گروه دانش خبرگزاری دانا (داناخبر) - چند سالی است که خشک شدن دریاچه ارومیه، تبدیل به یک بحران ملی شده است؛ تا حدی که دولت یازدهم یکی از اولویت های خود را احیای این دریاچه قرار داده است. در این خصوص با پروفسور پرویز کردوانی به گفت و گو نشستیم. او دریاچه را مرده می داند و تنها راه نجات آن را خشک شدن تمامی دریاچه ارومیه می داند.
مشروح گفت و گو در پی آمده است:
از آشنایی خود با
دریاچه ارومیه بگویید.
وقتی در سال 1345 و پس از اخذ مدرک دکتری، منتظر چاپ رساله دکتری خود بودم، هیاتی از ایران به آلمان آمد تا به اصطلاح از دانشجویان ممتاز بخواهند که به مملکتشان برگردند. بنابراین به ایران برگشتم به دنبال آن بودم که جایی بروم که بتوانم آنجا مفید باشم و در واقع آنجا را از صفر بسازم. به من گفتند در ارومیه (رضاییه سابق) دانشکده ای در دست تاسیس است به نام دانشکده کشاورزی و دامپروری. ابراز تمایل کردم به آنجا بروم اما با این استدلال که هنوز افتتاح نشده، با درخواست من مخالفت شد. تهدید کردم که به آلمان برمی گردم که این حربه، موثر افتاد و اداره کل تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ سابق (هنوز وزارت علوم وجود نداشت) حکم مرا به عنوان معلم پیمانی (با اعتباری که از دانشگاه جندی شاپور سابق – شهید چمران فعلی – در اهواز گرفتند) با حقوق ماهانه 4 هزار تومان، صادر کردند تا بتوانم به ارومیه بروم.
به ارومیه رفتم و در همان سال نخست 60 دانشجو
جذب کردیم؛ 30 دختر و 30 پسر. هیچ امکاناتی هم نداشتیم. خلاصه کنم؛ از صفر همه چیز
را شروع کردیم و کار به تدریج جلو رفت.
در سال 1347 با تاسیس وزارت علوم، مجید رهنما (وزیر وقت علوم) از من خواست در راه اندازی این وزارتخانه، به او کمک کنم. در این بین، دکتر احمد
مستوفی (پدر جغرافیای ایران) نزد وزیر وقت علوم رفت و اعلام کرد طرح
مشترکی با دانشگاه پاریس داریم درباره بررسی ناشناخته ترین بیابان دنیا (بیابان لوت) و از وزیر درخواست کرد نیروهای کارامد و متخصص در این حوزه را به او معرفی کنند. وزیر وقت مرا معرفی کرد. من یک ماه
با این گروه همکاری کردم ولی پس از آن دیگر اجازه مراجعت به ارومیه، به من داده
نشد و به دانشگاه تهران منتقل شدم.
دریاچه ارومیه چه
اهمیتی برای ایران داشت؟
من عاشق این دریاچه هستم. پس از آتشفشان قله
سهند، دو چاله ایجاد شد؛ یکی منطقه میانه در آذربایجان شرقی و دیگری همین دریاچه
ارومیه. در سال 1325، شروع کردند به شناسایی حوزه های آبی کشور و برای این کار،
ایران به 6 حوزه آبریز تقسیم شد.
یکی از این حوزه ها، دریاچه
ارومیه بود که خود این مساله، اهمیت دریاچه را نشان می دهد. رودهای زیادی
از آذربایجان شرقی و غربی و نیز سیمینه رود و زرینه رود از کردستان به آن می
ریختند. به یک حوزه آبریز، آب های سطحی و زیرزمینی و نیز بارش ها می ریزد.
زمانی که من ارومیه بودم، بحبوحه شکوفایی دریاچه
ارومیه بود؛ گاه سطح آب دریاچه، آنقدر بالا می آمد که گاهی اراضی و در مواردی ساختمان های اطراف را تهدید می کرد.
