مدیرعامل مجتمع امام صادق علیه السلام در گفت و گو با خبرگزاری دانا مطرح کرد:
به گزارش گروه آموزش خبرگزاری دانا (داناخبر)، همزمان با استقرار دولت جدید، انتظارها اینگونه است که امور در حوزه های مختلف به صورت تخصصی دنبال شود. یکی از حوزه هایی که امید زیادی نسبت به اصلاح امور و تدوین برنامه های جدید برایش وجود دارد، آموزش و پرورش است. چراکه آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین سازمان اجتماعی کشور نقش مهمی در ایجاد بستر علمی و تولید فناوری در حرکت به سوی توسعه دارد.
از اینرو به سراغ دکتر حسین الله مرادی مدیرعامل مجتمع آموزشی امام صادق علیه السلام رفتیم تا باتوجه به حوزه وسیع کاری او بیشتر از کاستی ها و عیوب سیستم آموزشی کشور مطلع شویم که شرح آن در پی آمده است:
با استقرار دولت جدید فکر می کنید در کدام آموزش و پرورش اولویت کاری بیشتر از بقیه است؟
به نظر می رسد حالا وقت توسعه کیفی آموزش و پرورش است. باید توجه به محتوا و تجدید نگرش در نحوه آموزش مورد توجه جدی قرار بگیرد. یعنی به جای اصرار به قرار دادن حداکثر محتوای آموزشی در حداکثر صفحات یک کتاب، باید به سمت حداقل محتوای آموزشی حرکت کنیم و امکانات و بودجه را صرف آموزش کیفی همان حداقل ها کنیم.
به عنوان مثال اگر هم اکنون، در یک دوره آموزشی درس فیزیک، 10 مبحث مطرح می شود. بهتر است آن را به 7 مبحث کاهش دهیم. ولی امکاناتی نظیر زمان، کلاس درسی، آزمایشگاه و خصوصا مولتی مدیاهای متنوع را در استخدام آموزش همین 7 موضوع در آوریم تا مطمئن شویم که حداقل 90درصد دانش آموزان، آنها را به خوبی فرا گرفته اند.
اما ایرانی ها اهل مفصل گویی و مفصل نویسی هستند!
نخست باید تصریح کنم که علم از موضوعاتی است که مرز و ملیت و تعصبات قومی را بر نمی تابد. جمع و تفریق و قوانین شیمی و فیزیک، مربوط به یک زبان و قوم نمی شود بلکه، این ها مفاهیمی عقلی هستند که نزد صاحبان خرد از هر زبان و نژادی اثری یکسان دارند. لذا نباید درباره آن ها نگاه ملی داشت. پیامبر والا مقام اسلام وقتی مردم را با این بیان که «اطلبوا العلم ولو بالصین» دعوت به فرا گرفتن مطلق علم در دورترین نقاط زمین می فرمود، اسلام هنوز محدود در شبه جزیره عرب بود و پیامبر این را بهتر از هرکسی می دانست ولی با این حال بدون ذکر هیچ قیدی سفارش می فرمود که علم را از دورترین و غریبه ترین ها بیاموزید.
ذات موضوعات علمی نه مربوط به ادیان است و نه ملل بلکه آن چه ادیان و ملل را در این زمینه متمایز می سازد، میزان تشویق و ترغیب آن ها به یاد گیری و جهت دادن در نحوه به کارگیری علوم است.
بطور مثال، فرآیندی که منجر به تولید الکل اتیلیک می شود یک فرآیند شناسایی شده توسط عقل و علم است. اما درباره این که کجا مصرف شود، عقل و ادیان و ملل متناسب با یافته ها و ارزش ها و تجربیات خود آن را تعیین می کنند.
بر این اساس شما نباید درباره راه های آموزش علم و تولید روش های بهتر دچار محدودیت شوید بلکه محدودیت را می توانید بر اساس ارزش های تان، بر نحوه مصرف محصول آن علم اعمال کنید.
هم اکنون ابزارهای آموزشی متنوعی برای آموزش موضوعات علوم مختلف در کشورهای دیگر تولید می شود که بسیار موفق عمل می کند. اغلب کسی منکر استفاده از بخش سخت افزاری این تولیدات مانند انواع کامپیوتر، لپ تاپ، تبلت و تخته های هوشمند نیست. ولی در محیط و فرهنگ مدرسه ای بیشتر در مقابل حوزه نرم افزاری مقاومت هایی وجود دارد که معمولا به دلیل عدم آگاهی مسوولان ذیربط است.
