حال در وزارتخانهای چون آموزش و پرورش که مهمترین دستگاه تعلیم و تربیت در کشور است و به جز خیل مخاطبان وسیعی که دارد، آینده سازان کشور را پرورش میدهد، قرار است کتابهای درسی کارآمدی تألیف کند، سیستم آموزشی اثرگذاری در بازههای زمانی مختلف تعریف کند، معلمانی کاربلد پرورش دهد، سند تحول بنیادینی دارد که باید تمام سیستم را با آن هماهنگ کند، به سمت مهارت محوری و برخی مفاهیم روز دنیا در حوزه آموزش قدم بردارد، هزار و یک مساله بومی برای رسیدگی دارد از جمله مشکلات آموزش زبان فارسی در مناطق دوزبانه و یا تنوع مدارس از غیردولتی تا سمپاد و در نهایت وزارتخانهای که هر روز یک طرح جدید در میاندازد و… میزان اعتبار و جایگاه پژوهش کجاست؟
در دنیای امروز که دانایی شاخص مهم پیشرفت هر جامعه است، نیاز است این دانایی مدام به روز شود و جز با مشاهده و تحلیل مشاهدات جاری دانایی شکل نمیگیرد. در واقع حاصل فعالیتهای پژوهشی است باید به چنین دانایی و در نهایت آن دانایی به عمل برسد. مانند مشاهدات جاری که به ما میگوید ممکن است این روزها دانش آموزان در برخی حوزههای سواد دچار افت قابل توجهی شده باشند نیاز داریم پژوهش کنیم و دادههای پژوهشی را با نتایجی تبیین کرده و در نهایت در صورت درستی این گزاره با همان پژوهشها راه حل ارائه دهیم.
این روزها اخباری مبنی بر اینکه پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش که مهمترین بخش در این نهاد برای انجام پژوهشهای بنیادین است، قرار است با سازمان پژوهش ادغام شود و مختصر استقلالی که این روزها دارد از میان برود. در این احوال پیرامون برخی نگرانیهای حوزه تعلیم و تربیت و اهمیت پژوهش با فرهاد کریمی رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش گفتگو کردیم که بخش اول آن را از نظر میگذرانید.
* در یکی از برنامههای تلویزیونی تخصصی آموزش و پرورش، بحثی مطرح شد مبنی بر اینکه آیا دانش آموزان در یک دهه اخیر بی سوادتر شدهاند یا نه و نگرانیهایی بابت دریافت امتیاز در آزمونهای جهانی تیمز و پرلز مطرح شد که نشان میدهد با روند رو به افت رو به رو هستیم. حال ما با این پرسش مواجه هستیم که آیا به واقع میتوان گفت بچههای طی دهه اخیر بی سوادتر شدهاند یا نه؟ نکته دیگر این است که در غیاب آزمونهای استاندارد داخلی برای سنجش سواد دانش آموزان، چگونه میتوان پاسخ روشنی به این سوال داد؟
- به واقع نمیتوان به استناد چند آزمون بینالمللی یا حتی داخلی بگوییم بچهها بی سوادتر شدهاند. البته نتایج آزمونهای تیمز و پرلز و مطالعات بینالمللی در حوزه علوم، ریاضی و سواد خواندن و نوشتن میتواند قابل تأمل باشد. طبق نتایج سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ این آزمونها، بچههای ما نسبت به دورههای قبل عملکردشان تغییر کرده و افت را نشان میدهد. اما این به این معنا نیست که بچهها بی سوادتر شدهاند چرا که تعاریف متفاوتی از سواد وجود دارد. اما به نسبت سال ۲۰۱۱ عملکرد دانش آموزان ایرانی در حوزه علوم و خواندن پایینتر آمده است که حتماً دلایل خاص خودش را دارد.
*قبل از ورود به بحث دلایل افت در این آزمونها، ابتدا میشود توضیح دهید که دانش آموزان چگونه برای شرکت در آزمونهای تیمز و پرلز انتخاب میشوند تا خوانندگان ما این فرایند را به صورت دقیق بدانند.
