رابطه بین گفتمان های دیپلماتیک و اقتصاد رابطه ای دو سویه و متعامل است. یک گفتمان دیپلماتیک مبتنی بر منطق و منفعت ملی، می تواند از تهدیدهای اقتصادی در عرصه بین الملل جلو گیری کندو در عین حال دینامیسم اقتصادی قدرتمند می تواند قدرت چانه زنی در عرصه بین الملل را افزایش دهد. دکتر محمد حسین عادلی، اقتصاددان، رییس اسبق بانک مرکزی و سفیر سابق ایران در لندن در یادداشتی کوتاه در سایت اقتصاد ایرانی به این مهم پرداخته است. این یادداشت در گروه راهبرد خبرگزاری دانا باز نشر می شود:
هدف از دیپلماسی تامین امنیت و رفاه کشور است. اما امنیت و رفاه کشور از مسیر ارتقای نفوذ و جایگاه کشور در صحنه بین المللی به دست می آید. برای ارتقای جایگاه قدرت لازم است. قدرت اشکال مختلف دارد. قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی، علمی و قس علیهذا. اما قدرتی که می تواند زمینه اشکال دیگر قدرت را فراهم کند، قدرت اقتصادی است و پایداری آن بسیار بیشتر از قدرت سیاسی و نظامی است.
تجربه شوروی سابق نشان داد که با آن همه قدرت نظامی و سیاسی و حتی قدرت علمی در رشته های خاص نظامی و فضایی کشوری به آن بزرگی بدون قدرت اقتصادی محکم فرو پاشید. بنابراین دیپلماسی باید هدفش این باشد که قدرت اقتصادی ملی را افزایش دهد و برای این کار اولویت ویژه قائل باشد. مثلا قطر در سال های اخیر بدون درآمد های گاز که اتفاقا از مخازن مشترک بین دو کشور در پارس جنوبی برداشت کرده، نمی توانست نقش موثری در منطقه بازی کند. برزیل زمانی که به قدرت اقتصادی نوظهور تبدیل شد نقش برجسته تری در پهنه جهانی پیدا کرد. مالزی وقتی به سطح قابل تحسینی از قدرت اقتصادی دست یافت توانست مواضع محکم تری در رابطه با مسائل جهانی اتخاذ کند.
یکی از ایرادهای اساسی 8 سال گذشته این بود که دیپلماسی در خدمت رشد اقتصادی و همچنین توسعه قرار نگرفت. همچنین در این دوره از ایجاد روابط اقتصادی با کشور های دنیا برای تحقق امنیت ملی بهره نبردیم. آیا غیر از این است که کشورهایی که با هم منافع اقتصادی دارند به دشمنی با هم نمی پردازند؟ به هر حال در نظر داشته باشیم که روابط اقتصادی باید به منافع متقابل اقتصادی منجر شود. حتی اگر دو کشور با هم رقیب اقتصادی یا سیاسی باشند باز هم رقابت شان تبدیل به خصومت بالفعل نمی شود. نمونه آن آمریکا و چین است. دو کشور در عرصه اقتصادی به شدت رقابت می کنند و در حوزه سیاسی هم با هم اختلاف نظر دارند ولی می دانند که منافع مشترک اقتصادی بسیار مهمی دارند. بنابراین هرگز به فکر تبدیل رقابت خود به خصومت بالفعل نیستند. البته نکته ظریفی که وجود دارد، شرط درستی این گزاره در این است که هر دو کشور به اصل منافع اقتصادی خود اهمیت بدهند. اگر یکی از بازیگران کاری به منافع اقتصادی خود نداشته باشد و آن را مهم نداند آن وقت ممکن است به گونه دیگری بازی کند و منافع اقتصادی خود را قربانی و نابود کند.
هدف از دیپلماسی تامین امنیت و رفاه کشور است. اما امنیت و رفاه کشور از مسیر ارتقای نفوذ و جایگاه کشور در صحنه بین المللی به دست می آید. برای ارتقای جایگاه قدرت لازم است. قدرت اشکال مختلف دارد. قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی، علمی و قس علیهذا. اما قدرتی که می تواند زمینه اشکال دیگر قدرت را فراهم کند، قدرت اقتصادی است و پایداری آن بسیار بیشتر از قدرت سیاسی و نظامی است.
تجربه شوروی سابق نشان داد که با آن همه قدرت نظامی و سیاسی و حتی قدرت علمی در رشته های خاص نظامی و فضایی کشوری به آن بزرگی بدون قدرت اقتصادی محکم فرو پاشید. بنابراین دیپلماسی باید هدفش این باشد که قدرت اقتصادی ملی را افزایش دهد و برای این کار اولویت ویژه قائل باشد. مثلا قطر در سال های اخیر بدون درآمد های گاز که اتفاقا از مخازن مشترک بین دو کشور در پارس جنوبی برداشت کرده، نمی توانست نقش موثری در منطقه بازی کند. برزیل زمانی که به قدرت اقتصادی نوظهور تبدیل شد نقش برجسته تری در پهنه جهانی پیدا کرد. مالزی وقتی به سطح قابل تحسینی از قدرت اقتصادی دست یافت توانست مواضع محکم تری در رابطه با مسائل جهانی اتخاذ کند.
یکی از ایرادهای اساسی 8 سال گذشته این بود که دیپلماسی در خدمت رشد اقتصادی و همچنین توسعه قرار نگرفت. همچنین در این دوره از ایجاد روابط اقتصادی با کشور های دنیا برای تحقق امنیت ملی بهره نبردیم. آیا غیر از این است که کشورهایی که با هم منافع اقتصادی دارند به دشمنی با هم نمی پردازند؟ به هر حال در نظر داشته باشیم که روابط اقتصادی باید به منافع متقابل اقتصادی منجر شود. حتی اگر دو کشور با هم رقیب اقتصادی یا سیاسی باشند باز هم رقابت شان تبدیل به خصومت بالفعل نمی شود. نمونه آن آمریکا و چین است. دو کشور در عرصه اقتصادی به شدت رقابت می کنند و در حوزه سیاسی هم با هم اختلاف نظر دارند ولی می دانند که منافع مشترک اقتصادی بسیار مهمی دارند. بنابراین هرگز به فکر تبدیل رقابت خود به خصومت بالفعل نیستند. البته نکته ظریفی که وجود دارد، شرط درستی این گزاره در این است که هر دو کشور به اصل منافع اقتصادی خود اهمیت بدهند. اگر یکی از بازیگران کاری به منافع اقتصادی خود نداشته باشد و آن را مهم نداند آن وقت ممکن است به گونه دیگری بازی کند و منافع اقتصادی خود را قربانی و نابود کند.