همین حالا که با هم صحبت می کنیم در زمینه آموزش مفاهیم فیزیک و مکانیک، کوانتوم، شیمی و رفتار ترکیبی مواد، زیست شناسی و علم رفتار بدن انسان و جانوران تعداد بی شماری برنامه های آموزشی به صورت فیلم و انیمیشن که تولید امریکا، کانادا، هند و اروپای غربی است، وجود دارد که نمی شود آن ها را برشمرد. در این برنامه ها آموزش مفاهیم دشواری مانند کوانتوم در فیزیک و ژنتیک در زیست شناسی، به قدری واضح و ساده آموزش داده شده اند که یادگیری آن ها اغلب با دو بار نمایش به همراه توضیحات معلم کاملا میسر و حتی لذت بخش است.
این که شما بخواهید رفتار کرومزوم ها را طی دوره های تقسیم سلولی، تنها از روی کتاب و یا توضیحات معلم به دانش آموزان بیاموزید، تقریبا غیر ممکن است. برای فهمیدن این مفاهیم و موضوعات مقدم و موخر آن طی چند دهه، حداقل 12جایزه نوبل اهدا شده است. پس چطور می توان، آن را در دو سه فصل کتاب و با سه چهار کلاس به یک دانش آموز هفده ساله آموزش داد! در عوض یک انیمیشن قوی با کمک معلم در سر کلاس این کار را برای شما انجام می دهد.
خوب این امکانات در بسیاری از مدارس کشور وجود ندارد.
برای همین است که می گویم از تعارف کم کن و بر مبلغ افزای. اگر چند مقوله انتخاب شوند و روی آموزش همان ها سرمایه گذاری کنیم، می توان کاستی ها را جبران کرد. درواقع از هزینه های تولید و چاپ کتاب در این حجم می توان کاست و به جای آن روی تجهیز کلاس و دانش آموز با سخت افزارهای ارزان قیمت سرمایه گذاری کرد. مانند کاری که برزیل انجام داد و هم زمان با عرضه کامپیوترهای ارزان، تولید و توزیع نرم افزارهای آموزشی در قالب فیلم و انیمیشن را در برنامه های خود قرارداد. این راه را قبلا کشورهای دیگر پیموده اند لذا امتحانش را پس داده است.
قیمت یک انیمیشن آموزش کامل ژنتیک، در سطح دبیرستان با احتساب حق کپی رایت، از 10هزار دلار تجاوز نمی کند. اگر هم کپی رایت را به فرض غلط نپردازید تنها با 200دلار می توانید یک دوره کامل آن را مثلا از کانادا بخرید و با پرداخت یک میلیون تومان برای ترجمه، همه آن را به فارسی برگردانید و روی شبکه با امکان دانلود مجانی بگذارید، یا یک میلیون نسخه از آن را روی دی وی دی کپی کنید. دانش آموز و معلم، 2 بار که این کارتون را نگاه کنند، تمام شخصیت های تقسیم سلولی را مثل «سوپر من» و «میکی ماوس» از بر می شوند. این یعنی آموزش بدون عذاب و زجر.
در این صورت تکلیف آن میل وافر به آموزش شفاهی و مبتنی بر سخن گفتن چه می شود؟
درست می گویید. فرهنگ شرقی، فرهنگ سخنرانی و خطابه است. میل به توضیح زیاد و بیان مفصل جزییات در ادبیات شرقی موج می زند و ایرانی ها در این زمینه کم رقیب اند. اما واقعیت این است که بیش از 85 درصد دانش هر فرد از طریق بینایی در مغز و روان او پایه ریزی می شود و 15درصد بقیه، مربوط به چهار حس دیگر از جمله شنوایی است.
آموزش سمعی و به تعبیر شما شفاهی، یک آموزش خسته کننده و یک طرفه است. جالب است بدانید که ظرفیت آناتومیک مغز در نواحی مربوط یه شنوایی نیز خیلی محدودتر از نواحی مربوط به بینایی است. این یعنی تایید تطابق سرشتی انسان با همان 85 درصد آموزش از طریق بینایی.
شما در توصیف لامسه خود می گویید: زبر و نرم، سرد و گرم و چند صفت دیگر. اما در توصیفات بینایی خود حداقل 50 رنگ مختلف را فقط برای ویژگی نوری بیان می کنید که این نشانه ظرفیت بسیار زیاد آموزش های ساده از طریق بینایی در مقایسه با لامسه است.
در نظام آموزشی موفق، سرمایه گذاری روی فهم پویای یک موضوع علمی، مشارکتی کردن این فهم، سادگی و دوام ذهنی بخشیدن به آن و در نهایت کاربردی کردن آن صورت می گیرد و این تلاش با درگیر کردن تمام حواس پنجگانه، متناسب با ظرفیت های آناتومیک و فیزیولوژیک آنها طرح ریزی می شود.