این دریاچه بزرگترین دریاچه ایران بود و در آن
موجود با ارزشی به نام آرتمیا زندگی می کرد که در وهله اول برای پرورش میگو مفید
بود. به علت شوری زیاد، حتی ماهی هم در آن به عمل نمی آمد و حتی قابل استفاده برای
کشاورزی هم نبود. پس این سخن که خشک شدن دریاچه، باعث آسیب کشاورزی شده، از اساس
غلط است. بحرالمیت (در مرز اردن و فلسطین اشغالی) هیچ نوع موجود زنده ای ندارد و بعد از آن،
دریاچه ارومیه قرار دارد.
102 اکوسیستم خاکی در دریاچه بود؛ در برخی از این جزایر انسان هم زندگی می کرد و حیات وحش و
حتی چشمه های آب شیرین نیز وجود داشت. در ساحل دریاچه، لجن وجود داشت که محتوی
هومات سدیوم (نمک به علاوه بقایای گیاهی) بود که البته قدر و اهمیت آن را نمی دانستیم.
مسیر باد روی دریاچه از غرب به شرق است؛ 6 شهر
در شرق دریاچه (شبستر، عجب شیر، بناب، اسکو، ملکان و آذرشهر) قرار دارد که این
بادها هوای خنکی را برای این شهرها ایجاد می کرد که متاسفانه در حال حاضر و با خشک
شدن دریاچه، باد نمک به سمت این شهرها می رود.
در دهه 50، جاذبه های توریستی زیادی برای دریاچه
ایجاد شد؛ از هتل گرفته تا کشتی و قایق های تفریحی و ... و از سراسر دنیا، توریست
ها را جذب می کرد و منبع درآمد بسیار قابل توجهی شد.
قسمت شمالی دریاچه، عمیق ترین قسمت بود با 16 متر عمق؛ قرار بود قبل از انقلاب، پلی 4 بانده (2 باند برای اتومبیل و 2 باند برای قطار) به صورت قوسی بر روی دریاچه ساخته شود ولی بعد از انقلاب، خاک ریخته شد و دریاچه را به 2 تکه تقسیم کرد که البته بر خلاف باور رایج، تاثیر زیادی در خشک شدن دریاچه نداشت. در همین قسمت شمالی، چشمه آرتزین بود؛ یعنی آب با فشار در داخل دریاچه بالا می آمد.
آرتمیا هم غذای با ارزشی برای ماهی و میگو بود و هم پرندگان از آن استفاده می کردند. حتی خارجی ها، پنهانی آرتمیا با خود می بردند. مردم می آمدند و در کنار دریاچه چاله می کندند و 30-20 سطل آب شور دریاچه را در آن می ریختند تا بتوانند پس از خشک شدن، اندکی نمک به دست آورند.
کاهش آب دریاچه از چه
زمانی شروع شد و علت چه بود؟
از اوایل دهه 40، حفر چاه های عمیق و نیمه عمیق در
کشور رواج یافت. قبلا منابع آبی این منطقه، قنات و چشمه ها و کمی هم آب سطحی بود.
با وقوع انقلاب، بحث هایی چون خودکفایی اقتصادی مطرح و مردم تشویق به توسعه
کشاورزی شدند و حفر چاه شدت گرفت. با توسعه شهرها و صنایع، نیاز به آب بیشتر و
کمبود آب محسوس شد. این بود که سدسازی هم آغاز گشت.
طبق قانون، اولویت اول در حوزه آب، آبرسانی به شهرها
و در مرحله بعد، صنایع است. طبیعی بود که با این وضع، کشاورزی دچار کمبود آب شود و
لذا چاه زدن، بیش از پیش شد. از 15-14 سال پیش به تدریج این مساله روشن شد که آب
دریاچه در حال کاهش است و از 9 سال پیش، بحران درک شد. پس از یک سو سدسازی و از
طرف دیگر حفر چاه ها، آبی را که به دریاچه می ریخت، جذب کرد.
