آنچه میآید گفتگوی اختصاصی گروه راهبرد خبرگزاری دانا با دکتر علی پایا، روشنفکر برجسته دینی است. پایا دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و استاد مدعو دانشگاه وستمینستر انگلستان است. او در این گفتگوی مبسوط با تعریف مفهوم اعتدال در نزد اندیشمند فلسفه سیاسی راجر اسکروتون، به تبیین مولفههای مختلف آن میپردازد. وی در ادامه، ضمن هشدار به هجوم روشنفکران برای ارائه تعریفهای چشمگیرتر از اعتدال، به رابطه وثیق اعتدال و عقلانیت اشاره میکند و آنگاه، در گفتاری تحت عنوان «منطق موقعیت» دلیل اصلی رویگردانی جامعه به اعتدال و را ه تاسیس جامعه معتدل را تشریح میکند.
***
اعتدال چیست؟ و مهمترین مولفه های آن کدام است؟
"اعتدال" یک مفهوم فلسفی با شبکه معنایی بسیار گسترده است. اما از آنجا که پرسش شما در ظرف و زمینه مباحث فلسفه سیاسی مطرح شده است، پاسخ را نیز باید به همین چارچوب محدود ساخت. راجر اسکروتون فیلسوف سیاسی سرشناس انگلیسی در کتاب خود واژه نامه اندیشه سیاسی[1]، تعریف نسبتا روشنگری از این اصطلاح ارائه داده است که گمان میکنم برای مقصود کنونی از کفایت برخوردار است (اما در عین حال بنگرید به توضیحی که پس از این ارائه خواهم کرد). اسکروتون این اصطلاح را اینگونه تعریف کرده است:
"اصطلاح اعتدال به دو معنای مرتبط با یکدیگر به کار گرفته می شود. نخست در توصیف نظرات سیاسی، دوم در توصیف شکل حکومت. نظرات سیاسی در کاربرد عامه اعتدالی توصیف می شوند زمانی که هیچ کس به نحو خاص به واسطه آنها مورد توهین قرار نگیرد، جز کسانی که با رفتار توهین آمیزشان نشان می دهند که اهل اعتدال نیستند. این تعریف دوری نیست بشرط آن که محتوای نظرات غیرتوهین آمیز و شکل آنها را بتوان توصیف کرد. صورت یا شکل و نیزمحتوای این قبیل نظرات می باید پنج شرط ذیل را احراز کنند. سه شرط نخست ناظر به صورت و شکل است و دو شرط دیگر ناظر به محتوا.
1- آمادگی و علاقه برای آشتی و وفاق به عوض مواجهه و رودرویی.
2- رجحان برای اصلاح در برابر انقلاب – که در یک تراز[2]، عبارت است از بسط الزامات مندرج در شرط نخست.
3- اعتقاد به این که تحولات سیاسی می باید به نحو تدریجی تحقق یابد و مشتمل بر ایجاد تغییرات بنیادی در نهاد ها نباشد[3].
4- اعتقاد به این که در میان عموم کسانی که از دیدگاهی سلامت و متوازن در قبال امور سیاسی برخوردارند نوعی اجماع و وفاق برقرار است و فرایند سیاست تا اندازه ای عبارت است از کشف این اجماع و وفاق و ترجمه آن به زبان قانون.
اجماع و وفاق با تغییر شرایط دستخوش تحول می شود، و به همین اعتبار است که سیاست ضرورت پیدا می کند. اما هم افقی میان حکومت و افکار عمومی می باید هدف نهایی سیاست و مقدمه ای باشد که آشتی و وفاق از آن آغاز می شود.
5- بردباری و تسامح در قابل دیدگاه هایی که با وفاق عمومی سازگار نیست، به این شرط که این دیدگاه ها بر وفق اصول شکلی موصوف در بند های 1 تا 3 در بالا بیان شوند، همه دیدگاه های دیگر، از جمله دیدگاه های افراطی، در تعارض با رویکرد اعتدالی قرار می گیرند.
ویژگی های چهارم و پنجم احیانا ممکن است موجب بروز نوعی ابهام در تشخیص مواضع اعتدالی و مواضع مرکزگرا (centrist) شود. مواضع دوم نوعی حد وسط میان دو قطب افراط و تفریط یا دو قطب رقیب در سیاست است، در حالی که موضع اعتدالی به گونه ای کاملا مستقل از مواضع افراطی و تفریطی و حد وسط هندسی تعریف می شود.
یک حکومت اعتدالی، ضرورتا به اعتبار دیدگاههایی که محرک عمل آن است [دیدگاه هایی که مشخصه های آن در بند های بالا تعریف شد] ، به این صفت موصوف نمی شود بلکه به اعتبار کوششی که برای ایجاد تعادل و آشتی در میان نیرو های رقیب در جامعه مدنی به عمل می آورد، یعنی به جهت رویکردی که در تقابل با رویکرد مبتنی بر رودرویی یا حذف رقبا قرار دارد، چنین نامیده می شود.
