به گزارش پایگاه خبری دانا مرور شب و روزهای اسارت برایش یک خاطره شده است و در آن ۷۷۷ روز اسارت، حماسههای زیادی را از همرزمانش در اردوگاههای رژیم بعثی به یادگار دارد.
جنگ تمام شد و اعلام خبر آزادی برای او و دیگر همرزمانش شروع زندگی دوباره بود که با گذر از روزهای موسوم به جمعه خونین و یکشنبه سیاه اردوگاهی اسارت، انگار کلید بهشت را به آنان داده بودند.
خود را علیرضا کریمیان ۵۵ ساله معرفی میکند، روزهای اسارت را بهتر از روز تولد و سنش در یاد دارد، سال ۱۳۴۷ در خانوادهای ضعیف و کشاورز در روستای حاجیکلای بهنمیر بابلسر به دنیا آمد و در ۱۸ شهریورماه ۱۳۶۶ به خدمت مقدس سربازی رفت.
دوران آموزشی را در پادگان ۰۶ لویزان تهران و دوران آموزش تکاوری را در قم سپری کرد و بعد از پایان دوره آموزشی به لشکر ۸۱ باختران، تیپ ۳۵ تکاوران، گردان ۷۶۷ برای فراگیری آموزش تخصصی خمپاره ۱۲۰ در پادگان ۸۴ خرم آباد لرستان رفت.
از روزهای مقاومت و عملیات در کوهها و ارتفاعات بازی دراز میگوید و ادامه میدهد: در ۲۹ اسفند سال ۱۳۶۶ در تپه آهنگران عملیات داشتیم که مجبور به عقب نشینی شدیم و پس از مدتی به منطقه عملیاتی تپه کورونیک و ۴۰۲ سومار برای عملیات و پشتیبانی اعزام شدیم.
حمله شیمیایی رژیم بعث برایش دردآورترین حادثه آن روزهای دفاع مقدس بوده است، میگوید: بعد از مدتی به مقر اصلی سرپل ذهاب رفتیم و چند وقت بعد برای عملیات و پشتیبانی به منطقه مهران برای عملیات تپه کله قندی رفتیم و سپس مستقیم به منطقه عملیاتی قصر شیرین و گردان ۱۴۳ لشکر ۸۱ پشت بهداری ۱۱۹ مأمور شدیم.
روز اسارت خود را دقیق به خاطر میآورد، ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد و زمانی که دچار بیماری تب مالت بود و در قصر شیرین، اسیر دشمن بعثی شد و از آن روز به بعد، لحظات نفسگیر اسارت شروع شد.
وی در اینباره میگوید: مدت ۱۰ تا ۱۵ روز در منطقهای بنام جلولای پشت خط عراقیها نگهداری شدیم.
خیال باطل دشمن برای تصرف سه روزه ایران
این آزاده دوران دفاع مقدس میگوید: هدف و خیال دشمن این بود کل منطقه باختران را تصرف میکنند و سه روزه ایران را فتح خواهند کرد و اسرا را در همان منطقه تبادل میکنند و به رغم آن که تا ۱۵ کیلومتری باختران، تنگه مرصاد آمده بودند اما با مقاومت و ایثار بچههای بسیجی، سپاه و ارتش، با فرماندهی امیر سرتیپ صیاد شیرازی توانستند جلوی عراقیها بایستند و مجاهدین نیز از طریق هلی برد سد راه آنها شدند و در مجموع رژیم بعث با شکست سنگینی از منطقه خارج شد.
روز اسارت، او و تعدادی از همرزمانش را با چشم و دستهای بسته به اردوگاه بردند و میگوید: تا مدتها حق بیرون آمدن از آسایشگاه را نداشتیم، رفتار سربازان با اسرای ایرانی بسیار بد بود و آنجا روزهای موسوم به جمعه خونین و یکشنبه سیاه داشتیم.
این آزاده دفاع مقدس تلخترین خاطره دوران اسارت را شنیدن خبر ارتحال حضرت امام راحل بیان کرد و گفت: عصر یک روز این خبر را شنیدیم و عراقیها برای این که ما واکنشی نسبت به این خبر نداشته باشیم، با سیم و کابل ما را میزدند.
در اردوگاه ۱۸ آسایشگاه وجود داشت و کلید تمامی اردوگاه در اختیار یک افسر بعثی قرار داشت و به طعنه و تلخند به ما میگفت: کلید بهشت در دستان من است.
بازگویی خاطره جمعه خونین همچنان برایش تلخ و زجر آور است، میگوید: یکی از اسرا که قصد فرار و عبور از سیم خاردار داشت به دام بعثیها افتاد و آن قدر وی و ۱۰ نفر از هم بندیهایش را زدند که تمام بدنشان سیاه و کبود شده بود.
رنگ روزهای یکشنبه در اردوگاه نیز برایشان سیاه و تار بوده است و افسران بعث به هر بهانهای تلاش میکردند تا اسرا را شکنجه کنند.
۷۷۷ روز اسارت با تلخیهای فراوان سپری شد و اعلام زمان آزادی برای او و همرزمانش شیرینترین لحظه زندگی به شمار میرود و میگوید: به هیچ وجه فکر نمیکردیم که آزاد شویم زیرا در لیست افراد مفقودالاثر قرار داشتیم و به آزادی امید نداشتیم و جزو اسرای صلیب سرخی و آماری نبودیم.
به هیچ وجه فکر نمیکردیم که آزاد شویم زیرا در لیست افراد مفقودالاثر قرار داشتیم و به آزادی امید نداشتیم و جزو اسرای صلیب سرخی و آماری نبودیم این آزاده و یادگار دوران دفاع مقدس میگوید: یک یا دو روز قبل از آزادی، صلیب سرخ وارد اردوگاه شد و از کل اردوگاه آمار گرفتند و بعد با اتوبوس وارد مرز خسروی و راهی خاک عزیزمان شدیم.
کریمیان یادآور شد: حدود یک یا دو هفته مانده به آزادی از طریق تلویزیون تبادل اسرا را دیده بودیم و برای آزادی و ورود به خاک پاک میهن لحظه شماری میکردیم و زمانی که صلیب سرخ آمار ما را گرفت، مطمئن شدیم حداقل اسم و فامیلی ما به ایران اعلام میشود و پدر و مادرم از ما اطلاعی پیدا میکنند.
از لحظه ورود به میهن که میگوید، اشک از چشمانش سرازیر میشود و ادامه میدهد: وقتی از مرز خسروی عبور کردیم و از ماشین پیاده شدیم، به سجده افتادیم و خاک جمهوری اسلامی را بوسیدیم و سجده و نماز شکر بجا آوردیم. همچنین زمانی که از فرودگاه دشت ناز ساری، به بابل رفتیم، دیدن چهره زیبای پدر و مادر برایم فراموش نشدنی است.
اکنون سالها از حماسه دفاع مقدس میگذرد و رزمندگان زیادی در حوادث جمعه خونین و یکشنبههای سیاه اردوگاه ایثار و جانفشانی کردند و از برخی از آنها فقط یک پلاک آمده است تا ایران اسلامی در تاریخ استوار و ماندگار بماند.
مازندران بیش از دو هزار و ۲۰۰ آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس تقدیم کرده است.