پس سدسازی عامل اصلی
بود؟
نه. سدسازی به خودی خود مشکل ساز نبود. وقتی سد
ساخته می شود، آب در پشت آن ذخیره و کنترل می گردد. اگر وقتی سد ساخته می شد، سهم دریاچه
مشخص گشته و تخصیص می یافت، امروز این وضع را نداشتیم و الان هم دیگر برای این کار
دیر شده است.
چه اقداماتی صورت
گرفت برای مهار بحران؟
چند سال قبل شورای نجات دریاچه تشکیل شد که تا کنون حدود 30 جلسه برگزار کرده است. در این مدت و افراد مختلفی
اظهارنظر کردند و طرح دادند اما طرفداران محیط زیست پیشنهاد شکافتن سدها را داد.
برخی معتقد بودند با تغییر شیوه آبیاری، آب کشاورزی تامین شود یعنی آب مازادی که از این طریق به دست می آید، به دریاچه بریزد. این طرح انجام شد ولی موفقیتی
نداشت زیرا اولا باغها قدیمی هستند و امکان آبیاری قطره ای کامل وجود ندارد. ریشه
درختان این باغها، دهها متر به زیر زمین رفته است و با سیستم غرقابی، آبیاری می
شوند.
با روش آبیاری قطره ای، بیشتر باغها خشک می
شوند. کشاورزان زیر آبیاری بارانی هم نرفتند چرا که هزینه بالایی دارد؛ هرچند دولت
قرار شد 85 درصد هزینه را بپردازد که البته این اواخر هم توان انجام این تعهد را
از دست داد. البته باید توجه داشت که حتی اگر این 2 روش انجام می شد، باز آب قابل توجهی برای دریاچه به دست نمی آمد که بتواند آن را احیا کند.
باوروری ابر هم مطرح و اجرا شد که موثر نبود. در سال 1380 رییس سازمان باروری ابرها در یزد به خاطر سخن من در خصوص ناموفق و پرهزینه بودن اجرای این روش از من به دادگاه میبد شکایت کرد که البته سرانجام دادگاه به نفع من حکم صادر کرد هرچند این مساله در آن زمان ربطی به دریاچه ارومیه نداشت.
تبریز 2 بار آب زرینه رود را که به دریاچه می ریخت، گرفته بود. با این سابقه، برخی پیشنهاد دادند برای تامین آب دریاچه ارومیه، یکی از راه ها، رها کردن این آب به سمت دریاچه است و در عوض گفتند تبریز، از ارس آب بگیرد. همین طور پیشنهاد انتقال آب دریای خزر مطرح شد ولی این طرحها هم عملی نبود چراکه فقط در یک مورد، هزینه برق برای بمپاژ آب از خزر به دریاچه ارومیه، به گفته مسوولان وقت وزارت نیرو، بیش از هزینه برق کل کشور است.
شما هم پیشنهادی در
این خصوص دادید؟
بله. من در سال 49 به همراه پنج رییس دانشگاه،
سراسر مرز غربی ایران را گشتیم و پایین آمدیم تا به رود زاب کوچک رسیدیم. این
رود از سردشت می آمد و همه آبش به عراق می رفت. عراق هم سدی به نام دوکان زده بود
که آب زاب کوچک و بزرگ (در عراق) در پشت آن ذخیره می شد. به علت گودی فراوان دره زاب کوچک، ما توان
سد زدن بر روی زاب صغیر نداشتیم و نداریم.
من به فکر افتادم که قسمتی از این آب را (از تنگه گرژال) به سمت دریاچه
برگردانیم اما طرفداران محیط زیست مخالفت کردند با این استدلال که حدود 5 سال این کار
طول می کشد و تا آن وقت دریاچه کامل خشک شده است. حال آنکه این پیشنهاد را من حدود
10 سال پیش دادم و گذشت زمان نشان داد که شاید شدنی بود.
