نویسنده جوان دفاع مقدس در گفت و گو با خبرگزاری دانا:
به گزارش گروه دانش خبرگزاری دانا (دانا خبر)، تاکنون روایتگران زیادی کوشیده اند تا گوشه ای از فداکاری ها و رشادت های رزمندگان ایرانی در طول هشت سال دفاع مقدس را در خاطره ملی ما ثبت و ضبط کنند اما به راستی هیچ روایتی چون روایت هنرمندان در این زمینه دلنشین و ماندگار نیست.
علیرضا اسفندیاری نویسنده جوانی است که تاکنون چندین کتاب در حوزه دفاع مقدس و با همکاری سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران تالیف کرده و به واسطه فعالیت هایش در این عرصه، در پنجمین جشنواره حضرت علی اکبر(ع) در بخش ادبیات به عنوان برگزیده نهایی مورد تقدیر قرار گرفته است. اسفندیاری همچنین چندین مجموعه شعر و داستان نیز در دست انتشار دارد. با این نویسنده جوان حوزه دفاع مقدس گفت و گویی انجام دادیم که متن آن در ادامه می آید.
از چه زمانی متوجه شدی که استعداد نویسندگی داری؟ آیا مطالعه آثار نویسنده یا شاعر خاصی بر ایجاد انگیزه در تو موثر بود؟
شاید جواب دادن به این سوال کمی سخت باشد. چون باید به گذشتههای دور برگردم. از روزی که یادم می آید و با نوشتن آشنا شدم، خاطرات و اتفاقهای روزانه خود را می نوشتم. من دفترهای خاطراتی دارم که از دوران ابتدایی اتفاقهای روزانه را می نوشتم. اینها شاید جرقه های اولیه برای نویسندگی در ذهن من باشد. توجه و نگاه متفاوت به حوادث و محیط اطراف، چیزی که دیگران از آنها به سادگی عبور میکردند، اما ذهن کودکی چون من را درگیر خودش میکرد. از همان روزها کتاب زیاد می خواندم، اما اینکه شاعر یا نویسنده خاصی را نام ببرم؛ نه...
تا جایی که من اطلاع دارم، چندین سال است که به نویسندگی و سرایش شعر می پردازی اما شاید فعالیت جدی ات در این عرصه به دوران خدمت سربازی و حضور در سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس برگردد. از تجربه حضور در این سازمان بگو!
من نوشتن را از سال 1383 شروع کردم. یعنی زمانی که وارد دانشکده فنی و مهندسی شدم. تا سال 85 بیشتر در زمینه شعر فعالیت می کردم. که حاصل آن دو مجموعه شعر «صدای سکوت» و «نیمکت خالی» است. سال 85 اولین رمان خودم را شروع کردم. نوشتن رمان بازگشت تا سال 89 طول کشید. همان سال بود که کتابهای من در جشنواره جوان ایرانی و در بخش ادبیات جزو برگزیدگان نهایی بود. اما اولین کتاب هایی که از من به چاپ رسید، در سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش بود. حضور در این سازمان و آشنایی با اساتید گرامی همچون «امیر سرتیپ حسن سیفی» و «سرهنگ سید بهزاد میراحمدی» برای من اتفاق خوبی بود. من در کنار این عزیزان چیزهای زیادی یاد گرفتم. این همکاری حتی تا به امروز هم ادامه داشته و من در طی این چند سال کتابهای متعددی در این سازمان به چاپ رسانده ام.
چه انگیزه ای باعث شد که به نویسندگی در حوزه دفاع مقدس علاقه مند شوی؟
من در فضایی بزرگ شدم که همیشه از کودکی در مورد جنگ داستان هایی شنیده بودم. پدرم «محمد علی اسفندیاری» از ایثارگران دفاع مقدس است و سال ها در مناطق جنگی حضور داشته. از طرفی دایی عزیزم «شهید ولی الله خداوردیان» نیز در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده اند. دایی دیگرم هم جزو جانبازان دفاع مقدس است. پس می بینید که در این فضا و اتفاقات مربوط به آن بزرگ شده ام. همه اینها باعث شد که دوست داشته باشم از جنگ برای جوان هایی بنویسم که آن روزها را ندیده اند. درست مثل خودم.
آیا در این زمینه، از آثار دیگر نویسندگان این حوزه و تجربیاتی که صورت گرفته، بهره بردی؟
راستش را بگویم به طور خاص، نه. بیشتر آموخته های من همان چیزهایی بود که در کنار امیر سیفی و سرهنگ میراحمدی و دیگر دوستانم در سازمان حفظ آثار ارتش یاد گرفتم. دوستانی که واقعا به من در این راه کمک کردند. حضور در این سازمان راه را برای من هموار کرد. ریاست وقت این سازمان که در آن روزها امیر سیفی بودند، به جوان ها برای ورود به این عرصه میدان می دادند. بی شک پشتیبانی جناب سرهنگ میراحمدی که در واحد انتشارات و رسانه این سازمان حضور دارند نیز، دلیل دیگر این روند رو به رشد بود. از طرفی بیشتر اطلاعات و منابعی که در زمینه جنگ و دفاع مقدس نیاز داشتم توسط دوست خوبم آقای «داوود الیاسی» در اختیار من قرار می گرفت. حضور من در سازمانی که بیشترین منابع و اطلاعات را در مورد دفاع مقدس در اختیار من قرار می داد، باعث شد که دیگر نیاز به منبع دیگری نداشته باشم. از طرفی همان طور که گفتم، خود من و خانواده ام به طور مستقیم این حوادث را درک کرده بودیم. پس می بینید که آشنایی نزدیکی با جنگ و دفاع مقدس داشته ام.
