به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل ازمهر، مناظره بین دکتر حمیدرضا آیت اللهی استاد دانشگاه علامه طباطبایی و رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران با موضوع «امکان و امتناع علوم انسانی و اسلامی» 20 آبان ماه در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. دکتر سیدمحمدتقی موحد ابطحی عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه مطلبی را برای ما ارسال کرده است که اکنون از نظر شما می گذرد.
از آنجا که در پایان مناظره اعلام شد این مناظره با همین موضوع و همین اساتید در هفته های آینده ادامه می یابد لازم دانستم نقدی بر ابعاد مختلف آن داشته باشم
متن کنونی درآمد آن نقد است. خوشحال می شوم از نظرات خواندگان جهت تکمیل آن استفاده کنم.
در ارزیابی مناظره انجام شده درباره علم دینی مناظره دکتر صادق زیباکلام و دکتر حمیدرضا آیت اللهی درباره امکان یا امتناع علوم انسانی اسلامی از چند جهت قابل سنجش و ارزیابی است:
1. موضوع مناظره: آیا پس از گذشت بیش از سه دهه بحث درباره علم دینی و طرح دیدگاه های موافق و مخالف درباره امکان یا امتناع علم دینی و انتشار آثار متعدد در این زمینه و ... هنوز چنین موضوعی برای یک مناظره از اولویت برخوردار است؟ آیا شایسته تر نبود مسئولان برگزاری همایش با مفروض گرفتن امکان عام علم دینی، 1. ضرورت علم دینی یا 2. مطلوبیت علم دینی یا 3. اخلاقی بودن علم دینی یا 4. برتری قرائتی خاص از میان قرائتهای موجود در زمینه علم دینی یا 5. دستاوردها و ناکامیهای علم دینی در سه دهه گذشته یا 6. آسیب شناسی سیاستها، برنامه ها و اقدامات انجام شده درباره علم دینی یا و ... را به عنوان موضوع مناظره اعلام می کردند تا مخاطبان با مباحث جدیدتری در این زمینه آشنا شوند؟
2.اساتید دعوت شده: مناظره مستلزم رویارویی نظرات متقابل دو صاحب نظر در یک موضوع خاص است. بر این اساس با توجه به موضوعی که برای مناظره در نظر گرفته می شود باید اساتید صاحب نظر در آن موضوع را که دیدگاه های مخالف دارند دعوت کرد. بحث درباره امکان یا امتناع علم دینی بحثی عمدتا فلسفه علمی و تا حدودی فلسفه دینی است و افراد دعوت شده به مناظره باید در این دو زمینه صاحب نظر بوده و تحقیقاتی انجام داده باشند و به عنوان نماینده یکی از دیدگاه های رقیب در پاسخ به این پرسش باشند. بر این اساس می توان گفت دعوت مسئولان برگزاری مناظره از جناب آقای دکتر صادق زیباکلام برای مناظره در باب امکان یا امتناع علم دینی با یک مطالعه کارشناسی شده ای همراه نبوده است و مسئولان دعوت کننده باید از این جهت مورد پرسش قرار گیرند. البته از آقای دکتر صادق زیباکلام می توان در مناظره ای دیگر که از بعدی دیگر به موضوع علم دینی می پردازد دعوت کرد، اما برای مناظره درباره امکان یا امتناع علم دینی دعوت از ایشان اصلا مناسب نبود.
همچنین شایسته تر آن است کسانی که در زمینه تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی (با هر قرائت و تعبیری) مسئولیتی داشته و دارند، در حوزه مسئولیتشان مورد پرسش قرار گیرند و بحث نظری درباره این موضوع به کسانی واگذار شود که در این زمینه مسئولیتی نداشته و بیشتر به تحقیق در این زمینه می پردازند. از سوی دیگر، در صورتی که موضوع مناظره از پیش به صورت دقیق به اطلاع اساتید مدعو رسیده باشد، استادی که در موضوع مورد مناظره تخصصی نداشته و حاضر شده در مناظره شرکت کند، به لحاظ اخلاقی و علمی باید مورد سوال قرار گیرد.
3.ارزیابی دیدگاه های طرفین مناظره:
3.1. ارزیابی دیدگاه دکتر صادق زیباکلام: اجازه دهید ابتدا به استناد برخی گزارشهای منتشر شده، برخی از دیدگاه ها و بیانات دکتر صادق زیباکلام را مطرح کرده و سپس به بحث و بررسی درباره آنها بپردازیم. البته همین جا تصریح کنم این امکان وجود دارد که گزارشگران این مناظره با موضوع آشنایی دقیق نداشته و در نقل برخی از عبارات لغزشهایی رخ داده باشد. بر این اساس نقد بنده ناظر به دیدگاه های مطرح شده در گزارشهای منتشر شده است و در صورتی که اساتید بزرگوار گزارشهای منتشر شده و را دقیق نمی دانند و در نتیجه نقدهای مطرح شده را بر دیدگاه خود وارد نمی دانند، این امکان وجود دارد که از طریق همین رسانه بحث و تبادل نظر در این موضوع ادامه یابد.
3.1.1. مشکل اصلی علوم انسانی کشور ما: به عقیده دکتر صادق زیباکلام : «مشکل علوم انسانی کشور ما در حال حاضر، اسلامی نبودن آن نیست. مشکل اصلی عقبماندگی علوم انسانی در کشور ماست.» عقب ماندگی علوم انسانی در ایران، از نقاط مشترک دیدگاه دکتر آیت اللهی و دکتر صادق زیباکلام است. پس اجازه دهید وجوه مختلف عقب ماندگی علوم انسانی در ایران را بررسی کرده و ببینیم آیا با استناد به این عقب ماندگی می توان از ضرورت یا مطلوبیت تحول علوم انسانی و حتی تحول جهت دار علوم انسانی یا همان تلاش برای تولید علوم انسانی اسلامی (در تعبیرهای مختلف آن) دفاع کرد؟
شایسته است در اینجا به این پرسش پاسخ دهیم که «علوم انسانی در ایران عقب افتاده اند» چه دلالتهایی می تواند داشته باشد؟ به عقیده بنده برخی از دلالتهای این مطلب عبارتند از: اساتید و دانشجویان دانشکده های علوم انسانی و اجتماعی با 1. آخرین دستاوردهای این دسته از علوم، 2. با مسائل جدیدی که اساتید و محققان این علوم با آن درگیر هستند؟ 3. با مبانی فلسفی و روشی این علوم، 4. با دلالت های فلسفی و کلامی این علوم، 5. با زمینه های تاریخی و اجتماعی شکل گیری و تحول این علوم، 6. با ظرفیت های این علوم برای تحلیل پدیده های جامعه خود، 7. با ظرفیت های این علوم در حل مشکلات جامعه خود و ... آشنا نیستند. به عقیده بنده تا زمانی که علوم انسانی در ایران به معنای فوق عقب افتاده هستند، جامعه دانشگاهی فعال در عرصه علوم انسانی ضرورت تحول علوم انسانی را درک نخواهد کرد. همچنین تا زمانی که با جامعه دانشگاهی فعال در عرصه علوم انسانی با ظرفیت های موجود در آموزه های اسلامی و میراث مسلمانان آشنایی نداشته باشد، نمی تواند درک کند که در این تحول می تواند از ظرفیت های یاد شده بهره گیرد.
3.1.2. اعتقاد به امتناع علم دینی به استناد درک خاصی از علم: به عقیده دکتر صادق زیباکلام، «علم علم است و هر پسوند و پیشوندی که به آن اضافه شود، علم را از ماهیت خود خارج و به یک بحث صرفا سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل می کند.» اگر گزارشهای منتشره از بیانات دکتر صادق زیباکلام در این زمینه صحیح باشد، باید گفت این عبارت که بیانگر تلقی یک استاد دانشگاه از چیستی علم است، یکی از مصادیق عقب ماندگی علوم انسانی در کشور ماست. چگونه می توان تاریخ طولانی مدت بحث درباره چیستی علم را در این عبارت خلاصه کرد که «علم علم است.» و بعد از آن در اثبات امتناع علم دینی بهره گرفت؟ اگر در شاخه ای از علم نظریه های مختلفی وجود داشته باشد، چگونه می توان این نظریه های مختلف را از هم بازشناخت؟ آیا این کار با اضافه کردن پسوندی یا پیشوندی به علم یا نظریه علمی انجام نمی شود؟ این پسوندها چه دلالتی دارند؟ آیا هر گونه پسوند یا پیشوندی، علم را از ماهیت خود خارج کرده و آنرا به یک بحث صرفا سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل می کند؟
برای مثال آیا صحبت از هندسه اقلیدسی و هندسه های نااقلیدسی (هندسه های منتسب به ریمان و لپاچفسکی و ...) علم هندسه یا هندسه های موجود را از حالت علمی بودن خارج کرده و آنها را به بحث صرفا سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل کرده است؟ آیا هندسه نااقلیدسی انسجام خود را از دست داده است؟ و اعتبار ندارد؟در مکانیک کوانتومی وقتی صحبت از مکانیک کوانتومی کپنهاکی یا مکانیک کوانتومی بوهمی می شود، علم مکانیک کوانتوم را از حالت علمی بودن خارج کرده و آن را به یک بحث صرفا سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل می کند؟ آیا فرمالیزیم ریاضی مکانیک کوانتوم بوهمی مشکل دارد؟ آیا مکانیک کوانتومی بوهمی کفایت تجربی کمتری نسبت به مکانیک کوانتوم رسمی دارد؟ در علوم انسانی و اجتماعی که تکثر نظریه ها بسیار بیشتر از هندسه و فیزیک و ... است و اصولا برخی به خاطر همین تکثر نظریه ها در علوم انسانی و اجتماعی این دسته از علوم را علم نمی دانند؟
آقای دکتر صادق زیباکلام نظریه های متکثر در علوم سیاسی را به چه شکلی از هم باز می نمایانند؟ و سر تکثر آنها را در چه می بینند؟ آیا جز این است که تفاوت در تلقیهای موجود از انسان، کمال انسان، حقوق انسان و منشأ آن و ... منشأ پیدایش نظریه های مختلف در این شاخه از علم شده است؟ چرا تلقی فلسفی هابز، لاک، مارکس، میل و ... از انسان، حق، تکلیف و ... در ساخت نظریه ای در عرصه علوم سیاسی ورود پیدا کند و نظریه ای دیگر درباره انسان، حق، تکلیف و ... که تا حدود زیادی با آموزه های اسلامی هماهنگ است نتواند به ساخت نظریه ای جدید در این حوزه بینجامد؟ و مگر بحث طرفداران علوم انسانی اسلامی چیزی غیر از این است؟
دلیل تاریخی در اثبات امتناع علوم انسانی اسلامی: دلیل دیگر دکتر صادق زیباکلام در ممتنع دانستن علوم انسانی اسلامی «ریشه در تجربههای تاریخی دارد. مهمترین دلیلم برای مخالفت با اسلامی شدن علوم انسانی این است که ۳۵ سال از انقلاب میگذرد. از گذشته تا امروز خیلیها به سراغ تولید علوم انسانی اسلامی رفتهاند. با وجود این تا امروز حتی یک خط با عنوان علوم انسانی اسلامی نداریم. این خودش بالاترین دلیل امتناع وجود علوم انسانی است.» اجازه دهید بنده به استناد بیان استاد مصطفی ملکیان، که یکی از دقیقترین مخالفان علم دینی هستند، به اشکال دکتر صادق زیباکلام پاسخ دهم: به عقیده ایشان «صرف عدم موفقیت برخى از کوششهایى که در جهت دینى و اسلامىسازى علوم و معارف بشرى انجام گرفته است، دال بر عدم امکان تأسیس علم دینى و اسلامى نیست، زیرا صرف عدم وقوع یک امر دلالت بر عدم امکان آن نمى کند، مگر اینکه نفس مفهوم آن امر دستخوش تنافى اجزاء و به تعبیر دیگر پارادوکسیکال یا خارق اجماع باشد.