یعنی نمی آیند زبان انگلیسی و عربی را با کتاب و بهره از قوه بینایی یاد بدهند. بلکه حتما از ظرفیت شنوایی و بینایی با نسبت 90 به 10 به نفع شنوایی استفاده می کنند. در عوض درس عملکرد قلب در بدن انسان را با استفاده از ظرفیت بینایی و شنوایی با نسبت 90 به 10 به نفع بینایی آموزش می دهند. حالا شما هرچه قدر می خواهید سخنرانی کنید تا وقتی که با چشم نبیند که خون چگونه در قلب می چرخد و پمپاژ می شود، حرف های شما بی فایده خواهد بود.
البته علوم انسانی مبحثی است جدا. چرا که در کلام و فلسفه و منطق باید از ابزار سخن استفاده کرد ولی نه یک جانبه، بلکه مانند سقراط با درگیر کردن دانش آموز و دانش پژوه.
اما مشکل اصلی در کشور ما کادر آموزش مسلط به این امور است.
جالب این که ما در تجربیات خود در مجموعه مدارس امام صادق علیه السلام ، مشاهده کرده ایم وقتی از «مولتی مدیا» برای آموزش استفاده می شود، نخستین کسی که از آن بهره می برد خود معلم است. مکررا شاهد بودیم وقتی معلم کهنه کار و با تجربه ای مطلبی را با مولتی مدیا مشاهده کرده تا آن را درس بدهد، خود اذعان داشته که تا پیش از این، آن موضوع علمی را درست متوجه نشده بود و تازه بعد از دیدن فیلم یا انیمیشن آن را خوب درک کرده است.
درباره درس های کاملا شفاهی مانند زبان انگلیسی و عربی، چه نظری دارید؟
شما دو معلم را بیاورید که در زبان انگلیسی کلمه «communication» یا حتی ساده تر، «yesterday» را مانند زبان مرجع تلفظ کنند و این امری طبیعی ولی در آموزش یک مشکل است. منظورم این است که ما نه عربی را با تلفظ حجازی و نه انگلیسی را با تلفظ امریکن یا بریتیش آموزش نمی دهیم. مگر در چند مدرسه استثنایی که معلم این دروس، زبان مادری شان عربی یا انگلیسی است.
با این حساب اگر شما قبول کنید که همواره تعداد زیادی از دانش آموزان اغلب در حال گوش دادن به اشعار مذهبی از طریق سی دی و فلش و موبایل هستند و تعداد دیگری هم از همین طریق به موسیقی گوش می دهند، پس چه بهتر است که فایل صوتی آموزش زبان عربی و انگلیسی را از همین طرق دریافت و گوش کنند. آن وقت دانش آموز زبان را مبتنی بر لهجه اصلی می آموزد. اگر اینچنین شود وقتی بعد از پنج سال آموزش زبان انگلیسی، با یک انگلیسی زبان مواجه می شود، مبهوت او را نگاه نمی کند که چرا من چیزی از حرف های این آقا متوجه نمی شوم!
درباره فیزیک فضای آموزشی در ایران چه نظری دارید؟
فضای آموزشی در ایران دیوار کشی شده است. مدرسه و کلاس در یک کادر بسته تعریف می شوند. این درحالیست که فضای آموزشی ضمن مستقل بودن نباید از فضای اطرافش کنده شده باشد. وقتی دانش آموز در مدرسه نیست چه چیزی از او محافظت می کند؟
صیانت شخصی و امساک های فردی. خوب، همان می تواند در مدرسه هم از او محافظت کند. یعنی اگر دانش آموز در بیرون مدرسه سیگار را قبول نمی کند در مدرسه هم اگر فرضا به او پیشنهاد شود، آن را رد می کند. در بیرون از مدرسه یک دانش آموز مدام در حال آموختن خوبی ها و بدی هاست، خوب در مدرسه هم همین اتفاق می تواند بیفتد. پس چرا مدرسه باید تا این اندازه محکم، از پر ترافیک ترین محل آموزش های اجتماعی جدا شود که وقتی در حیاط در زنگ تعطیلی باز می شود، دانش آموز با هجوم به سمت آن از مدرسه فرار کند!
ایرادی ندارد اگر دور حیاط مدرسه با دیوارهای کوتاه مرز بندی شود ولی حریم آن تحت صیانت و کنترل باشد و به جای این که دیوار مانع بیرون رفتن بچه ها شود، آموزش و ایجاد جنبه های تشویقی و تنبیهی هوس بیرون رفتن را از سر دانش آموز به دور کند.