یک مشخصه حکومت اعتدالی آن است که وجود مخالف را مجاز می شمرد. این امر مستلزم وجود یک حکومت محدود به حدود قانون و نیز فعالییت مخالفین در حدود قوانین است. تحقق شرایط عملی این سناریو در گرو وجود روابط ظریف و حسابشده میان نهاد هاست و این امر صرفا با کوشش فکری فراوان قابل تحقق است."[4]
در خصوص "تعریف" ارائه شده به وسیله پروفسور اسکروتون، می باید نکته ای ضروری توضیح داده شود. عقل گرایان نقاد بر این آموزه تاکید دارند که در کاوش های نظری و عملی آنچه که حائز اهمیت اساسی است "مسائل" است و نه "تعاریف". تفاوت میان این دو مفهوم بسیار برجسته است و غفلت از آن، موجب سردرگمی های نظری جدی می شود. تعاریف، برساخته هایی اعتباری در قالب های زبانی اند که کارکردی حداقلی دارند. کارکرد اصلی آنها فراهم آوردن یک زمینه اولیه برای شروع "گفت و گوی نقادانه" در باره "مسائل" است. از سوی دیگر "مسائل" جنبه هایی از واقعیت (خواه واقعیت های طبیعی و خواه واقعیت های اجتماعی) هستند که با انتظارات ما از واقعیت، که محصول تجربه های زیسته[5] و معرفت زمینه ای[6] ماست، ناسازگارند. ناسازگاری میان تلقی و شناخت ما از واقعیت، و ظهورات و بروزات واقعیت، چالشی پیشاروی ما مطرح می سازد که می باید به گونه ای متلائم و سازگار رفع گردد. در کوشش برای یافتن تبیینی سازگار با واقعیتی که اکنون به گونه ای ناسازگار با انتظارات پیشین ما ظهور یافته است، ما تکاپو برای دستیابی به نظریه ها و مدل های مناسب را از طریق تامل و تدبر در جنبه های مختلف "مساله" مورد نظر آغاز می کنیم. این فرایند اگر به نحوی نظام مند و دقیق، و نه سرسری و بی ضابطه، پی گیری شود، احیانا (هرچند نه ضرورتا) می تواند منجر به پیدایش حدس ها و گمانه های مناسبی شود که از عهده تبیین "مساله" مورد نظر بر آید. باید توجه داشت که یافتن راه حل برای "مسائل واقعی" به هیچ روی تابع دستور و قاعده و پیروی از آلگوریتم و روش های مکانیکی نیست. بارقه های بصیرت و جرقه های شهود که نصیب معدودی از محققان یا دانشمندان و یا مهندسان و تکنولوژیست های سختکوش و البته خوش شانس می شود، محصول ظرفیتی است که به واسطه تعامل مستمر و نظام مند با مساله، در فرد به صورتی دفعی و ناگهانی ظهور می یابد.
یعنی شما خود گزاره ای بنام تعریف را معضل علوم انسانی می دانید و اعتقاد دارید ما نباید در گرداب تعریف درجا بزنیم.؟
متاسفانه در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی، و از آن جمله
در حوزه سیاست، بسیاری از کنشگران (که به رویکرد های موجه سازانه و تعریف مدارانه
خو کرده اند) به عوض آن که همت خود را اولا، مصروف مشخص ساختن مسائل واقعی و جدا
سازی آنها از "شبه مسائل"، و ثانیا، معطوف به یافتن راه حل های کارآمد
برای این "مسائل" کنند، در بازی بی حاصل، اما در بسیاری از موارد
"چشم و گوش پر کن" ارائه تعاریف، خود را و مخاطبان خود را سرگرم می
سازند. این رویّه در همه زمینه زیانبار است، اما در عرصه سیاست که
با حیات وممات مردم سروکار دارد، خطر آن صد چندان است.
نگارنده بیم آن دارد که با اقتراحی که شما مطرح ساخته اید و بنای کار را از آغاز بر "تعریف" گذارده اید، به عوض آن که چنان که توضیح داده شد، به "تعریف" به منزله گام نخستین برای ورود در گفت و گوی نقادانه ناظر به ارزیابی "اصالت مسائل" و "قوت راه حل های پیشنهادی" نظر شود، اهتمام در عرضه "تعاریفی" هر چه پر آب و تاب تر، به هدف اصلی بدل گردد. به این ترتیب از فردا شاهد آن باشیم که نویسندگان و قلم زنان و صاحب نظران در مسابقه "ارائه تعاریفی هر چه چشم گیرتر" برای "اعتدال" با یکدیگر به رقابت بپردازند. این سرنوشت دردناکی است که برای بسیاری از موضوعات حائز اهمیت که در جامعه ما مطرح شدند، رقم خورد. اما از آنجا که تعاریف یکسره اعتباری اند، بازی بی حاصل، "ارائه تعاریف تازه تر" تا پایان زمان می تواند ادامه یابد بی آن که از رهگذر آن کوچکترین نوری برای حل مسائل مبرم مورد نظر حاصل شود.
در خصوص مفهوم "اعتدال"، تعریفی که در بالا از قول پروفسور اسکروتون پیشنهاد شد، صرفا یک مقدمه پیشنهادی برای ورود در بحث های دقیق "مساله محور" ناظر به موضوع مبتلا به "اعتدال" در جامعه ایران است. در این خصوص در پاسخ به پرسش های بعدی شما توضیحات بیشتری ارائه می شود اما در اینجا می باید بر این نکته تاکید شود که "مساله اعتدال" (و نه صرفا مفهوم انتزاعی آن) در جامعه ما، محصول واکنش به شرایطی واقعی است. جغرافیای این "مساله" و "مختصات" متنوع آن، تنها با توجه به "منطق موقعیت و شرایطی" که این "مساله" در آن ظهور یافت قابل فهم است. ارائه راه حل های مناسب برای تحولاتی که از رهگذر واکنش جامعه به شرایط واقعی کنونی ظهور یافته است، نیز در گرو شناخت دقیق "منطق موقعیت" است و نه ارائه تعریف های زبانی و اعتباری دهان پرکن اما تهی و خالی از محتوای واقعی. در باره "منطق موقعیت" مساله اعتدال، در پاسخ به آخرین پرسش شما با تفصیل بیشتری توضیح داده ام.
