اما نگاهی به آمار و ارقام مرتبط به انتخاب رشته داوطلبان و ثبتنام دانشجویان جدید نکات قابل تأملی را عیان میکند که جا دارد با ورود مسئولان مربوطه در دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی و بررسی و آسیبشناسی ماجرا، برای ترسیم مسیر آینده فکری اساسی شود.
چند سالی است که با کاهش تعداد دانشآموزان و به تبع آن تعداد داوطلبان آزمون سراسری، علیرغم همه تبلیغات و هیاهویی که بخش عمدهای از آن کار «کاسبان کنکور» با گردش مالی فوق نجومی است، آزمون سراسری آن رونق گذشته را ندارد و تعداد فراوان صندلیهای خالی و بدون متقاضی در دانشگاههای روزانه، شبانه، آزاد،غیرانتفاعی و... شاهدی بر این ادعا است، در واقع همه این سروصدا و هیاهو برای رقابت بر سر تعدادی رشته و دانشگاه خاص است که مورد اقبال اکثر داوطلبان و خانوادههای آنها است وگرنه اگر هدف صرفا قبولی در دانشگاه یا کسب مدرک باشد برای همه داوطلبان حتی کسانی که در آزمون هم شرکت نکردهاند رشته محل دانشگاهی وجود دارد.
در شرایطی که از بین یک میلیون و ۱۱۱ هزار و ۸۱۸ نفر داوطلب حاضر در جلسه آزمون سراسری امسال،یک میلیون و ۸۲ هزار و ۹۰۰ نفر داوطلب مجاز به انتخاب رشته شده بودند، بر اساس اعلام سخنگوی سازمان سنجش آموزش کشور، تنها تعداد ۵۲۳ هزار و ۶۷۱ نفر انتخاب رشته کردند که البته این تعداد در مقایسه با آمار انتخاب رشته سال ۱۳۹۹ با تعداد ۴۵۹ هزار و ۴۴۱ نفر، به میزان بیش از ۶۴ هزار نفر بیشتر بود،ضمن اینکه ظرفیت پذیرش دانشجو امسال در کلیه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی بالغ بر یک میلیون و ۹۰ هزارنفر بود.
البته طبیعی است که یکی از دلایل استقبال کم داوطلبان از انتخاب رشته، به دست نیاوردن رتبه لازم برای تحصیل در رشته مورد علاقه آنها بوده است که یا ترجیح دادهاند شانس خود را در سال دیگر و شاید سالهای بعد امتحان کنند و یا عطای دانشگاه را به لقایش بخشیدهاند و مسیر دیگری برای زندگی خود انتخاب کردهاند، کاهش امید بهاشتغال در بسیاری از رشتهها نیز مزید بر علت شده است.
اما یکی از موضوعات مهم دیگر این است که با توجه به محدود بودن ظرفیت رشتههای محبوب و پرمتقاضی و رقابتی بودن تصاحب صندلی آنها، عده زیادی نیز برای اینکه از قافله دانشجو شدن جا نمانند یا هزینههای گزاف کلاسهای کنکور و کتابهای کمک آموزشی را برای خود توجیه کنند و کمتر آن را از دست رفته ببینند ترجیح میدهند از بین صد رشتهای که در برگه انتخاب رشته خود نوشتهاند و گاه خیلی از آنها هیچ نسبتی با هم و با استعداد و علایقشان هم ندارند هر کدام را که قبول شدند برای ادامه تحصیل برگزینند که خود این موضوع نیز نگرانکننده است. مثلا دانشآموزی سالها برای رشته پزشکی یا زیرمجموعههای آن هدفگذاری و برنامهریزی کرده اما اکنون به علت محدود بودن ظرفیت پذیرش و کسب نکردن حد نصاب لازم در آن رشتهها در رشته مدیریت یا حسابداری و... قبول شده و تحصیل میکند حال خود اینکه چطور یکباره علایق و برنامهریزیها و هدفگذاریهای یک دانشآموز از پزشکی یا یک رشته پر طرفدار دیگر در روشی همچون چرخاندن گردونه و در آمدن یک رشته از داخل آن به سمت یک رشته دیگر با 180 درجه تفاوت تغییر میکند خود جای سؤال و تأمل دارد.
در این شرایط ضعف در هدایت تحصیلی دوران دانشآموزی و ترسیم مسیر صحیح مبتنی بر استعداد، علاقه، توانمندیها و شرایط و نیاز جامعه در کنار کم توجهی بسیاری از خانوادهها به این ملزومات بیشتر عیان میشود.