می گویند اگر دیوار کوتاه باشد از بیرون به بچه ها سیگار و سی دی می دهند! خوب، اگر دیوار بلند هم باشد این اتفاق به صد مکر وحیله می تواند بیفتد. ضمن این که بالاخره این بچه بیرون می آید و اگر صیانت شخصی پیدا نکرده باشند، براحتی این ابزار را می خرد.
جان کلام این که مفهوم حصار خصوصا به شکل فیزیکی آن، اصولا در آموزش امر مطلوبی نیست و مانع رشد و اعتلای آدمی می شود و بیشتر به درد انبار و فروشگاه می خورد. در عوض مفاهیمی مانند «حرام» و «مکروه» و «غیرقانونی» و «خجالت آور» و «مجرمانه» کاملا تربیتی و آموزشی هستند که هم ناشی از اعتلای آدمی در طول تاریخ اند و هم با ایجاد صیانت اختیاری و ترجیحی، منجر به اعتلای مداوم فرد می گردند.
به بهانه پرت نشدن حواس بچه ها، دیوارهای آجری و بتنی نقش مهمی را در آموزش و پرورش به دوش گرفته اند. به جای نصفی از این دیوارها (و نه همه آنها) می شد قدرت تمرکز دانش آموز را افزایش داد و به آنها یاد داد که چگونه از چند چیز دم دست یکی را که مهم تر است انتخاب کنند. فراموش نکنید که نظام آموزش یونانی و حوزه علمیه خودمان نیز بر همین اساس شکل گرفته بودند و نسبت به زمان خود موفق هم عمل می کردند.
در مورد شیوه اداره مدارس چه نظری دارید؟
فضای انتظامی در مدارس ما قوی است و ناظم نقش پررنگی به عهده دارد. بتدریج کمک ناظم های جدیدی به نام «دوربین های مدار بسته» نیز به کمک انتظام مدرسه می آیند که بر خلاف برخی نظرات، چیز بدی نیست. به شرط آن که فضاهای صیانت شده ولی عاری از ضبط دوربین، هم به اندازه کافی در مدرسه باقی بماند. اگر ناظم همه جا وجود داشته باشد و نگاه و دوربین او همه جا را بپاید، یا رفتارهای مجرمانه هوشمندانه تر و مخفیانه تر می شوند یا افراد حساسیت خود را از این که دیده شوند از دست می دهند که این ناگوارتر است.
در مدرسه نظام «برد و باخت» را باید به افراد یاد داد مثلا این که تو اگر درس بخوانی برنده ای وگرنه بازنده!
دانش آموز نیاز دارد کسی نتیجه این برد و باخت را در زندگی اش، از همان روزهای اول به او نشان دهد. تا دیر نشده دانش آموز باهوش باید نتیجه عینی باخت و نقش آن در زندگی اش را لمس کند.
نمره انضباط باید یک عامل تعیین کننده در برد و باخت دانش آموز باشد و مانند نمره ریاضی با وسواس ارزیابی شود. دانش آموز در مدرسه یاد می گیرد که چراغ قرمزهایی وجود دارد که اگر از انها عبور کند باید جریمه آن را بپردازد. مناسبات یک مدرسه باید به دانش آموز آموخته شود و بعد رعایت آن را از او بخواهیم.
و اما مناسب مدرسه رفتار کردن نباید یک رفتار خطی تعریف شود که اگر پایت را بیرون از آن خط بگذاری به جهنم سقوط می کنی! بلکه یک محدوده بزرگ از رفتارهای مجاز می تواند وجود داشته باشد که سلایق متعدد ولی سالم را پوشش می دهد. مثلا شما می توانید صد نوع لباس مجاز برای مدرسه داشته باشید و نه الزاما سه نوع! اما نمی توانید شلخته یا با دمپایی آمدن به مدرسه را مجاز بدانید.....
شاید برای کسانی که غیر دینی تحلیل می کنند این سخن گران باشد ولی واقعیتی که به تجربه برای همه ما اثبات شده است نشان می دهد که تربیت دینی، افراد را خود دار و محترم بار می آورد.
فرهنگ «حق الناس» یک نظام خدا باور و پاداش محور است که تجاوز به حقوق مردم را «باخت» و رعایت آن را یک شرط برای «برد» می داند. می بینید افرادی که دین محورانه زندگی می کنند تا چه اندازه محیط آنها امن و پیرامون آنها آسوده است. این افراد طوری خود را تربیت کرده اند یا طوری تربیت شده اند که ناظم آنها نفس لوامه خودشان است که از تعدی و کردار زشت آنها را بر حذر می دارد زیرا می دانند نظام، نظام برد و باخت بهشت و سعادت ابدی است. در مدرسه این تربیت باید حاکم باشد و مهم اثر آن است که در دراز مدت برای فرد، تعالی و برای جامعه، امنیت با هزینه ای کمتر را به ارمغان می آورد.