حتی رادیکالترین کنشگران سیاسی و اجتماعی نیز خود را معتدل می خوانند مرز باریک میان اعتدال و افراط از یک سو و از سوی دیگر مرز میان اعتدال و محافظه کاری، چگونه و با چه معیاری قابل تشخیص است؟
از توضیحی که در بالا ارائه شد می توان برای جدا سازی اعتدالیون از افراطیون و ایندو از محافظه کاران بهره گرفت. البته توجه دارید که "مرزها" اموری اعتباریند و از جانب کنشگران برای تسهیل شناخت واقعیت (خواه واقعیت طبیعی و خواه واقعیت برساخته اجتماع) به کار گرفته می شوند. با تغییر شرایط، مرز ها نیز دستخوش تغییر می شوند.
محافظه کاری با ویژگی های چندی نظیر تمایل به حفظ وضع موجود و تاکید بر پای بندی به سنت ها و عدم رغبت به ایجاد تحولات اساسی و توجه به نقش نهاد ها به منزله ستون های حافظ ثبات جامعه و گرایش به بهره گیری از رویّه های پراگماتیکی و متکی به مصلحت در برابر روی آوری به دیدگاه های نظری و استفاده از آنها به منزله راه نمای عمل، و ناخشنودی از دیدگاه های لیبرال (که بر اهمیت فرد و آزادی وی تاکید می ورزد) و نیز دیدگاه های سوسیالیستی که مالکیت جمعی را بر مالکیت خصوصی مرجح می دارد، و همراه با گونه های جدیدتر لیبرالیسم بر عدالت اجتماعی به منزله اصلی بنیادین در شکل گیری جوامع انگشت می گذارد، شناخته می شود. محافظه کاران، خواه باور های دینی داشته باشند و خواه سکولار باشند، نظم موجود را (که مذهبیونشان به خواست خدا نسبت می دهند و غیر مذهبیونشان آن را امری "طبیعی" قلمداد می کنند) به مهندسی های اجتماعی و دیدگاه های ناظر به ایجاد مدینه های فاضله (دیدگاه های یوتوپیایی) ترجیح می دهند.
افراطی گری سیاسی طیف گسترده ای را در بر می گیرد که در آن هم آنارشیست ها جای دارند و هم انقلابیون و هم رادیکال ها و هم کسانی که با تعصب و یکدندگی و جزم گرایی و عدم انعطاف و خشونت با امور برخورد می کنند و در ادبیات سیاسی در زبان انگلیسی با واژه hard-line (که احیانا در زبان فارسی به "تند رو" ترجمه شده است) به آنها ارجاع می شود. این گروهها، در عین آن که دارای وجوه مشترکند، با یکدیگر اینهمانی ندارند. اما همگی در برابر رویکرد های اعتدالی قرار می گیرند. به عنوان مثال، آنارشیست ها اساسا مداخله دولت را در امور بر نمی تابند. در حالی که انقلابیون و رادیکال ها و تند رو ها به وجود دولت، آنهم دولتی مقتدر اعتقاد دارند. همه این گروهها گرایش های رمانتیستی و ناکجا آبادی دارند و هر یک در اندیشه برساختن "بهشت مورد نظر خود" بر روی زمینند و به این اعتبار به "مهندسی های اجتماعی"، بخصوص مهندسی های اجتماعی بلند دامنه و در مقیاس گسترده اقبال بسیار نشان می دهند[7].
یکی از تفاوت های این گروه با اعتدالیون در همین نکته است. در حالی که تاکید اعتدالیون بر مهندسی های اجتماعی با دامنه های بسیار اندک و تدریجی و کند است و اصل راهنمای آنان در این زمینه آن است که هدف تحولات اجتماعی می باید کاستن از آلام و رنج های شهروندان و فراهم آوردن زمینه برای تحقق ظرفیت های مثبت آنان باشد و هر آنچه که موجب بروز رنج و الم بیشتر شود می باید بلافاصله متوقف گردد، افراطیون، به اقتفای اصول مورد پذیرش خود، معتقدند که رنج و مصیبتی که بر افراد می شود، در قیاس با اهداف نهایی، به شمار نمی آیند و تحقق آن اهداف، این رنج های فردی را موجه می کند.
سیاست عرصه جدی و بی تعارف است. می گویند سیاست پدر و مادر نمی شناسد. حالا در عرصه سیاست داخل و سیاست بین الملل، اعتدال با چه ابزاری قابل پیگیری است؟ گویا اساسا اعتدال همانند اخلاق با سیاست خیلی میانه خوبی ندارد.
این پرسش شما بر مبنای فرض ها و تعاریفی نادرست، یا دقیق تر، مفروضاتی منبعث از یک دیدگاه خاص سیاسی، استوار است. این که سیاست پدر و مادر ندارد و یا رابطه اخلاق و سیاست رابطه جنّ و بسم الله است، فلسفه کسانی است که به سیاست به منزله یک ابزار صرفا پراگماتیک برای تحقق اهداف فردی و گروهی خود می اندیشند. در برابر این فلسفه سیاسی، فلسفه های سیاسی رقیب وجود دارد، که سیاست را ابزاری برای ایجاد زمینه و شرایطی جهت کاستن از آلام مردمان و فراهم آوردن بهترین امکان برای تحقق ظرفیت های مثبت آنان می داند. این فلسفه سیاسی، به هیچ روی "محال اندیش" و "یوتوپیایی" نیست، بلکه اصل اساسی مورد نظر آن، واقع گرایی (نه به معنای رئال پولیتیک، که در معنای فلسفی آن) است. در این رویکرد، اخلاق و سیاست نه تنها هم عنان و دوشادوش یکدیگر سیر می کنند، که ملاحظات سیاسی در پرتو ملاحظات اخلاقی (البته با نگاهی واقع گرایانه و نه آران گرایانه از نوع دون کیشوتی آن) معنا پیدا می کنند و شکل می گیرند.
