روز جهانی فلسفه امسال با محوریت «جوامع شمول گرا، سیاره پایدار» برگزار می شود و توجه یونسکو (برگزاری کننده این روز جهانی) در روز جهانی فلسفه به گروه های آسیب پذیر اجتماعی از جمله زنان، کودکان، جوانان، افراد معلول، پناهندگان، مهاجران، فقرا، اقلیت ها، مردم بومی و مسایل و مشکلات آنهاست. همچنین بحث توسعه پایدار و نقش این گروه ها در توسعه پایدار مورد توجه است. با این شرایط و با لحاظ اینکه ایران یک جامعه متکثر است، این پرسش به وجود می آید که اساسا رسالت فلسفه و فیلسوف برای این جامعه متکثر چیست؟ دکتر رضا ماحوزی، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، طی یادداشتی برای گروه راهبرد خبرگزاری دانا این مساله را تبیین کرده است:
تکثر نه تنها در نژاد و قوم و رنگ و سرزمین، بلکه مهمتر از آن در فکر و اندیشه، یکی از اصلیترین وجوه تمایز انسان از سایر موجوداتی است که خداوند خلق نموده است. اساسا آدمی با تفکر و اندیشه از دیگر موجودات متمایز میشود و مسلما این اندیشه صورت واحدی نخواهد داشت زیرا این اندیشه متعلق به انسان است و انسان بسته به نوع روشی که در اختیار میگیرد و یا نوع مسایلی که با آنها درگیر است و یا دهها و شاید صدها مساله دیگری که به وی و موضوع تفکر وی مرتبط است این اندیشه را به گونهای متفاوت عرضه کند؛ هرچند در یک رویکرد ویژه ادعای اخذ این تفکر از منبعی غیر بشری را داشته باشد. به این معنا بخشی از تکثرپذیری تفکر و اندیشه در ذات پیچیده خود تفکر ریشه دارد. به این معنا لازم است با نظر به این پیچیدگی، به ظرایف و دقایق ایجاد یک تفکر توجه شود و ایجاد آن تفکر در بستر و زمینهای که آن تفکر را ایجاد کرده است نگریسته شود. این درسی است که شاید فلسفه و یا دیگر ملاحظات درجه دوم اعم از تاریخی و غیرتاریخی به ما میدهد تا در پرتو آن به تفکرهای مختلف قابل دفاع و قابل گفتگو احترام گذاشته و از در همگویی و گفت وگو با آنها وارد شویم.
بخش دیگری از این تکثرپذیری در ذات تفکر عقلانی و فلسفی ریشه دارد. یک تفکر فلسفی جامعنگر، علیرغم جامعیت، از چند جهت تکثر را بهمثابه یک اصل بنیادی جهان هستی لحاظ میکند. جهت نخست آنکه بدون لحاظ اصل کثرت اساسا خلقت و زایش جهان غیرممکن خواهد بود. با نگاهی به فلسفه افلاطون، فارابی، ابنسینا و دیگر فیلسوفان بزرگی که تبیینی از خلقت ارایه دادهاند میتوان دید که چگونه آنها تلاش کردهاند از اصل واحد متعالی، صدور و خلقت جهان متکثر را تبیین کنند. به این معنا، کثرت لازمه هستی شناختی جهان است. جهت دوم آن است که در این نظام هستیشناختی ما با سطوح و لایههای متعددی از واقعیت روبرو هستیم که پرداختن به هرکدام و شناسایی آن مستلزم بهرهمندی از روش و یا روشهایی ویژه است که ممکن است متفاوت از روشهای مربوط به ساحات دیگر باشد. وجه دیگر این کثرتپذیری در ناتوانی انسان و عقل بشری در دستیابی به ذات حقایق و امور ریشه دارد. سخن در این باب بسیار زیاد است و تبیین آن مجالی دیگر میطلبد. با اینحال نکته اصلی این اصل آن است که آدمی باید در جستجوی حقایق امور باشد ولی همواره به قدر و اندازه طاقت خویش نیز نظر داشته باشد. این اهتمام ما را به تساهلی معرفتی درخصوص خویش و دیگران دعوت میکند.
دقیقا همین زمینههای هستیشناختی و معرفتی، بنیاد کثرتپذیری آرا و عقاید و فرهنگ و دین و آیین انسانها و اقوام و گروههای بشری را معقول و موجه جلوه میدهد. بدون شک یکی از دلایل اینکه در طول تاریخ چند هزار ساله این سرزمین، نژادها و زبانها و اقوام و ادیان متعدد همواره ذیل یک پرچم زیسته و خود را ایرانی و متعلق به سرزمین ایران دانستهاند، وجود همین مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی است. در این چارچوب هستیشناختی، همانگونه که هر موجودی از جوهر و حقیقت اصل متعالی بهرهمند است و هویت اصلی خود را در عین تمایز با دیگر موجودات از آن اصل اعلی اخذ میکند، اقوام و نژادها و ادیان و خرده فرهنگهای ایرانی نیز در عین تمایز، هویت اصلی خود را از سرزمین و تعلق فرهنگی به حکمت و عقلانیتی کسب میکنند که در بنیاد، همچون نخ تسبیح این وجوه متکثر را به هم متصل میکند و در کلیت هویتی مشخص و متمایز به نام هویت ایرانی عرضه میدارد. امید است همچون گذشته این هویت عقلانی در درونیترین لایه فرهنگ مستقر شود و حین تغذیه این لایه، دیگر لایههای بیرونی فرهنگ را که ناظر بر آداب و عادات و رفتارهای خصوصی و عمومی است، سیراب کند.