حال که تعداد صندلیهای خالی دانشگاهها رو به افزایش بوده و جمعیت دانشجویی در کشور کاهش پیدا کرده است، نیاز به تجدید نظر در شیوه هدایت تحصیلی، برگزاری کنکور، کیفی کردن رشتهها و دانشگاهها بهجای گسترش بیحساب و کتاب انواع دانشگاه و رشته غیر کاربردی و ورود جدی مجلس و دولت و شورای عالی انقلاب فرهنگی به این موضوعات و همچنین موضوع افزایش دامنه پذیرش رشتههای کاربردیتر و مورد توجه داوطلبان و رفع برخی محدودیتها و انحصارات بعضاً غیرمنطقی بسیار لازم و ضروری میباشد.
اینکه هر سال یک میلیون نفر از دانشآموزان در رقابتی شرکت کنند که تنها عده کمی از نتیجه آن رضایت کامل دارند و خیلی از آنها علیرغم تلاش فراوان، به علت نابرابری در امکانات و فقدان عدالت آموزشی یا اشکالات ساختاری سقف یا نحوه پذیرش به هدف مطلوب نرسیده، یا با اکراه و کم میلی قدم در تحصیل رشتهای بگذارند که قبلا به آن فکر هم نکرده بودند و یا سرخورده و افسرده با همه استعدادها و توانمندیها از ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه باز بمانند یا در رشتهای که علاقه ندارند مشغول تحصیل شوند و پا در آیندهای مبهم بگذارند و همچنین انصراف بسیاری دیگر از استعدادها از ادامه تحصیل دانشگاهی حقیقتا معضلی نگرانکننده است.
البته بخش زیادی از این اصرار به قبولی در دانشگاه و کسب مدرک به هر قیمتی ریشه در موضوعات فرهنگی و نقش جامعه در دامن زدن به آن دارد که باید فکری اساسی برای تغییر این باور غلط کرد. خوشبختانه با روشن شدن تبعات اصرار بیمنطق برای قبولی دانشآموزان در دانشگاه به هر کیفیتی و کسب مدرک در رشتههایی که اقبال و فرصت کمی برای اشتغال بر اساس آن مدرک وجود دارد و مشخص شدن عوارض کارمندپروری به جای شکوفا کردن استعدادها، استقبال از رشتههای فنی و حرفهای از سوی دانشآموزان هم در مقطع متوسطه و هم در دانشگاههای فنی و حرفهای رو به افزایش است.رشتههایی که معمولا آگاهانه یا واقعبینانهتر انتخاب میشوند و امکان اشتغال در آنها بسیار بیشتر و سریعتر از بسیاری از رشتههای دانشگاهی است تا جایی که مثلا فرصت و سرعت اشتغال یک تکنسین فارغالتحصیل هنرستان در رشته تعمیر و نگهداری آسانسور یا مکانیک و... بیشتر از بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی است. این مسیر روشن باید بیش از پیش در پیش چشم دانشآموزان و خانوادههای آنها تبیین و روشن شود و نباید فراموش کرد که در شرایطی که درصد بیکاری در فارغالتحصیلان دانشگاهی بیشتر از آمار بیکاری کلی جامعه است، یکی از بهترین شیوهها برای مبارزه با معضل بیکاری، گسترش رشتههای مفید و کاربردی فنی و حرفهای و سوق دادن بخش زیادی از جوانان به این مسیر است که هم برای خود آنها و هم برای جامعه مفید خواهد بود.
اهمیت مهارتآموزی و گسترش آموزش فنی و حرفهای چندین بار نیز مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته است تا جایی که ایشان در بخشی از سیاستهای کلیاشتغال، «آموزش نیروی انسانی متخصص، ماهر و کارآمد متناسب با نیازهای بازار کار (فعلی و آتی)
و ارتقاء توان کارآفرینی با مسئولیت نظام آموزشی کشور (آموزش و پرورش، آموزش فنی و حرفهای و آموزش عالی) و توأم کردن آموزش و مهارت و جلب همکاری بنگاههای اقتصادی جهت استفاده از ظرفیت آنها» را مورد تأکید قرار داده و یا در دیدار با جمعی از کارآفرینان(16 شهریور 1389) فرموده اند:«یکی از کارهای دیگری هم که بر عهده مسئولین دولتی است، توسعه مهارتهاست. این هنرستانهای فنی و صنعتی، این دانشگاههای علمی - کاربردی، این فنی حرفهایها، آموزشکدههای فنی حرفهای، باید توسعه پیدا کند. ما به علم احتیاج داریم، اما به پنجه کارآمد هم احتیاج داریم.»
نکته مهم دیگری که در بررسی شرایط فعلی آزمون سراسری و انتخاب رشته و در ادامه در ورود فارغالتحصیلان به بازار کار به چشم میخورد اصرار بر ظرفیت محدود برخی رشتههای پرطرفدار و دارای بازار کار مناسب در زمان انتخاب رشته از یک سو و انحصار و صدور مجوزاشتغال قطره چکانی برخی از رشتههای دارای زمینه فعالیت برای فارغالتحصیلان است.