اجازه دهید دراین باره در یک فرصت مجزا با هم صحبت کنیم زیرا نظرات مهمی در این خصوص وجود دارد که به تفصیل می توانیم از آنها حرف بزنیم .
گفت و گو از: امیررضا قویدل
از اینرو به سراغ دکتر حسین الله مرادی مدیرعامل مجتمع آموزشی امام صادق علیه السلام رفتیم تا باتوجه به حوزه وسیع کاری او بیشتر از کاستی ها و عیوب سیستم آموزشی کشور مطلع شویم که شرح آن در پی آمده است:
با استقرار دولت جدید فکر می کنید در کدام آموزش و پرورش اولویت کاری بیشتر از بقیه است؟
به نظر می رسد حالا وقت توسعه کیفی آموزش و پرورش است. باید توجه به محتوا و تجدید نگرش در نحوه آموزش مورد توجه جدی قرار بگیرد. یعنی به جای اصرار به قرار دادن حداکثر محتوای آموزشی در حداکثر صفحات یک کتاب، باید به سمت حداقل محتوای آموزشی حرکت کنیم و امکانات و بودجه را صرف آموزش کیفی همان حداقل ها کنیم.
به عنوان مثال اگر هم اکنون، در یک دوره آموزشی درس فیزیک، 10 مبحث مطرح می شود. بهتر است آن را به 7 مبحث کاهش دهیم. ولی امکاناتی نظیر زمان، کلاس درسی، آزمایشگاه و خصوصا مولتی مدیاهای متنوع را در استخدام آموزش همین 7 موضوع در آوریم تا مطمئن شویم که حداقل 90درصد دانش آموزان، آنها را به خوبی فرا گرفته اند.
اما ایرانی ها اهل مفصل گویی و مفصل نویسی هستند!
نخست باید تصریح کنم که علم از موضوعاتی است که مرز و ملیت و تعصبات قومی را بر نمی تابد. جمع و تفریق و قوانین شیمی و فیزیک، مربوط به یک زبان و قوم نمی شود بلکه، این ها مفاهیمی عقلی هستند که نزد صاحبان خرد از هر زبان و نژادی اثری یکسان دارند. لذا نباید درباره آن ها نگاه ملی داشت. پیامبر والا مقام اسلام وقتی مردم را با این بیان که «اطلبوا العلم ولو بالصین» دعوت به فرا گرفتن مطلق علم در دورترین نقاط زمین می فرمود، اسلام هنوز محدود در شبه جزیره عرب بود و پیامبر این را بهتر از هرکسی می دانست ولی با این حال بدون ذکر هیچ قیدی سفارش می فرمود که علم را از دورترین و غریبه ترین ها بیاموزید.
ذات موضوعات علمی نه مربوط به ادیان است و نه ملل بلکه آن چه ادیان و ملل را در این زمینه متمایز می سازد، میزان تشویق و ترغیب آن ها به یاد گیری و جهت دادن در نحوه به کارگیری علوم است.
بطور مثال، فرآیندی که منجر به تولید الکل اتیلیک می شود یک فرآیند شناسایی شده توسط عقل و علم است. اما درباره این که کجا مصرف شود، عقل و ادیان و ملل متناسب با یافته ها و ارزش ها و تجربیات خود آن را تعیین می کنند.
بر این اساس شما نباید درباره راه های آموزش علم و تولید روش های بهتر دچار محدودیت شوید بلکه محدودیت را می توانید بر اساس ارزش های تان، بر نحوه مصرف محصول آن علم اعمال کنید.
هم اکنون ابزارهای آموزشی متنوعی برای آموزش موضوعات علوم مختلف در کشورهای دیگر تولید می شود که بسیار موفق عمل می کند. اغلب کسی منکر استفاده از بخش سخت افزاری این تولیدات مانند انواع کامپیوتر، لپ تاپ، تبلت و تخته های هوشمند نیست. ولی در محیط و فرهنگ مدرسه ای بیشتر در مقابل حوزه نرم افزاری مقاومت هایی وجود دارد که معمولا به دلیل عدم آگاهی مسوولان ذیربط است.
همین حالا که با هم صحبت می کنیم در زمینه آموزش مفاهیم فیزیک و مکانیک، کوانتوم، شیمی و رفتار ترکیبی مواد، زیست شناسی و علم رفتار بدن انسان و جانوران تعداد بی شماری برنامه های آموزشی به صورت فیلم و انیمیشن که تولید امریکا، کانادا، هند و اروپای غربی است، وجود دارد که نمی شود آن ها را برشمرد. در این برنامه ها آموزش مفاهیم دشواری مانند کوانتوم در فیزیک و ژنتیک در زیست شناسی، به قدری واضح و ساده آموزش داده شده اند که یادگیری آن ها اغلب با دو بار نمایش به همراه توضیحات معلم کاملا میسر و حتی لذت بخش است.