در مورد علم دینى نیز، اگر خود مفهوم علم دینى مفهومى متنافى الاجزاء نباشد، از عدم توفیق مساعى گذشته کسانى که براى دینى و اسلامى کردن علوم و معارف بشرى کوشیدهاند نمىتوان عدم امکان توفیق این قبیل مساعى را نتیجه گرفت.» ممکن است دکتر صادق زیباکلام بگویند دلیل ایشان در این زمینه استقرائی است. صرف نظر از تمام اشکلاتی که به استدلال استقرائی وارد شده است، استدلال استقرائی را تحت شرایط خاصی، فیالجمله قابل اعتماد بدانیم، باز هم به نظر میرسد دکتر صادق زیباکلام نمی توانند به استناد تجربه تاریخی از امتناع علوم انسانی اسلامی دفاع کنند. فرض کنیم که تمامی تجربیات گذشته در زمینه علم دینی ناکام مانده است و بر اساس آن تلاشها هیچ علم انسانی اسلامی ای تولید نشده است. برای آنکه بتوان با استناد به این شاهد تاریخی، به نتیجه مورد نظر دکتر صادق زیباکلام رسید.
باید چند موضوع روشن شود:
الف) کدام رویکرد در زمینه علوم انسانی اسلامی در گذشته نتوانسته به تولید علوم انسانی اسلامی بینجامد؟
ب) آیا تمامی طرفداران علوم انسانی اسلامی در عصر حاضر همان رویکرد را دنبال می کنند؟
ج) آن رویکرد خاص در زمینه علوم انسانی اسلامی در چه شرایطی به کار گرفته می شد؟
د) آیا آن رویکرد خاص در زمینه علوم انسانی اسلامی امروزه نیز در همان شرایط دنبال می شود؟ و ...
آری اگر علوم انسانی اسلامی ممتنع باشد، می توان گفت که تلاش برای ایجاد آن به شکست منتهی خواهد شد. اما از شکست تلاشها در تولید علوم انسانی اسلامی نمی توان نتیجه گرفته که علوم انسانی اسلامی ممتنع است. می توان از دکتر صادق زیباکلام پرسید، آیا در طول تاریخ مسأله ای علمی وجود نداشته است که دانشمندان بیش از 35 سال وقت صرف حل کنند؟ و در این مدت از تلاش در این زمینه منصرف نشوند؟ و حل آن مسأله را ممتنع نخوانند؟ چه تفاوت ماهوی بین آن مسائل و این مسأله (تولید علوم انسانی اسلامی) وجود دارد؟ به چه دلیل ناکامی 35 سال تلاش جهت تولید علوم انسانی اسلامی را نشانه امتناع علم دینی معرفی می کنید؟
مقدمه دیگری که دکتر صادق زیباکلام برای اثبات امتناع علم دینی با توجه به تجربه تاریخی از آن استفاده می کنند این است که « تا امروز حتی یک خط با عنوان علوم انسانی اسلامی تولید نشده است.» این ادعا مستلزم ادعای مطالعه دستاوردهای اساتید و محققان تمامی رشته های علوم انسانی کشور در 35 سال گذشته است. بعید است جناب دکتر صادق زیباکلام با توجه به رشته تخصصی شان و کثرت برنامه های درسی و دیگر فعالیت های علمی و اجتماعی شان چنین ادعایی داشته باشند. البته از یک جهت می توان به ایشان حق داد. سال هاست مخالفان علم دینی می گویند بهترین دلیل بر امکان علم دینی، وقوع آن است. پس به جای بحث فلسفی در امکان علم دینی، نمونه ای از علم دینی را به ما نشان دهید. روی این مبنا، اساتید و محققانی که در زمینه علم دینی در کشور فعالیت می کنند، باید دستاوردهای مشخص خود را در این زمینه، که توان رقابت با نظریه های غربی دارد، اعلام کنند.
فعلا طرف خطاب بنده جناب آقای دکتر صادق زیباکلام هستند. آیا ایشان نظریه توحید درمانی یا درمان یکپارچه که توسط دکتر سیدمحمد جلالی تهرانی (2001 و 1383) ارائه شده و قابلیتهای آن در مقام عمل نمایان گردیده و امروزه در عرصه بین المللی به نام ایشان شناخته میشود و اساتید دیگری همچون شریفی نیا (1387) و جان بزرگی (1388) و ... به بسط آن مشغول هستند و ... را نمونه ای از یک علم انسانی اسلامی نمی دانند؟ چرا؟ از این نمونه ها در شاخه های مختلف علوم انسانی می توان مثال زد. اما برای نقض ادعای دکتر صادق زیباکلام مبنی بر این که «تا امروز حتی یک خط با عنوان علوم انسانی اسلامی تولید نشده است.» همین یک مثال کافی است.
دومین کنگره علوم انسانی اسلامی 26 تا 28 آبان برگزار می شود/لاریجانی سخنران افتتاحیه و آیت الله جوادی آملی سخنران اختتامیه
دومین کنگره علوم انسانی اسلامی با سخنرانی دکتر علی لاریجانی در تهران افتتاح و مراسم اختتامیه با سخنرانی آیت الله جوادی آملی در قم برگزار می شود.
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا، افتتاحیه دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی با سخنرانی دکتر علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی 27 آبان در تهران و نیز اختتامیه کنگره و اهدای نخستین جایزه جهانی با سخنرانی آیت الله جوادی آملی 28 آبان در قم برگزار می شود.
زمان برگزاری نشست بین المللی، امروز (یکشنبه 26 آبان) ماه از ساعت 18 تا 21 و زمان برگزاری افتتاحیه 27 آبان از ساعت 8 صبح تا عصر خواهد بود.
مراسم اختتامیه دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی با سخنرانی آیت الله جوادی آملی برگزار می شود.
در مراسم اختتامیه، اولین جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی توسط این استاد برجسته حوزه به سه تن از نامزدهای دریافت جایزه از داخل و خارج کشور اهدا می شود.
دریافت کنندگان جایزه پیش از سخنرانی آیت الله جوادی آملی به ارایه سخنان خود در خصوص علوم انسانی اسلامی می پردازند.
افزایش فشارهای غرب در آستانه مذاکرات ایران با 1+5
سه روز مانده تا آغاز مذاکرات هستهای ژنو 3، و گمانهزنیها در قبال فرجام این دور از گفتوگوها میان ایران و 1+5 ادامه دارد؛ گمانهزنیهایی که هرچند بعضی خوشبینانه و برخی دیگر بدبینانه است، اما همگی حاکی از نقشهای متفاوتی است که اینبار کشورهای عضو 1+5 برای خود برگزیدهاند.
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از جامجم، هرچند پیش از این واشنگتن نقش منفی در سناریوی مذاکره شش کشور با ایران را ایفا میکرد و حتی این کاخ سفید بود که توافقهای ده سال قبل ایران و اروپا بر سر پرونده هستهای را برهم زد، اما گویی معادلات جدید بینالمللی باعث شده تا این بار آمریکا یا حتی انگلیس خود را همراه با گفتوگوهای هستهای نشان داده و این برخی کشورهای اروپایی باشند که بر طبل ناسازگاری کوفته و نقش منفی را در نمایشنامه دیپلماتیک از پیش طراحیشده بازی کنند.
تغییر موضع ناگهانی کشورهای 1+5 حتی برای رسانههای غربی نیز شگفتآور است، چنان که روزنامه گاردین در گزارشی نوشته «در ایران دیگر انگلیس «شیطان کوچک» نیست، فرانسه است... ایرانیها میگویند کار، کار فرانسویهاست.»
در تازهترین موضعگیریها در آستانه مذاکرات ژنو3 و درحالی که پیش از این تهران هشدار داده بود پیگیری سیاست تحریم تاثیری منفی بر سرنوشت گفتوگوها خواهد گذاشت، اتحادیه اروپا با ارائه اسنادی علیه هفت بانک و دو شرکت ایرانی که حکم دادگاه بدوی را برای خروج از تحریمهای اتحادیه اروپایی گرفته بودند، با رأی دادگاه تجدیدنظر و تا صدور حکم نهایی به صورت موقت این شرکتها را دوباره به فهرست تحریمها بازگرداند. به گزارش فارس، اتحادیه اروپا دلیل این امر را نظر دادگاه تجدیدنظر درباره تحریم این شرکتها به بهانه ظن و گمان دخالت این شرکتها در طرحهای هستهای ایران اعلام کرده است.
هرچند گفته میشود در دادگاههای بدوی اروپا شرکتهای ایرانی استدلال کردند که این شرکتها خصوصی بوده و هیچ سندی مبنی بر ارتباط آنها با پرونده هستهای ایران وجود ندارد و به همین دلیل در دادگاههای بدوی به علت نبود مدارک علیه این شرکتها، رای به نفع شرکتها و بانکها ایرانی صادر شد، اما اروپاییها به دادگاه تجدید نظر در دادگاه عالی اتحادیه اروپا مدارکی علیه شرکتها و بانکهای ایرانی ارائه کردهاند و دادگاه تجدید نظر به صورت موقت دستور داده که تا صدور حکم قطعی این دادگاه و بررسی کامل مدارک، این بانکها و شرکتها دوباره به فهرست تحریمهای اتحادیه اروپا بازگردند و تحریم علیه این شرکتها دوباره برقرار شود.
کارشناسان تحریم معتقدند اتحادیه اروپا از برقراری دوباره این تحریمها که عملا تحریمها جدیدی نیز محسوب نمیشود و در قالب ظاهری مناقشات حقوقی قابل توجیه است، به عنوان یک تاکتیک و ابزار فشار بر ایران در مذاکرات هستهای بهره میجوید.
برخی بر این عقیدهاند که این تحریمها در راستای تلاش اروپا برای دفاع از موقعیت خود در مذاکرات هستهای است؛ موقعیتی که بهدنبال انعطاف ظاهری واشنگتن، تاحدودی تضعیف شده است.
اما این فقط اروپاییها نیستند که تلاش دارند تا از ابزار تحریم بهعنوان راهکاری برای افزایش فشار بر تهران در آستانه مذاکرات ژنو3 استفاده کنند، بلکه واشنگتن نیز با محوریت کنگره، از همین راهکار استفاده کرده و تلاش دارد تا گفتوگوهای ایران و 1+5 را تحتتاثیر قرار دهد.
با وجود این در راستای نقشهای تازهای که آمریکا شاید به دلیل فشارهای افکار عمومی ایفا میکند، برخی مقامات ایالات متحده تلاش دارند تا نشان دهند برای ادامه مذاکرات هستهای قصد ندارند به ایران فشار بیاورند. در همین خصوص آنگونه که ایرنا گزارش داده است، دایان فاینستاین، رییس کمیته اطلاعات سنا مخالفت شدید خود را با هرگونه اقدام در جهت تشدید تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران همزمان با مذاکرات هستهای اعلام کرده و گفته است: تا زمانی که جان کری تلاش میکند در زمینه برنامه هستهای ایران به راهحلی دیپلماتیک برسد، تحریمهای بیشتری نباید تصویب شود.
این درحالی است که سناتورهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از جمله میچ مک کونل رهبر اقلیتهای جمهوریخواه سنا و نیز رابرت منندز رییس کمیته روابط خارجی این مجلس تمایل دارند در راستای تصویب دور جدید تحریمهای علیه ایران در دوره بازنگری لایحه اختیارات دفاع ملی آمریکا که طی چند روز آینده آغاز میشود با مجلس نمایندگان این کشور همراستا شوند، اما فاینستاین معتقد است برهه زمانی کنونی برای این اقدام مناسب نیست. وی ضمن ابراز تعجب از پافشاری برخی سناتورها بر تضعیف روند مذاکرات میان رهبران غربی و ایران گفت، افزودن تحریمهای جدید به لایحه اختیارات دفاعی یا هر قانون دیگری نه تنها به توافقی بهتر با ایران منتهی نمیشود بلکه مانع از انعقاد هر گونه توافق خواهد شد.