گردش آزاد اطلاعات یکی از ملزومات اصلی اعتدال است
اعتدال، چنان که از پاسخ به پرسش اول آشکار می شود، رویکردی کاملا اخلاقی است. به عنوان مثال، این که اعتدال گرا وجود مخالف را به رسمیت می شناسد و فعالییت او را (در چارچوب قانون) نه تنها مجاز می شمارد که تشویق می کند، برخاسته از یک بصیرت عمیق اخلاقی است که ناظر به این نکته که دیگری، هر اندازه هم که با من اختلاف نظر و سلیقه داشته باشد، با من از حیث مشارکت در گوهر انسانیت برابر است. از این گذشته به اعتبار آن که به واسطه تجربه های زیسته و شخصی خود به جنبه هایی از واقعیت دسترسی دارد که دسترسی بدان ها، به نحو مستقیم برای من ناممکن است، و در عین حال این تجربه ها برای رشد بهینه جامعه ضروری و نکته آموزند، حضور فعال او در عرصه سیاسی و البته در چارچوب قوانین، و "گفت و گوی" با او، شانس بهینه شدن زیستبوم سیاسی را در جامعه، در قیاس با زیستبومی که در آن تک صدایی حکمفرماست، به مراتب بالاتر می برد و افزایش می دهد.
مرز میان اعتدال و انتقاد کجاست؟ برخی فکر می کنند اعتدال یعنی تعارف و تعریف. تا کسی انتقاد می کند او را افراطی می خوانند.
در پاسخ به پرسش های پیشین تا حدودی به ویژگی های افراطی گری سیاسی اشاره شد. انتقاد، اما، بخصوص آن گونه که عقل گرایان نقاد آن را توضیح می دهند، کارکردی بکلی متفاوت دارد. عقل گرایان نقاد توضیح می دهند که کنشگران در تمشیت امور جامعه و در تعامل با "امر سیاسی"، چاره ای جز برساختن مدل ها و الگو هایی که در بهترین حالت، تقریب هایی کم و بیش حقیقت نما از واقعیتند، وجود ندارد. این مدل ها و الگوها اما به اعتبار آن که کنشگران موجوداتی غیر معصوم، با ظرفیت های ادراکی محدود، و توانایی های متناهی هستند، هر آنچه که بر می سازند، نشان و انگ محدودیت های خود آنان را نیز به همراه دارد و کامل و ایده آل و عینا مطابق واقع نیست. کارکرد انتقاد در حیطه عمومی عبارت است از بازنمودن نقص ها و کاستی های این مدل ها و الگو ها. نقص هایی که به اقرب احتمال از دید برسازندگان مدل ها و الگو ها پنهان مانده اند. از رهگذر انتقاد، کنشگران به نقایص دیدگاه ها و طرح ها و برنامه های خود پی می برند و به سائقه اراده خیر خود که برخاسته از مشی اعتدالی شان است، در صدد چارجویی و رفع نقص بر می آیند. افراطیون اما "انتقاد" نمی کنند، آنان "شلیک" می کنند. قصد آنان روشنگری و اصلاح اشتباه نیست، بلکه تخریب و نابودی و زدن ریشه حریف است. تمییز گذاری میان "انتقاد" به معنای مورد نظر اعدالیون و "انتقاد" آن گونه که افراطیون از آن بهره می گیرند، با توجه به آنچه گذشت کار دشواری نیست.
در تاریخ فکر اسلامی، تفکر اعتدال چقدر قابل اعتنا است و چگونه قابل پیجویی است؟ چه کسانی و چگونه پرچم اعتدال بالا بردند؟
از توضیحاتی که تا بدینجا ذکر شد می توانید دریابید که میان "اعتدال" و "عقلانیت" ارتباطی نزدیک برقرار است. افراطی گری، چنان که گذشت با رمانتیسم و تکیه به احساس و عاطفه گره خورده است. برای ردگیری "اعتدالیون" در تفکر اسلامی می باید به تفکیک میان اندیشه ها بر مبنای درجه پای بندی آنها به عقلانیت اهتمام ورزید. به عنوان مثال، در نزاع میان معتزله و اشاعره، این معتزله بودند که با تاکید بر موازین عقلانی، می کوشیدند راه را بر جزم اندیشی و خودکامگی سد کنند.
اعتدال همچنین با گشوده بودن به مشارکت عامه و پرهیز از حصار گرفتن در برج عاج های انحصاری و مقابله با این قبیل انحصار طلبی ها ارتباط وثیق دارد. اندیشه اعتدالی در عین حال، همچنان که پیشتر گذشت، اندیشه ای متکی به تسامح و بردباری و تحمل غیر است. در تاریخ تفکر اسلامی، عرفا تا حدی در این مسیر گام برداشتند و زمینه را برای جلوگیری از انحصار تفکر فقهی آماده کردند. اما متاسفانه عرفان در بطن تعالیم خود رویکردی نخبه گرایانه دارد و در همان حال که با سلطه رویکرد های انحصار گرا مقابله می کند، مروج نوعی شیوه انحصاری نیز هست.