این که شما بخواهید رفتار کرومزوم ها را طی دوره های تقسیم سلولی، تنها از روی کتاب و یا توضیحات معلم به دانش آموزان بیاموزید، تقریبا غیر ممکن است. برای فهمیدن این مفاهیم و موضوعات مقدم و موخر آن طی چند دهه، حداقل 12جایزه نوبل اهدا شده است. پس چطور می توان، آن را در دو سه فصل کتاب و با سه چهار کلاس به یک دانش آموز هفده ساله آموزش داد! در عوض یک انیمیشن قوی با کمک معلم در سر کلاس این کار را برای شما انجام می دهد.
خوب این امکانات در بسیاری از مدارس کشور وجود ندارد.
برای همین است که می گویم از تعارف کم کن و بر مبلغ افزای. اگر چند مقوله انتخاب شوند و روی آموزش همان ها سرمایه گذاری کنیم، می توان کاستی ها را جبران کرد. درواقع از هزینه های تولید و چاپ کتاب در این حجم می توان کاست و به جای آن روی تجهیز کلاس و دانش آموز با سخت افزارهای ارزان قیمت سرمایه گذاری کرد. مانند کاری که برزیل انجام داد و هم زمان با عرضه کامپیوترهای ارزان، تولید و توزیع نرم افزارهای آموزشی در قالب فیلم و انیمیشن را در برنامه های خود قرارداد. این راه را قبلا کشورهای دیگر پیموده اند لذا امتحانش را پس داده است.
قیمت یک انیمیشن آموزش کامل ژنتیک، در سطح دبیرستان با احتساب حق کپی رایت، از 10هزار دلار تجاوز نمی کند. اگر هم کپی رایت را به فرض غلط نپردازید تنها با 200دلار می توانید یک دوره کامل آن را مثلا از کانادا بخرید و با پرداخت یک میلیون تومان برای ترجمه، همه آن را به فارسی برگردانید و روی شبکه با امکان دانلود مجانی بگذارید، یا یک میلیون نسخه از آن را روی دی وی دی کپی کنید. دانش آموز و معلم، 2 بار که این کارتون را نگاه کنند، تمام شخصیت های تقسیم سلولی را مثل «سوپر من» و «میکی ماوس» از بر می شوند. این یعنی آموزش بدون عذاب و زجر.
در این صورت تکلیف آن میل وافر به آموزش شفاهی و مبتنی بر سخن گفتن چه می شود؟
درست می گویید. فرهنگ شرقی، فرهنگ سخنرانی و خطابه است. میل به توضیح زیاد و بیان مفصل جزییات در ادبیات شرقی موج می زند و ایرانی ها در این زمینه کم رقیب اند. اما واقعیت این است که بیش از 85 درصد دانش هر فرد از طریق بینایی در مغز و روان او پایه ریزی می شود و 15درصد بقیه، مربوط به چهار حس دیگر از جمله شنوایی است.
آموزش سمعی و به تعبیر شما شفاهی، یک آموزش خسته کننده و یک طرفه است. جالب است بدانید که ظرفیت آناتومیک مغز در نواحی مربوط یه شنوایی نیز خیلی محدودتر از نواحی مربوط به بینایی است. این یعنی تایید تطابق سرشتی انسان با همان 85 درصد آموزش از طریق بینایی.
شما در توصیف لامسه خود می گویید: زبر و نرم، سرد و گرم و چند صفت دیگر. اما در توصیفات بینایی خود حداقل 50 رنگ مختلف را فقط برای ویژگی نوری بیان می کنید که این نشانه ظرفیت بسیار زیاد آموزش های ساده از طریق بینایی در مقایسه با لامسه است.
در نظام آموزشی موفق، سرمایه گذاری روی فهم پویای یک موضوع علمی، مشارکتی کردن این فهم، سادگی و دوام ذهنی بخشیدن به آن و در نهایت کاربردی کردن آن صورت می گیرد و این تلاش با درگیر کردن تمام حواس پنجگانه، متناسب با ظرفیت های آناتومیک و فیزیولوژیک آنها طرح ریزی می شود.