گفته میشود دولت اوباما بشدت تلاش میکند از طریق لابی با هری رید رهبر اکثریت دموکراتهای سنا و تیم جانسون رییس کمیته بانکداری این مجلس، تصویب لایحه تحریمهای بیشتر علیه ایران و نیز افزودن متممهای مرتبط با جمهوری اسلامی را تا پایان دور بعدی مذاکرات که قرار است چهارشنبه آغاز شود، به تعویق اندازد و حتی جان مککین، سناتور جمهوریخواه که تاکنون حامی وضع تحریمهای قبلی علیه ایران بود، با وجود ابراز تردید درباره اثربخشی سیاست فعلی باراک اوباما در قبال ایران، گفته است با ارایه فرصت دو ماهه برای پیشبرد مذاکرات موافق است.
اختلافها در واشنگتن درباره چگونگی مواجهه با رویکرد جدید تهران در مذاکرات هستهای درحالی بالا گرفته که یک مقام ارشد آمریکایی از احتمال بالای توافق کشورهای 1+5 و ایران در مذاکرات بیست و نهم آبان خبر داده است. به گزارش مهر، روزنامه هاآرتص بدون اشاره به نام این مقام ارشد آمریکایی به نقل از وی، از فشار کشورهای 1+5 بر کنگره آمریکا برای خودداری از تصویب تحریمهای جدید علیه ایران خبر داده و با این حال گفته است: شماری از اعضای کنگره معتقدند با تحریمهای بیشتر، ایران به نقطه تسلیم میرسد و برنامه خود را متوقف میکند اما من شخصا معتقد نیستم که تسلیم به این زودیها باشد، این فرهنگ مقاومت است.
وی در مورد میزان منافعی که ایران در صورت نهایی شدن توافق با 1+5 به دست خواهد آورد نیز گفته است: در پیشنویس توافق پیشنهادی، کاهش موقت تحریمها در مورد ایران مد نظر قرار گرفته است، اما فکر نمیکنم این مبلغ بیش از 15میلیارد دلار باشد.
مقامات آمریکایی در روزهای اخیر میزان داراییهای مسدودشده ایران در بانکهای کشورهای مختلف را حدود 45 میلیارد دلار عنوان کردهاند.
اکنون به دلیل آنکه نمیخواهد در ذهن مردم جهان بهعنوان برهم زننده گفتوگوها شناخته شود، این نقش را به اروپاییها سپرده است.
چنین است که با توجه به مخالفت همیشگی رژیم صهیونیستی با مذاکرات هستهای ایران و 1+5، کم نیستند کسانی که تاکید دارند، سیاست افزایش تحریمها در آستانه مذاکرات ژنو3، در واقع تاکتیک لابی صهیونیستی برای به بنبست کشاندن گفتوگوهای هستهای است و نقش نیابتی مذاکرهکنندگان از طرف رژیم صهیونیستی چیزی جز ادامه همین راهبرد نیست.
در راستای همین تحلیل است که روزنامه هاآرتص از فشار بنیامین نتانیاهو بر فرانسه خبر داده و مینویسد: نتانیاهو از فرانسه خواسته تا از مواضع قبلی خود درباره برنامه هستهای ایران کوتاه نیامده و از سبک شدن تحریمها جلوگیری کند. به گزارش یونایتدپرس اینترنشنال، نتانیاهو با قدردانی از موضع رییسجمهور فرانسه نسبت به پرونده هستهای ایران اظهار امیدواری کرده که فرانسه در این خصوص از خود انعطاف نشان ندهد.
همزمان اکونومیست نیز خبر داده است که نتانیاهو با سران هر شش کشور عضو 1+5 تماس گرفته تا آنها را به اتخاذ موضعی سختتر در قبال ایران وادارد. با این حال به نوشته این نشریه، «تحریمها دستیابی به توافق را دشوارتر میکند، زیرا این تحریمها حسن روحانی، رییسجمهور و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه و معتبرترین و سازندهترین مذاکرهکنندهای را که ایران میتواند داشته باشد تضعیف میکند.»
تشدید فشار لابی صهیونیستی برای اعمال فشار بیشتر بر تهران درحالی است که روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز هشدار داده است، در صورت شکست احتمالی مذاکرات هستهای در نتیجه تشدید تحریمها، اسرائیل و تندروهای آمریکایی مسوول آن خواهند بود اما دیگران باید تاوان آن را بپردازند.
سیاستهای دوگانه در قبال ایران به روایت کامرون
با وجود این هشدارها، نخستوزیر انگلیس نیز همراه با مواضع دولت فرانسه، در گفتوگویی با نشریه اماراتی الاتحاد تاکید کرده است: تحریمهای ضد ایرانی کاهش نخواهد یافت.
به گزارش تسنیم، دیوید کامرون در این گفتوگو با یک رسانه عربزبان که در کنترل بخش دیگری از مخالفان حل مساله هستهای ایران است، اضافه کرده که «ما این خط مشی و سیاست را در قبال ایران در پیش گرفتیم که هم فشار را افزایش دهیم آن هم از طریق شدیدترین تحریمهای تاریخی و از سوی دیگر مذاکرات سیاسی جدی را با ایران پی بگیریم و اگر چه اوضاع درباره ایران کمی بهتر شده اما تحریمها به قوت خود باقی است و هرگز این وهم را برای کسی قابل تصور هم نمیکنیم که این تحریمها کاهش یابد.»
توافق در ژنو3؛ کاهش تحریمها و احترام به حقوق ایران
با همه این سنگاندازیها و اظهارنظرهای نهچندان امیدوارکننده درباره فرجام گفتوگوهای ژنو، ایتارتاس دیروز در گزارشی با اشاره به نتایج مثبت به دست آمده از دور قبلی مذاکرات ایران و گروه 1+5 در ژنو اعلام کرد: ایران و گروه 1+5 به توافق نهایی در باره مساله برنامه هستهای این کشور نزدیک شدهاند. به گزارش ایرنا، این رسانه روسی به نقل از بن رودس معاون مشاور امنیت ملی آمریکا نوشته است: ایران و گروه 1+5 موفق شدند در مذاکرات ژنو نکات مورد اختلاف در مورد برنامه هستهای ایران را رفع کنند و درمذاکرات هفته آینده هم میتوانند در باره مرحله نخست موافقتنامه به توافق برسند.
دیروز وزیر خارجه روسیه تاکید کرد ایران و گروه 1+5 برای رسیدن به توافق هستهای اختلاف اساسی ندارند. به گزارش فارس و به نقل از راشا تودی، سرگئی لاوروف گفت: آنچه اکنون مورد نیاز است این که تفاهم بین خود را روی کاغذ بیاوریم و سند کنیم. وی ابراز امیدواری کرد مساله هستهای ایران به دلیل اینکه گروه 1+5 مصمم به یافتن یک راه حل در دوره رییس جمهوری جدید ایران است، به سرانجام برسد. وی به تلویزیون «تی وی سی» روسیه گفت: ایرانیها میگویند برای شفافسازی و پاسخ به سوالات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و رفع دلایلی که به تحریمهای بینالمللی منجر شده، به یک سال زمان نیاز دارند.
اما به نظر میرسد که کاهش تحریمهای تهران، موضوعی است که در توافق پیشروی دو طرف در مذاکرات ژنو3 اهمیت قابل توجهی داشته و در همین راستا میکائیل بارون فون اونگرن اشترنبرگ سفیر آلمان در تهران تحریمهای اعمال شده علیه ایران را به ضرر کشورش دانسته و به ایرنا گفته است: به محض برداشته شدن یا کاهش تحریمها، همکاریهای تجاری ایران و آلمان رونق یافته و شرایط به سالهای گذشته بازخواهد گشت.
در کنار کاهش تحریمها، نکته مهمتر، دفاع از حقوق هستهای ایران است که وزیر امورخارجه کشورمان این موضوع را مورد تاکید قرار داده است.
محمدجواد ظریف در اینباره تصریح کرده است: آنچه برای ما مهم است، این است که همه طرفها به ایران که این حق خود را در زمینه غنیسازی اعمال میکند احترام بگذارند و از تضییع حق ایران خودداری کنند. به گزارش ایسنا، او افزوده است: موضوع غنیسازی در ایران خط قرمز ماست و ما خط قرمزهایمان در مذاکرات را حتما در نظر داریم و رعایت خواهیم کرد.
دیدار ظریف و اشتون پیش از دور تازه مذاکرات
در همین خصوص عضو ارشد تیم مذاکرهکننده هستهای ایران هم با اشاره به اینکه مذاکرات سختی را پیش رو داریم، گفت: بدون تامین حقوق مردم ایران توافقی حاصل نخواهد شد.
سید عباس عراقچی، معاون حقوقی و امور بینالملل وزارت امور خارجه در گفتوگو با مهر درباره گفتوگوی تلفنی که روز پنجشنبه با هلگا اشمید، معاون کاترین اشتون داشته است، اظهار کرد: در گفتوگوی تلفنی با خانم اشمید درباره هماهنگی مسایل اجرایی و دیدار آقای ظریف و خانم اشتون پیش از آغاز مذاکرات صحبت کردیم. عراقچی درباره خبری به نقل از یک مقام آمریکایی مبنی بر اینکه دیدار اشتون و ظریف یک روز قبل از مذاکرات انجام خواهد شد، افزود: زمان این دیدار هنوز مشخص نیست اما طبق روال معمول مذاکرات، آنها قبل از شروع، دیداری خواهند داشت که این دیدار در قالب صبحانه یا شام کاری انجام میشود.
کوثری: دیپلماسی خارجی ایران، تهاجمی شود
در همین حال برخی صاحبنظران در داخل کشور، خواهان تغییر استراتژی مذاکرهکنندگان هستهای کشورمان شده و در همین زمینه اسماعیل کوثری عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به جامجم گفت که راهبرد ایران در مذاکرات پیش رو باید تهاجمی باشد و نه تدافعی.
وی تاکید کرد: نباید فقط این دیدگاه پیگیری شود که ایران اعتماد طرف مقابل را جلب کند، بلکه باید به آنها یادآوری کرد که خودشان دارای کلاهکهای هستهای بوده و حتی آمریکا سابقه استفاده از آن را هم داشته، اما حالا آنها مدعی احتمال ساخت سلاح هستهای در کشوری شدهاند که آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر فعالیتهای هستهای آن نظارت داشته و بارها در گزارشهای خود صلحآمیز بودن این برنامهها را تائید کرده است.
وی با وجود تاکید بر حمایتهای همهجانبه از تیم مذاکرهکننده هستهای، افزود: نباید رفتارهایی شود که طرف مقابل احساس کند ما به این گفتوگوها نیاز داریم و نباید فضایی بهوجود آید که رسانههای خارجی بنویسند در مقابل گامهای اعتمادساز ایران، فقط قرار است بخش کوچکی از تحریمها از بین برود. او لغو تمامی تحریمها و بهرسمیت شناختن حقوق هستهای ایران در چارچوب قوانین بینالمللی را مورد تاکید قرار داد و با این حال درباره پیشبینی خود از مذاکرات هستهای گفت تا زمانی که استکبار گفتار و رفتار خود در قبال حقوق کشورمان را اصلاح نکند، بعید است گفتوگوهای پیشرو به نتیجهای برسد.