در ایران زمین به اعتبار آن که تفکر نظری در بستر شعر نیز تجلی برجسته ای داشته است، تفکر اعتدالی را می توان در اندیشه شماری از شعرای دورانساز از جمله سعدی مشاهده کرد. البته فراموش نکنیم که اندیشه "اعتدال" در معنای رعایت "حد وسط" از تفکر یونانی و بخصوص دیدگاه های ارسطو به فرهنگ اسلامی راه یافته بود و فلاسفه و متکلمین و دیگر متفکران مسلمان از این نظریه برای تفسیر بسیاری از امور و از جمله توضیح مفهوم "عدالت" بهره می گرفتند.
از منظر اندیشه فلسفی، مکتب اعتدال چگونه مکتبی است؟ طلایه داران این مکتب در فلسلفه غرب چه کسانی هستند؟
اندیشه یونانی "حد وسط طلایی[8]" که در آراء متفکران دوران باستان از پیش سقراطیان نظیر فیثاغورث تا سقراط و افلاطون و ارسطو برای توضیح زیبایی، تناسب، تقارن، و هماهنگی به کار می رفت در اروپای مسیحی نیز در اندیشه توماس آکویناس و تومیست ها و متفکران دوره رنسانس و پس از آن نیز همچنان مورد ارجاع قرار گرفت. این مفهوم در جهان قدیم و در قرون وسطی، همچنان که در تفکر اسلامی دوره کلاسیک نیز شاهد هستیم، در بحث از "عدالت" و "اعتدال سیاسی" به کار گرفته می شد. در جهان جدید، اما، هم بحث "عدالت" و بحث "اعتدال سیاسی" به شیوه ای کاملا مستقل از مفهوم "حد وسط" مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال، جان لاک در قرن هفدهم با مطرح ساختن بحث "تسامح" از یک منظر فلسفی، چشم انداز کاملا تازه ای برای بررسی "عدالت" و "اعتدال سیاسی" فراهم آورد. در قرن بیستم نیز فیلسوفی مانند جان رالز، با بحث "عدالت به منزله انصاف"، ظرفیت های تازه ای را در این بحث شناسایی کرد. کارل پوپر نیز در بحث های فلسفه سیاسی خود از دموکراسی به منزله آن نوع نظام سیاسی یاد کرد که بالاترین امکان را برای رشد عدالت و اعتدال سیاسی فراهم می آورد. بهر حال این مبحث در اندیشه سیاسی جدید در مغرب زمین بسیار دامنه دار است و در این مختصر نمی توان حتی به نحو خلاصه نیز بدان پرداخت.
جهان اسلام با افراط و تفریط های بسیار رو برو است به گونه ای که برخی اعتقاد دارند روایت های رادیکال، جهان اسلام را به عقب ماندگی کشانده است. اعتدال را برای رشد و اعتلای جهان اسلام چقدر موثر می دانید؟ جهان اسلام با چه روشی باید به اعتدال بازگردد؟
در پاسخ به پرسش های پیشین توضیح دادم که میان اعتدال سیاسی و عقلانیت ارتباطی وثیق برقرار است. عقلانیت در عین حال زمینه ساز تسامح و توجه به غیر است. در جهان اسلام، چنان که در مقالات دیگری توضیح داده ام، زیستبوم عقلانی "تُنُک مایه" و "نحیف" است. برای رشد اعتدال در جهان اسلام باید به تقویت زیستبوم عقلانی اهتمام ورزید. تفصیل این بحث را باید در جای دیگری دنبال کرد[9].
آقای روحانی با شعار اعتدال آمده است چگونه این شعار می تواند در عرصه اجرایی و سیاسی، عملی و اجرایی شود؟ به نظر شما او و کابینه اش چه روشی باید در پیش بگیرد تا از مدار اعتدال خارج نشود؟ کابینه معتدل چگونه با سیاست خشن، سیاست رقابت، سیاست بحران کنار آید؟
این پرسش حائز اهمیت بسیار است و نگارنده مدعی نیست در پاسخی که پیشنهاد می کند توفیق ارائه پاسخی همه جانبه را یافته باشد. با توجه به آنچه در پاسخ به پرسش های پیشین ذکر شد می توان فهرست وار نکاتی را به منزله شروط لازم (هرچند نه کافی) تحقق اعتدال سیاسی پیشنهاد کرد. خوشبختانه با توضیحاتی که تاکنون آقای دکتر روحانی در مواضع مختلف در باره مشی دولت خویش مطرح ساخته است به نظر می رسد ایشان پیشاپیش بسیاری از (اگر نه همه) ساز و کار های پیشنهادی در ذیل را مدّنظر داشته و به بهره گیری از آنها توجه داشته است.
