کتاب بادبادک باز که تا به حال در 48 کشور منتشر شده است، عنوان سومین اثر پرفروش را نیز از آن خود کرد. پس از این کتاب، خالد حسینی دومین کتاب خود یعنی" هزاران خورشید تابان" را نیز در سال 2007 منتشر کرد. این کتاب نیز مانند نخستین اثر نویسنده بسیار معروف شد و در 40 کشور دنیا چاپ گردید.
داستان کتاب بادبادک باز علاوه بر اینکه گریزی به مسائل سیاسی و تاریخی افغانستان می زند، در عین حال روایتگر یک بخشی از زندگی عادی مردمان این کشور نیز است.
داستان از جایی شروع می شود که افغانستان هنوز آزاد بود. مردم زندگی عادی خود را داشتند، در خانه های خود زندگی می کردند و بادبادک بازی یک مسابقه جذاب بود. شخصیت اصلی کتاب، یک پسر افغان به نام امیر است. او به همراه پدر خود در عمارت بزرگشان در شهر کابل زندگی می کند. در این عمارت خدمتکاری به نام علی به همراه پسرش حسن که هم سن و سال امیر است نیز زندگی می کنند.
نویسنده، خدمت از ته دل و ارادت حسن به امیر را در کتاب اینطور نوشته است:
《 زل زدن به چشمان آدمهایی مثل حسن را دشوار میبینم. آدمهایی که به هر چه میگویند عقیده دارند. مشکل آنهایی که به هر چه میگویند عقیده دارند همین است. فکر میکنند همه همینجورند.》
امیر از توجه پدرش به حسن و علی رشک می برد. با اینکه حسن خالصانه برای او دوستی می کرد، امیر از اینکه او را دوست خود بداند خجالت می کشید. قصه از بر هم خوردن روال ها شروع می شود. جایی که حسن با تمام وجود برای بدست آوردن موفقیت امیر در مسابقه بادبادک بازی تلاش کرد، امیر در جایی که باید به او کمک می کرد، به دوستش خیانت کرد.
عذاب وجدان این اتفاق تمام قصه های بعدی را رقم می زند. احساس های متناقض امیر که با توصیفات جذاب نویسنده ملموس می شود، بسیار غریب و غیرقابل درک است. همزاد پنداری با خیانتی که امیر کرده بود ممکن نیست.
نویسنده حس گناه را اینطور زیبا به رشته تحریر درمی آورد:
《 بابا گفت: «خوب است.»
اما چشم هایش غرق فکر و خیال بود. «خب هردرسی که به ات می دهند سرجایش؛ اما فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری صورت دیگر دزدی است. حرفم را می فهمی؟»
گفتم :”نه بابا جان.” بدجوری دلم می خواست بدانم. نمی خواستم باز ناامیدش کنم….
بابا گفت: «وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای؛ حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای. همین طور حق بچه هایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستنِ راست دزدیده ای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای، می فهمی؟»
سپس داستان به دوران جنگ در افغانستان می رسد. مهاجرت ناخواسته ی امیر و پدرش به آمریکا و زندگی سخت آن ها در غربت. امیر در آمریکا ازدواج می کند. او و همسرش بچه دار نمی شدند.
همچنین نویسنده به حضور طالبان و اوضاع سخت مردم در آن زمان در افغانستان نیز می پردازد. حذف مسابقات بادبادک بازی توسط این گروهک و ممنوع کردن موسیقی ها از پیامدهای روی کارآمدن طالبان بود.
امیر که پس از سال ها با تماس دوست پدرش به پاکستان می رود، به حقایقی از گذشته پدرش پی می برد. رحیم خان، دوست پدر امیر از او می خواهد تا به افغانستان برود تا پسر حسن، شهاب، را پیدا کرده و به پاکستان ببرد.
روابط امیر و شهاب، تلاش های متعدد امیر برای جلب اعتماد او و همچنین احساس عشق توام با عذاب وجدان امیر، پایانی خارق العاده را برای کتاب رقم می زند. متن های جذاب و اثر گذار این کتاب در عین شناساندن مردم افغان، اثری مثبت از آن ها را در ذهن خواننده باقی می گذارد.
کتاب بادبادک باز علاوه بر تخیل نویسنده، در اکثر سطور به گذشته اصلی خالد حسینی بازمی گردد و ریشه در واقعیت دارد. همان طور که شخصیت حسن الهام گرفته از خدمتکاری است که خالد حسینی می شناخته است. و یا بازار افغان ها که در آمریکا توصیف می کند نیز به راستی وجود دارد و همچنان پابرجاست.
به اقتباس از این کتاب جذاب فیلمی نیز در سال 2007 ساخته شده است.