در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۴۳۳۶۹
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۲
حجت‌الاسلام والمسلمین میرلوحی:
امام حسن عسکری(ع) نسبت به سایر پدران خود، در شرایط به شدت امنیتی و در واقع محاصره نظامی زندگی می کردند. ایشان عمر طولانی نداشتند اما در همین مدت و با وصف وضعیتی که در آن قرار گرفته بودند باز هم با پیروان خود به طرق مختلف ارتباط برقرار می کردند و زمینه را برای امامت امام عصر(عج) و غیبت شان فراهم کردند.


به گزارش خبرگزاری دانا به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت آن حضرت(ع) و بررسی سبک زندگی ایشان با حجت الاسلام والسملمین «سید مصطفی میرلوحی»، عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق(ع) و همچنین عضو بنیاد بین المللی غدیر گفت وگویی داشته ایم که در ادامه تقدیم حضورتان می شود:

دوره زندگانی امام حسن عسکری(ع) با فشارهای مختلف حکومت وقت همراه بود و به گونه ای عرصه به حضرت تنگ شده بود که حتی اجازه حج به آن امام(ع) داده نشد. در چنین شرایطی یازدهمین امام شیعیان چگونه در اختناق حاکمه توانستند با مردم ارتباط برقرار کنند؟

دوره دو امامین عسکریین یعنی امام هادی و امام حسن عسکری (ع) از دوره های سخت در تاریخ زندگی ائمه(ع) است چراکه آن حضرات(ع) مداوما زیر نظر بوده و در وضعیت نظامی زندگی می کردند.

در این میان کار مهم امام هادی(ع) و خصوصا امام حسن عسکری(ع) که آخرین امامی است که در دوره ظهور ائمه هستند، حفظ شیعه و موالیان مخلص اهل بیت(ع) است.  امام حسن عسکری(ع) در محله گاردی ها، محبوس بودند. وقتی که دسترسی به امام کم شود شبهات و انحرافات زیاد می شود و حضرت با اینکه فرصت کمی داشتند و فقط شش سال دوره امامت داشتند اما یکی از کارهای مهمی که به آن پرداختند تبیین عقاید و پاسخ به انحرافات بود. از سوی دیگر یکی از مهمترین وظایفی که امامین عسکریین به ویژه یازدهمین امام شیعیان و والدالحجه، انجام داد این بود که از راه دور زمینه سازی ظهور امام زمان(عج) را تدبیر کردند.

آن حضرت جامعه شیعه را برای عصر غیبت آماده کرد. من در اینجا فقط یک کلمه در توصیف سختی دوره حیات امام حسن عسکری(ع) می گویم که شاید شیعیان باورشان نشود، تنها امامی که در طول زندگی شان به دلیل تحت الحفظ بودن شدید حتی اجازه حج نیافتند آن امام همام بود. بسیار عجیب است که امامی در 22 سالگی به امامت برسد و شش سال هم امامت کند و در 28 سالگی به شهادت برسد. تا این اندازه شرایط سخت بوده است.

یکی از خلفای ظالم و ستمگری که در این دوره به امامیین عسکریین ظلم مضاعفی کرد همان متوکل است که حرم امام حسین(ع) را آب بست و زوار را کشت. او کسی بود که دستور داد اگر کسی را در راه زیارت کربلا دیدند دستش را قطع کنند. این را از آن جهت گفتم که شیعیان حضرت بدانند که امام حسن عسکری(ع) دوره سختی را تحمل کردند اما از تمام امکانات شان استفاده کردند که به شیعه بفهمانند که خودتان را برای دوره یتیمی آماده کنید.

مقصود از این تعبیر (دوره یتیمی) چیست؟

ببنید یتیم یعنی کسی که از امامش دور شده است، در روایت از امام معصوم(ع) آمده است: «أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ اَلْیَتِیمِ اَلَّذِی اِنْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ یُتْمُ یَتِیمٍ اِنْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لاَ یَقْدِرُ عَلَی اَلْوُصُولِ إِلَیْهِ» (سخت تر از یتیم جدا شده از پدر، یتیمی است که از امامش جدا شده و توانایی دستیابی به وی را ندارد و حکم امامش را درباره مسائل دینی مورد ابتلا نمی‌داند).

