«در نهایت، رقابت میان ملتها به رقابت میان نظامهای آموزشی تبدیل خواهد شد. بهرهورترین و ثروتمندترین کشورها آنهایی خواهند بود که آموزش و پرورشی برتری دارند» - ریچارد رز کرانس[1]
از آنجائیکه فرهنگ پژوهش در کشور ما رشد چندانی نداشته و محققین در دستیابی به دادههای اجتماعی معمولا با موانعی مانند عدم همکاری نهادها و خود سانسوری و تمایل به راستی نمایی افراد مورد پژوهش واقع میشوند، تحلیلهای ما بر اساس پژوهشهای داخلی شاید دارای خطایهای بسیاری باشد، اما برای نشان دادن واقعیات نظام آموزشی، شاید اشاره به مطالبی که در کشورهای پیشرفته اتفاق افتاده و در نظر گرفتن فاصله ما با آنها، برای ما الهام بخش بوده و به ضرورت اصلاح نظام آموزش خود پی ببریم.
گوردن مک کینزی بخش بزرگی از وقت خود در سالهای بازنشستگی را به بررسی نظام آموزش اختصاص داده است. او در نمونهای از بازدید خود از مدارس ابتدایی در آغاز هزاره سوم چنین یاد میکند:
«از کودکان میخواستم؛ هنرمندان دست خود را بلند کنند.
کلاس اولیها: همگی با دلیری دست خود را تا جایی که ممکن بود، بلند کردند.
کلاس دومیها: دست خود را تا شانه بالا کشیدند، ولی هنوز همه دستها بالا بود.
کلاس سومیها: از 30 نفر، 10 نفر آن هم با کمی تردید دست بلند کردند.
تا به کلاس ششم رسیدم، تنها یکی و دو نفر شهامت دست بلند کردن را به خود دادند. اینها هم میترسیدند که به عنوان هنرمند شناخته شوند.[2]
این یکی از تجاربی است که در پیشرفتهترین نظامهای آموزشی اتفاق افتاده! با این حال فکر میکنید وضعیت "ما" چگونه باشد؟
بیراه نیست اگر نظام آموزشی موجود را مانع رشد خلاقیت دانش آموزان بدانیم. کلاسهای درسی که کودکانمان را در خود زندانی کرده است و آموزگاران در فضایی انتزاعی و به دور از هرگونه ارتباطی با بیرون (جامعه) مطالبی را به شکل کسل کننده به دانش آموزان آموزش میدهند. با چنین روشی در بهترین حالت مقلدان طوطی واری را پرورش میدهیم که پس از مدتی مطالب منتقل شده را فراموش میکنند تا مطلب جدیدی را به ذهن بسپارند. یکسان سازی استعدادهای دانش آموزان موضوعی است که به وسیله روشهای ارزیابی استاندارد شکل گرفته و ناقض رشد خلاقانه کودک است. آزمونها در واقع به جای رشد خلاقیت، میزان تطبیقپذیری دانش آموزان را با شرایط محیطی میسنجد و افرادی که کمتر تطبیق مییابند، یعنی همانهایی که توانایی به چالش کشیدن شرایط موجود و ایجاد تغییر را دارند، تبدیل به دانش آموزان تنبل و گاه فراری از مدرسه میشوند. یادگیری به معنای تغییر رفتار و استفاده کاربردی از آموزشها، امری نادر شده و افراد تنها مطالب را به خاطر میسپارند.
نظام آموزشی موجود شبیه کارخانههای تولید انبوهی بوده که فلسفه وجودی آن تربیت انسانهایی است که در چنین کارخانههایی همانند ماشین و یا در بهترین حالت به عنوان جزء مکمل ماشین کار کنند. نظام تولیدی که در اقتصادهای کنونی و عصر تغییر که همراه با نوآوریهای روزانه است کمتر قابلیت رقابتی دارد.
اگر رونق اقتصادی را یک پیش فرض مهم در توسعه جوامع بدانیم، در حال حاضر فعالیت در عرصه اقتصادی نیازمند انسانهایی است که توانمندی ارزش آفرینی خلاقانه را داشته باشند. خلاقیت امری است که حاصل نگاه متفاوت انسانها به پدیدهای یکسان است. بدون وجود زوایای دید متفاوت کشف راههای جدید اتفاق نمیافتد و نگاه متفاوت نیز محصول انسانهای متفاوت است. انسانهایی که تنوع و تفاوت آنها حفظ شده و با توجه به تفاوتهای خود آموزش دیدهاند. از همین رو نظام آموزشی باید در عرصه تعلیم و تربیت به جای یکسان سازی استعدادها به تفاوتها و تنوعهای انسانها ارج نهاده و به جای آموزش کلیشههای ثابت و ایستا، "یادگیری چگونه یاد گرفتن" را بیاموزد.
یادگیری چگونه یادگرفتن یعنی آموزش "پرسیدن" به جای آموزش "پاسخ دادن به سئوالات مهندسی شده" است. کارل ویک[3] میگوید؛ «مهمترین چیزی که رهبران در این دوران پر تلاطم باید بیاموزند، گفتن "نمیدانم" است. نمیدانم به پیروان جواز جستجو و کشف نادانستهها را میدهد.» در چنین نظامی به جای دانش آموز "مشارکت کننده" و به جای معلم "مربی" وجود دارد. مشارکت کننده نه تنها حق دارد به دنبال مسائل مطرح برای خود برود بلکه میتواند نسبت به نرمهای آموزشی و مطالب در نظر گرفته شده دیدگاهی انتقادی داشته باشد و با سئوال "این مطالب به چه درد من میخورند؟" در کاراتر کردن و کاربردی کردن نظام آموزشی نقشی پویا ایفا کند. پرسیدن و جستجوگری مهمترین چیزی است که باید به آن پرداخت. در پایان به این نکته از کریستوفر فیلیپس در کتاب کافه سقرا[4] بنگرید :«پرسش، پرسش، پرسش، پرسش است که نگران میکند، بیدار میسازد، روح میبخشد و میترساند!»
[1] . Richard Rosecrance: The rise of the Virtual state. via Tom Peters, "Re-imagine”
"بازانگاری" ترجمه، عبدالرضا رضایی نژاد،ناشر فرا
[2] . Gordon MacKenzie; Orbiting The Giant Hairball – A Corporate Fools Guide Surviving Grace. via Tom Peters, "Re-imagine”
"بازانگاری" ترجمه، عبدالرضا رضایی نژاد،ناشر فرا
[3] . Karl Weick
[4] . Christopher Philips; Socrates Cafe