دولت معتدل، دولتی قانون مدار و پاسخگوست. این دولت به مخالفین خود، تا آنجا که از مدار قانون خارج نشوند، اجازه فعالییت می دهد و آنان را در این زمینه تشویق و تحریض نیز می کند. دولت اعتدال گرا به انتقاد، با تعریفی که از آن ارائه کردم گشوده است و به استقبال آن می شتابد. این دولت به اهمیت عقلانیت باور دارد و به این اعتبار در برساختن "زیستبوم بهینه عقلانیت" (که جزئیات آن را در مقالات دیگر توضیح داده ام) کوشاست. دولت اعتدال گرا، به اهمیت "گفت و گو" در معنای فنی این اصطلاح بخوبی واقف است و از آن به منزله ابزاری اساسی در زمینه رفع بحران، خشونت زدایی، و مدیریت بهینه رقابت ها در عرصه سیاسی بهره می گیرد. دولت اعتدال گرا، اهل تسامح و بردباری است و از تک گویی و استبداد به رای پرهیز می کند. این دولت بخوبی می داند که مشارکت آگاهانه و فعالانه عموم مردم در تصمیم گیری ها و نشاط جامعه مدنی، شرط اساسی بقای نظام سیاسی است و به این اعتبار همه تلاش خود را در راستای حداکثر سازی این مشارکت به کار می بندد. از جمله اموری که در این زمینه می باید به منزله شرط لازم مورد توجه قرار گیرد گردش آزاد اطلاعات است. دولت اعتدال گرا در مسیر توانمند سازی شهروندان، امکان دستیابی آنان به اطلاعات را به بهترین وجه فراهم می سازد. دولت اعتدال گرا، اخلاق مدار است و در عرصه سیاست با شفاف سازی عملکرد خود، پرهیز از عوام فریبی و دروغ و تحریف، مهم ترین گام عملی را برای آشکار ساختن اخلاق مداری خود بر می دارد. از جمله مصادیق عملکرد شفاف و اخلاقی دوری گزیدن از رابطه گرایی و خاصه خرجی و ارائه امتیازات بلا استحقاق به افراد و نهاد هاست. دولت اعتدال گرا به این نکته عنایت دارد که اخلاق با دانش و معرفت رابطه ای تنگاتنگ دارد. جهل مداران بی اخلاقند و بی اخلاقان جهل مدار. دولت اعتدال گرا به اعتبار درک خود از رابطه میان اخلاق و معرفت همت خود را مصروف ایجاد جامعه ای دانش-محور می کند.
این فهرست را می توان با ذکر مواردی دیگر همچنان بسط داد. اما به نظر می رسد آنچه مذکور افتاد برای آنان که به اشاره ای به بن مایه مطلب پی می برند کفایت می کند.
با این توصیفات، در شرایط فعلی، دولت اعتدال، چه باید بکند تا به معنی واقعی معتدل باشد نه محافظه کار و نه افراطی؟
اما همه آنچه که در بالا عمدتا در قالب هنجار های روش شناسانه ذکر شد می باید با توجه به "منطق موقعیت" شرایط کنونی به کار بسته شود. برای درک بهتر این "منطق" لازم است به یاد آوریم که دولت اعتدال آقای دکتر روحانی در واکنش به دولتی بر سر کار آمد که به شهادت آمار و اسناد فراوان و انکار ناپذیر،بادستی باز، خسارتهایی هولناک بر کشور وارد آورد. این دولت با شعار مهرورزی به اسم آنکه انقلاب دچار خروج از ریل اصلی اش شده است وباید به آن بر گردد پاکسازی گسترده ای را آغاز کرد که دامنه اش از اصلاح طلبان گذشت ودامن محافظه کاران راهم گرفت.حیطه این رویّه های تخریبی از سیاست تا فرهنگ وآموزش عالی، تا حوزه های اجتماعی و روابط بین الملل گسترده بود و راهکار منتخبش نیز گسترش نگرش امنیتی به قلمروهایی که ذکر شد.
محصول و کارنامه چنین دولتی قانون گریزی ،بزرگ شدن بی ضابطه دولت ،کوچک شدن اقتصاد مردم وتحقیر معیشتی آنان خاصه طبقه متوسط شهری، ترویج خرافات، به حاشیه راندن فرهنگ، ماجراجویی در سیاست خارجی وایجاد فضای صلح مسلح به شدت تزلزل پذیردر پیرامون ایران، پدید آوردن شکاف میان ملت وحاکمیت وخود اجزاء حاکمیت و با همسایگان وهمچنین قدرتهای جهانی بود.
در چنین شرایطی، مردم با تدبیری شگفت انگیز و دور اندیشی یی کم نظیر، با کمترین هزینه، یعنی با رای خود، بیشترین بهره را عاید کشور و نظام سیاسی آن کردند. یعنی با حضور یکپارچه در صحنه، بن بست سیاسی یی را که می توانست کشور را فلج سازد و موقعیتی شبیه به وضعیت کنونی مصر را رقم بزند ویا بهانه لازم را در اختیار کنشگران خارجی برای حمله نظامی به ایران قرار دهد، از سر راه برداشتند و خطر را ازسر کشور تا اطلاع ثانوی دور کردند.
یعنی شما میگویید دولت اعتدال، زمانی اعتدالگرا است که به این منطق موقعیت تن دهد و به آنچه مردم بخاطر آن سر صندوق رفتند، همت گمارد؟
دولت اعتدال اکنون می باید با توجه به این "منطق موقعیت" و سازگار با رشد اجتماعی برنامه ریزی و اقدام کند و زمینه توسعه سیاسی و رفع آسیب های فراوانی را که بر پیکر کشور و اجزآئ مختلف آن از فرهنگ و اقتصاد تا سیاست و اجتماع وارد آمده است فراهم آورد. مساله اصلی دولت اعتدال رسیدن به تفاهم با جلوگیری از خصومت در داخل، منطقه وجهان است. یکی از موثر ترین ابزار ها در این زمینه بهره گیری از فنون مذاکره ومدیریت و گفت و گو (در معنای گسترده این اصطلاحات) است. در این مسیر خلاقیت برای ارایه طریق اهمیت دارد. همه مواردی که به عنوان آموزه های روش شناسانه در بالا پیشنهاد شد در این ظرف و زمینه و در چارچوب این "تحلیل از موقعیت" می تواند موثر واقع شود. درشرایط پیش آمده، همه آن دسته از کنشگران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی که به کشور و منافع آن می اندیشند و نه به منافع محدود شخصی و گروهی خود می باید با بازنگری در خطا های گذشته و درس گیری از آنها، زمینه را برای گفت و گویی خلاق میان خود و همه نیرو های موثر در عرصه سیاست و اجتماع و فرهنگ و اقتصاد از بالاترین سطوح تا نازل ترین آن، با هدف غلبه بر جوّ بی اعتمادی، ارائه برنامه به عوض بگو و مگو و حذف گرایی، آغاز کنند. این فرایند البته آسان و زود پاسخ نخواهد بود ونیاز به اندیشه های بدیع، روحیه های برخوردار از تسامح و سعه صدر، و پی گیری خستگی ناپذیر دارد. در این گفت وگوها وطرح مسایل اگر شیوه های مرسوم در بهره گیری از تکنولوژی "گفت و گو"[10] بخوبی به کار بسته شود، می توان امیدوار بود که کنشگران بتدریج از انگاره های تئوری توطئه واصالت تاریخ فاصله بگیرند و بادرک منطق موقعیت برای رسیدن به تفاهم و افزایش توانایی برای فصل خصومت با بهره گیری ازشیوه های حقوقی، توفیق یابند.