آمادگی جامعه مدنی ایران برای دفاع از حقوق هستهای کشور
در همین حال فعالیتهای خودجوش و غیردولتی برای دفاع از حقوق هستهای ایران نیز افزایش یافته و در همین خصوص دانشجویان و نخبگان دانشگاه شریف دیروز با صدور نامهای خطاب به رییس سازمان انرژی اتمی از وی دعوت کردند در حلقه انسانی که اطراف سایت فردو تشکیل میشود، حضور یابد. این نامه درحالی منتشر شده که روز سهشنبه، حلقه انسانی به دور سایت هستهای فردو با شعار «فردو قلب ما است» تشکیل خواهد شد.
همزمان با تشکیل این زنجیره نمادین دانشجویی، سیامک مره صدق، نماینده کلیمیان در مجلس از تجمع ایرانیان کلیمی در حمایت از مواضع اخیر ایران در مذاکرات با 1+5 در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران خبر داد.
وی در گفتوگو با ایسنا درباره اهداف تجمع کلیمیان، یک روز پیش از مذاکرات ژنو3 بیان کرد: در این تجمع رسما اعلام میکنیم که منافع ما به عنوان جزئی از ملت بزرگ ایران همراه و همگام با منافع بقیه مردم ایران است و نیز حمایت خود را از مواضع بر حق و اصولی که در پی برخوردهای دیپلماتیک گرفته شده اعلام میکنیم و اعتقاد داریم چنانچه در این برخوردهای دیپلماتیک ملت ایران بتواند حق خود را به دست آورد خیلی خوب و مناسب است و چنانچه استکبار اجازه این را ندهد و نخواهد از راه دیپلماتیک حقوق ملت ایران را رعایت کند ما آماده هستیم که از تمامی راههای ممکن برای احقاق حقوق ملت ایران اقدام کنیم.
به منظور افزایش انسجام داخلی برای پیشرفت مذاکرات هستهای، آنگونه که سخنگوی وزارت امورخارجه اعلام کرده، نمایندگان عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس امشب مهمان محمدجواد ظریف خواهند بود. به نظر میرسد این دیدار به منظور نزدیک شدن دیدگاه نمایندگان مجلس و دستگاه دیپلماسی کشورمان در آستانه دور تازه گفتوگوهای هستهای صورت میگیرد.
با این همه باید منتظر ماند و دید که نتیجه رایزنیهای داخلی برای مواجهه با آنچه میتوان تقسیم کار طرف مقابل برای به کرسی نشاندن حرف خود در گفتوگوهای پیشرو نامید، به چه نتیجهای خواهد رسید و فرجام مذاکرات ژنو3 توافقی پایدار خواهد بود یا باز هم لبخند و سکوت؟!
یک استاد آمریکایی:
توافق هسته ای با ایران برنامههای اسراییل را تهدید میکند
یک استاد دانشگاه آمریکایی مینهسوتا در مدیسون در گفتوگو با شبکه پرس تیوی با بیان اینکه توافق هسته ای برنامههای رژیم صهیونیستی را تهدید میکند گفت: اسراییل برای تسلط بر خاورمیانه نمی خواهد از سوی یک قدرت بزرگ مورد مخالفت قرار گیرد، به همین دلیل نتانیاهو ناامیدانه تلاش میکند تا یک توافق دیپلماتیک را تحت تاثیر قرار دهد و نگذارد این توافق صورت گیرد.
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از جام جم جیمز فتزر، در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه منظور جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا از گفته است اگر توافق نکنیم جنگ صورت می گیرد. چیست؟ گفت: منشور سازمان ملل همه روابط دیپلماتیک را تعریف کرده است، پیش از در نظر گرفتن هر گونه اقدام نظامی همه فرصت ها باید آزموده شود و اقدام نظامی فقط در دو شرایط مجاز هستند: اگر ایران یک تهدید فوری برای آمریکا باشد که در این زمینه آشکارا این موضوع صدق نمی کند یا آمریکا مجوز شورای امنیت سازمان ملل را در اختیار داشته باشد که البته این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. بنابراین، این اظهارات از سوی جان کری کاملا غیر مسوولانه است.
استاد دانشگاه در مورد صداقت گفتار کری و اوباما اظهار داشت: در واقع نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد اوباما مایل است علیه لابی اسراییلی اقدام کند و درباره یک توافق دیپلماتیک با ایران مذاکره کند.
وی گفت: هیچ مداخله ای در زمینه حق ایران در توسعه انرژی هسته ای نباید صورت گیرد. ظاهرا این تلاشی از سوی صنعت انرژی هسته ای آمریکا برای جلوگیری از ایجاد رقابت در این زمینه است؛ چرا که ایران می تواند میله های سوخت هسته ای را با قیمتی پایین تر از آمریکا در اختیار کشورهای جهان سوم قرار دهد و به همین خاطر آنها این رقابت را دوست ندارند، اما حقیقت این است که ظاهرا فرانسه نقش مانع را ایفا می کند و دلیل آن این است که توافق تسلیحاتی بزرگی با عربستان سعودی و همچنین با اسراییل دارد.
جیمز فتزر تصریح کرد: من اطمینان دارم که اوباما این اظهارات را در مخالفت با تشدید تحریم های ضد ایرانی بیان کرد اما این تحریم ها از ابتدا به جا نبودند.ایران هیچ برنامه هسته ای تسلیحاتی ندارد، حتی سازمان های اطلاعاتی ما (آمریکا) در سال ۲۰۰۷ و در سال ۲۰۱۱ تایید کردند که ایران به دنبال برنامه تسلیحات هسته ای نبوده است.
وی گفت: اسراییل می خواهد بر خاورمیانه تسلط یابد بدون این که از سوی یک قدرت بزرگ مورد مخالفت قرار گیرد. در حقیقت اگر یک قطعنامه دیپلماتیک در این زمینه صادر شود اسراییل هر گونه توجیه ظاهری برای حمله به ایران را از دست می دهد؛ حتی رییسان سابق سرویس های اطلاعاتی اسراییل نیز این را گفته اند و به همین دلیل است که نتانیاهو چنین ناامیدانه در اینجا تلاش می کند تا یک توافق دیپلماتیک را تحت تاثیر قرار دهد و نگذارد این توافق صورت گیرد چرا که آن را برای دستور کاری که برای خاورمیانه دارد یک تهدید می داند.
فردید به روایت بیژن عبدالکریمی
گفت و گو با دکتر بیژن عبدالکریمی درباره سید احمد فردید
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از خبرآنلاین« هایدگر در ایران » عنوان کتابی است که به تازگی از سوی بنیاد حکمت و فلسفه منتشر شده است. تلاشی در خور تحسین از سوی دکتر بیژن عبدالکریمی برای شناخت مناقشه برانگیزترین متفکر ایرانی «سید احمد فردید». با او درباره کتاب خواندنی اش گفت و گویی صریح داشتم که با هم آنرا می خوانیم.
آقای عبدالکریمی! طی این سالها آرزویم این بود که آدم منصفی پیدا شود و درباره فردید بنویسد؛ کسی که بیطرفانه درباره او قضاوت کند. جایی اگر لازم شد، دست به انکار بعضی جنبههای تفکر او بزند و جایی دیگر حتی از طرفداران او هم بیشتر تعصب بورزد. این شکل نگاه کردن در این روزگار مهجور و غریب است و به ندرت با استقبال مواجه میشود. جامعه روشنفکری ما دچار نوعی سیاستزدگی و سطحینگری است، فضای رسانهای هم به این سطحینگری دامن می زند. فردید را تا سر حد هنرپیشههای درجه سه تلویزیونی تقلیل دادهاند. حتی نشریات زرد هم فکر میکنند برای اینکه جنسشان جور شود، باید به فردید بپردازند. فردید همیشه یک موضوع جذاب بوده و هر طرف به نحوی به او پرداخته است اما در موضعگیریهایشان خبری از انصاف نبوده است. هیچکس نخواسته بفهمد واقعا این مرد چه گفته است. اگر فردید آنقدر سطحی و کممایه بوده که پلی باشد بین انصار حزبالله و هایدگر، پس چرا بسیاری از متفکران مان به او گرایش پیدا کردهاند؟ فردید این همه شاگرد پرورش داده، طیف عظیمی از اندیشمندان معاصر ما هرکدام به نحوی از فردید تاثیر پذیرفتهاند و در دامن تفکر او پرورش یافتهاند.
این آفت یکسویه دیدن و بیانصافی گریبان اهل تفکر را هم گرفته است. وقتی فردید از این جهان رخت بربست، داریوش آشوری در «نگاه نو» مقالهای بسیار ستایشآمیز درباره او منتشر کرد. چند سال بعد وقتی فضای جامعه عوض شد، همین آشوری حرفهایی درباره فردید زد که کاملا در تعارض با آن مقاله ستایشآمیز بود. وقتی کتاب پرغلط «فتوحات آخرالزمان» مددپور منتشر شد، آشوری بدوبیراههایی را که فردید به او گفته بود، خواند و تحت تاثیر آنها واکنش نشان داد و به طور کلی فردید را انکار کرد. تا قبل از انتشار کتاب شما فکر میکردم هیچکس به اهمیت این متفکر پی نبرده و هیچکس نمیتواند بدون حب و بغض درباره او قضاوت کند ولی در کتاب شما این اتفاق افتاده، شما در نهایت عدل و انصاف به فردید و تفکر او پرداختهاید.
اغلب آدمها وقتی میخواهند اظهارنظر کنند، ادعا میکنند که منصفاند، پیشداوری ندارند و در پی کشف حقیقتاند ولی در عمل وقتی اظهارنظر میکنند، چه له چه علیه آن موضوع کاملا جانبدارانه و با پیشفرض نظر میدهند. اساسا وقتی کسی را دوست داریم یا با او مخالفیم، ادعای بیطرفی میکنیم ولی ناخودآگاه بحث را طوری جهتدهی میکنیم که حریفمان را با سمت و سوی فکریمان همراه کنیم یعنی ته دلمان موضعی داریم و از آن موضع دفاع میکنیم. اما شما در نسبت با آقای فردید اینطور نبودهاید. در این کتاب نه موضع دارید، نه پیشداوری. چطور توانستید از فردید فاصله بگیرید و بدون سودای رد و اثبات به تفکر او بپردازید؟
ممکن نیست یک پژوهش گر نسبت به موضوع مورد پژوهش خود هیچ تعلق خاطری نداشته باشد. بی-طرفی عملا غیرممکن است، چرا که به لحاظ هرمنوتیکی و انسانشناسی ما «فرد استعلایی»ــ در این سیاق یعنی فرد فوق عواطف، احساسات و تعلقات ــ نداریم. این نگرش و سودای خام پوزیتیویستی است که ما باید خودمان را از تمامی مفروضات و علایق آزاد کنیم. این امر، یعنی آزاد شدن از همه احساسات، تعلقات و مفروضات پیشین از اساس غیرممکن است. همین که پژوهش گر به موضوعی میپردازد نشان میدهد که وی با آن موضوع علقهای داشته است. حال، این علقه میتواند سلبی باشد یا ایجابی، بر اساس حب باشد یا بغض، تلاش در جهت اثبات باشد یا نفی.
با این وصف، این امکان نیز در برابر آدمی و تفکر وی وجود دارد که اجازه ندهد این تعلقات و مفروضات بر مسیر پژوهش و تفکر او غلبه و سیطره یابند. اگر این علقه ها، گرایشات و مفروضات پیشین بر مسیر تفکر سیطره یابند، تفکر میمیرد. سرشت پژوهش و تفکر عبارت است از احساس تعهد و وفاداری به آنچه خود را در ذات تفکر و پژوهش آشکار می سازد. در ذات تفکر چیزی خودش را به منزله نقطه ای مطلق و نامشروط آشکار میکند، و شما را به تعهد و وفاداری به خویش فرا می خواند.