سؤال این جاست که چرا مثلا با وجود شرکت حدود 550 هزار داوطلب رشته تجربی درآزمون سراسری و تمایل اکثریت آنها برایاشتغال در رشتههای پزشکی و زیر مجموعههای آن و نیاز کشور به این رشتهها، تعداد پذیرش بسیار کم است و به انبوهی از داوطلبان مستعد با هوش بالا، معدل عالی و توان علمی مطلوب اجازه تحصیل در این رشتهها داده نمیشود؟ نکته جالب اینکه کشور همین الان با کمبود پزشک مواجه است و نسبت سرانه پزشک مطلوب نیست تا جایی که طرحهایی مثل پزشک خانواده به علت همین معضل در اجرا دچار مانع شدهاند. نکته مهمتر اینکه در سالهای آینده با حرکت سریع جامعه ما به سمت سالمند شدن قطعاً نیاز به پزشک و خدمات پزشکی و سلامت برای پاسخ به مشکلات سالمندان نسبت به امروز چند برابر میشود، پس چرا از الان برای آن آینده نه چندان دور برنامهریزی نمیشود و به سمت افزایش محسوس دانشجویان پزشکی نمیرویم؟
از طرفی، در برخی رشتهها نیز اکنون فارغالتحصیلان با وجود داشتن مدارک علمی از بهترین دانشگاهها با موانعی در راهاشتغال مواجه هستند. به عنوان مثال اکنون برای فارغالتحصیلان داروسازی به راحتی مجوز تاسیس داروخانه داده نمیشود و حتی ظاهراً با وجود داشتن مجوز باید بین دو داروخانه فاصلهای قابل تأمل باشد حال آن که چه اشکالی دارد ما تعداد زیادی دانشجو و فارغالتحصیل داروسازی داشته باشیم و حتی
دو داروخانه مثل بسیاری دیگر از مشاغل کنار هم تاسیس شوند؟ چرا نباید با ایجاد شرایط رقابت سالم به مردم حق انتخاب داد؟
مثال دیگر درخصوص انحصار در صدور پروانه وکالت و سردفتری است. با وجود تعداد قابل توجه فارغالتحصیلان رشته حقوق چرا باید صدور مجوز وکالت یا سردفتری از سوی کانون وکلا و سردفتران تا این حد محدود باشد؟ چهاشکالی دارد که ما از این همه فارغالتحصیل حقوق در شغل وکیل یا سردفتر البته با رعایت اصول منطقی جذب و گزینش استفاده کنیم تا هم دسترسی مردم به آنها بیشتر و ارزانتر شده و هم تعداد بیشتری از جوانان فارغالتحصیل وارد بازار کار شوند و از طرفی انگیزه دانشآموزان برای ورود به دانشگاه آسیب نبیند؟
چرا باید شاهد خرید و فروش و اجاره مجوز داروخانه یا دفترخانه به قیمت میلیاردها تومان باشیم و یک عده از این انحصار نفع ببرند اما جوان دانشگاهی ما
بیرون گود متوقف شود؟ در شرایط فعلی برای ورود یک جوان تحصیل کرده به عرصهای که برای فعالیت در آن تربیت شده گاه آنقدر سختگیری میشود که وی دلسرد و دلزده میشود اما همین جوان تحصیل کرده اگر ناامید از فعالیت در رشته خود دنبال تهیه تاکسی یا راهاندازی سوپرمارکت برود هیچ کس از تعداد زیاد راننده تاکسی یا انحصار در تاسیس مغازه حرفی نمیزند!
نکته پایانی اینکه باید برنامهریزی درستی شود تا از سرمایههای ارزشمند کشور یعنی نوجوانان و جوانانی که از نظر استعداد و ضریب هوشی در زمره بهترینهای دنیا هستند، به درستی استفاده شود و زحمات زیادی که برای تربیت و پرورش آنها طی سالهای متمادی کشیده شده است به راحتی هدر نرود. به تعبیر دیگر نباید این چنین باشد که دانشآموزانی که نهال پرورش استعداد آنها با ورود به دبستان «کاشته» و در طول سالهای تحصیل با زحمت فراوان خانوادهها و معلمان و هزینه فراوان کشور«داشته» و مراقبت میشود، در فصل «برداشت» و بهرهمندی کشور از میوه علم و توانمندی و خدمات آنها، با برخی بدسلیقگیها یا محدودیتهای غیر ضروری و سوءمدیریت در هدایت صحیح این استعدادها در مسیر ثمردهی، شاهد اسراف این ثمرات و محروم شدن کشور از بسیاری از این استعدادها باشیم.
منبع: کیهان