یک نکته بسیار اساسی که دولت اعتدال و همه اعتدال گرایان باید به آن توجه کنند و آن را آویزه گوش قرار دهند این است که "اعتدال"، هم چنان که در بخشی از پاسخ به پرسش نخستین توضیح داده شد، به عنوان اصطلاحی پیشا انتقادی و در مقام یک مفهوم نظری که می تواند معروض "تعاریف" متعدد و متنوع واقع شود، کاملا از این ظرفیت برخوردار است که کنشگران را با "شبه مسائل" و "شبه راه حل" ها سرگرم سازد و وقت و انرژی آنان را در مسیر هایی بی حاصل و از آن بدتر زیانبار، به هدر دهد. در بحث از "منطق موقعیت" شرایط کنونی به این موضوع اشاره شد که اقبال عموم به "اعتدال" واکنشی بود در برابر خسارت های بی سابقه ای که طی هشت ساله گذشته و به واسطه سوء مدیریت همه جانبه در مدیریت ماشین سیاسی، به کشور وارد آمد. اما رویکرد متکی به "اعتدال" با اوصاف پنجگانه ای که برای آن برشمرده شد، تنها در صورتی می تواند زمینه ساز ارائه راه حل های واقعی برای مسائل جدی و خطیری شود که کشور با آنها روبروست، که خود را به نحو مستمر در آئینه ارزش های "اصلاح طلبی" مورد معاینه و مشاهده قرار دهد و با تکیه به آن ارزش ها، که به شماری از آن ها در بند های پیشین اشاره شد، تکاپو برای حل مسائل را پی بگیرد. به عنوان مثال، یکی از ارزش های اصلاحات، که پیشتر نیز مورد تاکید قرار گرفت، بهره گیری از ظرفیت مشارکت عمومی و تکیه به انرژی ها و استعداد ها و ظرفیت های فراخی است که در تک تک شهروندان می توان سراغ کرد. این رویکرد در تعارض کلی با رویّه های نخبه گرایانه و تخصص سالارانه ای دارد که به حیطه عمومی و ظرفیت های دموکراتیک بی اعتناست و خام اندیشانه چنین می پندارد که مسائل را در حلقه بسته ای از تکنوکرات ها بهتر می توان حل و فصل کرد. تکنوکراسی اما یکی از انواع رویّه های ضد دمکراتیک و دیکتاتور ماب است و نظیر هر رویّه دیکتاتوری و مستبدانه دیگر، به عوض رفع مشکلات بر انبوهی و پیچیدگی آنها می افزاید. سرنوشت دولت شوروی سابق از این حیث بسیار درس آموز است. در امپراتوری پهناور شوروی یک جمع کوچک پانصد نفره از متخصصان و کارگزاران ارشد سیاسی (یعنی اعضاء پولیت بورو = کمیته مرکزی سیاسی و اجرایی حزب کمونیست که وظیفه سیاست گذاری را بر عهده داشت) به عوض 200 میلیون جمعیت کشور تصمیم گیری می کرد. مسائل مبرمی که کشور با آنها دست بگریبان است تنها با بهره گیری از کل ظرفیت های موجود در کشور، که در راس آن، ظرفیت و سرمایه انسانی آن است، قابل حل خواهند بود. به یکی از این مسائل در بند بعد اشاره شده است. در اینجا می باید بر این نکته تاکید شود که استفاده بهینه از ظرفیت های انسانی، چنان که در دوران اصلاحات شاهد بودیم، در گرو توجه به پویایی جامعه مدنی و عنایت جدی به فرهنگ توسعه سیاسی به معنای یاد گیری حل و فصل خصومت ها بدون خشونت و دستیابی به رشد سیاسی ازطریق آموختن از خطا ها و تجربه ها، و تصحیح رویه ها به مدد گفت و گوی نقادانه است.