یعنی نمی آیند زبان انگلیسی و عربی را با کتاب و بهره از قوه بینایی یاد بدهند. بلکه حتما از ظرفیت شنوایی و بینایی با نسبت 90 به 10 به نفع شنوایی استفاده می کنند. در عوض درس عملکرد قلب در بدن انسان را با استفاده از ظرفیت بینایی و شنوایی با نسبت 90 به 10 به نفع بینایی آموزش می دهند. حالا شما هرچه قدر می خواهید سخنرانی کنید تا وقتی که با چشم نبیند که خون چگونه در قلب می چرخد و پمپاژ می شود، حرف های شما بی فایده خواهد بود.
البته علوم انسانی مبحثی است جدا. چرا که در کلام و فلسفه و منطق باید از ابزار سخن استفاده کرد ولی نه یک جانبه، بلکه مانند سقراط با درگیر کردن دانش آموز و دانش پژوه.
اما مشکل اصلی در کشور ما کادر آموزش مسلط به این امور است.
جالب این که ما در تجربیات خود در مجموعه مدارس امام صادق علیه السلام ، مشاهده کرده ایم وقتی از «مولتی مدیا» برای آموزش استفاده می شود، نخستین کسی که از آن بهره می برد خود معلم است. مکررا شاهد بودیم وقتی معلم کهنه کار و با تجربه ای مطلبی را با مولتی مدیا مشاهده کرده تا آن را درس بدهد، خود اذعان داشته که تا پیش از این، آن موضوع علمی را درست متوجه نشده بود و تازه بعد از دیدن فیلم یا انیمیشن آن را خوب درک کرده است.
درباره درس های کاملا شفاهی مانند زبان انگلیسی و عربی، چه نظری دارید؟
شما دو معلم را بیاورید که در زبان انگلیسی کلمه «communication» یا حتی ساده تر، «yesterday» را مانند زبان مرجع تلفظ کنند و این امری طبیعی ولی در آموزش یک مشکل است. منظورم این است که ما نه عربی را با تلفظ حجازی و نه انگلیسی را با تلفظ امریکن یا بریتیش آموزش نمی دهیم. مگر در چند مدرسه استثنایی که معلم این دروس، زبان مادری شان عربی یا انگلیسی است.
با این حساب اگر شما قبول کنید که همواره تعداد زیادی از دانش آموزان اغلب در حال گوش دادن به اشعار مذهبی از طریق سی دی و فلش و موبایل هستند و تعداد دیگری هم از همین طریق به موسیقی گوش می دهند، پس چه بهتر است که فایل صوتی آموزش زبان عربی و انگلیسی را از همین طرق دریافت و گوش کنند. آن وقت دانش آموز زبان را مبتنی بر لهجه اصلی می آموزد. اگر اینچنین شود وقتی بعد از پنج سال آموزش زبان انگلیسی، با یک انگلیسی زبان مواجه می شود، مبهوت او را نگاه نمی کند که چرا من چیزی از حرف های این آقا متوجه نمی شوم!
درباره فیزیک فضای آموزشی در ایران چه نظری دارید؟
فضای آموزشی در ایران دیوار کشی شده است. مدرسه و کلاس در یک کادر بسته تعریف می شوند. این درحالیست که فضای آموزشی ضمن مستقل بودن نباید از فضای اطرافش کنده شده باشد. وقتی دانش آموز در مدرسه نیست چه چیزی از او محافظت می کند؟
صیانت شخصی و امساک های فردی. خوب، همان می تواند در مدرسه هم از او محافظت کند. یعنی اگر دانش آموز در بیرون مدرسه سیگار را قبول نمی کند در مدرسه هم اگر فرضا به او پیشنهاد شود، آن را رد می کند. در بیرون از مدرسه یک دانش آموز مدام در حال آموختن خوبی ها و بدی هاست، خوب در مدرسه هم همین اتفاق می تواند بیفتد. پس چرا مدرسه باید تا این اندازه محکم، از پر ترافیک ترین محل آموزش های اجتماعی جدا شود که وقتی در حیاط در زنگ تعطیلی باز می شود، دانش آموز با هجوم به سمت آن از مدرسه فرار کند!
ایرادی ندارد اگر دور حیاط مدرسه با دیوارهای کوتاه مرز بندی شود ولی حریم آن تحت صیانت و کنترل باشد و به جای این که دیوار مانع بیرون رفتن بچه ها شود، آموزش و ایجاد جنبه های تشویقی و تنبیهی هوس بیرون رفتن را از سر دانش آموز به دور کند.
می گویند اگر دیوار کوتاه باشد از بیرون به بچه ها سیگار و سی دی می دهند! خوب، اگر دیوار بلند هم باشد این اتفاق به صد مکر وحیله می تواند بیفتد. ضمن این که بالاخره این بچه بیرون می آید و اگر صیانت شخصی پیدا نکرده باشند، براحتی این ابزار را می خرد.