اگر در دوره ای از ادوار تاریخی و در مرحله ای از حیات یک قوم تاریخی در وجود جان های اکثر افراد جامعه احساس تعهد و وفاداری به این نقطه مطلق و نامشروط ــ که از آن به حقیقت و نفس حقیقت می توان تعبیر کرد ــ شعله ور شود شاهد بروز تحولاتی ژرف و چشمگیر خواهیم بود و اگر عموم افراد سرزمین و دیاری از این نقطه مطلق چشم پوشی کرده، آن را نادیده بگیرند یا تعهدات دیگری همچون تعهد به خویشتن و بسط قدرت و امکانات خویشتن، تاثیرپذیری از غوغا و هیاهو یا فضای عمومی و گذران جامعه یا احساس تعهد به یک نظام اعتقادی یا سیاسی جانشین احساس وفاداری مطلق و نامشروط به همان حقیقت مطلق و نامشروطی گردد که خود را در ذات تفکر آشکار می کند، آنگاه شاهد ظهور روند انحطاط و اضمحلال فرهنگ، تفکر، سیاست و مدنیت در آن سرزمین و دیار خواهیم بود و این رویدادی است که جامعه ما در روزگار کنونی اسیر آن است. بارها گفته ام و بازهم با بغض و فریاد تکرار می کنم: در دیار ما نسبت ما با حقیقت گم شده است و ما امروز دیگر با حقیقت هیچ نسبتی نداریم، هر چند که حقیقت، به منزله امری استعلایی، همواره ما را در برگرفته و خروج از چنبره آن امکان پذیر نیست و آن گاه نیز که ما اسیر «ناحقیقت» ایم، حقیقت با ما نسبتی دارد، لیکن نسبت امروز ما با حقیقت سلب و انکار آن، سرکوب پدیدارها، اجازه ندادن به خودآشکارسازی پدیدارها و پشت کردن به آن چیزی است که خود را در تفکر آشکار می سازد.
امروز روزمرگی، سیاست، تئولوژی، ایدئولوژی، تعلقات، عافیت جویی و عافیت طلبی، جبن و زبونی، و حتی عقدهها و وانمود کردن ضعف هایمان به منزله قدرت بر وجود ما غلبه کردهاند و انحطاط تا مغز استخوان ما پیش رفته و چشمان مان را نسبت به آنچه پدیدارها و تفکر آشکار می سازند، کور ساخته است. ما امروز آنچنان اسیر انحطاط ایم که سرمایههای بسیار اندک فرهنگی و معنوی خویش را خودمان با دستان خودمان ویران و نابود میکنیم و ناآگاهانه و ناخواسته می کوشیم این کویر را هر چه بیشتر به تبدیل شدن به یک برهوت سوق دهیم. نیچه می گوید: «وای بر آن کس که کویر را نادیده می-انگارد». هایدگر در تفسیر تعبیر «کویر» در سخن نیچه می گوید لفظ کویر صرفا نه به ویرانی بلکه به روند انحطاط اشاره می کند. روند «انحطاط» نه فقط روند ویرانی است بلکه در این روند همه سرمایه ها، عوامل و عناصری نیز که می توانند در برابر ویرانی مقاومت کرده و بعد از ویرانی به سازندگی و آبادانی بپردازند از بین میروند. ما در یک چنین روندی قرار گرفته ایم.
تفکر یگانه راه نجات ما از این روند است. به تعبیر افلاطون، فلسفه و تفکر همان اروس است. اگر آتش اروس در وجود ما شعلهور شود، با روشنایی و گرمای آن شاید ما گم کرده راهان بتوانیم مسیر خویش را در جهان پرچالش و پرتلاطم کنونی پیدا کنیم. اروس عبارت است از عشق سرشار و بی پایان به متعلَّق اصیل تفکر و به همان یگانه حقیقت استعلایی، حقیقتی که فراتر از همه گرایشات، تعلقات، مفروضات، مفاهیم، باورها و نظام سازی های ماست. اگر در وجود ما آتش اروس شعلهور شود، آنگاه در ذات تفکر چیزی خود را آشکار می کند که ما را به عهد و پیمان بستن با خویش فرا می خواند. در صورت ظهور یک چنین عشق، عهد و پیمانی در وجود فرد، دیگر در مقابل و در قیاس با آنچه خود را در ذات تفکر آشکار می سازد، هیچ کس و هیچ چیز جلوه ای نخواهد داشت و جلوه گری نخواهد کرد. این عهد و پیمان، صاحب تفکر یا اهل پژوهش را بی اختیار به مسیری حتی در چالش با همه تقسیم بندی ها، گروه بندی ها و قالب های رایج و پذیرفته شده اجتماعی سوق خواهد داد، هر چند که گام زدن در این مسیر وی را تنهاترین تنهاها کرده، او را آماج هجوم زمانه زودگذر و فانی قرار دهد و در وطنش غریب و بیگانه سازد.
به اعتقاد من در کتاب «هایدگر در ایران» و در نوع نگاه و رویکرد شما این احساس تعهد و وفاداری به امری فراتر از قالب بندی های رایج، به خصوص در ارتباط با تحلیل شخصیت و اندیشه فردید کاملا بارز و آشکار است. برای مثال، شما از برخی الفاظ به ظاهر تند و خشن فردید، مثل استفاده از تعابیر و القابی چون «فراماسونری» یا «یهودی» تفسیرهایی ارائه داده اید که حتی متصلب ترین و متعصب ترین دوستداران و طرفداران سرسخت فردید هم نتوانستهاند ارائه دهند. فاصله گرفتن شما از سیاستزدگی و سطحینگری باعث شده حتی در خصوص کاربرد فردید از این گونه القابِ به ظاهر خشونت آمیز نیز بتوانید منصفانه برخورد کنید و به جای توجیه، به عمق و معنای کلام فردید بپردازید. اما در همان حال، در مواردی دیگر به راحتی بعضی وجوه فکری وی را مورد نقادی شدید و رادیکال قرار داده اید و بدون اینکه بخواهید به او شأنی بیش از آنچه هست، بدهید، او را نقد کردهاید. خوب است برای ما توضیح دهید که چگونه به این افق و منظر و این نحوه رویکرد، که خود در پاسخ به پرسش پیشین بدان اشاره کردید، دست یافتهاید. بیان این تجربه میتواند برای ما نیز آموزنده باشد. در این روزگار بیان اینگونه تجارب نه تنها خودبنیادانه نیست بلکه اساسا ضروری است.
در پاسخ به پرسش پیشین صرفا کوشیدم نکاتی را در خصوص فهم خودم از سرشت تفکر و پژوهش بیان کنم. بی تردید، هر گونه فهمی نسبتی با نحوه زیست و زندگی ما دارد. با این وصف، در این خصوص که چقدر توانسته ام مصداقی از دعاوی خویش درباره سرشت راستین تفکر و پژوهش باشم امری است که دیگران باید قضاوت کنند. به هر تقدیر، و صرف نظر از میزان بضاعت یا بی بضاعتی و توانایی یا عدم توانایی وجودی خویش، می توانم بر روی این نقطه بایستم و پافشاری کنم و این ادعای حداقلی لیکن بسیار مهم را داشته باشم که همیشه و همه وقت آرزومند بوده ام که صرفا بر اساس باور راستینم به وجود یک حقیقت استعلایی، و نه بر اساس هوی و هوس یا خوشایند این و آن یا بر اساس منافع فردی و گروهی بیندیشم و زیست کنم. اما مؤفقیت یا عدم مؤفقیت در این خصوص، درست مثل خود سرشت تفکر و سرشت زندگی، امری خودبنیاد و تابعی از صرف میل و اراده فرد نیست. صرفا در مقام بیان تجربه یک زندگی، خواهانم در پاسخ به پرسش شما به این نکته اشاره کنم که از زمانی که خودم را شناخته ام، حتی از دوره نوجوانی هیچ گاه اهل مصلحت و مصلحت اندیشی نبوده ام. همواره این احساس را داشته ام که تملک تمام جهان در ازای یک لحظه «خود» نبودن یا بر زبان آوردن یک جمله که بدان باوری ندارم نمی ارزد. به گمانم تاکنون این توفیق را داشته ام که در نوشته ها و گفته هایم حتی یک عبارت را بر اساس مصلحت نگفته باشم.
تجربه درونی دیگرم در تألیف نخستین کتاب سیاه مشق خویش در دوره دانشجویی خود با عنوان «نگاهی دوباره به فلسفه سیاسی شریعتی یا تأملی بر پارادوکس دموکراسی متعهد» بود. دکتر سروش درباره این کتاب به-درستی به بنده فرمودند: «این اثر اولین نقد جدی و عاشقانه شریعتی است». از همان دوران نوجوانی و جوانی همواره بر این باور بوده ام که بیشترین نشانه احترام برای اساتیدم این است که دانشجوی لایقی برای آنان باشم. باید میان دانشجو و اساتیدش نسبتی وجود داشته باشد. به همان اندازه که معلم و استادی بزرگ است، دانشجویش نیز باید ساعی، مشتاق و پرسش گر و حتی نقاد باشد. دانشجوی بزرگان بودن فقط به معنای دنبالهروی مقلدانه از آنها نیست. تقلید طوطی وار نشانه ای از بی نسبتی ما با معلمان و اساتیدمان و نشانه ای از عدم وجود احترامی عمیق و قلبی مان برای آنان است. احساسم این است که نسبت به همه بزرگانی که به آنها عشق می ورزیده ام و مدیون اندیشه هایشان هستم دانشجوی خیلی نالایق و کودنی نبوده ام. توفیق نداشته ام که نام معلمانم را پرآوازه تر گردانم اما تصورم بر این است که لااقل تا به امروز موجبات تحقیر و سرافکندگی آنان را نیز فراهم نیاورده ام.
رابطه استاد و شاگرد، متفکر و جوینده راه، نویسنده و خواننده یا صاحب سخن و مخاطب رابطه بندگی و عبودیت یا رابطه مرید و مراد نیست. هیچ بزرگی اگر واقعا بزرگ باشد و هیچ معلمی اگر براستی معلم باشد به دنبال رابطه مرید و مرادی یا رابطه عبد و خواجه نیست. این جمله ارسطو بسیار زیبا و حاصل تجربه ای بسیار ژرف، متعالی، انسانی و در همان حال حیاتی و ضروری است که میگفت: «به افلاطون عشق میورزم اما به حقیقت بیشتر». اما به این جمله ارسطو باید افزود: «این نیز خود درسی است که ارسطو از افلاطون آموخته است». همه سخنم در این است که حس احترام عمیق و حقیقی و عشق راستین به بزرگان نه تنها با نقد و پرسش گری از اندیشه های آنان منافاتی ندارد، بلکه برعکس تنها با همین نقد و پرسش گری دانشجویان لایق و حقیقت جوست که از تلاش های بزرگان محافظت و پاسداری شده، آتش و روشنایی اندیشه های آنان زنده نگاه داشته می شود. اما این نقد و پرسش گری باید در پرتو همان حقیقت استعلایی و شوق و شوری راستین نسبت بدان صورت گیرد، یعنی در پرتو همان شوق و شوری که آتش آن در جامعه ما رو به خاموشی گراییده است.
امروز در جامعه ما نقد و انتقاد از یکدیگر و از بزرگان بسیار دیده می شود. جامعه ما بسیار دیرهنگام با نیروی عقل نقاد آشنا شده است و به دلیل همین تأخر تاریخی اش نحوه مواجهه اش با عقل نقاد به نحوی بسیار عقده گشایانه و افراطی صورت می گیرد. من نه تنها با نقد و فرهنگ نقادی مخالف نیستم بلکه قویا اعتقاد دارم که پرسش گری ها و نقدها را تا نهایی ترین بنیان ها و با جدیت هر چه تمام تر باید گسترش داد. اما سخن در این است که نقادی های ما ــ اگر نه همیشه اما عموما ــ یا ریشه و دلایل سایکولوژیک و روانشناختی دارد یا نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک است یا نقدهایی اعتقادی و تئولوژیک. لیکن، در جامعه ما و در میان ما نقد های استعلایی یعنی نقدهایی که بر اساس تعهد و وفاداری به حقیقتی استعلایی و متعالی باشد، کم تر دیده می شود. نشانه یک چنین عدم حضوری از نقد استعلایی فقدان حضور عنصر مهر و عشق انسانی در میان ماست. اگر شورمندی به حقیقتی استعلایی ــ و نه به خویشتن، بسط قدرت خویشتن و کسب منفعت برای خویشتن ــ در اعماق جان های ما نیرومند بود شیوه مواجهه ما با بزرگان، شخصیت ها و سرمایه های معنوی خویش مهرورزانه تر و با محبت انسانی بیشتری همراه بود. عشق به حقیقت، همراه با درک وصف استعلایی آن و نیز همراه با درک بیکرانگی و تعین ناپذیری آن است.