به نظر تو، پرداختن به موضوع دفاع مقدس در روزگار ما چه آثاری به همراه دارد؟
خوب این موضوع برای خود من هم اهمیت زیادی دارد. به نظر من در این روزها هر فردی با توجه به سبک زندگی که دارد و با هر گرایش و عقیده ای، نمی تواند نسبت یه این موضوع یعنی جنگ هشت ساله ما و شهدایی که در این راه جان خود را فدا کرده اند، بی تفاوت باشد. دفاع مقدس بخش مهمی از تاریخ ایران و مردمانش است. پس نمی توان به راحتی فراموشش کرد یا از کنار آن بی تفاوت گذشت.
هرچند که در زمینه خلق اثر در حوزه دفاع مقدس، پیشینه زیادی نداری اما با تجربه ای که پس از انتشار چندین کتاب در این حوزه و نیز خدمت در واحد انتشارات سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش به دست آوردی، فضای کلی فعالیت در این عرصه را چطور می بینی؟ موانع و مشکلاتی که در سر راه نویسندگان جوان برای ورود به این حوزه قرار دارد، چیست؟
مطلبی که قبل از جواب دادن به سوال شما باید بگویم این است: در این روزها موفقیت در هر کاری سخت و دشوار است. حال چه انتخاب سخت تری است ورود به وادی هنر، آن هم نویسندگی. وقتی همه این گزینه ها را کنار هم قرار می دهیم به یک معادله چندمجهولی پیچیده برخورد می کنیم. پس طبیعتا کسانی که وارد این راه می شوند حتما عاشق هستند. عاشق هنر و همین سختی هایش. من از زمانی که دوازده سالم بود وارد این راه شدم. البته هنر را می گویم، نه صرفا نویسندگی را. چیزی حدود پانزده سال است که در رشته معرق فعالیت می کنم و مدارک و مدارج گوناگونی در این رشته دریافت و طی کردم. نویسندگی هم به همین منوال. ده سال است به طور حرفه ای نویسندگی را دنبال می کنم. اما می گویم ماندن در این راه سخت است و دشوار.
به نظر تو برای پویایی و شکوفایی آثار تولیدی در زمینه دفاع مقدس چه باید کرد؟
وقتی خوب به این موضوع فکر کنیم، می بینیم که دفاع مقدس، بخشی از تاریخ ما ایرانی هاست. تاریخی بزرگ و پر افتخار. پس نمی شود آن را محدود به یک هنر مثل نویسندگی یا دیگر هنرها مثل سینما و غیره دانست. دفاع مقدس میدانی بزرگ است که مردان بزرگی در آن حضور پیدا کردند و درخشیدند. پس جای کار زیادی دارد. سالهای زیادی از آن روزها گذشته، اما باید آنقدر از آن روزها بگوییم و بشنویم که هرگز فراموش نشود. این را علیرضا اسفندیاری می گوید که آنقدر جوان است که در آن روزها کودکی بیش نبود. آن زمان من چند ماه بیشتر نداشتم که دایی ام شهید شد. او را هرگز ندیدم. اما می شناسم و درکش می کنم. عقاید آن روزهایش را من امروز درک می کنم. او می توانست بماند و نرود. اما رفت... این رفتن را خیلی ها نمی توانند درک کنند که یعنی چه. شاید خیلیها بگویند: بس است دیگر... جنگ سالها پیش تمام شده. دیگر این همه داستان، قصه و حرف زدن از جنگ برای چه؟ اما به نظر من هر کسی این تفکر را دارد باید برای چند لحظه پیش خود فکر کند که چه کسی را در این دنیا بیشتر از همه دوست دارد. فرض کنیم که جواب بیشتر از نود درصد مردم، مادرشان باشد. این را به طور غریزی می گویم. خُب. حالا اگر به شما بگویند همین الان خواهی مُرد، اما مادرت زنده می ماند... آیا حاضری مردن را انتخاب کنی؟ آن هم برای یک نفر دیگر؟ حتی اگر آن فرد مادرت باشد! شاید خیلیها بگویند، حاضرم جانم را بدهم. اما این فقط در حرف است. قطعا در عمل، چنین انتخابی سخت و کمی تامل برانگیز است. شهیدان ما به راحتی جان خودشان را فدا کردند. برای دیگری جان خودشان را فدا کردند... آن هم نه فقط مادر و یا خانواده خودشان. برای تمام مردم ایران. وقتی کسی از شمالی ترین نقطه ایران که آن روزها در امنیت کامل به سر می برد، می رود به جنوبی ترین نقطه ایران که جانش را بدهد، و می دهد، دیگر بحث مادر و خانواده و این جور چیزها نیست. دوست دارم منظورم را درک کنید. من خودم جوانی هستم با ظاهر امروزی و عقاید خاص خودم. اما نمی توانم فراموش کنم که کسانی به خاطر امروز من، جانشان را فدا کردند. این همان «عشق» است که ما جوانها امروز زیاد از آن دم می زنیم. هر جایی دنبال عشق می گردیم، و خیلی وقتها هم پیدایش نمی کنیم. من خواستم از عشق بگویم، برای آنهایی که در جستجوی عشقهای واقعی هستند.