به گزارش خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا، تقریبا همه دانش آموزان می توانند و باید مهارتهای اساسی تفکر را یاد بگیرند. اصول تفکر در آموزش دانشآموزان "بااستعداد" همان اصولی است که برای آموزش به دانشآموزان "معمولی" یا "کند ذهن" به کار گرفته میشود، هر چند سرعت آموزش در آنها متفاوت است.
آنجا که آنچه مبنای تفکر است فراتر از سطح آموزشی دانش آموزان و حیطه و فضای آموزشی و حد پیشرفت آنهاست، نمیتوان به این روش ایرادی وارد دانست.
اما، نکته بنیادی آن است که آموزههای تفکر تا حد زیادی شهودی است و همه میتوانند به راحتی آنها را دریابند و در زندگی خود به کار ببندند. عامل تعیین کننده در توسعه مهارت های فکری مفهوم "هوش" به معنای سنتی کلمه نیست بلکه راز موفقیت در این مهارتها آن است که تا چه حد فرصت یادگیری این تکنیکها و راهکارها را دارد. با این که تا چه حد در به کار بستن آنها در موقعیتهای مختلف زندگی که با مسایل مختلف رو برو می شود مشتاق است.
غرور مانع رشد تفکر
لیندا الدر (Linda Elder) روانشناس آموزشی در مورد مشکلات دانش آموزان با استعداد بیان می کند : یکی از مشکلات شایع در میان دانش آموزان "با استعداد" غرور فکری آنهاست. البته، همه انسانها میاندیشند که بیش از آنچه که هستند میتوانند فعالیت کنند، اما موضوع این است که بسیاری از دانش آموزان "با استعداد" در این امر زیاده روی میکنند.
وی در توضیح این زیاده روی میافزاید: دانش آموزانی که به طور سنتی بااستعداد فرض میشوند، اغلب سریع یاد میگیرند. این دانشآموزان معمولا در میان اولین دانشآموزانی هستند که میتوانند بخوانند. مسایل ریاضی را به سرعت حل میکنند و به راحتی میتوانند مقادیر زیادی از اطلاعات را حفظ کنند. آنها عموما نمرات بسیار خوبی در آزمونهای کلاسی میگیرند و در تمرینات کلاسی بسیار موفق عمل میکنند.
این کارشناس در مورد نقش معلم ها در مورد مشکلات این دسته از دانش آموزان می گوید: معلمها معمولا به آنها دانشآموزان باهوش میگویند چرا که آنها در تکالیف سنتی مدرسه نسبت به دانشآموزان دیگر بهتر عمل میکنند. در نتیجه، معلمان همیشه به نفع این دانشآموزان قضاوت میکنند. این دانشآموزان به گونهای در آزمونها خود را بالا میکشند که دیگر دانشآموزان آنها را از خود باهوش تر میدانند. در نتیجه، این دانشآموزان عموما خود را مستحق درجات بالاتر نسبت به دیگران میدانند."
تواضع، همدلی و انصاف شروط بنیادین تفکر
وی مشکل اصلی را اینگونه عنوان می کند : مشکل اصلی آنجاست که دانشآموزان بااستعداد نیز مانند اکثر دانش آموزان هرگز دارای انتظام فکری نیستند. آنها به ندرت آموختهاند در زمان مواجهه با مشکلات پیچیده چگونه با مسایل رو به رو شوند. آنها اغلب در انتظار موفقیت آنی هستند. همچنین معمولا فاقد تواضع فکری، تفکر همدلانه، تفکر عادلانه، تمامیت فکری و صفتهایی از این دست هستند.
وی بیان می کند: نتیجه این نوع آموزش و تحصیل برای دانش آموزان "با استعداد" این است که آنها اغلب تبدیل به بزرگسالانی با تکبر فکری میشوند. میتوانند گلیم خود را در مسایل از آب بیرون بکشند ولی به ندرت می توانند به نظرهای دیگران فکر کنند. توانایی های خود را با "مخالف کردن" با دیگران و مخالف خوانی در جمع به رخ میکشند. آنها در چالش های ذهنی عموما موفقاند ولی قادر به ورود به دنیای دیگران و درک دیدگاههای آنها نیستند. آنها به ندرت به ضرورت آموزش مادامالعمر پی می برند و نیازی به توسعه فکری خود نمیبینند. و اینکه چرا اساسا باید در یک مسیر دیگر هم راه پیمود. دانش آموزان با استعداد در بزرگسالی تبدیل به کسانی میشوند که میاندیشند دیگر نیازی به آموختن ندارند. در واقع تا آنجا که آمار نشان میدهد هیچ شاهدی مبنی بر آنکه دانشآموزان با استعداد تا پایان عمر خود عملکرد بهتری نسبت به افراد متوسط در مواجهه با مسایل زندگی نشان می دهند وجود ندارد.
الدر با اشاره به یکی از تحقیقات پیشرو در این زمینه می افزاید: شاید رایج ترین شاخص سنجش "استعداد" IQ باشد. با این وجود IQ به تنهایی شاخص خوبی برای تضمین موفقیت نیست. مایکل هاو (1997) به تعیین ارتباط بین ضریب هوشی و توانایی فرد در موفقیت در زندگی عملی پرداخت. او نتیجه گرفت که متغیرهای دیگری مانند تحصیلات و طبقه اجتماعی و اقتصادی نقش بسیار مهمی در تعیین موفقیت زندگی فرد بازی میکنند. نقشی پر رنگ تر از IQ
دانش آموزان متوسط درک واقع گرایانه تری از تواناییهای فکری خود دارند
الدر در خاتمه در این باره می گوید : در مجموع، امکان یادگیری و کاربرد تفکر انتقادی در دانشآموزانی که ما به عنوان "با استعداد" تلقی می کنیم، نسبت به دانش آموزان متوسط بیشتر نیست. در واقع، اتفاقا به شکل معکوس ممکناست دانشآموزان با استعداد به دلیل غرور فکری مشکلات بیشتری در مواجهه با مشکلات داشته باشند. چرا که دانشآموزان متوسط درک واقعگرایانهتری از تواناییهای فکری خود دارند. معلم ها باید مراقب باشند که آتش توهم و غرور فکری دانش آموزان با استعداد را شعله ورتر نکنند.
مشکل دانشآموزان باهوش و نحوه جامعهپذیری آنها و همچنین روش گذراندن دوره مهم کودکی، مساله ای است که در کشور ما نیز قابل طرح است.
این موضوع به خصوص در مورد کودکانی که در مدارس خاص و استعدادهای درخشان درس میخوانند قابل مشاهدهاست. دانشآموزانی که در مدارس شاخص با حجم بالای دادهها مواجه هستند اغلب برای این تربیت میشوند که بتوانند تستهای کنکور و المپیادهای رنگارنگ را به خوبی پاسخ گویند.
این موضوع که آنها از آموزشهای مدرسه چطور میتوانند در حل مشکلات زندگی شخصی و اجتماعی خود بهره بگیرند مساله ایست که گویا هنوز در اولویت تربیتی مدارس ما جایی ندارد. /پایان پیام