نتیجه چنین درکی، خودآگاهی به محدودیت ها و تناهی ذاتی بشر و آگاهی به زمان مندی و مکانمندی شناخت و لذا احساس درک همدردانه و همدلانه با محدودیت های ذاتی و اجتناب ناپذیر دیگران و اجتناب از هرگونه خودبرگزیده سازی، خودمطلق سازی و خودبنیاد-سازی است. حضور عناصر کینه، خشونت و تخریب در نقد و بیمهری نسبت به متفکران و اندیشمندان یا دفاع خشونت آمیز، متصلب و غیرنقادانه از آنان هر دو ریشه در خودبنیادی و نیهیلیسم مستتر در تفکر ناقد جزمی یا مدافع جزمی دارد. خشونت در نقد و برخوردهای غیرمهرورزانه با تفکر متفکران و مآثر فرهنگی یا خشونت در دفاع از آنان و نقدناپذیر دانستن آنان ناشی از عدم مواجهه راستین با حقیقتی استعلایی و اسارت در زندان تنگ و تاریک خویشتن و دریافت هر مسأله در تعلق یا عدم تعلق با خویشتن و عدم اجازه دادن به پدیدار یا متن برای خودآشکارسازی آزادانه و لذا سرکوب پدیدار یا متن است. اگر به جای خویشتن، به آنچه خودش را در ذات تفکر آشکار می سازد تعهد داشته باشیم، میتوانیم با شخصیت ها و سرمایههای فکری و فرهنگی مان بسیار مهرورزانه برخورد کنیم، دوستشان داشته باشیم و در همان حال محدودیتهایشان را درک کنیم، چنان که محدودیتهای خودمان را درک می کنیم. ما باید به هرمنوتیک مبتنی بر تناهی و محدودیت ذاتی بشر واقف گردیم و فراموش نکنیم که همه ما ساکنان همین کوییم.
البته این سخن اخیر، به این معنا نیست که بزرگی بزرگان را نادیده بگیریم. باید منزلتشناس و مرتبتشناس بود. هم باید بزرگیها را دید و هم این بزرگیها را در پرتو حقیقتی بزرگتر و متعالی تر به نقد کشید. در این صورت کاستیها، نقصان ها و خطاها نیز خود را آشکار خواهند کرد. میان مهرورزی، نقد عاشقانه و نقد سازنده دیالکتیک بسیار ظریفی نهفته است. اما ما در روزگار غریبی که بسر میبریم، اسیر نوعی نقد های ویرانگر شدهایم. به همه چیز نه میگوییم. همه چیز را از منظر نسبتی که با ما و تعلقات ما دارد میسنجیم. از آنجا که شرایطمان بحرانی است و ما نسبت به این شرایط عصبی و خشمگین هستیم، همه چیز را در نسبت با این وضعیت میسنجیم. اما نباید فراموش کنیم مسیر رهایی ما از سونامی این وضعیت ویرانگر صرفا نقد مخرب هر آنچه داریم، نیست. اگر قرار است در این کویر مأوایی برای سکونت و سکنای خویش بسازیم، نمیتوانیم آن را بر پایه نداشتهها و با دستانی تهی بنا کنیم. باید هم نگاهی نقادانه به داشته¬هایمان داشته باشیم و هم حافظ و نگاه بان سرمایههایمان باشیم. نقدی که حافظ و نگاه بان نباشد، تفکر و نقدی اصیل نیست، بلکه صرفا نوعی دعوت به خویش یا التیام بخشی به عقده ها، هیجان ها، حساسیت ها و عصبیت هاست.
آیا به دلیل همین تاکید شما بر مواجهه مهرورزانه و توام با احترام تان نسبت به سرمایه های فرهنگی کشورمان و نیز تکیه بر حفظ میراث و دستاوردهای بزرگان مان نیست که برخی شما را ابتدا سروشی و سپس شریعتیست، هایدگری، فردیدی و ... خوانده اند، علی رغم آن که در نوشته های شما مواجهه نقادانه با همه این بزرگان نیز دیده می شود؟
در مواجهه با این گونه القاب بخشی های رایج و کلیشه ای که متأسفانه رویه رایجی در جامعه ماست، هیچ گاه به مقابله برنخواسته ام. زیرا داعیه اصالت ندارم و می پذیرم که از معلمان خود بسیار آموخته ام. اما در اعماق وجود خویش همواره به این گونه نسبت دادن ها بی تفاوت یا خندان بوده ام. دلیلش نیز آن است که برای کسی که اندک تجربه ای از حیات توأم با تفکر اصیل و اندیشیدن به حقیقت مطلق، مفهوم ناپذیر و تعین ناپذیر داشته باشد، و آناتی را در پرتو حضور این حقیقت زیست کرده باشد هیچ شخصیت یا امر تعین پذیری برایش فی نفسه و در استقلال از این حقیقت جلوه گری نمی کند. مواجهه با حقیقت استعلایی و چیره ناپذیر آتش آن چنان شور و شوقی را در وجود فرد برمی انگیزاند که شخصیت پرستی ها، تعصب ورزی ها، نظام سازی ها، فرقه گرایی ها و خودبنیادی ها، حتی به نام دین، مذهب یا فلسفه حماقت گرایی هایی بیش جلوه نمی کنند. همه شخصیت ها و بزرگان ــ حتی اگر این فرد شخصیت بزرگ و بی نظیری چون هایدگر باشد ــ بسیار کوچک تر از آنند که آدمی بکوشد خویشتن را بر اساس نسبت خویش با آنان تعریف کند. «هستی و حقیقت» ــ که من تحت تاثیر هایدگر، آنها را در وحدت و این همانی شان می اندیشم ــ تنها امور اصیلی هستند که آدمی می تواند و باید خویشتن را بر اساس نحوه مواجهه و قرب و بعدش با آنها تعریف کند.
شما پروژه «هایدگر در ایران» را از سال 84 شروع کردید. یادم هست آن روزها من سردبیر کتاب هفته بودم و شما به من گفتید که قصد دارید کتاب هایدگر در ایران را بنویسید. از آن روز تا کنون اتفاقات زیادی در حوزههای سیاست، فرهنگ و اجتماع رخ داده است. آیا این اتفاقات بر منظر و موضع فکری شما به ویژه بر نتایج این پژوهش تاثیرگذار بوده است ؟
سنخ مواجهه من با فردید سیاسی و ایدئولوژیک نبوده است. در کتاب «هایدگر در ایران» تلاش کرده ام با فردید مواجهه ای فلسفی و اونتولوژیک داشته باشم و گمانم بر این است که در این اثر از گزند و تاثیر پدیدههای روزمره سیاسی و اجتماعی برحذر و برکنار بوده ام، هر چند که تحولات تاریخی ــ و نه پدیده های روزمره ــ همواره بر روند تفکر و پژوهش هایم اثرگذار بوده اند و سعی کرده ام انتزاعی و با عقل انتزاعی نیندیشم.
شما در مقام یک شاعر پرسشهای شاعرانهای ــ البته در معنایی به نحو مطلق مثبت ــ مطرح میکنید. شما حقیقتا توجه تان به نکاتی جلب شده است که در بحثهای نظری کمتر به آنها التفات می شود. تذکار این که هر اثری ممکن است از وقایع سیاسی روزمره تاثیر بپذیرد، تذکار به جایی است. بالاتر و مهم تر از حوادث روزمره سیاسی این است که ما در روزگاری بسر میبریم که توفان سهمگین حوادثِ پرشتاب به پا خاسته و همه ما همچون پر کاهی در میان این توفان سهمگین سرگردانیم. ما در روزگار مرگ انسان زندگی میکنیم به این معنا که انسانها نه براساس اراده و تصمیم گیری های خود شان زندگی میکنند و نه بر اساس آگاهی و خودآگاهی شان؛ بلکه این روزمرگی، ساختارها و جریانات روزمره هستند که ما را همچون پر کاهی به هر طرف میافکنند، بیآنکه بدانیم به کدام سو میرویم. این سیل حوادث است که بی حضور و بی آگاهی مان، ما را با خود همراه می کند. نه سیاست میداند به کجا میرود و نه مردم میدانند به کدام سو میروند و نه حتی روشنفکرانمان میدانند که چه میکنند. توفان وحشی و سهمگین رویدادها هر روز به گونه ای حیات ما را متزلزل میکند. زیر پایمان نااستوار است. گویی در کویر و بر روی شن های روان زندگی می کنیم. هر لحظه زیر پایمان میلرزد و خالی میشود. در یک چنین شرایط و جهانی تنها در ذات تفکر است که می توان قرارگاهی یافت که پناهگاهی در برابر سیل حوادث و مأوا و سکنای ما باشد. ما باید در ذات تفکرــ در معنای حِکمی و اصیلش ــ پناه بجوییم. این قرارگاه از توفان حوادث کمتر تاثیر می پذیرد. اساسا حکمت با آنچه محکم و وثیق است نسبتی دارد.
اندیشه فلسفی و حِکمی هر چند با زمان و زمانه نسبتی دارد اما کمتر تحت تاثیر حوادث روزمره قرار می گیرد. مدعی نیل به حکمت نیستم، لیکن خود را جست وجوگر آن می دانم. در مورد تاثیرپذیری این کتاب از شرایط و حوادث این چند سال اخیر این خود شما و دیگر خوانندگان هستید که باید قضاوت کنید. تلقی من این است که گذر حوادث، جایگاه فردید و نگاه اونتولوژیک او را مستحکمتر کرده است. حتی کسانی که به فردید حمله میکردند و میکنند، حرفشان نهایتا این است که مواجهه با غرب و مدرنیته دشوار است، ما اجتنابناپذیری سیطره غرب و مدرنیته را درنیافتیم، غرب یک شوخی نبوده و نیست که ما به سهولت بتوانیم به انکار آن پرداخته یا در برابر آن مقاومت کنیم، سکولاریسم و نیهیلیسم سرتاسر وجود ما را گرفته است و ... . لیکن اینها همان آرا و سخنان فردید است. فردید زودتر از همه، به ما این خودآگاهی ها را داد. او به ما متذکر شد که مواجهه ما با غرب نباید صرف مواجه ای سیاسی و ایدئولوژیک باشد. فردید زودتر از همه بسط نیهیلیسم را در جوامع به ظاهر مسلمانی چون ایران دید.