سال 91 سمیناری درباره دریاچه در ارومیه برگزار شد و از پنج کشور که درگیر معضل مشابه بودند، دعوت به عمل آمد. این هم به نتیجه نرسید البته. در مرداد همان سال آقای نادر قاضی پور (نماینده مردم ارومیه در مجلس) رسما از من خواست تا طرحی کوتاه مدت و بلند مدت برای دریاچه ارایه دهم. لذا شخصا عازم منطقه شدم و متوجه مساله تازه ای و به مراتب مهمتری شدم. تمام حواس ها به میزان آب دریاچه بوده است در حالیکه بحران خطرناکتری در راه است. با دیدن شرایط منطقه اطراف دریاچه به این نتیجه رسیدم که متاسفانه این دریاچه بسیار با ارزش باید خشک و به پارکی از نوع دیگر تبدیل شود!
در اطراف دریاچه ها بیش از 22 هزار حلقه چاه غیرمجاز (و به
روایتی 30 هزار) حفر شده است و چون برخلاف استانداردهای تعریف شده، خیلی پایین رفتند،
موجب شده اند که مسیر آب های زیرزمینی که به دریاچه جاری می شد، برعکس شود و به
سمت چاه ها بیاید. در واقع آب شور دریاچه در چاه های آب شیرین دشت ها، پیش روی کرده است و تاکنون وزارت نیرو برای نجات دریاچه، بیش از 2 هزار چاه را پر کرده که این مساله، موجب مهاجرت تعداد زیادی از مردم شده است.
چرا باید دریاچه خشک
شود؟
این برگشت آب از دریاچه به سمت چاه ها، باعث شور شدن چاه ها شده و علاوه بر شور شدن آب مصرفی مردم، کشاورزی منطقه نیز در اثر آبیاری با آب شور، در آستانه نابودی است. حتی 19 چشمه روستاهای اطراف دریاچه هم شور شده.
در حال حاضر بدون توجه به مسایل پیش آمده، فقط دستور داده می شود که باید دریاچه را آب انداخت درحالیکه وضع دریاچه مثل بیماری است که دچار مرض اسهال شدید شده و هرچه غذا بخورد، دفع می کند و فایده ای به او نمی رسد جز آنکه محیط را آلوده کند.
در یک سال گذشته، ساکنین 50 روستا (به
همان علت شور شدن چاه ها و فقدان آب کشاورزی و نابود شدن باغها و زمین های
کشاورزی) ناچار از تخلیه ی روستا شده اند
که خود این مساله، تبعات بسیار زیادی دارد. اگر در گذشته دقت می شد که بیش از حد
مجاز چاه زده نشود امروز این بحران را نداشتیم و دریاچه فقط خشک شده بود و زمانی
دوباره آب می گرفت؛ مثل دریاچه نی ریز و طشک در استان فارس. با رساندن آب به این دریاچه ها، مشکل حل می
شود. ولی دریاچه ارومیه دیگر احیا شدنی نیست. چون رساندن آب به دریاچه مساوی است
با جریان بیشتر آب شور دریاچه به سمت چاه ها که شور شدن بیشتر آنها را به دنبال
داشته و دارد.
وزارت نیرو در این مدت قصد داشت در برلین هم سمینار برگزار کند تا از تجربیات غربی ها استفاده شود که باز هم من اعلام کردم بی فایده است کما
اینکه سمینار برگزار شده در ارومیه به نتیجه ای نرسید.
این دریاچه در شرایط فعلی، 28 هزار میلیارد متر مکعب آب نیاز
دارد. الان حدود 85 درصد دریاچه خشک شده و حقابه آن سالی یک میلیارد متر مکعب آب
است. یعنی حتی با تامین حقابه، حدود 28 سال طول می کشد دریاچه پر شود. بگذریم که
این میزان آب را هم نداریم.
در این میان، طرح های غیرعملی و عجیب دیگری هم مطرح شده از جمله پیشنهاد مرکز پژوهش های مجلس که بیاییم دریاچه را کوچک کنیم.
