در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۴۷۲۳
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۹
تاریخ چیست؟ / 4
هدف همه اين رويکردهای فلسفی به تاریخ، تصوير يک نهايت و نظم بنيادين و نهفته در حوادث و آشفتگي هاي ظاهري وقايع تاريخ است.
گروه راهبرد - خبرگزاری دانا: تاریخ چیست؟ و چگونه اکنون بشر را می‌سازد؟ چرا باید تاریخ خواند؟ تاریخ گذشتگان به سفره امروز ما چه ربطی دارد؟ مقاله دانيل ليتل استاد فلسفه دانشگاه ميشيگان و نويسنده مدخل فلسفه تاريخ در دايرة المعارف استنفورد، می تواند راهنمایی خوب برای آغاز پاسخ‌یابی به این پرسش‌ها شود. اخیرا مجله فلسفی اطلاعات حکمت و معرفت، مقاله ای وزین از این استاد فلسفه تاریخ ترجمه کرده که در این خبرگزاری متن کامل مقاله البته در چند شماره، منتشر می شود. لیتل سعي کرده تمامي مسائل و شاخه هاي مطرح در فلسفه تاریخ را خلاصه وار معرفي کند. اینک بخش چهارم:

آيا تاريخ رو به سمتي دارد؟
فيلسوفان سئوالاتي در مورد معنا و ساختار کلي تاريخ مطرح کرده اند. بعضي از آنها سعي کرده اند درونمايه اي منظم و کلي، معنا و سير خاصي براي تاريخ پيدا کنند. اين تلاش صورتهاي مختلفي به خود مي گيرد. مثلا مي توان گفت تاريخ اراده الاهي را پيش مي برد، يا اينکه طرحي بزرگ (که ممکن است دوري، غايتمند يا خطي باشد) در تاريخ وجود دارد، يا اينکه تاريخ هدف مهمي را دنبال مي کند (مثل نگاه هگل به تاريخ که طبق آن تاريخ به دنبال ظهور آزادي انسان است). هدف همه اين رويکردها تصوير يک نهايت و نظم بنيادين و نهفته در حوادث و آشفتگي هاي ظاهري وقايع تاريخ است.
اين رويکرد مي تواند هرمنوتيکي تلقي گردد، با اين تفاوت که به جاي تمرکز بر تفسير معاني و رفتارهاي فردي روي مسائل تاريخي کلان متمرکز مي شود. از اين نگاه تاريخ امري پيچيده و تو در تو است و مفسر تاريخ معاني آن را به وقايع خاصي ارتباط داده و از اين طريق آن وقايع را  با موضوعات و درونمايه هاي بزرگتر هماهنگ مي کند.
يک شاخه متداول اين رويکرد مرتبط با بحث الاهيات يا مبحث آخرت است. اين شاخه  ديني فلسفه تاريخ، معنا و ساختار گذشته و حال را به موضوعات خاص ديني و طرح هاي الاهي از پيش تعيين شده مرتبط مي کند. متکلمين و متفکران ديني معناي واقعي تاريخ را معادل اجراي اراده الاهي مي دانند. مسئله شر انگيزه اي براي نگاه الاهي به تاريخ است. لايب نيتس در کتاب عدل الاهي به دنبال يک تفسير منطقي از تاريخ است تا تراژدي هاي تاريخ را با اراده خير خواه خداوند همساز کند.  در قرن بيستم متکلماني چون ماريتان، راست و ديسون مسائل نظام مندي براي تقويت تفسير مسيحي از تاريخ مطرح کرده اند. متفکران عصر روشنگري تفسير ديني تاريخ را رد مي کردند اما در بحث غايت شناسي، ايده پيشرفت را مطرح مي کردند. آنها ايده پيشرفت يعني حرکت انسان به سمت تمدن بهتر و عاليتر را از طريق مطالعه تاريخ تمدن قابل مشاهده ميدانستند.   ويکو در فلسفه تاريخ خود مراحل بنيادي تمدن انساني را مشخص مي کند. تمدن هاي مختلف مراحل مشابهي دارند چون ماهيت انسان در طول تاريخ ثابت مانده است . روسو  و کانت  نيز بعضي از اين فرضيات در مورد عقلانيت و پيشرفت را در فلسفه سياسي خود وارد کردند. آدام اسميت بخشي از اين نگاه هاي خوشبينانه خود به پيشروي عقلانيت را در اعتقاد به ظهور سيستم اقتصادي اروپاي مدرن، تجسم بخشيد.  برجسته کردن مراحل معين تاريخ در تفسير آن باز در قرن هجدهم و نوزدهم تکرار شد. در قرن هجده در فلسفه هگل نمودار خاصي يافت و به همان طريق در تئوري ماترياليستي مارکس در مورد پيشرفت صورتهاي اقتصادي توليد دوباره ظاهر شد.