- مطالعات تیمز و پرلز بر اساس الگوهای نمونهگیری صورت میگیرند که در انجمن بینالمللی سنجش و ارزشیابی و پیشرفت تحصیلی وضع شده است. بر اساس ضوابط آنها دانش آموزانی از مدارس کل ایران و طبق یک اصول نمونهگیری مشخص و به صورت تصادفی انتخاب میشوند تا در این آزمونها شرکت کنند. در میان دانش آموزان از میان مدارس نخبه و برتر و استعدادهای درخشان تا مدارس دولتی و مدارس روستایی و حاشیه شهرها وجود دارد. در واقع در این آزمون از قبل مشخص نیست که کدام دانش آموزان با چه سطحی از دریافت خدمات آموزشی حضور دارد و یک نمونهگیری کامل و عینی از کل مدارس کشور ایران محسوب میشود و همین جا بگویم که تعیین این نمونهگیری طبق دفترچه بسیار مطولی صورت میگیرد که از طرف این سازمان در اختیار کشورها قرار میگیرد.
*ممنون از توضیح شما. بازگردیم به مبحث اصلی و نکتهای که درباره افت عملکرد دانش آموزان در دروس علوم و بحث سواد خواندن و نوشتن مطرح است. آیا میتوان دلایل خاصی را برای این تغییر عملکرد اعلام کنیم؟ کارشناسان زیادی اعلام میکنند که دانش آموزان به پایه هفتم که میرسند افت تحصیلی شدیدی دارند و به گونهای است که گویا در پایههای چهارم و پنجم نتوانستهاند به درک درستی از فهم علومی که به آنها تدریس شده برسند و ارزشیابی کیفی –توصیفی که این روزها در مقطع ابتدایی اجرا میشود، نوک پیکان انتقادها است.
- ما به عنوان یک نظام آموزشی در درجه نخست باید یک سنجش ملی مبتنی بر آزمونهای هنجار شده در داخل کشور داشته باشیم و باید این مسئله را در صدر کارهایی که قرار است انجام دهیم، بگذاریم. اما اگر بخواهیم به سراغ دلایل افت دانش آموزان در آزمونهای بینالمللی برویم و یا نظر برخی از کارشناسان در این زمینه را بگویم؛ در سال ۱۳۹۰ که برابر با سال ۲۰۱۱ است، عملاً تغییرات نظام آموزشی کشورمان بر اساس مدل ۳-۳-۶ کلید خورد. در همین احوال کتابهای درسی دچار تغییر شدند و ما جذب معلمان به شیوه جدید را آغاز کردیم. همچنین سند تحول بنیادین برای اجرایی شدن وارد مدارس شد. همه این اتفاقها همزمان با هم رخ داد. در حالی که لازم است تحولات آموزشی در طی یک فرایند صورت بگیرد و نباید این تحولات با شتابزدگی و عجله باشد.
اساساً تغییرات شتابزده در فرآیند تعلیم و تربیت به نتایج مناسب منجر نمیشود. سوابق تغییرات در عرصه آموزش در دنیا نشان میدهد که تغییراتی مؤثر بودهاند که در یک شیب ملایم و با سرعت مطمئن ایجاد شدهاند. تغییرات سریع منجر به خارج شدن از مسیر میشود
از سال ۱۳۹۰ به این سو شاهد بودیم که هر ساله کتابهای دو پایه تحصیلی تغییر کردهاند بدون آنکه کتابها فرآیند اعتبارسنجی که پیش از این سه سال به طول میانجامید را طی کنند و سپس به مدارس ارسال و آموزش بر مبنای آنها شروع شود. در همین زمان مواجه شدیم با تغییرات مشکلاتی در وزارت آموزش و پرورش. اینکه برخی دفاتر حذف شدند و برخی دفاتر ادغام شدند و…. در سال ۱۳۸۹ مصوبه ادغام پژوهشکده مطالعات آموزش پرورش با سازمان پژوهش آمد و در سال ۹۰ این ادغام صورت گرفت و این تغییر آسیب جدی به حوزه آموزش پرورش زد. اساساً تغییرات شتابزده در فرآیند تعلیم و تربیت به نتایج مناسب منجر نمیشود. سوابق تغییرات در عرصه آموزش در دنیا نشان میدهد که تغییراتی مؤثر بودهاند که در یک شیب ملایم و با سرعت مطمئن ایجاد شدهاند. تغییرات سریع منجر به خارج شدن از مسیر میشود.
