه به صورت منطقهای کار شده، میتوانست توزیع انواع رفتارهای فرهنگی را نیز ارایه کند. این در حالی است که با اضافه کردن چند سوال تحلیلی به پرسشنامه میشد بخشی را نیز با عنوان «نگاه به آینده» به آن بیفزاییم».
به هر روی آنچه پیدا و مسلم است این نکته است که مفاهیمی چون «مصرف»، «فرهنگ» و «کالا» اینک دچار تحول معنایی شده اند و به تناسب تغییر در زندگی شهروندی، نقش و کارکرد متمایزی یافته اند. به نظر می رسد پژوهش دکتر معیدفر، نمونه مغتنمی از پروژه شناخت زندگی روزمره ایرانیان است و هر چقدر بتوان نقد و نظرهایی بر آن وارد کرد چیزی از ارزش نفس اقدام نمی کاهد.
باید امیدوار بود که جریان جامعه شناسی کشور به موازات تحقیقات آکادمیک و کتابخانه ای، به پژوهش های میدانی معطوف به تجربه زیسته شهروندان هم تحرک ببخشند.