پس در یک کلام، آب بستن به دریاچه، خیانت است. اولا مردم منطقه در شرایط شدید کم آبی هستند و به علاوه، چندین هزار میلیارد تومان، هزینه انتقال آب به دریاچه است و تازه این آب با ارزش به دریاچه ریخته شود که دوباره شور گردد!؟ پس وارد کردن آب شیرینی که میلیاردها تومان صرف تصفیه آن شده است و در شرایط کمبود شدید آب در منطقه، نه توجیه اقتصادی دارد و نه توجیه اخلاقی و علمی.
متاسفانه به رییس جمهوری هم گزارشات غلط داده می شود و تاکید فراوان ایشان بر لزوم احیای دریاچه به هر قیمت، ناشی از این مساله است. در حقیقت مساله دریاچه ارومیه، منحصر به فرد در دنیاست و تاکنون چنین چیزی سابقه ندارد. توجه داشته باشید که بنا به گفته مقامات محلی، شوری آبها تا تبریز هم رفته است و ریزگردها به صورت باد داغ و نمکی هم که مناطق وسیعی در اطراف دریاچه را در بر می گیرد که مشکلات تنفسی و غیره ایجاد می کند.
پس با این حساب، چه
کار باید کرد؟
برای اجرای هر برنامه ای در وهله اول، باید توده ها عظیم و قشرهای نمکی کف دریاچه برداشته شود؛ حال چه برنامه آب بستن به دریاچه مطرح باشد و چه برنامه خشک کردن و تغییر کاربری آن.
به عقیده من، هرچه رودتر باید املاح سطح دریاچه، جمع شود. زیرا به قول معروف «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد». ما نمی خواستیم این دریاچه زیبا و مفید خشک و به نمکزار تبدیل شود اما حال که بر اثر بی مبالاتی مسوولان با خشک شدن دریاچه، میلیاردها تن نمک به طور طبیعی حاصل گشته، منبع عظیم درآمد و سرمایه ای برای اجرای طرح های مورد نظر برای دریاچه فراهم آمده است. لذا باید این نمک ها را جمع و به طریقی که می گویم به فروش و مصرف برسانیم که از این راه، میلیاردها تومان درآمد حاصل خواهد شد.
حتی اگر مسوولان بخواهند بدون توجه به پیشنهاد من، آب به دریاچه بیندازند، باید ابتدا این حجم عظیم نمک جمع آوری گردد و با جاری ساختن آب به دریاچه (البته اگر آبی وجود داشته باشد!) دریاچه ای با شرایط دیگر و متفاوت از قبل به وجود بیاورند؛ دریاچه ای با غلظت شوری کمتر و غنی شدن از حیواناتی که در آب با شوری کمتر، می توانند به حیات خود ادامه دهند مانند ماهی ها و غیره. با وجود این توده های عظیم نمک، باتلاق شور به وجود می آید آنهم اگر سراسرش را آب فراگیرد!
به عقیده من، نباید لجاجت کرد و دست به اقدامی زد که آینده خوبی ندارد؛ آن هم با خارج کردن آب های بسیار با ارزش و با حجم های بسیار زیاد از عرصه شرب، کشاورزی و صنعت مردم منطقه و ریختن به دریاچه با هدف احیای آن!
علاوه بر دلایل بالا، به دلایل دیگر هم باید در اسرع وقت، اقدام به جمع آوری نمک ها از سطح دریاچه شود: وجود این نمک ها، کماکان آب های زیرزمینی (چاه ها) دشت های اطراف دریاچه را شورتر می کند و خسارات بیشتری وارد می آورد.
بادهای داغ و شور، سال به سال شدت بیشتری می گیرد و زندگی در سراسر مناطق شرق دریاچه ها با مشکلات جدی رو به رو می کند. در این بین رفت و آمد اتومبیل ها برای حمل نمک، بر شدت این خطر می افزاید زیرا قشرهای نمکی و شکسته شده، نمک بیشتری به وجود می آورد.
این نمک ها باعث بیماری و مرگ و میر مردم می شود زیرا بسیاری نمی دانند که این نمک، نمک طعام نیست بلکه صنعتی است که خوردن آن سلامت مردم را به خطر می اندازد اما چون ارزان یا حتی رایگان است، حتی در مصرف آن افراط نیز می شود!