در دهه های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ سخن گفتن از بسط نیهیلیسم در جامعه و جهان ایرانی از طرف اصحاب تئولوژی و قدرت، روشنفکران به اصطلاح دینی و علاقهمندان به حوزههای فلسفه های تحلیلی به نحو مشترک مورد استهزاء قرار می گرفت و حرفهای شاعرانه، غیرعلمی و صد من یک غاز تلقی و به شیوه های گوناگون و با زبان های متفاوت تحقیر میشد. ولی امروز به وضوح در این جریانات هم گشت ها و تغییر مسیرهای فکری زیادی دیده میشود. به اعتقاد راسخ من، هسته مرکزی گفتمانی که با فردید در ایران شکل گرفت، امروز بیشتر از گذشته خودش را آشکار ساخته است. منظورم از این هسته مرکزی ادبیات خاص فردید نیست. ممکن است ما امروز ادبیات او را کنار بگذاریم، اصطلاحاتش را کنار بگذاریم، جنبههای تئولوژیکش را هم کنار بگذاریم اما در اندیشه فردید هسته های مرکزی ای وجود دارند که میراث بزرگ اوست. یکی از هسته های مرکزی و میراث های مهم فردید مواجهه اونتولوژیک (وجودشناختی) با سنت های تاریخی، با غرب و با پدیدارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. درک و دریافت اونتولوژیک از غرب و نیز از سنت تاریخی خودمان با فهم های رایج سیاسی، تئولوژیک و ایدئولوژیک بسیار تفاوت و فاصله دارد. اهمیت و ضرورت توجه به این میراث امروز خودش را آشکار کرده است.
امروز بخش وسیعی از جامعه ما، به خصوص جوانان ضرورت مواجهه عمیقتر و اصیل تری با غرب را احساس میکنند. آنان دیگر احساس نمیکنند که تمدن غرب و مدرنیته اموری هستند که به سهولت می توان آنها را نادیده گرفت یا با سر دادن شعارهای سیاسی یا با گفتن مرگ بر آمریکا میتوان در برابر غرب ایستاد. امروز بسیاری از روشنفکران و بخش وسیعی از جامعه به سنت تاریخی پشت کرده اند و دیگر خود را حافظ و مدافع سنت تاریخی تلقی نمی کنند، اما اگر اندک گروهی هم پیدا می شوند که خواهان دفاع از سنت تاریخی بوده، می کوشند هویت خویش را بر اساس تعلق خاطر به سنت تاریخی تعریف کنند، دیگر سنت را به منزله منبعی برای یک ایدئولوژی یا تکوین گفتمانی سیاسی برای نیل به قدرت تلقی نمی کنند بلکه آن را به منزله یک نحوه فهم از هستی درمی یابند. فردید پیامآور تفکر تاریخی برای جامعه ما بود. امروز واقعیت های زندگی و جهان به نحوی بسیاری از ما را مجاب کرده است که باید تاریخی بیندیشیم. امروز نادرستی این عقیده ذات گرایانه و غیرتاریخی که عقلانیت مسلمانان صدر اسلام، عقل ابن سینا یا عقلانیت صدرایی همان عقلانیت دکارتی و گالیلهای و کانتی است برملا شده است و واقعیتهای تاریخی پوشالی بودن این نحوه مواجهه غیرتاریخی با مسأله عقل و عقلانیت را نشان داده است. امروز حتی قدرت سیاسی ناچار است در برابر منطق نگاه تاریخی و درک تاریخی سر تسلیم فرود بیاورد و از آن مواضع و شعارهای متصلب خود دست بردارد. امروز ما شاهد شکست سنتگرایی در معنای عامیانه و رایج آن هستیم، و در پرتو این شکست وجوهی از تفکر فردید خود را به نحو شایسته تر و موجه تری می نمایاند.
مرادتان از «سنتگرایی»، سنت گرایی از نوع تفکر سیدحسین نصر است؟
عبدالکریمی: خیر. منظورم از «سنتگرایی»، معنای عام این تعبیر است. مرادم از سنتگرایان کسانی هستند که فکر میکنند با واگویی صرف پاره ای از گزاره ها یا انجام صوری پاره ای از آداب و رسوم و شعائرکه در سنت تاریخی ما وجود داشته اند، سنت احیا میشود. ما امروز کاملا میتوانیم شکست این نوع سنت گرایی را در جامعه ببینیم. به نظر من نگاه جوانان به فردید و رضا داوری ــ در مقام یکی از برجسته ترین شاگردان فردید ــ تغییر کرده و امروز از سنخ تفکر آنان در قیاس با گذشته استقبال بیشتری میشود. اگر با پدیدارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این دو، سه دهه اخیر جامعه ایران به نحو عمیقتری مواجه شویم تاحدود زیادی اصالت برخی از بصیرت های بنیادین فردید خودش را بر ما آشکار می سازد. البته محدودیتها و انسدادهایی نیز در تفکر فردید وجود دارد که خود به خود به مرور زمان حذف و ناماندگار خواهند شد.
ادبیات یک فیلسوف خیلی مؤثر است. شما در کتاب تان خاستگاه فکری ادبیات تند و گاه خشن فردید را توضیح دادهاید و به مخاطب خود کمک کردهاید که با آن سطحی و ظاهری مواجه نشود. آقای داوری نیز اگر در این دهه های اخیر با همان ادبیات دهه 60 حرف میزد و مینوشت هرگز به این شکل مورد استقبال قرار نمیگرفت. ایشان از یک جایی به بعد دیدند فرضا نمیتوانند «سوبژکتیویته» را «نفسانیت» ترجمه کنند چون این ادبیات خریدار چندانی نخواهد داشت یا مورد سوءفهم قرار خواهد گرفت. ظاهر کلام برای درک باطن آن بسیار مهم است. به نظر شما آیا ادبیات یک متفکر، عنصر مهمی نیست؟
اگر اجازه بدهید میخواهم سخن شما را در سطحی دیگر و با بیانی دیگر تکرار کنم. صرف تغییر ادبیات کافی نیست. نگاه ما هم باید تغییر کند.
بله؛ جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود. ولی در ادبیات ظرافتهایی هست که مهماند و باید لحاظ شوند.
کاملا درست است. همانطور که در کتاب «هایدگر در ایران» هم گفتهام، متفکران در کاربرد زبان نمیتوانند و نباید غیرمتعهد باشند بلکه باید در کاربرد زبان پروای بیشتری از خود نشان دهند و این درسی است که ما از خود فردید آموخته ایم.
بله، من هم میخواستم به همین جا برسم. نوجوان که بودیم روحیه آنارشیستیمان بیشتر بود و هر چه دلمان میخواست مینوشتیم. روزی یکی از این دوستان دلسوزم به من گفت چرا با این لحن حرف میزنی، تو حرفهای خوبی میزنی ولی لحنت و ادبیاتت خوب نیست. ممکن است از این حرفها سوءاستفاده شده، یک عده از حرفهایت برداشت منفی کنند. من آن روزها از سر خامی و جوانی می گفتم «گور پدر دیگران». هر کس هر طور دلش میخواهد برداشت کند من حرف خودم را میزنم. ولی این حرف غلط بود. به راحتی نمیتوانیم بگوییم گور پدر دیگران.
این هم از محدودیتهای بشری است. گاهی متفکر چنان درگیر ایدهها میشود که زبان را فراموش میکند. البته خلق زبان و بهوجود آوردن زبان و گفتمانی تازه امری کاملا ارادی نیست، توفیق و عنایتی باید باشد. هیچ کس نمیداند زبان و گفتمانی که خلق میکند چه توابع و نتایجی به دنبال خواهد داشت، زبان هم مثل تفکر است. هیچکس نمیتواند همه لوازم، نتایج و پیامدهای اندیشهاش را پیشبینی کند و به تبع آن نیز هیچکس نمیتواند نتایج و توابع زبانی را که بهکار میبرد از پیش دریابد. این امر نیز به محدودیت ذاتی بشر باز میگردد. البته متفکران به توابع و نتایج تفکرشان بیشتر میاندیشند و سعی میکنند سازگارمندانهتر بیندیشند، با این حال، متفکران همواره و همه وقت نمیتوانند سازگارانه بیندیشند و کاملا خودآگاهانه سخن بگویند. لیکن، به نظر میرسد هرچه متفکر اصیلتر باشد زبانش نیز اصیل تر و پدیدارشناسانهتر خواهد بود. ذات تفکر، پدیدارشناسی است. ذات تفکر عبارت است از تلاش به منظور آن که پدیدارها خود را آزادانه آشکار نمایند و تعهد به آن چه خود را در پدیدارها آشکار می کند. آنجا که زبان صبغه پدیدارشناسانهاش را از دست داده، پیشاپیش این تفکر است که صبغه پدیدارشناختی اش را از کف داده است.
البته زبان همواره گرانبار از ارزش است، ما به هیچوجه زبان فارغ از ارزش نداریم. زبان و تکتک واژههایش بار ارزشی دارند. با این وصف، متفکر میتواند بکوشد زبان را به نحوی به کار برد که به جای ارزشهای سوبژه و ارزشهای خود پژوهش گر، بیشتر این خود پدیدارها باشند تا خود را در آیینه زبان آشکار کنند. در تفکر فردید گاهی زبان چنان گرانبار از ارزش میشود که ارزشها مقدم بر پدیدارها خودشان را عرضه میکنند و پدیدارها زیر بار زبان گرانبار از ارزش خفه و مدفون میشوند.
مطلب اساسی دیگر این است که تحولات جهان کنونی بسیار سریع است. شاید بتوان گفت در هیچ دوره ای از تاریخ تحولات چنین سریع و شتابان صورت نمی گرفت. اگر در گذشته طی هر هزاره تحولات بزرگی رخ میداد و بعدها طی هر سده چنین میشد، امروزه در جهان پسامدرن ما هر روز با تحولاتی روبهرو میشویم و متفکران با دهانی باز و سیمایی آکنده از اعجاب در برابر این جهان حیران ماندهاند و به هیچ وجه نمی توانند پا به پای تحولات سریع جهان به پیش روند. اندیشه ها عموما دولت مستعجل اند و مفاهیم و اندیشه ها هنوز متولد نشده و قوام نگرفته فرو می پاشند و کهنه می گردند. روزگار ما روزگار بدون متافیزیک است، ما نمیدانیم با کدام متافیزیک باید این جهان را بفهمیم، نمیدانیم اسپینوزایی، مارکسی، هگلی یا کانتی باشیم یا براستی نمی دانیم مسلمان بودن، مسیحی بودن، ایرانی بودن یا شرقی بودن در روزگار ما چه معنای حقیقی ای می تواند داشته باشد.
در تایید سخن شما، به نوشته ای از محسن مخملباف می توان اشاره کرد که شاید حدود 20 سال پیش نوشت و خیلی هم سروصدا کرد و بسیاری نیز با او درافتادند. یادم هست گفته بود من صبح که از خواب بیدار میشوم، چه گوارا هستم، ظهر ابوذرم، بعدازظهر فروغ فرخزادم و شب صادق هدایت. این نو به نو شدن انسان به معنای عرفانیاش نیست بلکه به معنای روزمره آن است. ما مدام داریم از این ساحت به آن ساحت میرویم. سرگردانیم و تکلیفمان معلوم نیست.
درست است. به تعبیر دیگر، ما هیچگونه پناه و امنیت اونتولوژیک و هیچ مأوایی برای سکنی گزیدن نداریم. لذا هیچ آرامشی نداشته، پیوسته بی قراریم. این بیقراری، ناشی از شوق درونی انسان نیست. از قضا، در پس این بیقراری ظاهری و بیرونی، وجود جاری، زلال و سیال آدمیان ساکن شده و به مردابی متعفن تبدیل شده است. من در بسیاری از مواقع، در پس این بیقراریهای هر روزه دلم برای خودم تنگ میشود و شاید بتوانم بگویم که این روزها دلم برای هیچ¬کس جز خودم تنگ نیست. ملتمسانه در پس همه نزاعهای بیرونی، خودم را جستوجو میکنم و نمییابم. سال هاست که چشم انتظار زمانی برای مواجهه با خویشتنم اما این فرصت دست نمی دهد یا بسیار اندک دست می دهد. حال، اگر متفکر در برابر جهانی که با این سرعت متحول میشود به قالب خاصی بچسبد و آن را رها نکند، دیر یا زود این قالب فرو میریزد. به همین علت، علیرغم همه نزاعهای سیاسی و ایدئولوژیکی که در جامعه ما میان جریانات و گروه های فکری و اجتماعی گوناگون وجود دارد یک نوع همگرایی نیز میان شان دیده می شود: همه در حال تغییریم و این تغییر در میان طوفانی از بی ارادگی ها و ناخودآگاهی ها صورت می پذیرد. جریان روشنفکری دینی و اندیشه های شخصیتی چون دکتر سروش پیوسته دچار گشت و تحول می گردد. داریوش شایگانِ «آسیا در برابر غرب» به داریوش شایگانِ «افسون زدگی جدید» یا «زیر چرخ کبود» تبدیل می شود. قدرت سیاسی هر روز به جبر زمان و هر چند با تأخر و عقب ماندگی بسیار، ناچار است مواضع پیشینش را در همه حوزه ها تعدیل کند. در این میان داوری دهه 80 و ۹۰ نیز با داوری دهه 60 و 70 فرق کرده و از مواجهه هایش با غرب و سنت تاریخی که صبغه ای ایدئولوژیک داشتند فاصله گرفته، به مواجهه ای پدیدارشناسانه تر نزدیک شده است. لذا، به نظر می رسد همه در راستای درک اجتنابناپذیری غرب، مدرنیته و روند جهانی شدن نوعی هم گرایی دارند.