*بحثی که درباره جذب معلمان جدید میفرمایید، بحث معلمان خرید خدمات است؟
- از سال ۸۶ بحث معلمان شرکتی در ادبیات آموزشی کشور مطرح شد که بسیار بدیع بود. مگر معلم میتواند شرکتی باشد؟ در مجموع میخواهم بگویم ما ۵ تغییر جدی را از سال ۸۸ تا ۹۰ ایجاد کردیم و نتیجه آن شد که حجم زیادی از تغییرات به سیستم اعمال شد اما بی توجه به اینکه آیا سیستم میتواند همه این تغییرات را بپذیرد و طبق روال قبل عمل کند. اول معلمینی را جذب کردیم که ممکن بود فاقد صلاحیتهای حرفهای باشند. دوم ساختاری را ایجاد کردیم که برای اینکه بتواند کارکرد مؤثر داشته باشد به زمان نیاز دارد. سوم تشکیلاتی طراحی کردیم که سیستم آن را پس زد، چهارم کتابهای درسی تولید شد که برخی از آنها فاقد معیارهای مهم برای جذب توسط دانشآموز و معلم بودند و پنجم اینکه ارزشیابی کیفی-توصیفی را پیش از آنکه فرهنگش در جامعه ایجاد شود، همه گیر کردیم.
برخی متخصصین میگویند در حال حاضر آموزش و پرورش یک وزارتخانه است در حالی که باید تبدیل به یک قوه شود. آموزش و پرورش با این حجم مخاطب که بالغ بر ۱۳ میلیون دانشآموز، یک میلیون معلم و ۸۰۰ فرهنگی بازنشسته، نمیتواند در حد یک وزارتخانه و یک دستگاه عمل کند
برخی متخصصین میگویند در حال حاضر آموزش و پرورش یک وزارتخانه است در حالی که باید تبدیل به یک قوه شود. آموزش و پرورش با این حجم مخاطب که بالغ بر ۱۳ میلیون دانشآموز، یک میلیون معلم و ۸۰۰ فرهنگی بازنشسته، نمیتواند در حد یک وزارتخانه و یک دستگاه عمل کند بلکه باید یک قوه در عرض سه قوه دیگر باشد. در حالی که در کشور ما در حال حاضر مانند یک وزارتخانه معمولی با آن رفتار میشود. آموزش و پرورش نیاز به تأمین منابع و زیرساختها و تحول دارد. برای همه اینها نیازمند این است که منابع مالی آن تقویت و دگرگون شود. نیروی انسانی و مدارس ما نیاز به تحول دارد. برای این تحول نمیتوان این وزارتخانه را با وزارت کشاورزی یکسان تلقی کرد. معلمان ما طبق سند تحول و مفاد مبانی نظری سند تحول به عنوان مربی و قشر هدایتگر معرفی شده اند که باید مطابق این تعریف با آنها رفتار شود. مربی و معلم کارمند نیست. بلکه جز فرهیختهترین اقشار جامعه هستند. نکته این است که آموزش و پرورش به یک موضوع ملی و دغدغه اساسی تبدیل نشده است که اگر چنین بود نباید شاهد میبودیم برای تأمین هزینهها از بانک ملی استقراض کند.
* بگذارید به پرسش اصلی بازگردیم و دلایل افت برخی پارامترهای تحصیلی دانش آموزان است...
- اگر ما میگوئیم دانش آموزان ما در خواندن علوم ضعیفتر عمل میکنند شاید مهمترین دلیلش این باشد که آموزش و پرورش آنچنان که باید خدمات و شأنی که لایقش است را دریافت نمیکند. آموزش و پرورش نهادی به گستره ملی است و زیرساختها باید در اختیارش باشد تا وظایفش را انجام دهد.