اين توجه به جهتمندي و مراحل معين تاريخ در اوايل قرن بيست شکل جديدي به خود گرفت. اين کار توسط تعدادي فرا تاريخدان  انجام شد. آنها سعي داشتند کلان تفسيري فراهم کنند و با آن تاريخ جهان را داراي نظم دروني جلوه دهند. اشپنگلر، توين بي، ويتفوگل و لاتيمور  خوانشي از تاريخ در چهارچوب فراز و فرود تمدنها، نسلها و فرهنگها مطرح کردند. نوشته هاي آنان نه خيلي ملهم از آراء فلسفي و الاهياتي بود و نه برآمده از تخصص تاريخي خاص. اشپنگلر و توين بي تاريخ را همچون روند يگانه اي تصوير کردند که تمدنها بر بستر آن از مراحل جواني، پختگي و کهولت مي گذرند.
ويتفوگل و لاتيمور نيز تمدنهاي آسيايي را بر بستر عوامل معين و وسيعتر بررسي کردند. ويتفوگل تاريخ چين را در مقابل تاريخ اروپا قرار داده و تمدن آن را نوعي «استبداد روان»  قلمداد مي کند و نتيجه مي گيرد که تاريخ چين دوري است و نه خطي. لاتيمور در توضيح رشد تمدن آسيايي از مسئله جبر جغرافيايي و بومي ياد مي کند.
يک انتقاد به جا از ميان سيل انتقادات به تفسير کلي تاريخ اين است که اين تفسير جايي دنبال معنا مي گردد که في الواقع معنايي وجود ندارد. تفسير رفتارهاي فردي و زندگي ها قابل قبول است، زيرا در اين صورت مي توانيم برداشت هاي ايجادي و اختياري خود از معنا را در نظريه اي مربوط به افراد بگنجانيم. اما بايد اذعان کرد که هيچ عامل فرادستي در وراي وقايع تاريخي مانند انقلاب فرانسه نهفته نيست. به عنوان مثال اشتباه است اگر بکوشيم معناي جوانب انقلاب فرانسه (مانند واقعه ترور) را پيدا کنيم. رويکرد الاهياتي مي خواهد اين انتقاد را با مسئله عامليت خدا در نوشتن تاريخ، از سر باز کند اما بايد متوجه بود که وجود يک خالق الاهي براي تاريخ، انسان را در امر ساختن تاريخ هيچ کاره مي کند.
سعي در تشخيص مراحل عمده تاريخ در نزد ويکو، اشپنگلر و نوين بي در مقابل انتقاد به نگاه تک علي  آنها به پيچيدگي تاريخ، بسيار آسيب پذير است. هر يک از آنها عاملي را براي پيشبرد تاريخ مشخص کرده اند. ويکو طبيعت کلي انساني و اشپنگلر و توين بي مجموعه يکسان تغييرات تمدني را عامل روند تاريخ مي دانند. اما چاره اي جز ارزيابي فرضيات آنها بر اساس يک مشاهده تجربي نيست. بررسي تغييرات وسيع تاريخي در طول سه هزار سال تاريخ بشر شواهد کمي براي اثبات روند معين رشد تمدن، در اختيار مي گذارد. در عوض با هر مقياس واقعي که بسنجيم طيف وسيعي از احتمالات و راههاي چندگانه حرکت در تاريخ محقق شده است. اين بدان معنا نيست که هيچ تفسير قابل قبول «کلان تاريخي»  براي تاريخ و جوامع انساني قابل دسترسي نيست. نظريه جامعه شناسي تمدنهاي کشاورزي اوليه پرداخته ميخائيل مان،  تلاشهاي دوريئس و گودزبلوم در مورد تاريخ زيست محيط جهاني  و توجه جرد دياموند به مسئله بيماري و جنگ  نمونه هاي اين تفاسير کلان تاريخي است. اين دانشمندان چند جنبه فراگير تاريخ را بر پايه چند موقعيت عمومي انسان  شرح مي دهند، موقعيت هايي مانند تلاش حکومت ها در کسب درآمد، نياز جوامع به بهره مندي از منابع و شيوع جهاني بيماريها. بايد اذعان داشت که مشکل تاريخ کلان نگر حفظ اصل ارزيابي تجربي براي فرضيات  فراگير مطرح است.

ارسال نظر