بله این جهت و این روند را همه پذیرفتهاند. حال، یکی میگوید ما باید خود را به سوی دنیای مدرن با شتاب فراوان پرتاب کنیم، یکی دیگر میگوید باید کورمال کورمال جلو برویم و دیگری هم میگوید باید لنگلنگان در این راه قدم بگذاریم.
اما فردید در میان ما ایرانیان یک استثنا بود. درست است که او میخواست در برابر غرب مقاومت کند ولی این مقاومت را به هیچوجه امری ساده و سهل الوصول نمیدید.
او غربزدگی را اجتنابناپذیر میدانست و میگفت باید آگاهانه با غرب مواجه شویم و اگر غربزده هم هستیم باید از وضعیت خود، آگاه باشیم.
درست است. این خودآگاهی مختص فردید است یعنی این خودآگاهی یکی از مهم ترین مؤلفه هایی است که فردید را فردید میکند. او در میان ما ایرانیان یگانه متفکری است که نسبت به غربزدگی خود، خودآگاهی دارد. شریعتی، شایگان و حتی داوری وقتی از غربزدگی سخن میگویند در باره حیات اجتماعی ما حرف میزنند. اما این فردید است که خودش را نیز هنوز اسیر چنگال سوبژکتیویسم متافیزیک غربی و در اسارت نیهیلیسم می بیند و بازگشت به سنت، تجدید عهد با بصیرت های بنیادین سنت، گسست از متافیزیک و غربزدگی و رهایی از نیهیلیسم را به هیچ وجه اموری آسان نمیداند. این جدیت فردید بسیار قابلتحسین و برای جامعه ما امری بسیار حیاتی و درسآموز است.
ببخشید، اما من فکر میکنم میان تغییرــ البته اگر بشود اسمش را تغییر گذاشت ــ آقای داوری و تغییر آقای شایگان تفاوت بنیادینی وجود دارد. به نظر میرسد سلوک آقای شایگان از جنس دیگری است و اگر حمل برگستاخی و بیادبی نشود شاید بتوانم بگویم خیلی «جدی» نیست. البته عدهای از منتقدان او تعبیر تندتری درباره ایشان به کار میبرند و معتقدند نحوه مواجهه او با تفکر، «توریستی» است.
شایگان از سرمایههای باارزش فرهنگی ماست. وی بسیار صمیمانه فکر میکند، ادا درنمیآورد و آنچه را که تجربه کرده مینویسد. روح جستوجوگری دارد. آنچه در وجود وی بسیار دوستداشتنی است گشودگی او به دیگران است. اما شرق و تفکر شرقی هیچ گاه برایش به نحوی عمیق و جدی مطرح نبوده است. شرقیت تفکر هرگز برایش مسأله ای اساسی و بنیادین نبوده است.
شایگان، سیدحسین نصر، داوری، شریعتی و فردید همه درباره شرق و تفکر شرقی صحبت کردهاند، ولی رویکرد هرکدام با دیگری فرق دارد. من فکر میکنم مواجهه فردید و شریعتی در توجه به تفکر شرقی بسیار صمیمانهتر و عمیق¬تر و حاصل تجربه زیسته آنان بوده است. برای هر دوی آنها شرق و تفکر شرقی اهمیت دارد؛ با این تفاوت که نگاه فردید به شرق اونتولوژیک است اما شریعتی آن مبانی اونتولوژیک لازم را ندارد.
مواجهه سیدحسین نصر نیز با مسأله نسبت شرق با غرب تحت سیطره ثنویت اندیشی ایدئولوژیک درآمده است. در این ثنویت اندیشی ایدئولوژیک غرب به تمامی شیطانی و شرق به تمامی رحمانی تلقی می شود. فکر می کنم نصر مواجهه با سکولاریسم و نیهیلیسم دوره جدید را خیلی ساده فرض میکند و در خصوص امکان رجوع به سنت برای مواجهه با نیهیلیسم جهان کنونی نوعی عدم جدیت از خودش نشان میدهد. او فکر میکند با صرف تکیه کردن بر سنت میتوان در برابر نیهیلیسم جهان کنونی ایستاد. سنت اگر همانگونه که هست بیان شود، سنت نخواهد بود. ما نمیتوانیم به سنت به نحو سنتی رجوع کنیم و باید در پرتو تفکر آینده سنت را بازخوانی کنیم. زمان و تاریخ به عقب برنمیگردد. سنت به همان نحو پیشین اش قابل احیا نیست و نمی توان همچون کربن چشم انتظار رستاخیز مجدد اندیشه های الهیاتی پیشین بود. البته، معنای این سخن این نیز نیست که بخواهیم سنت را راسیونالیزه کرده، یا مثل روشنفکران به اصطلاح دینی آن را در قالب مقولات مدرن قرار دهیم.
نکته دیگری که میخواهم درباره دکتر شایگان بگویم این است که مواجه ایشان با سنت تا حدود زیادی ایدئولوژیک شده است و وی متأثر از وقایع چند دهه بعد از انقلاب، سنت را به نحوی ایدئولوژیک تفسیرمی کند. به نظر می رسد ایشان تاریخ سنت را یکسویه میبیند و مواجهه ایشان با سنت تاریخی و شرقیت تاریخ ما، از مواجهه پدیدارشناسانه فاصله گرفته و ایدئولوژیک شده است.
یعنی گرفتار چیزی شده است که همیشه از آن پرهیز داشت.
بله. همیشه زشتی ها، جنایات و نیروهای منفی حاصل و نتیجه صرف روح سنت های تاریخی نیستند و باید علل، عوامل و دلایل دیگر سیاسی، اجتماعی، تاریخی، اقتصادی، قومی، طبقاتی و ... را برای وجود عناصر منفی و بازدارنده در حیات جوامع سنتی جست وجو کرد. همچنین نباید وجود بسیاری از عناصر و نیروهای انسانی، متعالی و سازنده را که خود قربانی نظامهای تئولوژیک و ایدئولوژیک در جوامع سنتی بودهاند، نادیده انگاشت. خود این عناصر و نیروهای انسانی و متعالی حاصل همین سنن تاریخی بوده و همواره برای زنده نگاه داشتن روح مذهب و سنن تاریخی شدیدترین چالش ها را با عناصر و عوامل منفی و بازدارنده درون فرهنگ های سنتی داشته اند. در واقع باید وجود نیروهای مثبت و منفی موجود در سنن تاریخی را به نحو توأمان دید. در دل حیات اجتماعی هر سنت تاریخی پاره ای نهادها و قدرت های منفی، ارتجاعی و بازدارنده شکل گرفته است اما از قضا روح سنن تاریخی دربردارنده نوعی چالش و مقاومت در برابر هرگونه رسمیت، نهادینه شدن و لذا بی محتوا شدن و مرگ ایده ها، آرمان ها و ارزش هایی بوده اند که روح و جوهره سنن شرقی حامل آنها بوده اند. ما برای تحقق ارزش ها و آرمان های انسانی از جمله عدالت و آزادی نیازمند نیروی نفی برای به چالش کشاندن جهان کنونی و موقعیت کنونی خود هستیم اما از دل جهان بینی لیبرالی و اندیویدوالیسم حاصل از عقلانیت مدرن و بسط تاریخی آن، که به مرگ انسان و خودآگاهی انسانی منتهی شده است، دیگر یک چنین نیروی سلب و مقاومتی، که همچون قرون ۱۸ تا ۲۰ میلادی در سراسر جهان وجود داشت، لااقل در دوران کنونی و جهان پست مدرن شکل نخواهد گرفت.
در مقدمه کتاب تان نوید دادهاید که این پروژه ادامه پیدا خواهد کرد. به نظر من بخش شاگردان فردید بسیار مهم است. ساحات تفکر فردید بسیار گسترده بود؛ هرکدام از شاگردانش به یک بخشی از ساحات وجودی او توجه داشتند. آقای داوری بیشتر به عالم جدید و نسبت ما با آن میاندیشد. آقای معارف از تفکر فردید بیشتر قرائت عرفانی داشت. آوینی در حوزه سینما اندیشه های فردید را دنبال می کرد. حتی عدهای از این هم فراتر رفتهاند و تفکر فردید را به حوزههایی کشاندهاند که فردید هرگز سراغ آنها نرفته بود. ما کسانی را داریم که الان نقد ادبی یا نقد سینمایی مینویسند و به شدت از فردید متأثرند. این افراد هر کدام یکی از وجوه تفکر فردید را درک کرده، آن را بسط دادهاند. امیدوارم پروژه شما ادامه پیدا کند.
متأسفانه در کشور ما خیلی نمیشود برنامه ریزی کرد. اگر مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران یا هر مؤسسه فرهنگی و پژوهشی دیگری از ادامه طرح حمایت کند، امکان ادامه پژوهش و ارائه آن در قالب جلد دوم «هایدگر در ایران» میسر خواهد بود. با توجه به شرایط بسیار بد و فاجعه آمیز اقتصادی کنونی بدون حمایت یک نهاد، ادامه کار متأسفانه به هیچ وجه میسر نیست.
شما هم قلم خوبی دارید و هم از انصاف علمی برخوردارید و بر موضوع مورد پژوهش نیز اشراف دارید. انشاءا... که شاهد انتشار مجلدات بعدی این اثر نیز باشیم. من کتاب «هایدگر در ایران» را دوست دارم. به دیگران هم توصیه میکنم آن را بخوانند و به هرکس بخواهد فردید را بشناسد به او توصیه می کنم این کتاب را بخواند. به نظرم با این کتاب حوزه فردیدشناسی تحول ژرفی یابد. آقای دکتر! به عنوان یک اهل شعر، دوست داشتم بدانم شما مطالعه ادبی هم دارید یعنی داستان و شعر هم میخوانید؟
در آخرین سال دبیرستان و در نخستین سال های ورودم به دانشگاه وارد حوزه رمان و ادبیات مدرن شدم، اما خود را مواجه با اقیانوسی بیکران و حوزه ای بی پایان دیدم. اگر هراس از مرگ و پایان پذیری عمر نبود خیلی کارها را میشد به نحو توأمان انجام داد. با این وصف، در سال ۱۳۸۱ مجموعه شعرگونه ای فلسفی از اینجانب با عنوان «قصه من و تو» منتشر شد و پس از آن حدود دو سال از عمرم را صرف نوشتن یک رمان با عنوان «دُنکیشوت های ایرانی» کردم که متأسفانه در حاکمیت هشت ساله دولت پیشین اجازه انتشار نیافت. امیدوارم در دولتی که شعارش «تدبیر و اعتدال» است این بی تدبیری ها و بی اعتدالی ها اندکی کاهش یابند و به این اثر اجازه انتشار دهند.