در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۷۳۰۱۷
تاریخ انتشار: ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۷
یادداشتی به مناسبت روز بزرگداشت سعدی شیرازی؛
پاره ‏ای از اشعار سعدی به قدری زلالند و آنچنان روح و جان شنونده و خواننده را دگرگون می ‏سازند که بیشتر به معجزه می‏ ماند. تا آنجا که انسان گمان می‏ کند، شاعر این اشعار را در حالتی ملکوتی و بی‏ خود شده از خویش، سروده است. شعرهایی که به راستی می‏ توان آنها را «شعرهای ویرانگر» نامید.
شاعر شعرهای ویرانگرگروه دانش ـ احمد طبایی*: آیا به راستی «سعدی» کیست؟ غزلسرایی پرشور و حال است یا پنددهنده ‏ای نکته ‏آموز؟ عاشقی در پی وصال یار است یا عارفی سوخته‏ جان؟ شاعری خوش ‏قریحه است یا ناظمی چیره‏ دست؟ ادیبی گرانسنگ است یا مصلح اجتماعی؟...
 
آری. سعدی اینها همه هست و این همه، سعدی نیست. سعدی را باید انسانی نابغه دانست که میدان اندیشه و احساس و کلام را عرصه یکّه‏ تازی خویش قرار داده است. وجود شایسته‏ ای که با بهره‏ گیری از نیروی ادراک قوی و قوه تخیل شگرف و نیز پرورش دیگر استعدادهای خدادادی خویش، به آینه‏ ای شفاف و صیقل‏ خورده بدل شد که در برابر جهان هستی گشوده است، آینه‏ ای نه فقط برای بازنمایی آنچه پیش رویش نهاده شده، بلکه در ستایش زیبایی‏ ها و نکوهش پلیدی‏ های آن.
 
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

در حقیقت باید گفت که شعر سعدی را لحظه ‏های او می‏ سازد. لحظه‏ هایی که گاه عاشقانه است و گاه عارفانه. یک دم رنگ اندوه و غم به خود می‏ گیرد و دمی دیگر، سرشار از شادی و نشاط است. چندی در رنج و سختی می ‏گذرد و چندی هم در آسایش و آرامش به سر می‏ رسد. و این‏گونه است که جمع این دقایق و ظرایف با گذر از ذهن آفرینشگر و جان کیمیاگون سعدی، در جادوی کلام او جاری می شود و شاهکار شعر خلق می ‏گردد.
 
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حد همین است سخندانی و زیبایی را

سعدی، استاد بی‏ همتای سخن است و گاه سرودن، کلام، چونان موم در کف اوست. صناعات و آرایه‏ های ادبی را به خوبی می ‏شناسد و درست و بجا از آن بهره می ‏گیرد. شعرش سرشار از آشنایی‏ زدایی و غافل‏ گیری‏ های شاعرانه است که زیبایی آن را دوچندان می‏ کند. مفاهیم ژرف و معانی ناب که حاصل اندیشیدن در لحظه لحظه بودن و برگرفته از تجربه‏ ها و دریافت‏ هایش از فرصت زیستن است را با عنصر «خیال» و چاشنی «اغراق» می‏ آمیزد و آن را در کلامی روان، شیوا و آهنگین می‏ ریزد. این است راز شعر «سهل و ممتنع» سعدی که همواره شاعران و سخنوران بر آن رشک برده ‏اند و آن را ستوده ‏اند. آن‏گونه که ملک‏ الشعرای بهار، چنین توصیفش کرده است:

لطف گفتار تو شد، دام ره مرغ هوس

به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس

پایبند تو ندارد سر دمسازی کس

موسی اینجا بنهد رخت، به امّید قبس

استفاده مناسب از عنصر «اغراق»، به راستی صورتی دل‏ انگیز به اشعار سعدی و به ویژه غزل‏ هایش بخشیده است تا جایی که می ‏توان گفت که بخش عمده زیبایی‏ شناسی شعر او، برگرفته و مرهون اغراق‏ های شاعرانه‏ ای است که در جای جای اشعارش به کار رفته است:

ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید

هزار سال پس از مرگ او گرش بویی

*

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

*

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم

پاره‏ ای از اشعار سعدی به قدری زلالند و آنچنان روح و جان شنونده و خواننده را دگرگون می‏ سازند که بیشتر به معجزه می‏ ماند. تا آنجا که انسان گمان می‏ کند، شاعر این اشعار را در حالتی ملکوتی و بی‏ خود شده از خویش، سروده است. شعرهایی که به راستی می‏ توان آنها را «شعرهای ویرانگر» نامید.

صاحب‏دلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و زاهد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن، این فریق را

گفت آن گلیم خویش به در می‏برد ز موج

وین جهد می‏ کند که بگیرد غریق را

سعدی با آنکه بیش از همه، شاعری درون‏گرا و فردمحور است، اما در آمانشهری که ترسیم می‏ کند، گوشه چشمی هم به جامعه و سرنوشت جمعی انسان‏ ها دارد. او به حاکمان و پادشاهان هشدار می ‏دهد که چند روزه سلطنت را به دادگری سپری کنید و از خود، نامی نیک بر جای بگذارید:

به نوبت‏ اند ملوک اندر این سپنج‎‏سرای

کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای

و زمانی که پند او کارگر نمی ‏افتد و ظلم و جور، جامعه را فرا می ‏گیرد، با طنزی تلخ، لب به شکوه و تمسخر می‏ گشاید:

خانه از پای‏ بست ویران است

خواجه در بند نقش ایوان است

گذشته از جنبه‏ های اعجاز شعر فاخر سعدی، در وصف عظمت کار او گفته‏ اند که: «گستره زبان پارسی را، وسعت بسیار بخشیده و جایگاه آن را رفیع‏ تر کرده است». هرچند که زبان پارسی و فرهنگ ایرانی به وجود بزرگ‏مردانی چند، مفتخر است که هریک چونان قلّه‏ ای بر تارک جهان می‏ درخشند، اما در این میان، سعدی جایگاهی ویژه و مرتبه‏ ای ممتاز دارد و این سخن، از جنس مبالغه و مجامله نیست اگر بگوییم میراث سعدی به گنجینه‏‎ای گران‏بها می‏ ماند که به یک ‏یک ایرانیان و نیز جهانیان به ارث رسیده است. و خوشا به حال همه پارسی‏ زبانانی که این بخت را دارند که از این چشمه زلال زیبایی و معرفت، بی‏ واسطه جرعه‏ ای بنوشند و جانشان را سیراب کنند، چشمه‏ ای همیشه جوشان و تا ابد جاری:
 
بسیار سال‏ ها به سر خاک ما رود

کاین آب چشمه آید و باد صبا رود

هرچه با خود اندیشیدم که این نوشته را با کدامین کلام به پایان برم که اندکی حق مطلب را ادا کرده باشم، دیدم که توصیف شیخ اجل بدون وام گرفتن از کلام خود او، ناممکن است:

صبر هم سود ندارد، پدر پیر فلک را

چون دگر مادر گیتی چو تو فرزند نزاید    


* نویسنده و منتقد ادبی


ارسال نظر