* فارغ از دلایلی که برای افت تحصیلی دانش آموزان بر شمردید و جای خود قابل تأمل است، اتفاقهای دیگری نیز در طول این سالها رخ داده است که شاید برای مردم ملموستر باشد و نمیدانم چقدر این اتفاقات در فرآیند یادگیری بچهها اثرگذار بوده است. به طور مثال نظام آموزشی تغییر میکند، کتابها تغییر میکنند و والدین این گلایه را دارند که با سیستم دیگری خواندن، نوشتن، ریاضی و… و. را یاد گرفتهاند و در سیستم جدید نه میتوانند کمک حالی به فرزندانشان باشند و نه ارزیابی از کیفیت آموزشی که به فرزندانشان میشود، داشته باشند. در واقع در این سیستم معلم حرف اول و آخر را میزند. آن هم در شرایطی که شما در مورد برخی از معلمان توضیح دادید. از طرف دیگر میدانیم که تغییر لازمه فرآیند پویایی چون تعلیم و تربیت است. اما به نظر میرسد آموزش و پرورش نتوانسته والدین و جامعه را با این تحول همراه کند و شاید یکی از دلایل افت تحصیلی دانش آموزان همین باشد. مثالهای دیگری هم هست مانند تعطیلی روزهای پنج شنبه، کاهش ساعتهای آموزشی و…، نظر شما چیست؟
- ببینید باید گفت دانش آموزی که از کلاس درس خارج میشود نباید دیگر دغدغه یادگیری مطالب را داشته باشد. مگر دانش آموزی که نیازمند تکالیف اضافه باشد. در واقع والدین نباید درگیر آموزش اضافی به فرزندانشان شوند و اینکه فلان مفهوم ریاضی را چگونه به فرزندانشان آموزش دهند اما این در شرایط ایده آل مطرح است. ما در کشورمان با جمعیت دانش آموزی و تراکم زیاد روبرو هستیم که به صورت طبیعی نمیتوان در ساعت کلاس به همه دانش آموزان هم مطالب را ارائه داد و هم تکالیف را انجام داد و هم انتظار داشت بدون مشق شب یادگیری کامل اتفاق بیفتد. در چنین شرایطی باید بتوان مدلی طراحی کرد که از توان همیاری والدین به نفع مطلوب استفاده کنیم. من میدانم فرآیند تولید کتابهای درسی بسیار پرزحمت بوده است و کارشناسان دفتر تعلیم با زحمت بسیار کتابها را به موقع تولید و طراحی کردهاند. اما وقت طراحی این کتابها باید به فکر فعالیتهای بعد از آن نیز بود. همراه کتابها باید راهنما طراحی شود که هم حالت خودآموز داشته باشد و هم آموزش والدین در آن رعایت شده باشد. اینها جزئی از ابعاد نظام آموزشی منسجم است.
زمان آموزشی باید مطلوب و بهینه باشد و فقط مدت زمان آن مهم نیست. در غیر این صورت یادگیری صورت نمیگیرد. تراکم دانشآموز در کلاس مخل است و کم بودن زمان نیز اخلال دیگری است که وجود دارد که باعث میشود معلم نتواند پیش نیازهای لازم برای درک مطالب را سر کلاس انجام دهد و برای همین نیاز میشود به دانشآموز تکالیف داده شد. نکته مهمتر اینکه در امر آموزش با یک امر کیفی روبرو هستیم. یادگیری دانش آموزان به این معنا نیست که با تدریس معلم شروع شود و با اعلام پایان تدریس این یادگیری تمام شود. معلمان باید وقوع یادگیری را به صورت مرتب و تک به تک در دانش آموزان چک کنند و مطمئن شوند که یادگیری رخ داده است. حال از طریق پرسش و پاسخ، آزمون، تکالیف اضافه و غیره و همین طور باید معلمی که به منابع یادگیری مسلط است سر کلاس حاضر باشد.
* برای جمع کردن بحث بی سوادی دانش آموزان یا رد این موضوع چند سوال شفاف از شما میپرسم پر سم. اول اینکه از ارزشیابی کیفی توصیفی دفاع میکنید؟
- خود ما به عنوان پژوهشگاه، پژوهش مستقلی در این حوزه نداشتهایم و نتایج پژوهشهایی که در این باره صورت گرفته است را دیده ایم که برخی از آنها، این روش را تأیید و برخی رد میکنند. به نظر میرسد ارزشیابی توصیفی اگر توسط معلمی که متناسب با این شیوه اجرایی صورت بگیرد، قابل قبول است.
ارزشیابی کیفی توصیفی یک ابزار است و نمیتوان به صورت مجرد بگویید یک ابزار خوب است یا بد. در شرایط متفاوت با توجه به شرایط معلم این ابزار کارکرد متفاوتی داشته است. به نظر میرسد ارزشیابی کیفی توصیفی در کشور ما نیازمند یک بازآرایی است که به نحو مناسب عمل کند
ارزشیابی کیفی توصیفی یک ابزار است و نمیتوان به صورت مجرد بگویید یک ابزار خوب است یا بد. در شرایط متفاوت با توجه به شرایط معلم این ابزار کارکرد متفاوتی داشته است. پاسخ روشن به سوال شما این میشود که به نظر میرسد ارزشیابی کیفی توصیفی در کشور ما نیازمند یک بازآرایی است که به نحو مناسب عمل کند.