در دوره امام صادق(ع) هر وقت کسی از شیعیان در مدینه قصد این را داشت که خدمت امام برسد مشکلی نبود و هزاران نفر همیشه امکان تشرف به محضر حضرت(ع) را داشتند و شاگردان مختلفی از مکتب دانشگاه جعفری استفاده کردند اما ائمه آخر مثل امام جواد(ع) و امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) شرایط مشکلی داشتند و ظاهرا حدود 263 نفر توانستند از امام عسکری(ع) حدیث نقل کنند؛ البته شیخ طوسی که حدود 103 نفر را یاد کرده است، این آمار در قیاس با امام صادق(ع) که پنج هزار شاگرد تربیت کرده اند، تفاوت ها را نشان می دهد، حال اینکه چگونه همین تعداد خود را به حضرت رساندند جای سوال دارد.

با این شرایط یازدهمین امام شیعیان، چگونه در چنین شرایط صعبی به یاری پیروان خود می شتافتند؟

پاسخ به این پرسش بحث مفصلی است، اما گاهی فراز و فرود داشته است، مثلا کسانی شبانه به قصد جان خلیفه ای حمله می کردند و او را می کشتند و همین وقفه چند هفته ای باعث می شد شیعیان نفسی بکشند و شرایط برای برقراری ارتباط مساعد شود.

این فراز و فرود از یک سو و مسایل سیاسی از سوی دیگر باعث می شد که گاهی این امکان فراهم شود  که حضرت فعالیت داشته باشند.  اما راهکار دیگر در این میان سازمان وکالت بود که البته در زمان همه ائمه به نوعی وجود داشت و کسانی به عنوان وکیل ائمه بودند اما در زمان برخی ائمه این سازمان وکالت کمی قوی تر شد و توسعه بیشتری پیدا کرد، اما قصه سازمان وکالت بستگی به امکان و عدم امکان دسترسی شیعیان به امام دارد، برای مثال در زمان موسی بن جعفر(ع) که حضرت زندان های طولانی می افتادند به دلیل عدم امکان و دسترسی شیعیان، وکلای فراوانی را در تمام شهرها تعیین می کردند تا سوالات و مسایل شرعی را مطرح کنند،  مثلا وجوهات شرعی را بدهند پس حضرت وکیل معتمد در هر شهری تعیین می کردند و در میان این وکلا انسان های عالی قدر و صحیح‌العملی چون عبدالعظیم الحسنی قرار داشتند که معتمد امام(ع) بودند و البته گاهی هم برخی از وکلا با وجوی که وکیل حضرات معصومین(ع) بودند، خیانت کردند.

مصداقی در این مورد عنوان کنید

 مثلا زمانی که مدت زندان موسی بن جعفر(ع) طول کشید برخی گفتند ما شک داریم که امام رضا(ع) جانشین موسی بن جعفر(ع) است و برق پول ها چشم شان را کور کرد و خیانت کردند. به هر صورت حوادثی که در هر دوره ای وجود دارد اما مساله وکلا، کمک بزرگی بود و به ویژه در دوره امامیین عسکریین که بیش از هر زمان دیگری مشهود است.

جریان وکالت با توجه به اینکه فرمودید بیشتر در دوره امامیین عسکریین وجود داشت، چگونه اجرا می شد و اثر داشت؟

در واقع اصل جریان وکالت مصادف با دوران غیبت بود که حضرت حجت(عج) چهار وکیل به نام های : ابوعمر عثمان بن سعید عمری، ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری معرفی کردند. جالب اینکه دو وکیل اول، وکیل امام امام هادی(ع) نیز بودند. امام زمان(عج) جمله ای در مورد این دو تن از نواب خود دارد که برای ابوعمر عثمان بن سعید عمری و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید مایه افتخار است. حضرت(عج) فرمودند: «العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیک فعنی یودیان». این سخن در تایید این دو بوده و به این معنا است که مورد وثوق حضرت حجت(عج) بودند.

نکته جالب اینکه این پدرو پسر روغن فروش بودند و تحت پوشش روغن فروش و جا به جا کردن و بردن روغن ها، نامه های محرمانه امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) و امام زمان(عج) را جا به جا می کردند.

جریان های مختلفی در مورد فعالیت های آنها بیان شده است که در اینجا به یک مورد اشاره می کنم. «داود بن اسود»، خدمتگزار امام که مامور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری(ع) بود، می گوید: روزی امام مرا خواست و چوب مدور و بلند و کلفتی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یک نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بود. به سرعت چوب را زیر بغل گرفتم و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت... وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمتگزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذرخواهی شوی؟ مبادا بعد از این، چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا (هم) می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر بد و دیار بدی به سرمی بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایت به ما می رسد. پس در این دوره شیعیان با نامه نگاری با حضرت در ارتباط بودند و هرگز ارتباط قطع نشد.

ارسال نظر