با این توده های عظیم نمک چه باید کرد؟
روزانه نمک زیادی در صنایع استخراج نفت و پتروشیمی و غیره مورد نیاز است. برای همین در نقاط مختلفی از کشور، انواع معادن نمک وجود دارد؛ گرمسار، بندرعباس، خور و جندق و غیره. وزارت صنعت و معدن باید از تمام تولیدکننده های نمک بخواهد برای مدتی کار استخراج نمک ها را متوقف و از نمک دریاچه ارومیه استفاده کنند تا با این روش هم نمک دریاچه به سرعت جمع شود و هم معادن نمک، برای زمانی طولانی تر باقی بمانند. (به عنوان مثال معدن نمک گرمسار، حداکثر تا 30 سال آینده قابل بهره برداری است)
کاربری دریاچه باید تغییر کند و تبدیل شود به
بزرگترین پارک حیوانی و گیاهی جهان. در واقع تبدیل می شود به یک جاذبه توریستی بی
نظیر در جهان. به جرات می گویم حتی از دوره پرآبی دریاچه هم، طرفدار بیشتری خواهد داشت. نباید
ترسید از انگ زدن های بدخواهان ملت ایران که مثلا بگویند اینها بی لیاقت بودند. پس از جمع آوری توده های عظیم نمک، بر سطح دریاچه مخلوط ماسه و شن و تخم گیاه بپاشیم که بعد از 5-4 سال رشد قابل توجهی خواهند داشت. حال با رها کردن انواع حیوانات، آن را به بزرگترین پارک گیاهی و حیوانی ایران و جهان تبدیل می کنیم.
اگر هم این طرح هزینه بر باشد، می توان این فضا را به صورت دیگری هم مورد بهره برداری قرار داد و آن، اینکه یک پارک خورشیدی در آن تاسیس کنیم؛ در واقع سطح دریاچه بشود منطقه عظیم تولید انرژی خورشیدی. البته در عین حال، در سطح آن می توان درختچه یا درختان مقاوم به شوری هم کاشت. همانگونه که سازمان جنگل ها برای تثبیت ماسه، جنگل کاری می کند. لذا با هزینه کمتری این دریاچه تبدیل می شود به پارک خورشیدی و یک عرصه جنگلی.
باید دور تا دور این دریاچه نیز در ابتدا بسته شود تا کسی نتواند برای بردن نمک وارد شود. اطراف آن کانال درست شود که حتی یک قطره از آبهای اتفاقی هم دیگر وارد دریاچه نشود و معدود آبهای باقی مانده را هدایت کنیم برای صنعت و کشاورزی تا هم مشکل کم آبی آنها تا حدی رفع گردد و هم هر چه زودتر دریاچه خشک شود. من جایی گفتم حتی اگر می شد، باید با آمپول، آبها را کشید! از طرف دیگر این محصور شدن، موجب می شود جریان باد، ریزگردهای نمکی ایجاد نکند.
در هر حال همچنان که گفتم باید شهامت داشته باشیم و بپذیریم دریاچه ارومیه را متاسفانه کشته ایم و آب انداختن به آن نیز خیانت بزرگی است. اما نه دولت آبی دارد که به دریاچه بریزد و به اصطلاح آن را احیا کند و نه طرح مرا می پذیرد. لذا این دریاچه همچنان رو به خشکی می رود و سرانجام نیز به یک نمکزار عظیم تبدیل می گردد که جای بسی تاسف است.
گفت و گو از: محمدعلی قهرمانپور
پروفسور کردوانی گرامی راه های بسیار متعدی وجود دارد که بشود دوباره نه تنها این دریاچه را بلکه تمامی دریاچه های ایران را احیا نمود.
و برای همیشه نیز احیا و نگاهداری نمود.
این کار کاملا شدنی است.
منتهی آنچیزیکه حائز به اهمیت میباشد هزینه ان است که دارای هزینه بسیاری و زمانی کمتر از چهار سال به این نتیجه خواهد رسید.