* به صورت روشن آیا قائل به این هستید که سطح سواد بچههایمان پایینتر آمده است؟
- نتایجی که در حال حاضر در دست داریم نشان میدهد که در برخی از حوزهها دانش آموزان عملکردشان افت داشته است.
امروزه بچههای ما با فضای مجازی، کامپیوتر، موبایلهای هوشمند آشنا شدهاند و بسیاری از وقت خود را در فضای مجازی که قابلیت زبانی متفاوتی دارد سپری میکنند. آنها با تبلتهای خود فعالیتهای علمی آموزشی انجام میدهند.
اساساً الکترونیکی کردن آموزش و ارتباط با فضاهای مجازی و غیره باعث شده تأمل و تفکر لازم در حوزه نگارش و رعایت آداب نگارشی پایین بیاید. در سطح جامعه نیز پژوهشگران این دیدگاه را مطرح کردند که نسل امروز به ادبیات نوشتاری توجهی ندارد. در فضای مجازی که شما باید سریع پاسخ بدهید قاعدتاً نمیتوانید ادبیات نگارشی را به درستی رعایت کنید و این به مرور تبدیل به یک عادت میشود. من معتقدم در جامعه امروز با نسلی مواجه هستیم که کمتر مینویسد و کمتر عمیق میخواند. آزمون پرلز در مقطع چهارم ابتدایی برگزار میشود. نشان میدهد که دانش آموزان این پایه در فهم مطالب ضعیف هستند و این نیاز به مراقبت دارد. اما همه اینها به معنای این نیست که بگوییم بچههایمان بی سواد تر شدهاند و یا توانایی تحصیل پایینتر آمده است. باید پژوهشی صورت بگیرد تا با قاطعیت به این سوال جواب دهیم اما آنچه با قاطعیت میتوانیم بگوییم این است که توانایی نگارشی دانش آموزان ما نسبت به ۱۰ سال قبل افت کرده است.
* سوال دیگری که میخواهم شفاف به آن پاسخ دهید این است که آیا ما به ساعات آموزشی بیشتری با توجه به حجم درسها، نیاز داریم؟
_ در وهله اول باید بگویم که ما نمیتوانیم به بچهها بگوییم نباید تکالیفشان را به منزل ببرند. چون هر دانشآموز با دیگری متفاوت است. مثلاً بعضی از دانش آموزان سر کلاس اضطراب دارند و نمیتوانند به خوبی یاد بگیرند. زمانی که در خانه با زبان مادر تکالیف انشا میشود یادگیری اتفاق میافتد. پس نمیشود اجبار کرد که دانشآموز نباید تکلیف به خانه بیاورد اما از آن طرف در آموزش و پرورش باید شرایطی فراهم کرد که در مدرسه و کلاس، یادگیری برای اکثریت اتفاق بیفتد و دیگر نیازی چندانی به تمرین در خانه نباشد.
در حال حاضر برای این امر نیاز به بسترسازی، کاهش تراکم دانش آموزی، بالا بردن حوصله معلمان با روشهای مختلف هستیم تا ارتباطگیری مؤثری بین معلم و دانش آموزان صورت گیرد. در مجموع مطالعات نشان میدهد که ساعت آموزشی ما نسبت به محتوا و آنچه که قرار است به دانشآموز یاد بدهیم، کم است. ما دانش آموزان سطح متوسط هوش را در نظر میگیریم. حجم کتاب و هوش متوسط دانش آموزان به ما میگوید ساعت آموزشی فعلی ما مناسب نیست که البته افزایش ساعت آموزشی یعنی افزایش بودجه و هزینه. و آموزش و پرورش در حال حاضر از عهده این افزایش بر نمیآید. حال ما بگوییم به ۵ ساعت آموزش بیشتر در هفته نیازمندیم. تا زمانی که آموزش و پرورش به جایگاهی نرسد که بتواند هزینه تحولات خود را تأمین کند، حرفهای علمی فایدهای ندارد.