جان کلام این که مفهوم حصار خصوصا به شکل فیزیکی آن، اصولا در آموزش امر مطلوبی نیست و مانع رشد و اعتلای آدمی می شود و بیشتر به درد انبار و فروشگاه می خورد. در عوض مفاهیمی مانند «حرام» و «مکروه» و «غیرقانونی» و «خجالت آور» و «مجرمانه» کاملا تربیتی و آموزشی هستند که هم ناشی از اعتلای آدمی در طول تاریخ اند و هم با ایجاد صیانت اختیاری و ترجیحی، منجر به اعتلای مداوم فرد می گردند.
به بهانه پرت نشدن حواس بچه ها، دیوارهای آجری و بتنی نقش مهمی را در آموزش و پرورش به دوش گرفته اند. به جای نصفی از این دیوارها (و نه همه آنها) می شد قدرت تمرکز دانش آموز را افزایش داد و به آنها یاد داد که چگونه از چند چیز دم دست یکی را که مهم تر است انتخاب کنند. فراموش نکنید که نظام آموزش یونانی و حوزه علمیه خودمان نیز بر همین اساس شکل گرفته بودند و نسبت به زمان خود موفق هم عمل می کردند.
در مورد شیوه اداره مدارس چه نظری دارید؟
فضای انتظامی در مدارس ما قوی است و ناظم نقش پررنگی به عهده دارد. بتدریج کمک ناظم های جدیدی به نام «دوربین های مدار بسته» نیز به کمک انتظام مدرسه می آیند که بر خلاف برخی نظرات، چیز بدی نیست. به شرط آن که فضاهای صیانت شده ولی عاری از ضبط دوربین، هم به اندازه کافی در مدرسه باقی بماند. اگر ناظم همه جا وجود داشته باشد و نگاه و دوربین او همه جا را بپاید، یا رفتارهای مجرمانه هوشمندانه تر و مخفیانه تر می شوند یا افراد حساسیت خود را از این که دیده شوند از دست می دهند که این ناگوارتر است.
در مدرسه نظام «برد و باخت» را باید به افراد یاد داد مثلا این که تو اگر درس بخوانی برنده ای وگرنه بازنده!
دانش آموز نیاز دارد کسی نتیجه این برد و باخت را در زندگی اش، از همان روزهای اول به او نشان دهد. تا دیر نشده دانش آموز باهوش باید نتیجه عینی باخت و نقش آن در زندگی اش را لمس کند.
نمره انضباط باید یک عامل تعیین کننده در برد و باخت دانش آموز باشد و مانند نمره ریاضی با وسواس ارزیابی شود. دانش آموز در مدرسه یاد می گیرد که چراغ قرمزهایی وجود دارد که اگر از انها عبور کند باید جریمه آن را بپردازد. مناسبات یک مدرسه باید به دانش آموز آموخته شود و بعد رعایت آن را از او بخواهیم.
و اما مناسب مدرسه رفتار کردن نباید یک رفتار خطی تعریف شود که اگر پایت را بیرون از آن خط بگذاری به جهنم سقوط می کنی! بلکه یک محدوده بزرگ از رفتارهای مجاز می تواند وجود داشته باشد که سلایق متعدد ولی سالم را پوشش می دهد. مثلا شما می توانید صد نوع لباس مجاز برای مدرسه داشته باشید و نه الزاما سه نوع! اما نمی توانید شلخته یا با دمپایی آمدن به مدرسه را مجاز بدانید.....
شاید برای کسانی که غیر دینی تحلیل می کنند این سخن گران باشد ولی واقعیتی که به تجربه برای همه ما اثبات شده است نشان می دهد که تربیت دینی، افراد را خود دار و محترم بار می آورد.
فرهنگ «حق الناس» یک نظام خدا باور و پاداش محور است که تجاوز به حقوق مردم را «باخت» و رعایت آن را یک شرط برای «برد» می داند. می بینید افرادی که دین محورانه زندگی می کنند تا چه اندازه محیط آنها امن و پیرامون آنها آسوده است. این افراد طوری خود را تربیت کرده اند یا طوری تربیت شده اند که ناظم آنها نفس لوامه خودشان است که از تعدی و کردار زشت آنها را بر حذر می دارد زیرا می دانند نظام، نظام برد و باخت بهشت و سعادت ابدی است. در مدرسه این تربیت باید حاکم باشد و مهم اثر آن است که در دراز مدت برای فرد، تعالی و برای جامعه، امنیت با هزینه ای کمتر را به ارمغان می آورد.
اجازه دهید دراین باره در یک فرصت مجزا با هم صحبت کنیم زیرا نظرات مهمی در این خصوص وجود دارد که به تفصیل می توانیم از آنها حرف بزنیم .
گفت و گو از: امیررضا قویدل