آخرین نکته در ارتباط با "منطق موقعیت" کنونی که دولت اعتدال می باید بدان توجه فراوانی مبذول دارد ناظر به سیاست هایی است که احیانا برخی محافل افراطی به منظور از کار انداختن و فلج ساختن دولت اعتدال به کار خواهند بست. تجربه های تاریخی خواه در ایران و خواه در بسیاری دیگر از کشور ها این درس بزرگ را برای کنشگران سیاسی به یادگار گذاشته است که افراطیون (چنان که شما نیز در پرسش های خود بدان اشاره کرده اید) از افراطی گری خود دست برنخواهند داشت و بسیاری از آنان "فی سبیل الله" و "برای رضای خدا" می کوشند هر روز بحرانی برای دولت ایجاد کنند (چنان که در دولت اصلاح طلب آقای خاتمی، هر هفته چندین و چند بحران کوچک و بزرگ، "قربه الی الله" و به نیت ساقط کردن دولت و یا تحلیل بردن توان عمل و تصمیم گیری و اندیشیدن آن بر پا می شد). دولت اعتدال در برابر این رویکرد تخریبی می باید از پشتوانه اصلی خود یعنی مردمی که با آراء پرشمار خویش آن را در عرصه قدرت تثبیت کردند، بهره بگیرد و با شیوه ای حسابشده در عین اطلاع رسانی دقیق به مردم و افشای طرح ها و نقشه های بحران آفرینان، در مسیر کاستن از التهاب ها و خنثی کردن بحران ها گام بردارد. البته این نکته حائز اهمیت است که دولت اعتدال می باید کار اطلاع رسانی به حیطه عمومی را از همان روز نخست و به شیوه ای مستمر پی بگیرد. در کشور های پیشرفته که از نظم های سیاسی مستقربرخوردارند روسای جمهور یا نخست ویزران در فواصل زمانی معین و با تواتر بالا به گفت و گو با مردم در حیطه عمومی می پردازند و آنان را به عنوان مشارکان اصلی در قدرت در جریان تحولات پیش رو و طرح ها و برنامه های در دست انجام قرار می دهند. این ارتباط نزدیک با مردم موجب می شود، افکار عمومی خود را شریک دولت منتخب خویش بداند و به محض بروز کمترین دشواری در کار دولت، با شامه تیز سیاسی خود آن را درک کند و برای پشتیبانی از دولت و خنثی کردن بحران ها گام در میدان نهد. البته ابزار موثر و مکمل دیگری در این مسیر نیز باز همان ابزار گفت و گو" است و در به کار گیری از آن در مدیریت بحران البته می باید با خود بحران آفرینان نیز به گفت و گو نشست. نکته ای اساسی که نظریه پردازان گفت و گو بر آن تاکید می کنند آن است که هرجا باب گفت و گو بسته شود زمینه برای اعمال خشونت مهیا می گردد.
سخن پایانی این مقال آن که، در عرصه عمل، اگر بر اساس همه توضیحاتی که تا بدینجا آمد، دولت اعتدال نتواند مکانیزم های سه گانه مذاکرات بالا دستی ،تکاپوی کنشگران مسوول برای ایجاد فضای گفت وگو ونقد و تولید گفتمان خلاق، ومشارکت جامعه مدنی، را فعال سازد، در آن صورت از "اعتدال" با هر تعریفی کاری بر نخواهد آمد.
[1] . Roger Scruton, The Palgrave Macmillan Dictionary of Political Thought, Palgrave, 2007.
[2] . هرچند این واژه در عربی به صورت "طراز" نوشته می شود، ترجیح می دهم در زبان فارسی آن را به شکل "تراز" به کار ببرم که به ذوق فارسی زبانان نزدیک تر است. نظیر این تغییر در برخی دیگر از واژه هایی که با "ط" تحریر می شدند تحقق یافته است، نظیر، "طهران"، "اطریش".
[3] . اسکروتون در این بند از اصطلاح انگلیسی " violence" استفاده کرده است که به معنای تعرض و دستکاری خشونت آمیز است. به عنوان یک مثال در این زمینه می توان به تعطیل و برچیدن "سازمان برنامه و بودجه" در دولت پیشین اشاره کرد که تغییری اساسی و بنیادی و تعرض آمیز در یک نهاد بسیار مهم بود.
[4] . اسکروتون، منبع معرفی شده در پانوشت 1، صص 444-445.
[5] . lived experience
[6] . background knowledge
[7] . باز به عنوان یک نمونه دیگر می توان به رویای دولت پیشین برای "مدیریت جهانی" اشاره کرد.
[8] . The Golden Mean
[9] . در این خصوص از جمله بنگرید به
علوم انسانی و اجتماعی در ایران: یک آسیب شناسی نقادانه (تالیف مشترک نگارنده با همکاری خانم دکتر بهاره آروین و آقای دکتر ابراهیم آبادی). این پروژه در سال 1388 به پایان رسید و از آن هنگام تا این زمان چاپ نشده باقی مانده است. امید می رود در دولت تدبیر و امید این رساله و دیگر رساله ها و تالیفات سالها در دست انتشار نگارنده و دیگر اهالی فرهنگ و اصحاب قلم به حلّیه طبع در آیند.
[10] . "تکنولوژی گفت و گو" در کشور های پیشرفته نظیر دیگر تکنولوژی های مورد استفاده در این کشور ها، از درجه رشد و کارآیی بسیار بالایی برخوردار شده است. محققان و متخصصانی که در زمینه این تکنولوژی فعالییت دارند انواع تعبیه ها و تکنیک ها و ظرفیت ها را برای افزایش کارایی آن، شناسایی کرده اند. در این خصوص از جمله بنگرید به:
Frances Sleap, et.al. (eds.), Dialogue Theories, Dialogue Society 2013;
Oliver Ramsbotham, Transforming Violent Conflict: Radical Disagreement, Dialogue and Survival, Routledge, 2010;
Peter kellet, Conflict Dialogue: Working With Layers of Meaning for Productive Relationships, SAGE Publications, 2006;
Daniel Yankelovich, The Magic of Dialogue: Transforming Conflict into Cooperation, Touchstone, 2001;
Ray Newton, A Political Dialogue: What it Means to be Human from the Local to the Global , CreateSpace Independent Publishing Platform, 2013;
Ranabir Samaddar, The Politics of Dialogue: Living Under the Geopolitical Histories of War and Peace, Ashgate Publishing Limited, 2004.