به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا، دانلد هچر در مقاله ای تحت عنوان «تفکر انتقادی، پستمدرنیزم و ارزیابی عقلانی» میکوشد تا نقصانهای معرفتشناسی پستمدرن را که به قول رورتی «جاذبه شیطنتآمیز خوش طعمی» دارند، با دفاع از اصول ارزیابی عقلانی دعاوی، نشان دهد. این مقاله که توسط پایگاه اینترنتی ترجمان، ترجمه شده است، به صورت خلاصه از نظرتان می گذرد:
با اینکه معرفت شناسی های زمینه ای به اشکال مختلف بسیار متداول شده اند و به قول رورتی «جاذبه شیطنت آمیز خوش طعمی» دارند، تلاش برای درک آنها با مشکلاتی جدی به ویژه عدم انسجام منطقی روبرو است. مدرسین تفکر انتقادی (و هرکس دیگری که متعهد به تعلیم فضیلت های تحقیق عینی و عقلانیت است) از لحاظ معرفتی حق دارد که به این کار ادامه دهد و برای رد معرفت شناسی های پست مدرن یا رد هر موضع فلسفی ای که ممکن است مستلزم این معرفت شناسی ها باشد، دلایل مناسبی دارد.
تفکر پست مدرن اعلام کرده است که آرمان های عینیت و عقلانیت روشنگری مرده اند. اگر جایگاه پست مدرن را به عنوان جایگاهی پذیرای مباحثه قبول کنیم، در این صورت اعمال و اصول ذاتی خاصی که برای هر مباحثه مصداق دارند، باید تایید شوند. این اصول شامل این موارد می شود: تایید اصل عدم تناقض که شیوهای برای رد باورهای نامنسجم ارایه می دهد، تایید اصل عمل متقابل در برهان ها، باور به روی آوردن به دلایل و گواه به عنوان راهِ حل و فصلِ اختلافات یعنی اصل دلایل، حصول اطمینان از اینکه افراد شرکتکننده در بحث مفاهیم کلیدی مورد نظر را درک می کنند، یعنی تایید اصل وضوح. بعد از این استدلال کردم که اگر معرفت شناسی زمینه گرا را بپذیریم که زیربنای نقد حاضر ازعقلانیت است، در این صورت باید اصول یا اعمالی را دور بریزیم که قاعدتا به منتقدین پستمدرن اجازه ی رسیدن به و توضیح مواضع خودشان را داده است. از این رو، برای تایید این اصول کلی ارزیابی عقلانیت که در هر مباحثه ی انتقادی مفروض و در همه کلاس های تفکر انتقادی مشترک اند، دلایل مناسبی داریم. نکته ای هست که باید از نقد پست مدرنِ عقلانیت به دست بیاوریم. اولا، به نظر من انتقاد آنها مفهوم بسیار محدود و تنگ نظرانه ای از یک باور عقلانیت محور یعنی بنیان گرایی دکارتی را فرض قرار می دهد، با این حال، میتوانیم اعمال و باورهای عقلانی و غیرعقلانی را کاملا صرف نظر از روی آوردن به قطعیت و معیارهای جهان شمولِ عقلانیت که مد نظر دکارت بود، ارزیابی کنیم. اگر این دوراهی بین بنیانگرایی و نسبیگرایی است، واضحا چنین دوراهی ای غلط است. اگر متفکرین انتقادی میتوانند از باورهای عقلانی و غیرعقلانی صرف نظر از روی آوردن به بنیان گرایی حرف بزنند، این متفکران میتوانند هم چنین نشان دهند که معرفت شناسی های نسبی گرایِ پست مدرن ناقص اند، در این صورت روشهای تفکر انتقادی لازم نیست تنها به عنوان رهیافتی در میان تعداد زیادی شیوه به یکسان معتبر دیده شوند. تکنیک های تفکر انتقادی جایگاه ممتازی می یابند. مسلما ما در عصر پست مدرن زندگی می کنیم، عصر تکثرِ نقطه نظرها، چهارچوب ها و ایدئولوژی ها. یکی از نقش های مهم تفکر انتقادی، ارزیابی مقبولیت این مواضع و چشماندازهای رقیب است. خدمت بزرگ چالش پست مدرن به عقلانیت این است که ما را واداشته است در روششناسی ها و فرضیات خود بازاندیشی کنیم و اینکه ماهیت استنباط گواه و استدلال را بررسی نماییم. چالش پست مدرن ما را واداشته است تا ریشه های خطاپذیری تفکر انتقادی را به خاطر بیاوریم، یعنی بینش پوپر، پیرس و میل [مبنی بر اینکه] همه مواضع نیازمند آزمون، نقد و اصلاح مداوم هستند. پس از انتقاد و تحلیل مستمر، ممکن است معلوم شود که بعضی از اصولی که بنیان روش شناسی های انتقادیِ ما هستند، باید اصلاح شوند. اما برخورد با مفهوم عقلانیت به طرزی که انگار عقلانیت تنها چشماندازی میان چشماندازهای دیگر است، اشتباه وحشتناکی است، چرا که ابزاری برای تحلیل و نقد این مواضع مخالف برای ما برجا نمی ماند.
شاید ابزارهای منطقی و تحلیلی ما بی نقص نباشند، اما استفاده از آنها تا زمانی که جایگزین های بهتری پیدا شوند، معقول به نظر می رسد.
مترجم: محسن ملکی